پاورپوینت کامل جدال بر سر میراث نیما ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جدال بر سر میراث نیما ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جدال بر سر میراث نیما ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جدال بر سر میراث نیما ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
سال ۱۳۹۰ است و جدال شراگیم تنها فرزند نیما یوشیج با سیروس طاهباز هنوز ادامه دارد، اگرچه طاهباز چند سالی است که دار فانی را وداع گفته و در کنار نیمایوشیج آرمیده است.
نیما در یادداشت های روزانه اش می نویسد؛ ” من میل دارم در یک مزبله ی وطنم ایران بمیرم و در همان مزبله خدمت برای اهل وطنم بکنم. .. من نفرین می کنم به فرزندم اگر این جا را ترک کند… من اروپا را یک درنده ی وحشی، یک روباه مکار می دانم. شخصیت های عالی مردمان آنجا از این حساب بیرون است.شخصیت های عالی مال همه ی دنیاست ایران و اروپا ندارد. نفرین به فرزندمن. اگر زادو بومش را ترک کند… “
شراگیم اما علیرغم نفرین مؤکد پدر، بیست و هشت سالی می شود که در آمریکا اقامت گزیده و در طی این سال ها هراز چندگاهی به ایران می آید و کتابی از نیما را با تدوینی تازه به چاپ می رساند، با مقدمه ای که طعن و لعن و محاکمه ی غیابی سیروس طاهباز از ارکان فراموش ناشدنی آن است و چندین و چند مصاحبه در همین احوال، تا معلوم شود که طاهباز نامی نابکارانه سالیان سال آثار نیما را دستکاری می کرده و آن ها را به نام خود به چاپ می زده و اگر عدالت در کار باشد، باید مرده ی طاهباز را از گور درآورد و هزار هزاربار به شمارگان چاپ مکتوبات نیما بردارکشید و به تاوان این خیانت عُظمی کفن پوسیده اش را در کوره ی گداخت هسته ای سوزاند!
طاهباز خود در سال ۱۳۷۷ در پاسخ به مصاحبه ی شراگیم که او را به تحریف و جعل و دستبرد در اوراق نیما متهم می کرد، پاسخی نوشته بود که بر نادرستی ادعاهای فرزند نیما دلالت داشت، امّا شراگیم دست بردار نیست و از جمله در تازه ترین گفتگویش می گوید: ” پس از مهاجرت به دلیل سوءاستفاده ی ناشر و ویراستار اشعار نیما، آثارمنتشرشده ی نیما با دست نویس های نیما متفاوت است و مورد تأئید من نیست… در غیاب من همه ی این آثار به صورت فله ای و مغلوط و با نقطه گذاری های اضافی و غلط در یک مجلد به عنوان مجموعه اشعار چاپ شده و در بعضی موارد، حتی لغاتی دستکاری شده است.”
( آینده به نقل از ایرانشهر)
پیش ترها نیز در گفتگویی به این قضیه چنین اشاره کرده بود: ” سال ۱۳۶۲ که وطنم را ترک می کردم به او اطمینان کردم و باقی مانده آثار پدرم را طی نوشته ای به او سپردم که همه در یک صندوقچه سبز رنگ بود. همین باعث شد او شعرهای نیما را به صورت مجموعه و مغلوط و نقطه گذاری های غلط با کمک چند نفر دیگر با نام خودش به عنوان “گرد آورنده” روانه بازار کتاب کرد.
طاهباز به هیچوجه قادر به خواندن دست خط نیما نبود. شیوه نوشتاری و سجاوندی که نیما به کار می برد با بقیه شاعران متفاوت است و همین موضوع خوانش دست خط او را دشوار می کند. نیما به نقطه گذاری اعتقاد نداشت یا دوست نداشت اما علامات را رعایت می کرد البته نه در همه جا (علامت تعجب و علامت سئوال) نقطه گذاری های بی مورد خواندن شعر نیما را سخت تر می کند یعنی خواننده محبوس می شود. بی اعتنائی به سجاوندی معمول در شعر نیما موجب خوانش غلط شعرهای او می شود، زمانی هم که شعری غلط خوانده شود چگونه می تواند به مخاطب درست منتقل شود؟
چون طاهباز دست خط نیما را نمی توانست بخواند و با رفقاتی که با رضا براهنی داشت، هر دو در شعر نیما دست بردند و جاهایی را که نمی توانستند بخوانند کلمه دیگری را جایگزین کردند. “
و باز در یادداشتی دیگر داستان خیانت این گونه روایت می کند: ” بعد از مرگ نیما زنده یاد دکتر معین وصی پدر قرار گرفت. همراه او مشغول انتشار آثار [ نیما ] شدیم. اما تنها یکی از کتاب های نیما با حضور دکتر معین به چاپ رسید. دکتر معین هم دار فانی را وداع گفت و آن وقت خودم ماندم و خودم… آن وقت بود که از طرف احمد شاملو، سیروس طاهباز به من معرفی شد. من گردآوری آثار بر عهده گرفتم و امور چاپخانه را به او سپردم. اما بعدها همین آدم از همه اینها سوءاستفاده کرد. به اعتماد من خیانت کرد و مجموعه اشعار نیما را پرغلط به ناشر سپرد. انگار ناشران کاسبکار هم که این روزها کم نیستند از این کار بدشان نیامد…”
کم نبوده اند؛ بزرگانی که پس از درگذشت شان تألیفات و دست نوشته های ارزشمندشان در گذر ایام پراکنده شد و به نسل پسین نرسید، ای بسا آثار که از بین رفت و حتی نشانی از آن برجای نماند.
یکی از دغدغه ها و نگرانی های نیمای بزرگ در پایان عمر، برگ های پراکنده ی بسیار او بود که به قول خود او کم تر به چاپ رسیده بود وبا عنایت به وضع و حال تنها فرزندش به تدوین و نشر آثارش به شکلی مطلوب چندان امیدوار نبود، این سطرها گواه نگرانی نیماست؛ ” به آینده ی پسرم بیمناکم. در صورتی که حمال دزد آقاست و نسل پس می اندازد…
بچه ام دیوانه ی شکار و کشتن درندگان است. بچه ام که ۱۳ ساله است و تیرانداز بسیار بامهارتی است، از اختیار من به در رفته است. فقط بی مواظبت است و جورپیشه است…
صحبت از رفقای بد شراگیم بود و رد شدن او در امتحانات…
نه کسی را دارم علاقمند، یعنی دریابد که کدام شارلاتان نمی آید نوشتجات مرا ببرد و مأخوذ به حیا نشده به دست آنها نمی دهد، نه مرا فرزندی باشد برومند. من می میرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من می ماند و از بین می رود. به من زمان زندگی من کمک نکرد که بتوانم با آرامش کاری را بکنم…”
جالب این جاست که در وصیت نامه ی نیما نامی از تنها فرزندش نیست؛ در وصیت نامه از جلال آل احمد، دکتر محمدمعین و جنتی عطایی به عنوان وصی نیما برای چاپ آثارش یادشده و باقی قصه را هم می توان از قلم جلال خواند، جلال در مقدمه ای بر کتاب “مجموعه اشعار نیما یوشیج به تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۴۶ می نویسد: “یک سال پس از مرگش – ۱۳۳۹ – “افسانه و رباعیات” در یک جلد درآمد. در نشریات کیهان – به نظارت استادم محمد معین و داریوش و جنتی و آن یکی دیگر. “افسانه را جنتی آماده کرده بود. (و این سومین بار بود که چاپ می شد) و رباعیات را ما دو تن دیگر و دکتر معین فقط سرپرستی می کرد. و بعد هر کدام ما به علتی سر خوردیم. یکی به علت وانگاری این دوست در فلان رنگین نامه و دیگری به علت مشاغلی که داشت و سومی به وحشتی که از “قائمیان بازی” می کرد – دکتر معین هم که همان کار ” لغت نامه” کافی بود که از پا بیندازدش. ناچار عالیه خانم به دست و پا افتاد و چه شوری می زد. تا یک روز جمع شدیم با آزاد و ساعدی و طاهباز که تعهد کنیم نشر الباقی آثار پیرمرد را و حال آنکه هر کداممان یک سر و هزار سودا. تا عاقبت طاهباز داوطلب شد و قرارمان بر اینکه عالیه خانم همه ی کارها را بسپارد به طاهباز تا به کمک خودش و شراگیم نظمی بدهند به دفترها و آن یکی دیگر هم دست طاهباز را بگذارد در دست دکتر معین که اگر ما همت نداشتیم، این دارد. و این کارها را کردیم. و طاهباز راه افتاد. اول یک کتاب جیبی درآورد برگزیده اشعار نیما یوشیج دی ماه ۱۳۴۲. .. بعد “ماخ اولا” را درآورد و تا اینجا هم عالیه خانم حضور داشت و هم دکتر معین. سپس عالیه خانم نیز به دنبال پیرمرد رفت و دنیای ما را حتی به آن اندازه نتوانست تحمل کند که مجموع آثار پیرمرد درآید و از این پس کارها ماند به عهده ی طاهباز تنها. .. و کار طاهباز می دانم که هنوز ادامه دارد.”
طاهباز در پاسخی که بر گفتگوی شراگیم نوشته، به تلخ و شیرین قصه انس و آشنایی اش با شعر نیما و ارتباطش با خانواده ی نیما اشاره هایی صریح می کند؛ ” داستان آشنایی من با خانواده ی نیما به سال ۱۳۴۰ برمی گردد که دو سال از خاموشی او می گذشت. در آن زمان من مجله ی ادبی آرش را منتشر می کردم. روزی در آذر ماه آن سال به دوست و آموزگار بزرگ خود، جلال آل احمد مراجعه کردم و گفتم می خواهم شماره ای ویژه ی نیما یوشیج منتشر کنم و از او نوشتن خاطراتش را در این مورد درخواست کردم. استقبال کرد و گفت: “گرچه من حرفهایم را قبلاً نوشته و چاپ کرده ام، اما چشم، می نویسم.” و بعد گفت: “آخر او چشم ما بود. بله، پیرمرد چشم ما بود.” و مقاله ی مشهورش را با این عنوان نوشت و به من سپرد. بعد ترتیب آشنایی مرا با جاودان یاد عالیه خانم داد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 