پاورپوینت کامل گفت و گو با سید عدنان اشکوری، دانشجوی دکتری و مدرس دانشگاه ;سرافرازان سرو قامت ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفت و گو با سید عدنان اشکوری، دانشجوی دکتری و مدرس دانشگاه ;سرافرازان سرو قامت ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت و گو با سید عدنان اشکوری، دانشجوی دکتری و مدرس دانشگاه ;سرافرازان سرو قامت ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت و گو با سید عدنان اشکوری، دانشجوی دکتری و مدرس دانشگاه ;سرافرازان سرو قامت ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

زندگی با شهدای دانشگاه شیرین ترین دوران زندگی من است

پیش درآمد:

همه کسانی که حتی یکبار او را دیده باشند، حتماً در جایی از ذهنشان تصویر او را ثبت
کرده اند. استاد اشکوری نگاه های نافذ و عمیقی دارد. وقتی از شهدای دانشگاه می
گوید، نگاهش به دور دست ها خیره می ماند. انگار چشم به دنیای دیگری دوخته است که
دیگران را یارای ورود به آن نیست و بالاخره لب به سخن که می گشاید، جملاتی عمیق و
ظریف بر زبان می آورد تا ثابت کند که طرفش را جدی گرفته است. او کلکسیونی از خاطرات
شهیدان دانشگاه است.

پیام صادق: لطفاً خودتان را معرفی و سابقه تحصیلاتی خود را بیان کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم، من سید عدنان اشکوری متولد کشور عراق، شهر کاظمین هستم.
ما یک خانواده ایرانی مقیم عراق بودیم که پدر و پدربزرگم برای تحصیلات حوزوی به
عراق رفته بودند. در سال ۵۹ ، سه ماه مانده به شروع جنگ در حالی که ۱۳-۱۲ ساله
بودم، به اتفاق خانواده به ایران آمدیم. دوره راهنمایی و دبیرستان را در تهران
گذراندم وسال ۶۴ وارد دانشگاه امام صادق علیه السلام شدم. در مرداد ۷۱ نیز در رشته
معارف اسلامی و علوم سیاسی فارغ التحصیل شدم، البته یک سال قبل از آن تدریس خود را
در دانشگاه امام صادق علیه السلام و چند مرکز علمی دیگر آغاز کرده بودم. من به دلیل
نوع کارم و علاقه ای که به ادبیات عربی داشتم در سال ۷۴ در مقطع فوق لیسانس رشته
ادبیات عرب در دانشگاه تهران پذیرفته و در سال ۷۶ فارغ التحصیل شدم. الآن هم
دانشجوی دکتری رشته ادبیات عرب در دانشگاه اصفهان هستم و بین تهران و اصفهان رفت و
آمد می کنم.

پیام صادق: اصالتاً که ایرانی هستید…

بله، من هیچ گونه تابعیت عراقی ندارم و از ابتدای تولد از سفارتخانه ایران
شناسنامه ایرانی گرفته ام.

پیام صادق: به چه دلیل دانشگاه امام صادق علیه السلام را برای تحصیل انتخاب کردید؟

زمان ما حقیقتاً دانشگاه امام صادق علیه السلام گمنام بود و من شاید تنها چند هفته
مانده به کنکور دانشگاه با اینجا آشنا شدم. نخستین بار من نام دانشگاه امام صادق
علیه السلام را در یک جلسه قرآن شنیدم. استاد آن جلسه آقای سیف از مدرسان دانشگاه
امام صادق علیه السلام بود که واقعاً انسانی وارسته، متواضع و با سواد بود و من تا
عمر دارم به ایشان مدیونم.

ما پس از شرکت و گزینش در دانشگاه امام صادق علیه السلام، تا پایان سال دوم نمی
دانستیم در چه رشته ای تحصیل خواهیم کرد، با وجود این به عشق معارف اسلامی پا به
این دانشگاه گذاشتیم.

پیام صادق: آیا تألیفاتی هم داشته اید؟

بله ، البته در حدّ جزوات درسی. بنده علاوه بر دانشگاه، در آموزشگاه های مختلفی
تدریس کرده ام که هنوز هم منبع درسی آنها همین جزوات است. در حال حاضر هم قصد تألیف
چندکتاب در موضوع ادبیات عرب دارم. با وجود این، عمده فعالیت من آموزشی است تا
پژوهشی.

پیام صادق: چون محور اصلی گفت و گوی ما در اینجا قرار است رزمندگان و شهدای دانشگاه
باشند، اگر اجازه دهید بحث را با این اولویت پی بگیریم. شما کی و چگونه به جبهه
اعزام شدید؟

من وروی سال ۶۴ دانشگاه هستم، اما اولین اعزام بنده به سال ۶۰، عملیات فتح المبین
و آزاد سازی منطقه عمومی شوش برمی گردد. ما ابتدای کار با مجاهدین عراقی عازم شدیم،
هر چند در آن زمان هنوزسپاه بدرتشکیل نشده بود. آنها نیروهای شهید صدر بودند که
برای دین و ایمان خود مهاجرت فی سبیل ا… کرده بودند. بسیاری از آنان در ایران کسی
را نداشتند و در عراق هم به دلیل مسایلی امنیتی ، پیش خانواده یا همسایگان خود حرفی
از اعزام به ایران نمی زدند و در حال گمنامی به شهادت رسیدند. ما در واقع زیر نظر
آنها آموزش دیدیم. در آن زمان من در عملیاتی شرکت نداشتم و حضورم در خط بیشتر به
صورت پدافندی بود. طبیعی هم بود، چون در آن زمان سن و سالی نداشتم و خانواده و
نیروهای شهید صدر اجازه شرکت در عملیات را به ما نداده بودند. حتی خود این نیروها
هم به صورت گردان یا گروهان مستقلی عمل نمی کردند و در جنگ به صوت دسته های چند
نفره وارد گردان های سپاه اسلام می شدند.

پیام صادق: آموزش نظامی هم دیده بودید؟

بله، در تابستان ۶۵ در دوره آموزش نظامی دانشگاه امام صادق علیه السلام در زنجان
شرکت کردم. همان سال هم اولین اعزام من به جبهه از طرف دانشگاه بود. البته این که
می گویم از طرف دانشگاه، به این معنا نیست که دانشگاه مستقیماً نیرو به جبهه اعزام
می کرد، بلکه این خود دانشجویان بودند که در این زمینه اقدام می کردند. اولین اعزام
به جبهه با هماهنگی شهید بزرگوار سیّد سعید وطن پور که از دانشجویان اصفهانی بود،
صورت گرفت. حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر از ما وارد لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام شدیم که در
همان اعزام اول چند تن از دوستان ما در عملیات کربلای ۴ در منطقه ام الرصاص به
شهادت رسیدند.، از جمله شهید اسماعیل فضلی زاده، شهید علیرضا صفایی نراقی و شهید
حمید رضا بهداد، همچنین شهید کاظم نوراللهیان که از مشهد اعزام شده بود و پیکر
مطهرش در صحن ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام مدفون است. اعزام مجدد ما
در اواخر سال ۶۵ و اوایل ۶۷ بود که در این مقطع زمانی، دانشگاه امام صادق علیه
السلام بیشترین شهدا را تقدیم انقلاب کرد. اعزام دیگری هم در سال ۷۶ داشتیم که در
آن زمان، دانشگاه امام صادق علیه السلام به علت حملات هوایی رژیم بعث عراق، به مشهد
مقدس، جایی که الآن دانشگاه رضوی واقع است، انتقال پیدا کرده بود.

پیام صادق : غالب افراد خاطرات بکر و نابی از نخستین اعزام خود به جبهه دارند.
اعزام اول، چه لحظاتی را برای شما تداعی می کند؟ آن روز کدامیک از شهدا شما را
همراهی می کردند که الآن جایشان خالی است؟

در اعزام اول ما تازه وارد دانشگاه شده بودیم و شناخت چندانی از همدیگر نداشتیم.
فقط به جرأت می توانم بگویم که شهدای دانشگاه بدون استثنا افرادی بی ادعا، محجوب و
متواضع بودند که در خلوت با درد خود می سوختند. برای مثال، شهیدکاظم نوراللهیان هیچ
گاه نماز شبش ترک نمی شد. هم اتاقی های ایشان می گفتند گاهی وقت ها به سختی گریه
خود را کنترل می کرد تا ما بیدار نشویم. عده ای از شهدا هم بودند که ما شبانه روز
با ایشان بودیم، امثال شهید بهداد; ایشان لهجه زیبای اصفهانی داشت و با تواضع خاصی
با دیگران برخورد می کرد. در منطقه جنگی ما با ایشان بهتر آشنا شدیم، چون هر دو در
گردان امام رضا علیه السلام از لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام با هم بودیم. آن شهید
آدمی مومن، بی ریا، به شدت جدی، ریز نقش و دوست داشتنی بود. بلوک ۷ طبقه دوم، خیلی
از بچه های جنگ و شهدا را در خود جای داده بود، جز اتاق ما که به اتاق بادمجان بمی
ها معروف بود! جا دارد یادی کنم از برادر عزیزم استاد محمد علی نعمت الهی که فکر می
کنم الآن استاد دانشگاه شیراز باشد. ایشان هم اتاقی شهید فضلی زاده بودند. ساکنان
این اتاق هم همگی با صفا و صمیمی بودند و در حق دیگران خوبی می کردند. اتاق کناری،
اتاق شهید وطن پور و شهید بهداد بود. خاطرم هست که در اولین اعزام، خانواده ها قدری
مخالفت می کردند و من خود به سختی توانستم رضایت پدرم را جلب کنم. شهید وطن پور به
من گفت: بالاخره اجازه گرفتی؟ گفتم بله، اما پدرم با اکراه راضی شد. گفت: نگران
نباش. پدر من هم اول همین طور بود، اما الآن هر وقت می خواهم بروم، می گوید رفتی
بابا؟ خدا به همراهت.

پیام صادق: قضیه اتاق ۷۲۴ چیست؟

اتاق ۷۲۴ اتاق ۳ شهید بزرگوار است. این شهدا افرادی بودند که سیمای آنها همه را

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.