پاورپوینت کامل فرانسه؛ هشدار یا تهدید علیه غرب! ۷۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرانسه؛ هشدار یا تهدید علیه غرب! ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرانسه؛ هشدار یا تهدید علیه غرب! ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرانسه؛ هشدار یا تهدید علیه غرب! ۷۶ اسلاید در PowerPoint :
نتایج انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در دور اوّل مشخص نشد و کار به دور دوّم کشیده شد، امّا نتایج دور اوّل انتخابات، تضادها و مسایلی را در این کشور که مهد دموکراسی نام گرفته، ایجاد کرده است. نشریات مختلف فرانسه از این رخداد، به عنوان شوک عجیب یا زمین لرزه یاد کردند و این خود نشان دهنده ی آن است که چپ گراها و راستی ها درباره ی اتفاقی که فرانسه اخیرا شاهد آن شده اتفاق نظر دارند. روزنامه ی لوفیگارو – که متعلق به راستی های میانه رو می باشد – و روزنامه ی لوموند – که متعلق به چپ های میانه رو می باشد – به طور هم زمان تعبیر زمین لرزه را برای انتخاب ژان ماری لوپن برمی گزینند.
صورت ظاهری قضیه این است که دوره های متمادی هم زیستی مسالمت آمیز ژاک شیراک و لیونل ژوسپن – نمایندگان دو تفکر حاکم گلیست و سوسیالیست – به پایان رسیده و احتمالاً نتایج دور دوم نیز به این دوقطبی بودن خاتمه خواهد داد. البته بررسی نتایج به دست آمده از نامزدهای این دور، به راحتی ناظران و تحلیل گران را به سوی این انگاره سوق می دهد.
از مجموع آرای به صندوق ریخته شده «ژاک شیراک» ۷/۱۹ درصد کل آرا و «لوپن» پس از ۲۲ سال نبرد سنگین و طاقت فرسا – برای کسب قدرت – حدود ۵ میلیون رأی؛ یعنی ۶/۱۷ درصد آرا را کسب کرده اند. از این رو پیش بینی ها حاکی از آن است که لوپن ۱۳ درصد آرا را کسب نماید که با احتساب آرای به دست آمده برای رقیب نزدیک به وی «برونومرت» که با کسب ۳/۲ درصد آرا در رده ی پنجم ایستاد، پیش بینی می شود که در دور بعدی حداقل این درصد ناچیز را از آن خود کرده و به رقابت سنگین با شیراک بپردازد. و در نهایت لیونل ژوسپن که ناکامی اش در همان دور اول مشخص شد، از دور رقابت خارج خواهد شد.
بررسی سابقه ی سیاسی و فعالیت چهره های سیاسی فرانسه گویای آن است که ژوسپن ظهوری بسیار دیرتر از رقبای خود و افولی بسیار زودتر از آنان داشته است. وی در سال ۱۹۹۵ برای اولین بار به عنوان یک چهره ی سیاسی مطرح شد و به عنوان نمادی از دگرگونی اوضاع سیاسی فرانسه، آقای ژاک شیراک را به چالش طلبید؛ که اوج این چالش به دوره ی اخیر نیز می رسد که وی شیراک را فردی سالخورده، خسته و تاریخ مصرف گذشته نامید، ولی طولی نکشید که مجبور شد از او معذرت خواهی نماید.
در مقام بعد «ژاک شیراک» برای اولین بار در سال ۱۹۷۴ رسما وارد عرصه ی سیاست شد و سمت نخست وزیری فرانسه را عهده دار گردید. این سرنوشت در دوره ای برای وی رقم خورد که «نیکسون» در امریکا و «برژنف» در اتحاد جماهیر شوروی سابق بر اریکه ی قدرت تکیه زده بودند.
و اما آقای ژان ماری لوپن که در عرصه ی سیاست و سیاست پیشگی کهنه کار به شمار می آید، در کسب مقام ریاست جمهوری با موفقیت و شانسی ناهمساز روبرو بوده و علی رغم آن که ۲۲ سال پیش نبرد حزبی و سیاسی خود را آغاز کرده، ولی تاکنون نتوانسته است در معادله ی تقسیم قدرت جایگاهی برای خود دست و پا کند. او در سال ۱۹۷۴ در رقابت با شیراک تنها ۷۴ صدم درصد آرا را کسب کرد. این در حالی بود که ۱۸ سال از فعالیت و حضور سیاسی وی می گذشت؛ زیرا او در سال ۱۹۵۶ پا به عرصه ی سیاست گذاشت و به عنوان جوان ترین عضو پارلمان فرانسه انتخاب شد. اما پس از آن هرگز نتوانست جایگاه خود را از آن چه تا آن زمان نتوانسته بود کسب کند، ارتقا دهد.
لوپن در دور اوّل انتخابات ریاست جمهوری فرانسه با شعاری کهنه که زمانی شعار دولت دست نشانده ی نازی ها در فرانسه به شمار می آمد؛ یعنی «کار، خانواده و سرزمین پدری» به موفقیت نسبی دست یافت و این مسأله به خاطر شباهت بیش از اندازه ی شعارهای دو کاندیدای قدرتمند و صاحب نام دیگر انتخابات، یعنی (شیراک و ژوسپن) بود که مردم را از تمییز دادن بین شعارها و ارزیابی دقیق بازداشت و در نهایت با کنار گذاشتن شعارهای کاندیدای راست گرای تندرو و چپ گرای میانه رو، تفکر یک راحت گرای افراطی را در صدر جدول و در رقابت سنگین با شیراک محافظه کار قرار داد.
احیای مجازات اعدام، تشدید روند اخراج مهاجران و وضع قوانین جزایی سخت تر و افزایش نظم اجتماعی بنای فکری اوست که بیشترین میزان توجه به این نوع تفکر را در شهرهای جنوبی فرانسه – جایی که ۲۰% آرا را به لوپن اختصاص داده – برانگیخته است. امّا اگر سابقه ی سیاسی و مبارزاتی و گرایش رأی دهندگان به لوپن لحاظ شده باشد، باید گفت که علامت سؤال بزرگی بر سر راه دموکراسی در فرانسه روییده است، چون لوپن شخصی است که در درگیری های خیابانی الجزایر یکی از چشمان خود را از دست داده و به عنوان یکی از عاملان شکنجه و کشتار مردم الجزایر – که در آن زمان در یگان هوابرد ارتش فرانسه در الجزایر خدمت می کرد – تحت پیگرد مراجع قضایی طرفدار حقوق بشر است.
هم چنین او در سال ۱۹۷۲، یعنی دو سال قبل از آن که در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان رقیبی برای شیراک در عرصه ی سیاسی مطرح شود، و درست پس از تأسیس جبهه ی ملّی فرانسه در یکی از دادگاه های محلی به اتهام ضبط و توزیع آهنگ های آلمانی دوران حاکمیت نازی ها محاکمه شد.
مجموعه ی سوابق فوق تحلیل گران را متوجه ظهور دوباره ی فاشیسم در دل اروپا و کشوری کرده است که مهد دموکراسی نامیده می شود و این شاید غریب ترین رویدادی باشد که پس از پایان یافتن کشمکش های سیاسی اروپا و ثبات سیاسی و کند آمدن کشورهای اروپایی با فرایند مدرنیته و روند مدرنیسم و نوسازی در حال وقوع است؛ زیرا بسیاری از متفکرین و اندیشمندان غربی، فاشیسم را مرده قلمداد کرده و حداقل ظهور دوباره ی آن را در کشورهای مترقی، متمدن و پیشرفته ی صنعتی محال می دانند.
سیمور مارتین لیپست (SeymourMartinLipset) استاد جامعه شناسی و روابط اجتماعی دانشگاه هاروارد می نویسد: «مشکلات سیاسی بنیادین انقلاب صنعتی حل شده است و در این میان چپ و راست، بخش وسیعی از مشاجرات و اختلافات خشونت آمیز خود را حل کرده و پیرامون مسایلی؛ نظیر دولت رفاهی (WelfareState)، روند دموکراتیک (DemocraticProcess) و ماهیت نهادهای سیاسی به توافق های اصولی رسیده اند…. بنابراین مشاجرات ایدئولوژیک جدی در داخل کشورها پایان یافته و اروپا و امریکا به عصر پایان جنگ ایدئولوژی رسیده اند.»، این تحلیل در راستای تحلیل «ریمون آردن» جامعه شناس فرانسوی بود که برای اولین بار ایده ی پایان عصر ایدئولوژی را مطرح ساخت.
ارنست نولته (ErnestNolte) اندیشمند آلمانی و استاد تاریخ اروپا در دانشگاه ماربورگ که تلاشش معطوف برقراری مجدد وحدت تاریخ و فلسفه ی هگلی بوده و نیز ولفگانگ سور (WolfgangeSauer) دیگر اندیشمند آلمانی و استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیای برکلی و صاحب تألیف های متعدد درباره ی تاریخ اروپا، ازجمله ی کسانی هستند که معتقدند: پیشرفت های روند نوسازی در اروپا سبب شده است که فاشیسم نه تنها از اروپا، بلکه به طور کلی از جهان رخت بربندد.
بر این اساس آنان پیش بینی می کنند که آینده ی فاشیسم در کشورهای در حال توسعه ی غیراروپایی واقع است، اگرچه این پدیده را با سنّت سیاسی گذشته ی اروپا مربوط می دانند، امّا بر این نکته تأکید می کنند که فاشیسم در آینده ظهور نخواهد کرد و این پدیده، کلاً در ارتباط با شرایط خاص اروپا در دوران مابین دو جنگ جهانی اوّل و دوم بوده است که با درک دقیق از این مفهوم تاریخی می توان گفت که فاشیسم مرده است.
ولفگانگ سور صراحتا می گوید: پیروزی فاشیسم نتیجه ی شرایط بی همتای توسعه ی اقتصادی و تاریخی اروپا بود و غیرمحتمل است که مجددا در قاره ی اروپا و یا در نقطه ای دیگر از جهان تکرار شود. اما پیشگامان تفکر فاشیستی در گذشته ی اروپا که به مقام پیشوایی آن رسیده بودند؛ هم چون آدولف هیتلر پیش بینی کرده است که جنبش فاشیسم در آینده ظهور خواهد کرد. هنوز مشخص نیست که کدام دسته از پیش بینی ها مقرون به صحت است؛ هرچند تلاش های عملی و تاریخی اندیشمندانی، چون «نولته و سور» بر این محور استوار شده است که بازگشت فاشیسم در آینده امری محال است.
اکنون نباید واقعیت های عینی جامعه ی امروزی اروپا را از نظر دور داشت که فعالیت جنبش های عامه پسند و راست گرایان افراطی در سال های اخیر گسترش یافته و در سراسر این قاره، نوعی بازگشت به راست گرایی مشهود است و ادامه ی عصر سوسیال دموکراسی را در پهنای این سرزمین در هاله ای از ابهام قرار داده است. تنها تحلیل علّت فاشیسم این است که می تواند به نگرش هایی پیرامون وضعیت اخیر رنگ و بوی واقعی داده، و تنها نقد تئوریک اروپاست که می تواند اذهان را از پارادوکسی که افرادی؛ چون «نولته و سور» پی افکنده اند، برهاند.
تحلیل گران سیاسی، فاشیسم را مشکل ترین و پیچیده ترین معضل سیاسی معاصر اروپا معرفی کرده و آن را یک نوع جلوه ی سیاسی می دانند که تمامی بحران های تاریخ اروپا را با خود به همراه داشته است، به طوری که سال ها پس از استیلای فاشیسم، یکی از ناظران فاشیسم اعلام می دارد که فاشیسم بیماری نسلی بود که میان دو جنگ جهانی به سن بلوغ رسیده بودند. امّا نباید این حقیقت را انکار کرد که همین پدیده که به عنوان معضل سیاسی تاریخ معاصر اروپا شناخته شده، از دل نظام دموکراسی قد برافراشته و انتخابات، به مثابه ی پل پیروزی برای فاشیست ها بوده است.
حتما این حقیقت دشواری است که هیتلر مردمی ترین حکومت تاریخ آلمان است که از طریق انتخابات به مقام صدراعظمی آلمان دست یافت. از این رو همواره فاشیسم فرزند و مولود دموکراسی بوده و سپس دولت را به عنوان نهادی مدرن در راستای اعمال قدرت قانونی در خدمت اهداف استیلاجویانه ی خود گرفته است.
آن چه مهم به نظر می رسد، بررسی زمینه های پیدایش و ظهور آن است که در یک مفهوم کلی می توان از آن به عنوان «عصر فاشیسم و عصر سقوط اخلاقی تمدن غرب» یاد کرد که توجه به افول ارزش های اخلاقی نوعی قضاوت اخلاقی را از شناخت فاشیسم، غیرقابل تفکیک ساخته است؛ قضاوتی که زمانی در بررسی پیدایش آن و زمانی نیز در بررسی افول و محو آن مطرح می شود.
سانتایانا (Santayana) می گوید: «حتی خداوند هم نمی تواند گذشته را تغییر دهد. اگر ما در پی درک تاریخ اروپا هستیم باید تلاش کنیم فاشیسم را بشناسیم.» لذا عده ای از نویسندگان و تحلیل گران، رهیافتی لیبرالی از این پدیده ارایه داده و بر آن اند که «فاشیسم سیاست های متناسب با جامعه ی عاری از فرهنگ بود. عوام فریبی برای فریب کسانی که هیچ اعتقادی نداشتند، ایجاد رعب و وحشت برای حکومت بر کسانی که از اقتدار سنّتی روی گردان شده بودند، و اجرای سیرک برای جامعه ای که محتاج نان بود.»
در این رهیافت از آن جا که ایدئولوژی های متعدد فاشیستی در گذشته غالبا وسیله ای برای حقه بازی و عوام فریبی و نوعی ادعاهای عوام فریبانه بوده که انگیزه های غیرمسؤولانه ی روستائیان بی سواد، کارگران بیکار و عناصر طبقه ی متوسط را برانگیخته است، نیرویی قلمداد می شود که «هم فرصت طلب است و هم خودستیز؛ جنبشی است بدون آرمان، بدون ریشه های تاریخی در گذشته و بدون هرگونه بینش اتوپیایی از آینده.»
عده ای از تحلیل گران که رهیافتی مارکسیستی دارند، معتقدند: پایگاه اجتماعی – اقتصادی سرمایه داری بدون تغییر مانده است، امّا روبنای سیاسی آن به منظور برآورده ساختن نیازهای دیکتاتوری طبقاتی تغییر کرده ولذا پدیده ی فاشیسم برآیند جامعه ی بحران زده ی بورژوازی، آخرین، نومیدترین و اقتدارگراترین شکل سرمایه داری است.
عده ای دیگر رهیافتی روانشناسانه به این پدیده داشته و به این نتیجه رسیدند که برای درک صحیح فاشیسم، حتما می بایست بُعد روانشناختی آن را در نظر گرفت و در عین این که معتقد بودند فاشیسم، از جامعه ی در حال فروپاشی آن زمان تفکیک ناپذیر است، این فروپاشی اجتماعی را حاصل یک سری دلایل روانی می دانستند.
«اریش فروم» یکی از این افراد است که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 