پاورپوینت کامل مقایسه مبانی فکری تصوف و رهبانیت مسیحی ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مقایسه مبانی فکری تصوف و رهبانیت مسیحی ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مقایسه مبانی فکری تصوف و رهبانیت مسیحی ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مقایسه مبانی فکری تصوف و رهبانیت مسیحی ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

قسمت اول

اسلام: آخرین دین الهی که بر پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص) آخرین رسول الهی، نازل شده و از سه بخش عقاید، احکام و اخلاق تشکیل شده است.

مسیحیت: یکی از ادیان ابراهیمی که از طریق حضرت عیسی مسیح(ع) بر قوم بنی اسرائیل نازل شده است.

تصوف: تصوف در لغت عبارت است از:

۱. صوفی شدن، پشمینه پوش گردیدن، سالک راه حق شدن؛

۲. طریقه درویشان؛ ابونصر سراج در اللمع آورده: آنان را صوفی می نامیم؛ زیرا پشمینه پوشند و پشمینه پوشی دأب انبیا و حواریون و زهّاد بوده است. تصوف به معنای طریقه و روش زاهدانه زندگی که بر ریاضت و تزکیه نفس و اعراض از دنیا استوار است.

عرفان: عرفان از عرف به معنای شناخت بوده، و در اصطلاح، به معنای طی طریق در راستای شناخت شهودی حق تعالی و دست یابی به حقایق است.

تصوف و عرفان: در این که آیا تصوف و عرفان یکی هستند یا دو چیز، اختلاف نظر وجود دارد. در ابتدای پیدایش تصوف در اسلام کلمه صوفی کاربرد داشته و لفظ عارف از قرن سوم کاربرد یافته است؛ در آن زمان این دو کلمه، به جای یک دیگر هم به کار می رفتند؛ اما به تدریج کاربرد این دو اصطلاح تفاوت یافته است؛ به گونه ای که “مولوی و حافظ، صوفی را مبتدی و متوجه ظاهر و کوتاه اندیش می دانند و ساده دل، در حالی که عارف را روشن بین و صافی درون و عالم روشن روان می دانند”؛ به این معنا تصوف امری ظاهری و ابتدایی در سیر و سلوک و تنها زندگی زاهدانه است؛ اما عرفان تعمق در عالم شهود و کشف حقایق آن و رسیدن به مقام شهود است.

رهبانیت: رهبانیت در لغت عبارت است از طریقه راهبان، ترک دنیا و اعراض از لذایذ آن؛ این طریقه یک شیوه استثنایی برای افرادی محدود از مسیحیان تلقی شده که احساس می کنند، به صورت خاص دعوت شده اند تا حیات ایمانی خود را به آن شیوه ادامه دهند؛ اینان تجرد و زهد را شیوه زندگی خود قرار می دهند.

تصوف و رهبانیت: در طول سالیان متمادی تعاریف بسیاری برای تصوف بیان شده و همین مسئله موجب شده که نتوان تعریف جامعی از تصوف ارائه کرد، در این خصوص “صحیح آن است که بگوییم تعداد تعریف های صوفیه، بیش از تعداد مشایخ و سران صوفیه در طول تاریخ است، زیرا برخی مشایخ برای تصوف بیش از یک تعریف گفته اند”؛ اما در رابطه با رهبانیت برخی محققان آن را ادامه عرفان یهودی می دانند؛ لیکن استاد مطهری با ذکر آیه ۲۷ سوره حدید، نظر اسلام را در مورد رهبانیت چنین بیان می کند:

»ثُمَّ قَفَّینَا عَلَی آَثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّینَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیمَ وَآَتَینَاهُ الْإِنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَه وَرَحْمَه وَرَهْبَانِیه ابْتَدَعُوهَا مَا کتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا آَتَینَا الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ«

ما در پیروان مسیح رأفت و رحمت قرار دادیم. بدعتی هم خودشان آوردند، بدعتی که قرآن می گوید، اگر همین بدعت را خوب عمل می کردند می توانستند مطابق رضای خدا هم باشد؛ در ادامه روایتی را از پیامبر(ص) نقل می کند که مضمونش چنین است: حضرت به ابن مسعود می فرماید، رهبانیت چنین به وجود آمد که چون در میان اتباع مسیح(ع) فسق و فجور و کفر پیدا شد و مؤمنان امت عیسی(ع) علیه کفر و فسق و فجورها قیام کردند و مکرراً شکست خوردند، برای حفظ دین خدا به اماکن متروکه رفته و عزلت گزیدند.

مقدمه

معنویت از ریشه معنا، به معنای آن چه در ورای ظاهر است. چنان که “معنای کلمه” نیز به معنای آن چه ورای ظاهر و پشت ظاهر کلمه و لفظ خوابیده، است. معنویت، به معنای اشتغال انسان به درون و ماورای ظاهر به کار می رود؛ از طرفی دیگر، به دلیل آن که دین برنامه تکامل معنوی انسان است، در تمام ادیان گرایشات معنوی یکی از مهم ترین مباحث ادیان است. گرایشات عرفانی و درون گرایی از مقولاتی است که در ذات انسان نهفته و همه انسان ها به نوعی با آن در ارتباط اند؛ به گونه ای که هر انسانی که فطرت و حقیقت خود را به صورت کامل نابود و خاموش نکرده باشد، در درون خود نوعی گرایش به معنویت و درون گرایی می یابد؛ به همین دلیل، ما گرایش به معنویت و درون گرایی را تقریباً در همه ادیان و آیین ها مشاهده می کنیم؛ از جمله در دو دین اسلام و مسیحیت می توان، نشانه هایی از گرایشات به معنویت و عرفان، به گونه ای مختلف مشاهده کرد. دین اسلام، به عنوان کامل ترین دین الهی و خاتم ادیان، مدعی است که برای همه شئون زندگی انسانی، اعم از زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی برنامه دارد؛ هم چنین دین مسیحی به عنوان یکی از ادیان الهی، از سوی پیروان آن به عنوان دین محبت و مهربانی معرفی شده است، آیین ها و برنامه های خاص خود را برای زندگی ارائه می کند؛ ولی هر دو دین در این نکته مشترک هستند که برای برنامه معنوی و سلوک عرفانی انسان ها برنامه ارائه کرده اند. پرسشی که از سوی برخی مطرح می شود و پاسخ به آن ضروری به نظر می رسد، این است که آیا می توان رابطه ای میان نوع گرایش به معنویت و درون گرایی میان دو دین اسلام و مسیحیت یافت؟ به عبارت دیگر از آن جا که گرایشات عرفانی و معنوی در هریک از این دو دین با آیین ها و برنامه های سیر و سلوک خاصی همراه است، این پرسش مطرح است که آیا تأثیر و تأثری در آموزه ها و روش های معنوی میان این دو دین وجود دارد یا خیر؟ آیا می توان عرفان و تصوف اسلامی را متأثر یا حتی نشأت گرفته از عرفان و رهبانیت مسیحی دانست؟

برای پاسخ به سه گونه می توان به این پرسش پرداخت: نخست این که به بررسی ریشه تصوف اسلامی پرداخته و به این بحث بپردازیم که آیا تصوف اسلامی از رهبانیت مسیحی منشأ یافته یا از اندیشه های نوافلاطونی، یا از هندوئیسم و بودیسم و یا آن که در عرفان ایرانی ریشه دارد؛ در این زمنیه که بیشتر مورد توجه شرق شناسان بوده پاسخ هایی ارائه شده؛ اما هیچ کدام به پاسخ روشنی نرسیده اند و علت آن را نیز می توان همین پاسخ کلی دانست که گرایش به معنویت، عمومی همه ادیان و به طور کلی فطری همه انسان هاست؛ بنابراین جست وجو در ریشه تصوف در خارج از یک دین و منشأیابی آن در جایی غیر از دین اصلی کاری بیهوده و بی نتیجه است.

روش دیگر این است که به بررسی آموزه های تصوف اسلامی پرداخته و با بررسی شباهت های این آموزه ها با آموزه های مسیحی، نسبت میان آن ها را به دست آوریم. راه نخست به دلیل آن که تاکنون بسیاری اندیشمندان به آن پرداخته و به نتیجه مشخصی دست نیافته اند و اصولاً نمی تواند، به نتیجه مشخصی برسد، راه صحیحی نیست؛ چون در این زمینه هیچ دلیل قطعی یا سند تاریخی وجود ندارد. روش دوم نیز به دلیل آن که یک روش کاملاً استقرایی و مبتنی بر استقرای ناقص است، حتی بر فرض محال که بتوانیم، شباهت هایی میان برخی آموزه های تصوف و رهبانیت بیابیم چیز بیشتری را بر ما مکشوف نخواهد کرد؛ برای مثال بر فرض که اثبات شود، پشمینه پوشی در تصوف اسلامی برگرفته از نوع پوشش راهبان مسیحی است، یا این که نخستین خانقاه در مناطق غرب اسلامی و شام، به دست یک راهب مسیحی برای صوفیان ساخته شد، چیزی بیش از همین مسئله را برای ما روشن نخواهد کرد و نتیجه علمی دربر نخواهد داشت؛ بنابراین راه سومی باید جست.

به نظر می رسد بهترین راه بررسی نوع رابطه بین این دو گرایش معنوی، بررسی ریشه های فکری و اعتقادی و مبانی آن هاست، تا از این طریق، با اثبات این مسئله که برخی اعتقادات و مبانی تصوف، برگرفته از مبانی و اعتقادات مسیحیت بوده، با اعتقادات اسلامی در تعارض است، به وارداتی بودن این عقاید و در نتیجه تأثیر پذیری تصوف اسلامی از عقاید مسیحی دست یابیم؛ در این راه، نخست باید سیر پیدایش و تحول رهبانیت مسیحی و خصوصیات بارز آن را بشناسیم و سپس سیر پیدایش و تحولات تصوف اسلامی را بررسی کرده، ویژگی های عمده آن را مطالعه کنیم؛ و در نهایت به دنبال نوع ارتباط و یافتن ملاکی برای نوع ارتباط میان این دو گرایش معنوی پیدا برآییم.

رهبانیت مسیحی و ویژگی های آن

تاریخ دین مسیحیت و تحولات آن

پیدایش دین مسیح به عنوان دین تبلیغی آیین یهود، و تحولات آن در زمان پولس قدیس

دین مسیحیت از ادیان ابراهیمی و مبلغ توحید است. این دین پس از دین یهود، در منطقه فلسطین ظهور کرد. پیامبر این دین، حضرت عیسی(ع) خود از معجزات الهی است؛ چرا که هم در تولد و هم در پایان زندگی دنیوی، با سایر انسان ها متفاوت است. تولد او بدون وجود پدر و به امر خدا بود، و پایان زندگی او نیز، عروج به آسمان و رهایی از تعقیب و آزار یهودیانی بود که در پس ایشان بودند.

در هر دو بخش از زندگی حضرت عیسی(ع)، میان آموزه های قرآن و آموزه های مسیحی تفاوت وجود دارد. مسیحیان در تولد حضرت عیسی(ع) با کمی تفاوت در میان اناجیل اربعه معتقدند که حضرت مریم، در عقد شخصی به نام یوسف بود. اما یوسف در مسافرت بود که مریم توسط روح القدس به حضرت عیسی (ع) باردار شد. یوسف از شنیدن این خبر ناراحت شد و خواست او را طلاق دهد؛ اما در اثر رؤیا و مکاشفه از این کار منصرف شد. در مورد دوران کودکی و نوجوانی حضرت عیسی در اناجیل، مطلب زیادی ذکر نشده است؛ تا آن که عیسی به سن سی سالگی رسید، و پس از غسل تعمید توسط یحیای تعمید دهنده، ندایی از آسمان رسید و پیامبری او اعلام شد.

به این ترتیب بعثت حضرت عیسی (ع) در سال سی میلادی صورت گرفت؛ اما به دلیل آن که تعالیم او با مباحثی که توسط کاهنان یهودی ترویج می شد، و احیاناً برخی از اعمال ایشان مورد اعتراض حضرت عیسی(ع) بود، با غضب ایشان مواجه شد که درصدد دستگیری و قتل او برآمدند. در اثر خیانت یکی از حواریون، عیسی(ع) دستگیر و به صلیب کشیده شده، و پس از سه روز از صلیب به پایین آورده و مدفون می شود؛ اما پس از چند روز که برخی زنان برای زیارت به کنار قبر او می روند، مشاهده می کنند که سنگ قبر در جای خود نیست و کفن هم خالی از جسد است. به اعتقاد مسیحیان حضرت عیسی به آسمان عروج کرده و در زمان معینی دوباره از اورشلیم ظهور می کند و رهبری قوم بنی اسرائیل را بر عهده خواهد گرفت.

از دیدگاه قرآن کریم، حضرت مریم(س) پس از تولد، به دلیل نذر پدر و مادرش، به خدمت بیت المقدس درآمد. در آن جا تحت سرپرستی حضرت زکریا قرار گرفت تا بزرگ شد. در مدت زندگی حضرت مریم در بیت المقدس، او کراماتی داشت از جمله این که غذای او توسط فرشتگان آماده می شد. تا آن که در محراب با خطاب روح الأمین، بشارت تولد فرزند به او داده شد. او عرض کرد: چگونه من فرزندی داشته باشم، در حالی که شوهر ندارم؟ خطاب شد که خداوند بر هر امری قادر است. به این ترتیب عیسی(ع) متولد شد. او از همان کودکی معجزاتی داشت. از جمله این که در همان کودکی و در گهواره، از حیثیت مادر در مقابل اتهامات مردم دفاع کرد، و خود را به عنوان بنده خدا و صاحب کتاب آسمانی معرفی کرد. حضرت عیسی(ع) پس از تبلیغ و دعوت مردم به سوی خدا، با غضب کاهنان مواجه شد، و آن ها در صدد قتل او برآمدند؛ اما عیسی(ع) به امر خدا از توطئه آن ها با خبر و مخفی شد، و به خواست خدا کس دیگری که از نظر ظاهری به حضرت مسیح شباهتی داشت، به جای ایشان به صلیب کشیده شد. در نتیجه خداوند حضرت عیسی را از خطر نجات داده، ایشان به آسمان عروج کرد.

یکی از مباحث مطرح در مورد دین مسیحی آن است که آیا این دین، به عنوان یک دین تشریعی است، یا آن که به عنوان دین تبلیغی یهودیت ظهور کرده است. قدر مسلم آن است که با آمدن دین مسیحیت، دین یهود و شریعت حضرت موسی منسوخ نشد، و علت آن را هم می توان در این مطلب دانست که همه پیروان حضرت مسیح، کتب عهد قدیم را به عنوان کتاب مقدس پذیرفته اند:

»فکر نکنید که من آمده ام تا تورات و نوشته های پیامبران را منسوخ کنم؛ نیامده ام تا منسوخ کنم، بلکه [ آمده ام ] تا به کمال برسانم«.

ظاهر این عبارت آن است که دین مسیحیت به عنوان یک شریعت جدید است که برای تکامل ادیان گذشته و از جمله دین موسوی آمده است؛ اما نظر دوم این است که دین مسیحی یک دین تبلیغی آیین یهود بود؛ ولی توسط پولس تغییراتی در آن به وجود آمد و به صورت دین مستقل، با آموزه های خاص تبدیل شد.

پولس یک شخصیت یهودی بود که حضرت عیسی(ع) را ندیده بود؛ او در فلسطین زندگی می کرد و به آزار و اذیت مسیحیان اشتغال داشت. در سفری به شام که برای دستگیری و شکنجه پیروان حضرت عیسی می رفت، در بین راه حال او منقلب شده، مکاشفه ای به او دست می دهد. در این مکاشفه حضرت عیسی او را هدایت کرده، از او می خواهد، از آزار و اذیت مسیحیان دست بردارد. به این ترتیب او هدایت شده، از آن پس، از مبلغان آیین مسیحی می شود.

شخصیت دیگری که در این زمان، یعنی در زمان پس از عروج مسیح و همزمان با پولس به تبلیغ آیین مسیحی می پرداخت “پطرس” یا همان “شمعون” نخستین حواری حضرت عیسی است. پطرس از نزدیکان حضرت عیسی و کسی بود که همواره با ایشان بود و در نتیجه مروج مسیحیت واقعی و شریعت حضرت موسی بود؛ اما پولس تغییراتی در این آیین به وجود آورد، از جمله این که حضرت مسیح را به عنوان الوهی معرفی کرده، اندیشه تثلیث را میان مسیحیان رواج می داد. از انحرافات دیگری که پولس در دین مسیحی به وجود آورد، عدم لزوم پایبندی به شریعت موسی بود. خود پولس نیز به این نزاع تصریح دارد، و اختلافات خود با پطرس را در نامه های خود که به مسیحیان دیگر فرستاده است، تشریح می کند. او رسالت پطرس را می پذیرد، اما مأموریت او را برای یهودیان و مأموریت خود را برای مسیحیانی که از غیر یهودیت به مسیحیت گرویده اند، می داند.

در واقع همان کسی که مرا برای هدایت غیر یهودیان به کار گرفت، پطرس را نیز برای هدایت یهودیان مقرر داشته، زیرا خدا به هر یک از ما رسالتی خاص بخشیده است.

نزاع اصلی میان پولس و پطرس، بر سر میزان و محدوده عمل دین مسیحی بود. پطرس معتقد بود که مسیح برای تبلیغ همان آیین حضرت موسی آمده است، و در نتیجه محدوده عمل و تبلیغ مسیحیت، همان قوم بنی اسرائیل و یهودیان به عنوان قوم برگزیده خدا بوده، و به آیین حضرت موسی و شریعت او باید به دقت عمل شود؛ اما پولس با این امر مخالف بود. او معتقد بود که مسیحیت دین عشق و محبت است و عشق و محبت، سرزمین و قوم خاصی نمی شناسد. هم چنین توجه خاص او به عشق و محبت موجب شده بود، تا نسبت به قوانین شریعت با مسامحه برخورد کرده، کند. در نتیجه محدوده تبلیغی خود را به آسیای صغیر و همه اروپا گسترش داد. او در سفرهای تبلیغی متعددی که داشت به تبلیغ انجیل و ساخت کلیسا پرداخت. شاید اگر نوع نگاه او به مسیحیت و تبلیغات او نبود، اکنون مسیحیت به عنوان یک فرقه از دین یهود باقی مانده بود. به این نکته باید توجه داشت که ایمان پولس به حضرت مسیح، در اثر یک مکاشفه و خلسه بود، و این می تواند عامل مؤثری در نوع تبلیغ او از آیین مسیحیت و تأکید او بر آیین عشق و محبت و ترویج الهیات عرفانی مسیحی باشد.

در نهایت این نزاع به نفع پولس تمام شده، اندیشه پطرس در اقلیت قرار گرفت. از مهم ترین بدعت های پولس در دین مسیحی، یکی الوهیت مسیح بود و دیگری نفی پایبندی به شریعت حضرت موسی(ع) در میان مسیحیان. این امر به جدایی و تشتت میان مسیحیان شده، گروه مسیحیان یهودی گرا که از اندیشه های پطرس پیروی می کردند، از جمله فرقه ابیونی ها، پولس را به دلیل رواج چنین آموزه هایی تکفیر می کردند. آن ها قائل شدن به هرگونه الوهیت برای مسیح را رد کرده، ایشان را به عنوان یک انسان، مانند سایر انسان ها قلمداد می کردند.

این نخستین انحراف و اختلاف نظر در دین مسیحی تا قرن سوم میلادی، بود که به همراه مشکلات ناشی از آزار و شکنجه مسیحیان توسط امپراطوران روم ادامه داشت. در قرن چهارم میلادی، به تدریج آیین مسیحی گسترش یافته، در سال ۳۱۳ میلادی، این دین به عنوان یکی از ادیان رسمی امپراطوری روم معرفی شد و در سال ۳۸۰ و ۳۸۱ میلادی، مسیحیت به عنوان تنها دین رسمی مطرح گردید. از این پس، نه تنها دیگر از آزار و شکنجه مسیحیان خبری نبود، بلکه امپراطوری با همراهی کلیسا و اسقف های مسیحی که اکنون به امپراطوری نزدیک شده بودند، کسانی را که به آیینی غیر مسیحیت اعتقاد داشتند، تعقیب می کردند؛ به عبارت دیگر مسیحیت در جایگاه شکنجه گر قرار گرفت. از سوی دیگر نزدیکی بیش از حد کلیسا به امپراطوری موجب دنیا زدگی اصحاب کلیسا و دنیاگروی آن ها شد. این انحرافات و اختلافات موجب برخی مسیحیان معتقد، که نگران دین خود بودند، طریقه زهد و دنیاگریزی را برگزیده، برای رهایی از این مسائل، از اجتماع کناره گرفته و به کوه بیابان پناه ببرند. به تدریج این افراد که زندگی فردی و بیابانی داشتند، با ساختن صومعه ها و دیرهایی، گرد هم جمع شده زندگی راهبانه ای را آغاز کردند.

رسوخ اندیشه های فلوطین در آیین مسیحیت و نقش آن در عقل گریزی مسیحیت، د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.