پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه های فیلسوف اگزنیستانسیالیسم (ژان پل سارتر) ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه های فیلسوف اگزنیستانسیالیسم (ژان پل سارتر) ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه های فیلسوف اگزنیستانسیالیسم (ژان پل سارتر) ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه های فیلسوف اگزنیستانسیالیسم (ژان پل سارتر) ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

مؤلف: کنث اشمیتز

مترجم: سیدمحمود موسوی

مقدمه

اومانیزم یا انسان گرایی که امروزه جریان غالب در فرهنگ مغرب زمین است، حاصل افکار و اندیشه های فیلسوفانی است که در مورد انسان نظریه پردازی کرده اند. در این شماره به بحث و بررسی مختصر دیدگاه های یکی از چهره های شاخص این فیلسوفان خواهیم پرداخت.

سارتر (۱۹۰۵-۱۹۸۰)

ژان پل سارتر از چهره های شاخص اگزیستانسیالیسم الحادی – نمایشنامه نویس، منتقد و فیلسوف – فرانسوی است که آثار زیادی را نگاشته است که از جمله ی آثار او می توان به تخیل (در دو کتاب) اشاره کرد. این دو کتاب متأثر از نظریه های هوسرل است. البته استقلال فکری در کتاب دوم بیش تر است. اثر دیگر او «انگاره ی عواطف» است که در آن از مفاهیم اگزیستانسیالیستی، مثل دلهره، اضطراب، امید و مانند آن – با نگرش پدیدارشناسانه – بحث می کند. تعالی من (یا استعلای خود) و هستی و نیستی، عنوان دو اثر دیگر از آثار اوست. مراد از نیستی مفهوم انتزاعی عدم نیست، بلکه مراد از آن، چیزی است که وجود را از بین می برد. پاره ای دیگر از آثار او عبارتند از: راه های منتهی به آزادی، نقد عقد دیالکتیکی، زندگی نامه ی خود نوشت، دست های آلوده، تهوع.

شهرت سارتر بیش تر ناشی از نمایش نامه ها و رمان های او است که در آن نازی ها را مورد حمله قرار می داد. او سربازی بود که در ارتش آلمان اسیر و سپس آزاد شد. پس از آزادی این نمایش نامه ها را نوشت. پس از کتاب «هستی و نیستی» شاید این سه کتاب جایگزین خوبی برای آشنایی با افکار سارتر است: اگزیستانسیالیسم، تعالی من، انگاره ی عواطف.

سارتر در «انگاره ی عواطف» پدیدارشناسی می کند و مفاهیم ترس، دلهره، شرم و مانند آن را که «کی یرکگارد» در قالب آن تفسیر می کرد به کار گرفته، منتها با این تفاوت که زمینه ی دینی را کنار می گذارد. گابریل مارسل، فیلسوف کاتولیک معاصر وی نیز همین مفاهیم را مورد بررسی قرار می داد. هر چند او نیز اگزیستانسیالیست بود، اما چون به سارتر علاقه نداشت، لذا دوست نداشت عنوان اگزیستانسیالیست را که به سارتر ملحد می دادند، به او بدهند. مارسل دوست داشت او را به عنوان فیلسوف امور عینی بشناسند.

سارتر در رمان «تهوّع شهرت زیادی کسب کرد. او در این جا موقعیت یأس آور شخصیت این داستان را به تصویر می کشد. این شخصیت در رستورانی نشسته و در اندیشه های خود غوطه ور است. با این که هیچ مشکلی ندارد، اما دچار یأس و ناامیدی است. تحلیل سارتر این است که مشکل او همان «مشکل نداشتن» او است. و همین امر موجب بی معنایی زندگی و کل جهان اطراف او شده است. این بی تفاوتی تمام عیار با وضعیت انسانی و سرشت انسانی مرتبط است. و این مفاهیم را از هگل (وجود صرف و فی نفسه) اقتباس کرد. اما معنای عقلانی که هگل به آن می داد از آن زدوده است.

سارتر اسم این بی تفاوتی را که از وجود صرف احساس می کند «تهوّع» می نامد؛ زیرا وجود صرف و فی نفسه هیچ ربطی با موقعیت انسانی او ندارد و وحدت هویتش شروع به فروپاشی می کند، لذا آن را تهوع نامیده است.

سارتر خودش را با ثبات وجود فی نفسه مواجه می بیند. جهان اطراف ما نسبت به ما – اگر در هر موقعیتی باشیم – (حتی در موقعیتی مثلاً معجزه آسا) بی تفاوت است و گزاف بودن جهان به این معنا است. این تعبیر مشابه تعبیر کی یرکگارد است با این تفاوت که کی یرکگارد جهان را در نظر ما گزاف می داند، نه در نزد خدا. وقتی خدایی در میان نباشد تا به جهان معنا ببخشد، ما باید خود به آن معنا ببخشیم، لذا قهرمان داستان تهوّع وجود لنفسه و فی نفسه را مطرح می کند. منشأ این وجود لنفسه را به عنوان توصیف موجود خودآگاه، می توان در اثر «تعالی خود» یافت. وجود لنفسه همان موجود خودآگاهی است که خود را در رابطه با موقعیت های بی تفاوت جهان می یابد.

سارتر در توصیف اندیشه های خود، روش خوب و جالبی دارد. وی در این جا زنی را مثال می زند که می خواهد نامزد بگیرد، خودش را آرایش می کند و می خواهد بیرون از خانه بر اتوبوس سوار شود که اتوبوس حرکت می کند. بعد از خروج از خانه تمام توجه اش ابتدا به اتوبوس بوده است. سپس متوجه دیگران به خودش می شود، یعنی مرکز توجه دیگران شده است. این مسأله در واقع خودآگاهی نیست، بلکه توجه به توجه دیگران به خود است، این همان معنای نیستی و عدم است… (فی نفسه در مقابل لنفسه).

«خود بودن» خصیصه ی اولیه ی اوبژه و آگاهی نیست، بلکه عدم است، و این امر زمانی به وجود می آیدکه به عنوان یک شی ء و سوبژه مورد توجه دیگران قرار بگیرد، این جا است که می شود وجود لنفسه. سارتر این انحطاط آگاهی را توصیف می کند که البته آگاهی نیست، بلکه شی ء است.

انسان نباید مثل گارسون یا کارمند، تصویری این چنین از خود بدهد که غیر از تصور و برداشت ارباب رجوع چیزی نباشد، او باید قبل از توجه دیگران به او به عنوان شی ء، به خود متوجه باشد. سارتر کاری مشابه اپوخه ی هوسرل می کند، اما این تعبیر را به کار نمی برد. خلاصه آن که مراد از عدم در کتاب هستی و نیستی عدم فلسفی و عدم وجود نیست، بلکه مراد خودانگیختگی است. لذا او تعبیری دارد با این عنوان «دیگران جهنم اند».

بین ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ او به بدبینی و پوچ گرایی متهم شد. لذا در سال ۱۹۴۶ در صدد جواب از آن برآمد و کتاب «اگزیستانسیالیسم، اومانیزم» است را که در اصل متن سخنرانی اوست عرضه کرد. او در این کتاب می گوید: «فلسفه ی من فلسفه ی خوش بینی است». به نظر وی راه حل درخود ما است نه اطراف ما، لذا باید برای آزادی و اختیار خود ارزش قایل شویم.

سارتر مقاله ی اگزیستانسیالیسم، اومانیزم است را در پاسخ کسانی نوشت که معتقد بودند، وی به دنبال فلسفه ای یأس آور و ناامید کننده است و موجب ترویج و تحریک به خودکشی می شود. او بین وجود فی نفسه و لنفسه فرق می گذاشت، یعنی جهان و محیط اطراف ما که نسبت به ما بی تفاوت اند، لذا ما نباید به آن ها توجه داشته باشیم. توجه ما باید به وجود لنفسه باشد که آگاهی و خودآگاهی ما می باشد.

پیشتر یکی از خصایص فلسفه ی مدرن را «بازگشت به خود» دانستیم، از کوجیتوی دکارت شروع شد، و با مفاهیم قوی و سرزنده ی هیوم، مقولات پیشینی کانت، اراده ی معطوف به قدرت نیچه و در فلسفه ی تحلیلی با عطف توجه به زبان ادامه پیدا کرد و بالاخره ۴ قرن به «خود» توجه شده است. این ها می خواهند ببینند که چگونه می توان از خود به ماورای خود دست یافت. این سؤال برای سارتر نیز مطرح است که چه طور می شود از وجود لنفسه، یعنی خود به عالم خارج رسید. تفاوت سارتر با بقیه در این است که او با طرح فرا رفتن از وجود لنفسه به عالم خارج، بحث آزادی و اختیار انسان را مطرح می کند که با اراده ی معطوف به قدرت نیچه، مقولات پیشینی کانت، وضوح و تمایز دکارت فرق دارد.

این نکته گفتنی است که فرانسوی ها از آن جا که جنگ را از سرگذارنده و کشورشان توسط نازی ها اشغال شده بود، به دنبال بازسازی فرهنگ و زندگی بودند، اما می دیدند که فلسفه ی سارتر نه تنها نیرو و امیدی به آن ها نمی دهد، بلکه یأس آور است. از این رو چهار اشکال به سارتر شده بود:

اشکال اول: از ناحیه ی کمونیست ها بود. آن ها معتقد بودند که با این فلسفه ی یأس آور نمی توان فلسفه را ساخت. به نظر سارتر انسان محکوم به گوشه گیری و تأمل درخود است. چنین انسانی به جای تحوّل آفرینی به دنبال کناره گیری و گوشه نشینی است که این در واقع تکیه کردن بر وضع موجود است. سارتر این اشکال کمونیست ها را جدی گرفت، چون خودش را جناح چپ و مخالف آن ها می دانست، لذا سعی زیادی کرد که این اشکال را حل کند. در کتاب «نقد عقل دیالکتیکی» نیز به دنبال همین مسأله است.

اشکال دوم: فلسفه ی سارتر مبتنی بر احساس است (رمانتیک) و هیچ گونه رویکرد مثبتی را در برندارد.

اشکال سوم: سارتر بیش از حد به خود می پردازد. و این درون گرایی (سوالیپسیزم) است. گویی که مسئولیتی در مقابل دیگران ندارد.

اشکال چهارم: که از ناحیه ی مسیحیان مطرح شد، این بود که سارتر همبستگی میان انسان ها را در نظر نمی گیرد، بیش تر به انزوا و گوشه گیری تأکید می کند، در حالی که خدا امر کرده که ما انسان ها نسبت به هم رأفت و همبستگی داشته باشیم.

حاصل این چهار اشکال این است که اگزیستانسیالیسم ضد اومانیزم است. سارتر در آن مقاله خواست آن اشکالات را پاسخ دهد و بگوید: اگزیستانسیالیسم، اومانیزم است. سارتر همین اشکال را به منتقدان برگرداند که شما هستید که ایجاد یأس و ناامیدی می کنید. او با تعبیر باور نادرست، منتقدانش را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: شما سرشت واقعی انسان را در نظر نمی گیرید که اگر بگیرید می فهمید اگزیستانسیالیسم نسبت به انسان خوش بین است.

سارتر می گوید: اگزیستانسیالیسم من، مسئولیت پذیری را برای آزادی و اراده ی خود ترویج می کند. البته این نکته را اضافه می کند که این آموزه برای عوام مشکل است و متخصصان و متفکران در این آموزه موفق ترند. در این جا سارتر مثل نیچه به توده ی مردم و عوام توجه نمی کند، بلکه به فرد یا افرادی خاص توجه دارد.

سپس سارتر دو نوع اگزیستانسیالیسم را مشخص می کند: الف) اگزیستانسیالیسم الاهی که نمونه اش را گابریل مارسل کاتولیک و یاسپرس می داند. ب) اگزیستانسیالیسم الحادی که خودش را و به خطا، هایدگر را مثال می زند، در حالی که هایدگر خودش تصریح می کند که من نه الاهی ام نه الحادی. اما مصداق بارز این نوع اگزیستانسیالیسم خود سارتر است به تصریح خودش.

سارتر می گوید: به عقیده ی من اصل مشترکی بین هر دو نوع اگزیستانسیالیسم است و آن اصل تقدم وجود بر ماهیت است، یعنی مبدأ و نقطه ی آغاز، انسان است و انسان باید از خودش شروع کند. سارتر و هایدگر هیچ کدام وجود مقدم بر ماهیت را مطرح نکردند، آن ها فقط «بودن در جهان» را مطرح می کردند، نه بودن خود انسان و وجود انسان را.

ایشان برای توضیح (تقدم وجود بر ماهیت) می گوید: ابتدا باید آن را عکس کنیم تا فهمیدن عکس آن، اصل این شعار (تقدم وجود بر ماهیت) معلوم شود. او مثالی می زند: وقتی یک صنعت گر فراورده ای را تولید می کند، قبل از تولید این فراورده، ماهیت آن در ذهن صنعت گر شکل می گیرد، سپس وجودش تحقق می یابد. اما سارتر می گوید: من عکس این را می گویم.

سارتر در این جا علاوه بر اصطلاح اگزیستانسیالیسم، تعبیر (Essentialism اصالت ماهیت) را به کار می برد. اصالت ماهیت در نظر او به این معنا است که معتقدین به خدا قائلند که قبل از خلقت انسان، ماهیت انسان ها در ذهن و علم خدا بوده و خدا از آن طریق انسان ها را خلق کرده است. او این را قبول ندارد و بر این باور است که هرچند عده ای عقیده ی به خدا را رها کرده اند، اما رسوبات تفکر تقدم ماهیت بر وجود هنوز باقی مانده است و آن این که انسان تجسم و تجسد «ذات انسان» است که بین همه ی انسان ها مشترک است و من سارتر می خواهم این تفکر را از بین برم.

در اگزیستانسیالیسم الحادی انسان قبل از تعریف خودش، موجود است. انسان است که از خودش تعریفی به دست می دهد. انسان با اراده و اختیارش، ذاتش را می سازد. انسان با اراده ی خودش شکل داده می شود، نه به واسطه ی آن چه که در طبیعت به او عطا شده است. سارتر به کوهی مثال می زند که سه نفر قصد عبور از آن را دارند. یکی می گوید: این کوه بسیار مرتفع است و نمی توان از آن گذشت. دیگری می گوید: این چالشی است که باید آن را از سر راه برداشت، لذا لوازم کوه نوردی را برمی دارد و به صعود می پردازد. سومی، صرفا تصویری از این کوه می کشد. به نظر سارتر کوه لااقتضا است، نه اقتضای انصراف (در اولی) دارد، نه صعود (در دومی) و نه تصویرپردازی در (سومی). این انسان است که با اراده و اختیار خودش عمل می کند.

سارتر خود متوجه است که در این مرحله رویکردش نسبیت گرایانه است (انصراف، صعود، تصویرپردازی). لذا سعی می کند یک شالوده ی مشترکی برای همه به دست دهد. جهان خارج نمی تواند این معنای مشترک و شالوده ی عام باشد، چون جهان لااقتضا است. لذا او

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.