پاورپوینت کامل فلسفه و سیاست غرب در اندیشه داوری ۶۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فلسفه و سیاست غرب در اندیشه داوری ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه و سیاست غرب در اندیشه داوری ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه و سیاست غرب در اندیشه داوری ۶۴ اسلاید در PowerPoint :

از زمان رویارویی ایرانیان با غرب، دو جریان غرب گرایی و غرب ستیزی در ایران بوجود آورند، و لذا یکی از مهم ترین رویکردهای ضدغربی در ایران مبتنی بر مبانی فلسفی بوده است، که بر اساس آن، مبانی فلسفی مدرنیته را به چالش کشیده و به نقد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب اهتمام داشته است؛ که اندیشه سیاسی داوری نیز در این مسیر شکل گرفته است، اما با این حال می توان گفت که فراز و نشیب های اندیشه سیاسی او تابعی از تحولات سیاسی و اجتماعی بوده است. وی در کتاب عصر اوتوپی (۱۳۵۶) که با عنوان اوتوپی وعصر تجدد (۱۳۷۹) تجدید چاپ شده، از عصر بی خردی و تاریخ دو هزار و پانصد ساله آن صحبت می کند و می گوید: تاریخ فلسفه تاریخ بی خردی است؛ زیرا تاریخ غفلت است. غفلت از حق و حقیقت (۱). البته توضیح می دهد که مراد از خرد در تعبیر عصر بی خردی، نه عقل منطق و فلسفه، که لوگوس یا کوکب هدایت و عقل عقل است. اوتوپی مدینه ای است صرف بشری که در آن خدا غایب است واهل آن به دیانت کاری ندارند و دین و احکام الهی یا اصلا وجود ندارد ویا اگر هست، منشأ اثر نیست. احکام و قواعد مطاع در اوتوپی، قوانین و احکامی است که بشر وضع کرده است.(۲) داوری در تایید این دیدگاه خود که مدینه اوتوپی شهر بی خدایی است، می نویسد:

“آیا معتقد نیستیم که بشر به مرتبه ای رسیده است که دیگر به احکام آسمانی نیاز ندارد و خود قادر است به مدد عقلی که دارد قوانینی وضع کند که ضامن نظام وسلامت مدینه باشد؟ آیا تذکر به مرگ را به نام مرگ، اندیشه ای مذموم که مانع از سعی وجهد است محکوم نمی کنیم و سخن گفتن در سر و راز را به سخره نمی گیریم؟ آیا معتقد نیستیم که علم جدید تمام مسائل را حل می کند وروزی می رسد که بشر هیچ مشکلی ندارد؟ با این همه، مدینه اوتوپی در زمین، خیالی است و با نفسانیات بشر جدید مناسبت دارد؛ زیرا به تعبیر فروید اوتوپی، گریز از واقعیت تاریخ است”.(۳)

از فلسفه غربی تا سیاست غربی

داوری در بررسی های خود از غرب، به دنبال نسبت میان فلسفه و سیاست است. نتیجه این اهتمام، بیان و شرح حقیقت و جوهر سیاست مدرن غرب است. محور اصلی این کوشش، بازنمایی رابطه قدرت و تفکر (فلسفی) در تمدن غرب است. این مطالعه از تمدن و تأسیسات سیاسی و اجتماعی و فرهنگ غرب مدرن آغاز می شود و تا سقراط به عنوان پیشگام تفکر فلسفی غرب پیش می رود. و نهایتاً پس از داوری در تلاش برای درک پیوستگی فلسفی غرب از یونان تا پایان دوران مدرن، به این نتیجه می رسد که میان سیاست غرب و میراث فلسفی آن، نسبتی اساسی، و رشته ای محکم برقرار است و تنها در صورت زوال تفکر فلسفی غرب است که تزلزل در ارکان سیاست و فرآورده های امروز غرب راه پیدا می کند و البته سال هاست که این اتفاق افتاده و آثار آن به تدریج در حال ظهور است. از دید وی، غرب دارای ماهیت و یک کلیت است و نه کلی قابل تفکیک به اجزاء مختلف و لذا کسانی که می خواهند غرب را پدیده ای قابل تفکیک بدانند، سعی می کنند تا زشتی های غرب(۴) را بی ارتباط با آن قلمداد کنند.(۵) از این منظر، غرب یک تاریخ است. غرب (در تقابل با شرق) عالمی است که در وقت تاریخی با نحوی تفکر و با گشایش افقی که در آن بشر کم کم به مقام دائرمداری موجودات رسیده، به وجود آمده است.(۶)

با توجه به این که تفکر فلسفی در غرب پیدا شده و از دل همان تفکر فلسفی بوده است که علم و فناوری ظهور پیداکرده است، لذا سر منشأ اساسی فلسفه سیاسی داوری، بازخوانی و نقد فلسفی غرب، تمدن غربی، تجدد و علم جدید است:

“وقتی تفکر به صورت فلسفه ظهور کرد، نطفه علم تکنولوژیک را در خود داشت؛ یعنی از همان آغاز می بایست در راهی قرار گیرد که دقت منطقی و صورت علمی پیدا کند. اگر در دوره جدید، سودای علمی شدن فلسفه به صورت فلسفه های مختلف ظهور کرده است، این سودا، به اجمال در اصل و اساس همه فلسفه ها وجود داشته است”.(۷)

ردیابی مفاهیم سلطه، استیلا، تصرف و قدرت در تاریخ فلسفه غرب و مطالعه ارکان و ابعاد تمدن غرب و آمیختگی آن با شئونات سیاسی غرب جدید، مجرای تولد تبیین و نقد داوری از فلسفه سیاسی است. به زعم داوری، چیستی و چرایی سلطه و استیلا در میراث فلسفی غرب، تنها راه نقد علم جدید و از نظر ما دولت مدرن و نهادهای آن است. همه این مناسبات و مظاهر، روبناهای تفکر غربی هستند. این تفکر فلسفه است و فلسفه، باطن غرب است و تا آن را نشناسیم، شناخت ظواهر ناممکن است.(۸) فلسفه، بنیاد نظام های مدنی، اقتصادی و فرهنگی غرب است. مناسبات و معاملات ملل غرب بر فلسفه استوار است و فلسفه از پس این ظواهر و نظام ها، در حیات و زندگی روزمره مردم اثر نهاده است.(۹) بنابراین، برای درک سیاست غرب راهی به جز درک فلسفه غرب وجود ندارد.

با این که با پیدایش فلسفه در یونان این رویکرد آغاز شده است، ولی در دوران اخیر و با اندیشه های دکارت، نگاه سوبژکتیو غالب شد(۱۰) و بنیان تمدن جدید غربی بر این نگاه سوبژکتیوی می باشد. داوری آغاز این نوع نگاه جدید به انسان و هستی را رنسانس می داند که انسان به دنبال تسلط بر همه چیز برمی آید و به تعبیر ایشان اگر بشر در آغاز رنسانس نگاه استکباری به موجودات نمی کرد و سودای غلبه بر آدم و عالم و زمین و آسمان به سرش نمی زد، نظام های کنونی سیاسی و مدنی هم پیدا نمی شد.(۱۱) که البته این تفکر در ادامه همان تفکر فلسفی شکل می گیرد، که به دنبال تسلط انسان بر همه چیز است و انسان خود را دائرمدار هستی و وجود تلقی می کند. در تداوم این تفکر است که مدرنیته و عصر روشنگری از قرن هیجدهم آغاز می شود. “قرن هجدهم جوهر مدرنیته را آشکار می کند”؛ چرا که در این قرن، با جدایی از سنت، آشکارا هر چه به گذشته تعلق داشت دور ریخته شد.(۱۲) اگر بپذیریم درون مایه های اصلی سرمشق روشنگری عبارت است از ذهن اندیشمند مستقل، خرد و علم، در واقع، داوری در وارسی نقادانه مدرنیته همین درون مایه ها را مورد توجه قرار می دهد.

این نظام سیاسی که در غرب ظهور کرده به لحاظ فلسفی متکی در اندیشه های دکارت است و اگر تلقی دکارتی از بشر به عنوان فاعل خود مختارِ شناسایی و عمل، پدید نیامده بود و این تلقی در تاریخ فلسفه جدید بسط پیدا نمی کرد، دموکراسی و دیگر نظام های سیاسی که در دویست سال اخیر به وجود آمده اند، قوام نمی یافت و دوام نمی آورد.(۱۳) اندیشمندانی چون کانت و اسپینوزا و ماکیاول هم بر اساس آن، مبنای فلسفی نظام های سیاسی غربی را طراحی کرده اند. به زعم داوری، آراء سیاسی یک فیلسوف با دیگر آراء او تناسب دارد،(۱۴) و اگر در فلسفه کانت خوب دقت کنیم درمی یابیم که فلسفه او با نظام سیاسی دموکراسی و لیبرال سنخیت دارد. کانت بنای سوبژکتیویته را استحکام بخشید و طرحی نو در انداخت که با او و در آن، بشر به همه چیز صورت می داد و در باب چیزی که بیرون از فهم و قدرت بشر است، حکمی نمی توان کرد و هر چیز از این قبیل گفته اند اشتباه است.(۱۵)

داوری تاریخ غرب را تاریخ اوتوپیا می داند و نقطه آغازین انحراف از حقیقت و دل سپردن به دعوت شیطان را در یونان باستان می جوید و توضیح می دهد که:

“غرب نحوی تفکر است که در مغرب جغرافیایی و در غرب عالم قدیم پدید آمد و از آن جا در تمام عالم سایه گسترده است. غرب قسمتی از زمین و دریا نیست. غرب یک واقعه است و آن واقعه این است که بشر در تفکر و در سیر به سوی حق، حجاب، حق و حقیقت شده و این حجاب یعنی وجود خود را عین حق و حقیقت انگاشته است”.(۱۶)

به زعم داوری، به ویژه با پیدایش تفکرمدرن، آدمی بیش از هر زمان دیگر دچار این توهم است که در هر وقت و هر جا که باشد به هر کاری توانا است و میزان هر چیزی است. این در حالی است که “متقدمان، هرگز چنین تصوری نداشته اند زیرا خود غایت نبوده اند و غایات را تعیین نمی کرده اند”.(۱۷) به این معنی، تاریخ فلسفه تاریخ نیست و انگاری تاریخ به کرسی نشاندن قدرت بشری است. داوری بر این مبنا کلیت غرب را به چالش می کشد و تفاوتی در ایدئولوژی های غربی نمی بیند، چون همه آنها زاده تفکر فلسفی هستند. به زعم داوری سیاست و ایدئولوژی تابع نظری است که در باب وجود و مطلق وجود و درباب عالم و آدم داریم. سیاست فرع است و در سایه اصول تحقق می یابد.(۱۸)

به زعم داوری، فلسفه های جدید همه از یک منشأ برخاسته اند و شاخه های درخت واحدند. وانگهی ایدئولوژی های جدید، اعم از سوسیالیسم و سوسیال دموکراسی و ناسیونالیسم و هر ایدئولوژی دیگر، ریشه در فلسفه دارند(۱۹) و پیدایش این ایدئولوژی ها با پیدایش فلسفه جدید مرتبط است.(۲۰) داوری زمانی که در حمله به تمدن غربی تندتر می شود، فاشیسم و نازیسم، و کمونیسم و مارکسیسم را هم بخشی از مدرنیته تلقی کرده و می نویسد:

“رژیم هیتلری به صورت تام وتمام می بایست نابود می شد؛ زیرا آلودگی نظام کاپیتالیستی را که خود مظهر آن است در پرده نگاه نداشت. ناسیونال سوسیالیسم آلمان چهره حقیقی و بی نقاب نظام سیاسی مناسب با دوره پایان تمدن غربی بود، که در روش خود کمتر به روی و ریا توسل جست و زشتی ها مرتکبش را به نمایش گذاشت. ظهور نازیسم در آلمان و به طور کلی فاشیسم در اروپا از جمله عوارض تجدد به شمار می رود. کسانی که فکر می کنند، این عوارض خارج از عالم غربی بوده، اشتباه می اندیشند. فاشیسم و نازیسم می توانستند در اروپای غربی پدید آیند. در شرق می تواند استبداد به وجود آید، اما آن استبدادی که در شرق است با روش های هیتلری قابل قیاس نیست”.(۲۱)

داوری براین اساس، زمانی که به غرب حمله می برد، هیچ تمایزی میان این ایدئولوژی ها هم قائل نیست و همه را با عیار واحد می سنجد و گاهی این حملات، سخت و بسیار تند می شود:

“تمدن غربی تمدن دروغ و ریا است و این حربه مکمل قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی آن است که البته اختصاص به این سیاست یا آن ایدئولوژی ندارد؛ زیرا ایدئولوژی ها و سیاست ها تابع ارزش های تمدن است، نه این که ایدئولوژی ها اثر جدی و کلی در وضع تمدن داشته باشد.(۲۲) از این نظر، تفاوت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.