پاورپوینت کامل آوای نینوا ۵۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آوای نینوا ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آوای نینوا ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آوای نینوا ۵۵ اسلاید در PowerPoint :

در معنی حریت و سرِّ حادثه کربلا

اقبال لاهوری

هر که پیمان با هُوَالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است

عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل سفّاک است و او سفّاک تر

پاک تر چالاک تر بی باک تر

عقل در پیچاک اسباب و علل

عشق چوگان باز میدان عمل

عشق صید از زور بازو افکند

عقل مکار است و دامی میزند

عقل را سرمایه از بیم و شک است

عشق را عزم و یقین لاینفک است

آن کند تعمیر تا ویران کند

این کند ویران که آبادان کند

عقل چون باد است ارزان در جهان

عشق کمیاب و بهای او گران

عقل محکم از اساس چون و چند

عشق عریان از لباس چون و چند

عقل می گوید که خود را پیش کن

عشق گوید امتحان خویش کن

عقل با غیر آشنا از اکتساب

عشق از فضل است و با خود در حساب

عقل گوید شاد شو آباد شو

عشق گوید بنده شو آزاد شو

عشق را آرام جان حریت است

ناقه اش را ساربان حریت است

آن شنیدستی که هنگام نبرد

عشق با عقل هوس پرور چه کرد

آن امام عاشقان پور بتول

سرو آزادی ز بستان رسول

اللَه اللَه بای بسم اللَه پدر

معنی ذبح عظیم آمد پسر

بهر آن شهزاده ی خیرُالملل

دوش ختم المرسلین نعم الجمل

سرخ رو عشق غیور از خون او

شوخی ِاین مصرع از مضمون او

در میان امت آن کیوان جناب

همچو حرف قل هو اللَه در کتاب

موسی و فرعون و شبیر و یزید

این دو قوت از حیات آید پدید

زنده حق از قوت شبیری است

باطل آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت

حریت را زهر اندر کام ریخت

خاست آن سر جلوه ی خیرُالامم

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت

لاله در ویرانه ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد

موج خون او چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون غلتیده است

پس بنای لاالَه گردیده است

مدعایش سلطنت بودی اگر

خود نکردی با چنین سامان سفر

دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد

دوستان او به یزدان هم عدد

سرّ ابراهیم و اسمعیل بود

یعنی آن اجمال را تفصیل بود

عزم او چون کوهساران استوار

پایدار و تند سیر و کامگار

تیغ بهر عزت دین است و بس

مقصد او حفظ آئین است و بس

ماسوی اللهَ را مسلمان بنده نیست

پیش فرعونی سرش افکنده نیست

خون او تفسیر این اسرار کرد

ملت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشید

از رگ ارباب باطل خون کشید

نقش الا الله بر صحرا نوشت

سطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیم

ز آتش او شعله ها اندوختیم

شوکت شام و فر بغداد رفت

سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه اش لرزان هنوز

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دور افتادگان!

اشک ما بر خاک پاک او رسان!

با کاروان کربلا

مشفق کاشانی

این دل شوریده همچون نی، نوادارد هنوز

ناله ها از جان به شور نینوا دارد هنوز

ای حسین، ای تشنه کام کربلا، در ماتمت

جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز

تا برآرد سر به گردون، در هوای کوی تو

این سر شوریده سودای تو را دارد هنوز

آبروی چشمه ی عشق است خاک کربلا

زمزم و کوثر نشان از کربلا دارد هنوز

غنچه خونین دل، پریشان دفترِ گل را گشود

قصّه ی درد تو، با باد صبا دارد هنوز

در درون، سوزی چو آتش شعله ور دارد علی

بر جگر داغی از این غم، مصطفی دارد هنوز

در جنان، سرگشته از این ماتمِ گردون گداز

چهره نیلی؛ روز و شب خیرالنّساء دارد هنوز

موج خیزِ رحمت یزدان به چشم اهل راز

راه بر سرچشمه ی خون خدا دارد هنوز

نخل دین احمدی بارآور از خون تو گشت

گلشن توحید از او ارج و بها دارد هنوز

سیاووش زیبا

حسین منزوی

ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران

افشانده شرف ها به بلندای دلیران

جاری شده از کرب و بلا آمده وآنگاه

آمیخته با خون سیاووش در ایران

تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر

ترکید بر آیینه خورشید ضمیران

ای جوهر سرداری سرهای بریده

وی اصل نمیرندگی نسل نمیران

خرگاه تو می سوخت در اندیشه تاریخ

هر بار که آتش زده شد بیشه شیران

آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب

نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟

و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن

تا شام شدی قافله سالار اسیران

تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند

باید که ز خون تو بنوشند کویران

تا اندکی از حق سخن را بگذارند

باید که به خونت بنگارند دبیران

حد تو رثا نیست عزای تو حماسه ست

ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران

خورشید بر نیزه

علی معلم دامغانی

روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم

خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه؟ آری، این چنین است

خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ بر می توان دید

خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید

در جام من می پیش تر کن ساقی امشب

با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب

بر آبخورد آخر مقدّم تشنگانند

می ده، حریفانم صبوری می توانند

این تازه رویان کهنه رندان زمین اند

با ناشکیبایان صبوری را قرین اند

من صحبت شب تا سحوری کی توانم؟

من زخم دارم، من صبوری کی توانم؟

تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک

ساقی! سلامت این صبوران را مبارک

من زخمهای کهنه دارم، بی شکیبم

من گرچه اینجا آشیان دارم، غریبم

من با صبوری کینه دیرینه دارم

من زخم داغ آدم اندر سینه دارم

من زخم دار تیغ قابیلم، برادر

میراث خوار رنج هابیلم، برادر!

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه

یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه

از نیل با موسی بیابانگرد بودم

بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم

با عاشقی میثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان می تنیدم

در چاه کوفه وای حیدر می شنیدم

بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم

عماروَش چون ابر و دریا مویه کردم

تاوان مستی همچو اشتر باز راندم

با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم

صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم

من با حسین از کربلا شبگیر کردم

آن روز در جام شفق مُل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

فریادهای خسته سر بر اوج می زد

وادی به وادی خون پاکان موج می زد

بی درد مردم، ما خدا، بی درد مردم

نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم

زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند

دست علمدار خدا را قطع کردند

نوباوگان مصطفا را سر بریدند

مرغان بستان خدا را سر بریدند

در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم

زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

میدان عطش

نصراله مردانی

نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت

آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثه ی تلخ چه دید!

که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

سر خورشید، بر آن نیزه ی خونین می گفت

که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت

جلوه ی روح خدا در افقِ خون تو دید

آن که با پای دل از قلّه ی ادراک گذشت

مرگ، هرگز به حریم حَرَمت راه نیافت

هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت

حرِّ آزاده شد از چشمه ی مهرت سیراب

که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت

آب شرمنده ی ایثار علمدار تو شد

که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت

بود لب تشنه ی لب های تو صد رودِ فرات

رود بی تاب کنار تو عطشناک گذشت

بر تو بستند اگر آب، سوارانِ سراب

دشت، دریا شد و آب از سرِ افلاک گذشت

با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند

سخن از قصّه ی عشق تو ز لولاک گذشت

اگر زینب نبود

قادر طهماسبی (فرید)

سرّ نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ

پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان

در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت

از طراز نغمه، وامی ماند، اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ

در گلوی چشم ها می ماند، اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام

در بیابان ها رها می ماند، اگر زینب نبود

شام غریبان

محمدرضا محمدی نیکو

ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت

یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست

ای شب تار عدم، ش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.