پاورپوینت کامل تحقیقات علمی ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تحقیقات علمی ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تحقیقات علمی ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تحقیقات علمی ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

ما تصمیم می گیریم، اول از ورزشگاه بازدید کنیم و بعد اگر پسندیدیم، یک رشته را انتخاب کنیم. تیم تحقیقاتی ما به سرپرستی مامانم، پاورپوینت کامل تحقیقات علمی ۳۱ اسلاید در PowerPoint اش را شروع می کند.

روی دیوارهای راهرو، یک عالمه عکس آقاهای ورزشکار است. اینها همان طفلکی هایی هستند که می آیند تو سالن زنانه ورزش می کنند؛ چون امکانات خانم ها را ندارند، بیچاره ها! من از خانم بودن خودم، ذوق زده هستم.

گوشه راهرو یک بوفه قرار دارد. آخ جون! من می روم جلو و آمار همه چیز را از پشت شیشه ها می گیرم؛ چون بوفه بسته است. از پشت شیشه ها چیپس و پفک و نوشابه پیدا هستند. تحقیقات من همین جا تکمیل می شود و اینجا از نظر من، توپ است!

دورتادور راهرو، هفت هشت تا در است که همگی قفل هستند. کنار یکی از درها موکت پهن کرده اند که آدم ها روی زمین نماز نخوانند، و من می فهمم اینجا چقدر به فکر آدم هستند. خاله شهین می گوید: «این یک نمازخانه صحرایی است!» مامانم می گوید: «دیوار برایش نگذاشته اند که ریا نشود»!

در آخر تیم تحقیقاتی ما رشته والیبال را انتخاب می کند.

روز اول

مامانم برای من از این شلوارهای آستین کوتاه و بلوزهای بی پاچه خریده است، با کفش ورزشی که همه بنفش هستند. ما به باشگاه می رویم و دربه در دنبال رختکن می گردیم. گوشه راهرو یک کمد فلزی بزرگ گذاشته اند که یک عالمه در کوچک دارد. گمانم اینجا رختکن است؛ طبق معمول، دیوارهایش را یادشان رفته دورش بسازند. اینجا همه چیز، صحرایی است! ما بی خیال رختکن می شویم و به سالن می رویم.

من آنجا متوجه می شوم، رختکن همان جایی است که تماشاچی ها می نشینند و از بی سوادی خودمان، خجالت می کشیم! ما هم می رویم روی صندلی های خاکی خُلی رختکن، و من پشت مامانم قایم می شوم و لباس عوض می کنم و وسایلمان، همان جا بی صاحب می ماند. مامانم می گوید: «خیالی نیست، از فردا یک ساک قفل دار برای وسایلمان می آوریم».

همه خانم ها خیلی شیک هستند و بعضی ها آن قدر شیک که آدم فکر می کند سالن را عوضی آمده است. اینجا یک خانم خیلی مدرن هست که لباس و کفش و ناخن هایش، صورتی چرک است. خاله شهین می گوید: «او همسر پلنگ صورتی است» و من خدا را شکر می کنم که خاله ام اصلاً از روی حسادت این حرف را نمی زند.

روز دوم

خاله شهین امروز شکل آژیر خطر شده و سرتاپایش قرمز است. فکر کنم، او در حوض نقاشی پریده باشد؛ چون موهایش هم قرمز شده است.

خاله برای بار چهارم به دست شویی می رود که سر و وضعش را مرتب کند. روی دیوار دست شویی، یک قاب شک برانگیزی زده اند. خاله ام می گوید: «این یک تابلوی کوبیسم است که بچگی هایش آینه بوده و آدم ها به بهانه دست شستن، خودشان را در آن دید می زده اند!» (خاله ام دیپلم ردی به بالا حرف می زند، ولی من خوب می فهمم؛ چون خیلی باهوش هستم!) خاله شهین زل می زند به تابلو و موهایش را فشن می کند.

من هنوز می خواهم درباره آنجا تحقیق کنم، که مامانم جیغ کشان سر می رسد و می گوید: «اینجا، برای بچه ها میکروب دارد، دیگر نمی آیی!» من گریه کنان می گویم: «پس من چطوری موهایم را تیپ بزنم؟» مامانم می گوید: «خیالی نیست، از فردا خودمان آینه می آوریم».

روز سوم

مامانم و خاله شهین، ساعدهایشان کبود شده است؛ از بس با این توپ های پنچر ساعد زده اند. خاله شهین می گوید: «باید برویم چند کیلو باد، برای این توپ ها بخریم.» بابایم می گوید: «خدا را شکر، یکی زورش به شما خانم ها رسید.»، بابام خبر ندارد که زور توپ ها به خود او رسیده است و به قول خاله ام باید پیاده شود؛ چون مامانم گفته: «خیالی نیست، خودمان فردا یه توپ نو می آوریم.»

روز چهارم

امروز کیف یک نفر را زده اند و دفتر خانم ناظم بلبشو است! مامانم می گوید: «خیالی نیست، از فردا برای کیف هایمان، دزدگیر هم می آوریم»!

روز پنجم

امروز اول برج است و خانم ناظم با یک دفتر که نامه اعمال هم را در آن نوشته، وارد شده است تا از همه پول بگیرد. همه یک دفعه بدجوری مشغول تمرین می شوند و حضور او را به کلی حس نمی کنند. آنها در ورزش، ذوب شده اند! خانم ناظم لبخند به لب است و من را یاد آن داروغه مهربان می اندازد که از فک و فامیل های رابین هود، با مهربانی مالیات می گرفت تا به پرنس جان ِمردم دوست بدهد.

خانم ناظم تا من را می بیند، الکی لبخند می زند و من می دوم بالای صندلی ها و کیفم را سفت بغل می کنم که روی پول توجیبی من حساب نکند!

روز ششم

من خیلی تشنه هستم و از بس در حد تیم ملی بازی کرده ام، دهانم خشک شده است. با دو پای کودکانه، می دوم به سوی آب سرد کن. اینجا چند تا لیوان یک بار مصرف گذاشته اند که نمی دانم مال چه سالی هستند. خاله شهین می گوید: «یک بار مصرف، یعنی اینکه همه آدم ها می توانند یک بار آن را مصرف کنند»!

من شیر را فشار می دهم که تا مامانم نیامده، با دست آب بخورم، ول

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.