پاورپوینت کامل نقش علماى نجف در استقلال عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش علماى نجف در استقلال عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش علماى نجف در استقلال عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش علماى نجف در استقلال عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
جنگ جهانى اول
در ماه اوت ۱۹۱ میلادى برابر با رمضان ۱۳۳۲ قمرى آرشیدوک فردیناند، ولیعهد امپراتورى اتریش در شهر سارایوو به دست یک دانشجوى صرب ترور شد. جنگ جهانى اول به همین بهانه در ۲۸ ژوئن همان سال آغاز شد و تا سال ۱۹۱۸ ادامه یافت.[۱] یک سوى این نبرد، دولتهاى آلمان، اتریش و ایتالیا قرار داشتند که به آنها «متحدین» مىگفتند. در مقابل، دولتهاى فرانسه، انگلیس و روسیه تزارى بودند که به نام «متفقین» شناخته مىشدند. بعدها عثمانى و بلغارستان به متحدین پیوستند و ژاپن، پرتغال، آمریکا، یونان، برزیل و رومانى هم از متفقین حمایت کردند. هدف اصلى، رقابت دولتهاى بزرگ بر سر مستعمرات، مسائل نظامى و توسعه طلبىهاى آنان بود. حدود پانزده میلیون نفر در این جنگ کشته شدند و چهار امپراتورى اتریش، آلمان، روسیه تزارى و عثمانى از هم پاشیده و منقرض شد.
علماى بزرگ نجف به سبب انقلاب مشروطه و بعضى رخدادهاى آن در ایران، دچار تشتت آراء و اختلاف نظرهاى بسیارى شده و گاه از هم گلهمند بودند، ولى این جنگ و بعد تهاجم سربازان انگلیسى به سرزمین عراق، دوباره جبهه علماى شیعه را متحد و یکپارچه کرد و حتى جبهه متحد اسلامى متشکل از علماى شیعه و سنى بر ضد اشغالگرى تشکیل شد. در این ایام سرزمین عراق، تحت حکومت عثمانى اداره مىشد و قواى انگلستان به قصد سرنگونى عثمانى به این کشور هجوم آورده بود. در همین ایام لیبى (طرابلس) که تحت امپراتورى عثمانى قرار داشت، به تصرف نیروهاى نظامى ایتالیا درآمد.[۲]
جنبش مراجع و علماى نجف
وقتى خبر تجاوز نیروهاى نظامى ایتالیا به طرابلس که با اشغال شمال و جنوب ایران توسط قواى روسیه و انگلیس همزمان شده بود، به اطلاع علما رسید، آیهالله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى (متوفاى ۱۳۳۷ ق) یکى از مراجع بزرگ نجف و رئیس حوزه علمیه، با صدور فتوایى همه مسلمانان را به دفاع از سرزمینهاى اسلامى دعوت کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم. در این ایام که دول اروپایى مانند ایتالیا به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روسها شمال ایران را با قواى خود اشغال کردهاند و انگلیسىها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کردهاند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار دادهاند، بر عموم مسلمین از عرب و ایرانى واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روس و انگلیس از ایران هیچ فروگذار نکنند؛ زیرا این عمل از مهمترین فرایض اسلامى است تا به یارى خداوند، دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبىها محفوظ بماند. سید محمد کاظم یزدى.»[۳]
پس از آن، دولت انگلیس نیروهاى خود را از بمبئى هندوستان به سوى آبهاى خلیج فارس فرستاد و در نواحى بحرین مستقر کرد و در ۲ ذیحجه ۱۳۳۲ وارد مرز عراق شد و شهر فاو را به تصرف خود درآورد. در این هنگام دولت عثمانى اگر چه نیروهاى خود را براى دفاع از منطقه، بسیج کرده بود، ولى این اقدامات هرگز نمىتوانست کافى باشد و نیاز شدیدى به حمایت معنوى و عملى علماى شیعه داشت. علماى شیعه در نجف به مرجعیت آیهالله سید کاظم یزدى با اینکه تا آن روز چندان دل خوشى از حکومت آستانه و دولت عثمانى نداشتند، ولى در این مرحله، براى دفاع از حریم اسلام و مسلمین و به عنوان وظیفه دینى و اجتماعى، وارد عرصه دفاعى و نظامى شدند. در ۲ ذیحجه نامهاى از مردم بصره به حوزه نجف رسید که از گسترش تجاوزگرىهاى قواى انگلیس از فاو به سوى بصره و حوالى آن حکایت مىکرد.
علما و مراجع نجف بىدرنگ به اتفاق به پا خاستند و براى تبادل نظر و چارهاندیشى در مسجد هندى اجتماع کردند. در این مجلس آقایان: سید محمد سعید حبوبى، شیخ عبدالکریم جزائرى و شیخ جواد جواهرى در سخنانى حماسى، به تجزیه و تحلیل اوضاع پرداخته و ضرورت تجهیز و بسیج عمومى براى دفاع از حریم سرزمینهاى اسلامى را گوشزد نمودند. مرجع بزرگ شیعه آیهالله طباطبایى یزدى در صحن حرم امام على (علیه السلام) به منبر رفت و مردم را به دفاع از اسلام دعوت کرد و فرمود: «بر ثروتمندانى که از شرکت در جبهههاى نبرد عاجز هستند، لازم است از مال و ثروت خود در راستاى تقویت مجاهدان مضایقه نکنند» .[۴]
صدور حکم جهاد
آیهالله یزدى تنها به تشکیل جلسه و سخنرانى بسنده نکرد؛ بلکه در یک اقدام عملى دیگر، حکم جهاد صادر کرد و دفاع از کیان اسلام و سرزمین اسلامى را بر هر فرد مسلمان واجب عینى شمرد و در نامههایى که به سران عشایر و قبایل در مناطق بصره، ناصریه، زیرج، شطره و جاهاى دیگر نوشت، همه را بر عمل به این وجوب ملزم ساخت. او در نامهاى خطاب به خیون العبید، از سران عشایر بصره و حومه نوشت:
«. . . اما بعد، همانطورى که هجوم کفار به کشورهاى اسلامى و نیز محاصره بصره توسط آنان را خبردار شدى یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ[۵] لذا بر تو و جمیع مسلمین تحت امر تو واجب مىکنم براى دفع کفار، به سوى بصره روى آورى. این امر بر تو و کسانى که کلام من به آنان مىرسد واجب است که با مال و جان، اسلحه، مردان و اسبهاىشان دفاع کنند. هیچ مسلمان متمکنى عذرى ندارد. حکومت و سایر مسلمانان فرقى ندارند و در دفاع از اسلام همه مساوى هستند.»[۶]
سید در نامه دیگرى خطاب به شیخ خزعل، از دیگر سران عشایر مىنویسد:
«. . . مخفى نماند، حراست از مرزهاى اسلام و مسلمین با جان و مال در مقابل تهاجم افکار، از اهم واجبات است و تو در یکى از نوارهاى مهم این مرزها سکونت دارى. پس بر تو واجب است در مقابل دشمن، از این حریم دفاع کنى؛ به هر وسیلهاى که بر تو ممکن است. این دفاع بر سایر عشایر منطقه نیز واجب مىباشد و لازم است این حکم را به آنها هم ابلاغ کنى؛ همانطورى که کمک و یارى کفار در این تهاجم به هر نحو ممکن و از هر فرد مسلم حرام است. من امید به همت و غیرت تو دارم تا تمام سعى و تلاش خود را در جهت دفع کفار به کار بگیرى. خداوند تو را بر دشمنانش یارى خواهد کرد. انشاء الله.»[۷]
شیخ خزعل چون پیش از این معاهدهاى با دولت انگلیس بسته بود، بنابراین در اجراى حکم فقیه نجف تعلل و کوتاهى مىکرد. به همین سبب سید یزدى نامههاى متعددى به او نوشت و چون از وى ناامید شد، نامههاى دیگرى خطاب به توده مردم و عشایر منطقه نگاشت و اینگونه حجت را بر همگان تمام کرد. [۸]
علماى بزرگ حوزه علمیه سامراء و کاظمین نیز از آیهالله یزدى پیروى کردند و هر کدام با صدور بیانیهاى، حکم به جهاد بر ضد اشغالگران و دفاع از مسلمانان دادند. آیهالله محمدتقى شیرازى (متوفاى ۱۳۳۸ ق) که در حوزه سامراء مرجعیت داشت، حکم به وجوب جنگ با قواى انگلیس صادر کرد و فرزندش شیخ محمد رضا را به خط مقدم جبهه نبرد فرستاد.[۹]
آیهالله شیخ مهدى خالصى (متوفاى ۱۳ ق) و آیهالله سید مهدى حیدرى (متوفاى ۱۳۳ ق) از عالمان مجاهد حوزه کاظمین، رهبرى قیام را در این شهر بر دوش گرفتند و هر یک با حکمى جداگانه مردم را به قیام دعوت کردند. شیخ مهدى خالصى در بیانیه مهمى با نام «الحسام البتّار فی جهاد الکفار» تأکید کرد که بر همه مسلمانان واجب است تمام اموال خود را در این جهاد صرف کنند تا این غائله به نفع اسلام خاتمه یابد و اگر کسى از بذل مال امتناع ورزید، بر دیگران واجب است به اکراه از وى بستانند.[۱۰] همینطور آیهالله سید مصطفى کاشانى، آیهالله شیخ الشریعه اصفهانى، آیهالله میرزا مهدى خراسانى و سید على تبریزى اعلامیهها و بیانیههاى جداگانهاى در این راستا صادر کردند.[۱۱]
حضور علما در خط مقدم جهاد
در این شرایط حساس، علما هرگز به صدور فتوا، بیانیه و سخنرانى بسنده نکردند؛ بلکه در عمل وارد میدان شدند و حتى به خط مقدم جبهه رفتند. هفتم محرم ۱۳۳۳ جمعى از طلاب و فضلا به رهبرى حضرات آیات: ملا فتح الله، معروف به شیخ الشریعه اصفهانى (متوفاى ۱۳۳۹ ق) ، سید على داماد، سید مصطفى کاشانى (متوفاى ۱۳۳۷ ق) و پسرش سید ابوالقاسم کاشانى (۱۳۰ ش) ، سید محمد (فرزند آیهالله سید محمد کاظم یزدى) ، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (متوفاى ۱۳۳۳ ق) از نجف به سوى سماوه و ناصریه حرکت کردند. عصر روز سهشنبه، دوازدهم محرم نیز جمعى از مجاهدان به رهبرى آیهالله سید مهدى حیدرى (متوفاى ۱۳۳ ق) از کاظمین به سوى جبههها حرکت کردند. مردم کاظمین این کاروان را تا بغداد بدرقه کردند و در بین راه شعارهاى بسیارى در تشویق آنان سر مىدادند. آیهالله گاه براى آنان صحبت مىکرد و مردم را به شرکت در جهاد تشویق مىنمود؛ به طورى که نوشتهاند تا آخر ماه صفر، شهر کاظمین از جوانان خالى شد و فقط پیرمردان در آن به چشم مىخوردند. وقتى کاروان آیهالله حیدرى به شهر العماره رسید، شایع کردند که این شهر در محاصره دشمن قرار گرفته، ولى او با سخنان حماسى، حاضران را به مقاومت فرا خواند و بیم و هراس را از دل آنان زدود. آنگاه او و همراهان به وسیله بلم و قایق خود را به جبهه قرنه رساندند.[۱۲]
در چهارم صفر ۱۳۳۳، گروه دوم مجاهدان نجف به رهبرى حضرات آیات: شیخ عبدالکریم جزائرى، شیخ حسین حلى، شیخ حسین واسطى، شیخ جعفر، شیخ عبدالحسین، شیخ منصور محتصر و جمع زیادى از طلاب و فضلا عازم جبهههاى نبرد شدند.[۱۳]
همچنین در این جنگ حضرات آیات: سید اسماعیل یزدى، سید محسن حکیم، سید شهابالدین نجفى مرعشى و سید محمدتقى خوانسارى نیز حضور داشتند. آیهالله خوانسارى در این نبرد به اسارت نیروهاى انگلیسى در آمد و به سنگاپور، از مستعمرات انگلیس تبعید شد و مدت چهار سال در آنجا حبس گردید.[۱۴] سپس به طور معجزهآسایى توسط شخصى فرارى داده شد و به ایران بازگشت و مدتى مرجعیت حوزه علمیه قم را بر عهده گرفت.[۱۵] آیهالله مرعشى نجفى که در این نبرد طلبه جوانى بود، مسؤولیت، آبرسانى به رزمندگان را بر عهده داشته است.[۱۶]
علما و طلاب با هماهنگى فرماندهان عثمانى به سه دسته تقسیم شدند: دسته اول به فرماندهى شیخالشریعه اصفهانى، سید مهدى حیدرى و سید مصطفى کاشانى در جبهه مرکزى قرنه مستقر شدند؛ دسته دوم به فرماندهى شیخ مهدى خالصى و پسرش شیخ محمد، سید محمد فرزند آیهالله یزدى، شیخ جعفر راضى و سید کمال حلّى و عبدالکریم جزایرى در جبهه سمت چپ و دسته سوم نیز به فرماندهى حضرات آیات: سید محمدسعید حبوبى، سید محسن حکیم و شیخ باقر آلحیدر در جبهه راست شعیبه به نبرد پرداختند.[۱۷]
مرجع تقلید شیعه آیهالله سید محمد کاظم یزدى که به سبب کهولت سن، از حضور در جبهه عاجز بود، با جسم نحیف خویش اوضاع را زیر نظر داشت و از طریق فرزندش سید محمد از وضع جبههها اطلاعات لازم را به دست مىآورد و در ترغیب مجاهدان هرگز درنگ نداشت. در یکى از نامههاى این مرجع بزرگ خطاب به فرزندش سید محمد چنین آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. فرزند عزیزم! سید محمد سلمه الله تعالى. تلگراف واصل شد. از آن چنین برمىآید که تصمیم بر دفاع در برابر دشمن دارید. تو با این اقدام و اهتمام در انجام این فریضه الهى مرا شاد نمودى؛ چون تو در امر جهاد با دیگران اولویت دارى و باید پیشقدم شوى. خداوند به تو و همه مؤمنین در برابر کافران نصرت عنایت فرماید.»[۱۸]
علما نگران سرنوشت ایران
علماى بزرگ نجف با اینکه در عراق، در جنگ و گریز با دشمن بودند، در همین حال از اوضاع نابسامان ایران که از شمال و جنوب توسط قواى روس و انگلیس اشغال شده بود، غفلت نداشتند. آیهالله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء که در آن روزگار در جبهه مرکزى قرنه حضور داشت، در نامهاى به سید محمود، فرزند دیگر آیهالله سید محمد کاظم یزدى در نجف، به نکاتى اشاره دارد که قابل توجه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم و سلام الله نبیه و اهلبیته.
به حضور برادر عزیز و بزرگوار ثقهالاسلام، سید بزرگ ما، سید محمود که خداوند عمرش را طولانى کند.
بعد از تقدیم شوق، تحیت و سلام، عرض مىکنیم به شما که نامهتان در مورخ ۲ صفر به دست ما رسید. و خدا را حمد مىکنیم که سلامتى شما و آیهالله (که خداوند سایه او را بر اسلام مستدام کند) را دریافت کردیم. اما، ما و سیدمحمد که خداوند عزتش را زیاد کند در خیر و سلامتى کامل هستیم. در مورد رزمندگان اسلام که خداوند نصرت به آنها بدهد، خبرهاى خوشى وجود دارد. از دیروز تا به امروز، شب و روز پیشروى و پیروزى داشتیم و دشمن در حال انهدام است و خداوند ذلیل و خارشان کند.
از نظر نیروى نظامى هم هر روز قواى تازه نفس به ما وارد و ملحق مىشوند و تعداد رزمندگان قابل شمارش نیست. ولى آنچه که آقایان علما و بهخصوص آقا سید محمد را نگران کرده، اوضاع آشفته و بحرانى سرزمین ایران است. این وضع بدجورى بر آنها تحمیل شده و هیچ راه چارهاى هم ندارند. از خداوند مسئله مىداریم به آن چیزى که خیر و صلاح است آنها را از این نابسامانى نجات بدهد.»[۱۹]
چند روز بیشتر از تبادل این نامهها نگذشته بود که اوضاع جبههها به نفع اشغالگران تغییر کرد و سید محمد، فرزند آیهالله یزدى مرجع تقلید نجف در خط مقدم جبهه به شهادت رسید و پدر پیر و مردم عراق را عزادار ساخت. در این جنگ روحانى مجاهد شیخ احمد حرزالدین، (برادر شیخ محمد حرزالدین، (صاحب کتاب معارف الرجال) به همراه پسرش شرکت داشت که فرزند ایشان هم به شهادت رسید.[۲۰]
تدبیر و مقاومت مرجعیت
سرنوشت جنگ ناگهان بر ضد جبهه اسلام تغییر یافت و عراق به اشغال
انگلستان درآمد. در این هنگام بسیارى از علما که در جنگ بر ضد اشغالگران فعالیت داشتند، از عراق اخراج و به ایران تبعید شدند. دربارهْ شکست مسلمانان در این جنگ، عوامل متعددى را مىتوان برشمرد که یکى از مهمترین آنها همکارى نکردن سران عشایر با نیروهاى عثمانى بود. چون مردم شیعه و عشایر عراق از سالها پیش تحت حکومت سنى مذهب عثمانى قرار داشتند و انواع ظلم و ستم از این حکومت دیده و چشیده بودند، بنابراین چندان تمایل و انگیزهاى به ادامه و حفظ این حکومت نداشتند و اشغال نیروهاى نظامى انگلیس را بر آن ترجیح مىدادند. شیطنتها و تبلیغات ایادى انگلیس در تطمیع سران عشایر را هم نباید دست کم گرفت. آنها با شعار آزادسازى مردم عراق از سلطه و بردگى عثمانى و تأسیس حکومت ملى، وارد عراق شدند.[۲۱] عامل مهم دیگر، ناتوانى و بىلیاقتى فرماندهان نظامى حکومت عثمانى در تدبیر و اداره جنگ بود که منشأ شکست در این جنگ شد.[۲۲]
وقتى فرماندهان نظامى و رجال سیاسى انگلیس کاملاً بر اوضاع عراق مسلط شدند، در صدد برآمدند تا هر چه زودتر رضایت مرجعیت نجف را به خود جلب نمایند؛ چون به خوبى مىدانستند که بدون این مهم، ادامه اشغال ممکن نخواهد شد. آنان از راههاى مختلف وارد شدند تا این مرجع بزرگ را به تصور باطل خود تطمیع کنند و با خود همراه سازند؛ ولى هرگز نتوانستند.
سر رونالد استورز یکى از عوامل سیاسى انگلیس که اطلاعات فراوانى پیرامون شرق و کشورهاى عربى داشت و مشاور سیاسى برجستهاى به شمار مىآمد و به زبان عربى هم کاملاً مسلط بود، در سال ۱۹۱۷ میلادى (۱۳۳ قمرى) براى دیدار با آیهالله سید محمد کاظم یزدى وارد نجف اشرف شد. او از این دیدار چنین نقل مىکند:
«. . . روز بیستم ماه مه سال ۱۹۱۷، ساعت دو و چهل دقیقه بعد از ظهر از کوفه به نجف آمدیم. پس از کمى استراحت در هواى خشک زیرزمین کلیددار حرم، ساعت پنج بعد از ظهر به اتفاق «کاربت» یکى از مأموران کمیساریاى انگلیس در بغداد، براى ملاقات سید محمد کاظم یزدى که کلامش از عراق تا اصفهان نافذ است، حرکت کردیم.
ایشان چندان احساس خوبى نسبت به ما نداشت. حتى هدیهاى را که به مبلغ دویست لیره قبلاً به او تقدیم شده بود، قبول نکرده و آن را برگشت داده بود. کاربت این مرتبه مأموریت داشت که با مبلغ هزار لیره به او نزدیک شود. با ناامیدى که بتواند سید را مجبور به پذیرفتن این مبلغ بنماید، از من خواهش کرد که در این کار به او کمک و همکارى بکنم. من با کمال احتیاط اعلان آمادگى کردم و پاکت محتواى اسکناس را در جیب خود گذاشتم و به اتفاق او به طرف منزل سید شتافتم.
چند دقیقه در حیاط منزل منتظر شدیم. بعد طلبهاى موقر به جایگاه او رفته و ورود ما را خبر داد. سید که بسیار پیر بود و عمامه کوچک و سیاهى بر سر داشت و محاسن و ناخنهایش با حناى قرمز خیلى خوب رنگ شده بود و درخشندگى خاصى داشت، بیرون آمد و با کمال سردى و بىاعتنایى به ما خوشامد گفت و ما را روى حصیرى که در بیرون اتاق پهن شده بود، نشاند. من متوجه نفوذ زیاد و حسن شهرت او بودم. در خطوط صورت او قوه جاذبهاى وجود داشت و در هیکل نحیف و خسته او قدرت و نفوذى خارق العاده آشکار و بیانش بسیار سحرآمیز بود. من کمتر در کشورهاى اسلامى نظیر آن را دیده بودم.
پس از سلام و تعارفات معمول گفتم: هر فرمایش که داشته باشید، انجام آن مورد اطاعت خواهد بود. جواب دادند: به عتبات مقدسه توجه کنید. تصور کردم منظور ایشان از عتبات مقدسه، آقایان علما و مجتهدان است. بعد لزوم استخدام شیعیان در شهرهاى شیعهنشین عراق را گوشزد نمود و دستور داد که بایستى دکتر مظفر بیک و جهان بابا دو تن از شیعیان را که در بغداد توقیف بودند، آزاد
نموده و میرزا محمد را به فرماندارى نجف تعیین کنیم. . . من گفتم اوامر عالى را به کمیسر عالى انگلستان در عراق اطلاع خواهم داد.»[۲۳]
سر رونالد سپس به این بهانه که تعداد زیادى از شیعیان فقیر، از دولت انگلیس درخواست یارى کردهاند، پاکت پول را جلوى آیهالله یزدى مىگذارد؛ ولى معظمله به طور قاطع آن را رد مىکند و او مجبور مىشود موضوع سخن را عوض کند. او در ادامه مىگوید:
«. . . بعد از لحظهاى که به این منوال گذشت، من عزم خداحافظى و بازگشت به منزل کردم و بار دیگر خواستم هزار لیره را تقدیم سید کنم. لکن او با کمال ادب و احترام عذر خواست و من از منزل خارج شدم. به اعتقاد من تنها چیزى که سید به آن اعتنایى نداشت، مال دنیا بود. اگر وى به مال دنیا دل بسته بود باید در برابر هزار لیره، آن هم به شکل محترمانه که هیچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود خضوع مىکرد و مىپذیرفت. این روحیهاى بود که در هیچ جا از ممالک اسلامى یافت نمىشد و وجود چنین شخصیتهاى معنوى بسیار بعید است.»[۲۴]
پس از مدتى چون شیطنت انگلیسها کارساز نشد، آنها لحن خود را تغییر دادند و روش خشونت در پیش گرفتند. یک روز حاکم انگلیس در نجف به حضور مرجع بزرگ آیهالله یزدى آمد و گفت:
«دولت از شما مىخواهد نجف را ترک کنید و به کوفه بروید، زیرا دولت انگلیس در نظر دارد اهالى نجف را تنبیه و توبیخ کند. معظمله با کمال آرامش فرمود: من به تنهایى خارج شوم یا با اهلبیتم؟ او گفت: البته با اهلبیت خودتان. سید جواب داد: مردم نجف همه اهلبیت من هستند؛ بنابراین من هرگز از این شهر بیرون نمىروم؛ بگذار آنچه به اهلبیت من مىرسد به من نیز وارد شود.»
و در واقع او بدین وسیله نقشههاى آنان را بر هم زد. آیهالله یزدى که در این ایام روزهاى آخر عمر پربرکت خویش را پشتسر مىگذاشت، سرانجام در هشتادونه سالگى، در ماه رجب سال ۱۳۳۷ چشم از جهان فروبست و مردم عراق را به ماتم و عزا نشاند. پیکر نحیف این مرجع مجاهد، باشکوه تمام تشییع شد و در مقبره درب طوسى حرم امام على (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
انقلاب عشرین عراق
پس از رحلت آیهالله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى در نجف، رهبرى سیاسى و دینى جهان تشیع به سامرا منتقل گردید و بر دوش آیهالله سید محمدتقى شیرازى قرار گرفت. از سوى دیگر، دولت انگلیس بعد از اشغال کامل عراق و سرکوب نیروهاى مبارز، تصمیم گرفت تا با یک رفراندم ساختگى، رژیم و دولت دستنشانده خود را بر مردم تحمیل کرده و به عرصه قدرت آورد، ولى در این میان وجود علماى بزرگ در نجف، کاظمین و سامراء و در رأس ایشان حضور آیهالله شیرازى، مانع بزرگى براى رسیدن به این هدف بود. آیهالله شیرازى در این ایام نزدیک به هشتاد سال داشت؛ اما با این کهولت سن، بسیار دقیق و ظریف ناظر اوضاع سیاسى عراق بود و نسبت به آیهالله یزدى موضعگیرى قاطعترى داشت.
سردمداران انگلیس در عراق بسیار تلاش مىکردند تا به هر نحو ممکن او را فریب بدهند، ولى همواره تیرشان به سنگ مىخورد. در رحلت آیهالله یزدى، سرهنگ هاول (معاون ویلسون، حاکم انگلیسى عراق) نامه تسلیت به آیهالله شیرازى نوشت و با عبارتهاى شیطنتآمیز، خود را شریک در این مصیبت معرفى کرد. چند روز بعد خود ویلسون به حضور آیهالله آمد و چون به زبان فارسى تسلط داشت، بدون واسطه وارد گفتوگو با مرجع جهان تشیع شد.
ویلسون نخست از ایشان خواست تا براى کلیددارى و تولیت حرم در سامراء یک نفر شیعه معرفى کند تا وى متولى سنى را از حرم بردارد. مرجع تقلید شیعیان در پاسخ گفت: کلیددار حرم فرد بسیار خوبى است و من موافق عزل او نیستم. چون ویلسون از این شیطنت مأیوس شد، موضوع سخن را عوض کرد و قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله در ایران را مطرح نمود و بعد از شمارش به اصطلاح فوائد آن، از آیهالله خواست این کار وثوقالدوله را تأیید کند؛ ولى باز با جواب قاطع مرجع و فقیه سامراء رو به رو شد. ویلسون سپس با کمال پررویى حوادث جنوب ایران و دفاع این مردم در برابر تجاوزات دولت انگلیس را مورد بحث قرار داد و از ایشان خواست براى جلوگیرى از خونریزى بیشتر، مردم را به آرامش و عدم درگیرى با سربازان انگلیسى دعوت کند. آیهالله شیرازى جواب داد: «ما در عراق هستیم و در اینجا با شما در مورد عراق صحبت مىکنیم و این صحیح نیست من و شما که از اوضاع ایران اطلاع نداریم، در مورد آنها دخالت بکنیم. مردم و علماى ایران به شؤون زندگى و وظایف اجتماعى خود آشناتر هستند»[۲۵]
ویلسون با ناامیدى از محضر فقیه سامرا خارج شد و در نامهاى به مسؤولین در لندن نوشت:
میرزا محمدتقى شیرازى در سن پیرى و خرفتى به سر مىبرد و به وسیله عدهاى مالپرست که بر ضد انگلیس اقدام مىکنند، محاصره شده است.
او در خاطرات خود نیز مىنویسد:
آیهالله شیرازى غالباً به اسم تقوا و دین کارهایى را انجام مىدهد که کاملاً از دین جدا و دور است.[۲۶]
قیمومیت انگلیس بر عراق
انقلاب عشرین یا انقلاب ۱۹۲۰ میلادى در عراق، از آنجا آغاز شد که در سال ۱۹۱۸ دولت انگلستان طى دستورى به ویلسون، حاکم وقت عراق از وى خواست تا رفراندمى ظاهرى برگزار کند و نظر مردم این کشور را دربارهْ آینده سیاسى عراق و تشکیل دولت عربى با حمایت و قیمومیت انگلستان جویا شود. ویلسون بلافاصله وارد عمل شد. او از تمام استانداران در مناطق نهگانه عراق خواست تا در جلساتى با سران عشایر و قبایل و تطمیع آنان، تدابیرى بیندیشند و آراى مردم عراق را به نفع سیاستهاى دولت انگلیس سوق دهند.
به رغم مخالفتهایى که از طرف علما و مردم ابراز مىشد، همهپرسى انجام گرفت. همزمان در کشورهاى لبنان، سوریه و فلسطین نیز که قبلاً جزو دولت عثمانى بودند، این همهپرسى تکرار شد. سرانجام در ۲ آوریل ۱۹۲۰ در نشست «سن رِمو» در اروپا، قیمومیت انگلیس بر عراق و فلسطین و قیمومیت فرانسه بر لبنان و سوریه اعلام شد و این حکم در اول مه همین سال به ویلسون ابلاغ گردید. او نیز آن را به طور رسمى به مردم عراق اعلام نمود و در بیانیهاى تحقیرآمیز تأکید کرد: دولت بریتانیا قبول زحمت فرمود که عراق را به سوى پیشرفت و خیر و سعادت هدایت و رهبرى کند! [۲۷]
قیام علما
در پى این جنایت تاریخى انگلستان، علماى نجف، سامرا و کاظمین سکوت را جایز ندانستند. حضرات آیات: شیخ مهدى خالصى، سید ابوالقاسم کاشانى، سید محمد على شهرستانى، میرزا احمد خراسانى، شیخ محمدرضا شیرازى (فرزند آیهالله شیرازى) و چند نفر دیگر، جلسات متعدد مشورتى تشکیل دادند و سازمانى به نام «جمعیت اسلامى عراق» تأسیس کردند تا در پوشش آن، جنبشهاى مردمى و عشایرى را انسجام داده و رهبرى کنند. آنها به این نام، اعلامیه ها و نامههایى را صادر و به مناطق مختلف عراق فرستادند و با تأکید بر استقلال این کشور و عدم پذیرش قیمومیت بیگانه، سران عشایر و توده مردم را به شرکت در نبرد طولانى و سخت در آینده دعوت نمودند.[۲۸] در مقابل، ایادى انگلیس در عراق وارد عمل شدند. در ذیقعده ۱۳۳۷ تعدادى از اعضاى فعال این جمعیت مانند: عمران علوان، عبدالکریم عواد، طلیفح حسون، محمد على ابوالحب، سید محمد مهدى مولوى، سید محمد على طباطبایى و چند نفر دیگر را بازداشت کرده به بغداد بردند و از آنجا به یکى از جزایر هندوستان تبعید کردند. در این هنگام آیهالله شیرازى نامهاى به آرنولد ویلسون حاکم عراق نوشت و خواستار آزادى تبعید شدگان شد. ویلسون در نامهاى طولانى، ضمن اظهار چاپلوسى، با شیطنت از خواسته ایشان طفره رفت. بلافاصله مرجع آگاه شیعه تهدید کرد که از عراق خارج شده و به ایران رفته و در آنجا به وظیفه تاریخى خود عمل خواهد کرد. این برخورد قاطع، احساسات مردم عراق را برانگیخت و ایادى انگلیس را تسلیم خواسته ایشان نمود و تبعیدیان به کربلا بازگشتند.[۲۹]
از سوى دیگر، مرجع بزرگ شیعه آیهالله شیرازى ضمن حمایت از حرکتهاى این جمعیت، خود نیز وارد صحنه شد و در فتوایى تاریخى، رهبرى جنبش را بر دوش گرفت و اعلام کرد:
«لیس لاحد من المسلمین ان ینتخب و یختار غیر المسلم للاماره و السلطنه على المسلمین؛»[۳۰] هیچ یکى از مسلمانان حق ندارد فرد غیر مسلمان را براى حکومت و سلطنت بر خود برگزین
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 