پاورپوینت کامل سفرنامه یکی از علمای اصفهان به عتبات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفرنامه یکی از علمای اصفهان به عتبات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرنامه یکی از علمای اصفهان به عتبات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرنامه یکی از علمای اصفهان به عتبات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
میرزا حسن موسوی اصفهانی (۱۲۷ – ۱۳ق) یکی از علمای شهر اصفهان بود که در سال ۱۳۱ق طی سفری که از طریق مشهد، روسیه، اسلامبول و مصر به مکه معظمه داشته، در هنگام بازگشت، به زیارت عتبات عالیات نیز توفیق یافته و خاطرات این سفر را که حدود ۱۲ ماه به طول انجامیده، با عنوان «روزنامه سفر مشهد، مکه و عتبات» به نگارش در آورده است ۱. چون بخش مربوط به عتبات این سفرنامه حاوی نکات قابل توجه برای مسافران عتبات عالیات بود، در این فرصت تقدیم خوانندگان می شود.
ورود به کربلا
ما قریب ظهر وارد کربلا شدیم. از خَلق بسیاری به استقبال و تماشای حاجی ها آمده بودند. راه بسیار باصفا بود. همه اش مَرغزار ۲بود. ما از توی مرغزار می آمدیم و کنارش تا بیشتر راه، نهر فرات بود و گوسفند زیاد در اطرافش چرا می کردند.
گنبد مطهر را در وسط راه، حقیر دیدم. بعضی از مردم پیشتر دیده بودند. در ابتدای شهر، جمّال ۳ملعون شتر کجاوه را خوابانید و کجاوه را خواست زمین گذارد. عکام ها با او بنای نزاع را گذاشتند. بالاخره او پیش برد. کجاوه را گذاشت و شتر را برد. ناچار کجاوه را بار الاغی کردند و تا منزل که خیلی هم نزدیک بود، یک هزار و ده شاهی گرفتند و من و حاجی پیاده آمدیم تا منزل.
۱). این اثر با همین عنوان در سال ۱۳۹۲ش به کوشش پژوهشگر ارجمند حجت الاسلام رسول جعفریان توسط مؤسسه فرهنگی هنری «مشعر» وابسته به پژوهشکده حج و زیارت به چاپ رسید..
۲). چمنزار؛ سبزه زار..
۳). شتربان؛ ساربان..
). کسی که بار روی شتران می بندد..
منزل، خانه حاجی احمد شیرازی بود که حال مرحوم شده و حاجی محمدحسن نامی از ورثه اجاره کرده، ما از او اجاره کردیم. دالان دار ۱مشهدی محمد نامی است. خانه دو دست است، مشتمل بر باغچه و نخل و حوض آب. منزل ما در دست دُُویم است، در اطاق فوقانی که یک در رو به باغ دارد و یک در رو به خانه. خوب منزلی است الحمدلله. چای عصر را در قهوه خانه، وقت مشرف شدن به حرم محترم خوردیم. پیاله ای به دو شاهی. بد چایی نبود. قریب به غروب مشرف شدیم و قریب به دو از شب گذشته برگشتیم به منزل. قیمت اجناس هم خوب است. یا به قیمت اصفهان است یا قدری ارزان تر. هر نفری به ده شاهی شب و روز اگر قناعت کند خوب می تواند سر ببرد. همه هم خوب و فراوان است. از مشهد مقدس فراوان تر و ارزان تر است. هوا گرم است، اما نه به اندازه ای که سابق گرم بود؛ از شهرها و منزل های پیش گرم تر است.
روز سه شنبه، بیست ونهم [صفر ۱۳۱] در ارض کربلا بودیم. جای همه دوستان خالی. حیف که این ایام منقضی می شود. وقت چاشتی، ملاهاشم قاری، مشهور به شیشه بر دیدن آمد. خبرهای تازه خیلی داشت که بعضی مایه حزن بود و بعضی مایه سرور. نان و ماست و خیاری با هم خوردیم و او رفت. امروز خاکم به سر، هنوز توفیق شرفیابی به حرم محترم را پیدا نکرده ام. خیال دارم که اگر خدا بخواهد مشرّف شوم.
روز چهارشنبه، سلخ ۲ماه [صفر] در کربلا بودیم. صبح تخمیناً دو [ساعت] از روز برآمده، مشرف به حرم محترم شدیم. وقت برگشتن، نان جو خوبی دیدم زن های عرب می فروشند. سه دانه، هر دانه ای به دو پول گرفتم. خیار چنبر تازه خوبی هم به نظر آمد. یک وقیه ۳به شش پول خریدم. وقتی وارد منزل شدم، دیدم میرزا رضا ماست بسیار خوبی هم خریده، با هم صرف کردیم. اول ظهر جناب آقا میرزا علی هندی که از رفقای بسیار بسیار خوب است و بسیار شکسته و از هم در رفته شده، به دیدن آمدند. تا دو [ساعت] به غروب مانده، در خدمت ایشان محظوظ بودیم.
۱). نگهبان کاروانسرا..
۲). روز آخر ماه قمری..
۳). معادل یک دوازدهم رطل..
امروز صدوپنجاه تومان وجه از جناب خان منشی باشی – زید اجلاله – که برات، سر حاجی عبدالباقی تاجر حواله کرده بودند، رسید. بسیار مایه سرور شد. چه فایده که کفایت از قروض نمی کند و صدتومان دیگر باقی دارد. والله هو الکافی و الکفیل، حسبنا الله و نعم الوکیل.
اول ربیع الاول ۱۳۱
روز پنجشنبه، غرّه ۱ماه ربیع الاول سنه هزار و سیصد و شانزده در کربلا بودیم. صبح تخمیناً دو [ساعت] از روز برآمده، مشرف شدیم به حرم محترم حضرت سیدالشهدا – علیه آلاف التحیه والثناء و ارواحنا له الفداء – و بعد از آن به حرم حضرت عباس (علیه السلام) و بعد از آن مراجعت کردیم به منزل، و عصر رفتیم به حمام خیمه گاه. بسیار حمام وسیع، پاکیزه خوبی بود و بسیار خلوت بود. اول دو سه نفر بودند، بعد منحصر شد به ما دو نفر. آب تازه خوبی داشت. دلاک مهربان خوبی داشت که خدمت ما کرد. نامش مشهد علی اکبر بود، از اهل قزوین بود. از هر نفری یک هزار پول به جهت استاد و دلاک گرفتند و نیم قمری جامه دار به جهت نوره گرفت. اول مغرب از حمام بیرون آمدیم و یکسر مشرف به حرم محترم شدیم. شب را دو دست نان و کباب و دوغ بسیار خوبی گرفتیم. هوا شب و روز بسیار گرم است؛ متصل در حرم و در اثنای راه و در منزل از آن عرق می ریزد.
باغ جلو بالاخانه ای که ما منزل داریم، باغ بسیار بسیار بزرگی است، مشهور است به باغ شیخ ابوالفتح. خودش هم در وسط باغ مدفون است. بقعه ای هم دارد. نخل بسیاری دارد. بسیار کربلا پرنعمت است و نعمت هایش همه گوارا و بعضیش ارزان است. آدم این جا بسیار میل به غذا پیدا می کند. گویا از اثر آب فرات باشد؛ چرا که بسیار شیرین و گوارا و هاضم است. گمان نمی کنم آبی از این بهتر باشد. برای بثورات و امراض سوداویه بسیار خوب است.
گوش حقیر چند سال است که از اثر سودا مجروح است. چند دفعه که در این آب رفتم خیلی بهتر شده. کانّه می خواهد اگر خدا بخواهد به کلی رفع شود. می شود که یکی از معانی آن که در حدیث وارد است که در آب فرات دو ناودان از بهشت جاری است، آن باشد که هم دفع مضار از آدم می کند و هم جلب منافع می کند. پس یکی ناودان دفع مضار است و یکی ناودان جلب منافع. و این هر دو اصلاً از بهشت بالا که در علّیین است و در نزد خداست، می آید به سوی دنیا و در این آب مبارک نزول می کند و از آن به جاهای دیگر منتشر می شود.
روز جمعه، دُویم ماه در کربلا بودیم. اول صبح جاسم حمله دار ۲آمد.
۱). روز اول ماه قمری..
۲). آن که کاروان حجاج را به مکه می رساند؛ سرپرست کاروان حج..
صدوسی تومان وجه حواله او کردم که از جناب حاجی عبدالباقی در نجف بگیرد. بعد از آن مشرف شدیم به حرم محترم؛ یعنی اول رفتیم از سمت خیمه گاه سر نهر حسینیه. طرف دست راست و چپ راه، همه باغ و نخل بود و بسیار باصفا بود. آب را بسته بودند؛ اما در دو طرف پل آب زیاد تا سینه جمع بود. غسل جمعه و زیارت را با هم کردیم. بعد روانه به حرم شدیم. عصر را خیال داریم که اگر خدا بخواهد به وادی ایمن برویم، به جهت زیارت اموات؛ به خصوص پدر و مادر و عیال حقیر. خدا توفیق عنایت فرماید.
روز شنبه، سِیم در کربلا بودیم. دیروز عصر را رفتیم به وادی ایمن. قبرها خیلی اندراس پیدا کرده بود. نخل های متعدد از سابق در آن باقی بود. معلوم است که این جا باغ های نخل بود. جای بکر کانّه در آن نمانده. تازه شنیدم دولت عثمانی مکان دیگری که نیم فرسخ از شهر دور است برای دفن اموات معین کرده و آن را وادی ایسر می نامند، و وادی ایمن چندان مسافتی تا دروازه شهر ندارد. چند قدمی است به جهت نزدیکیش به شهر، و تأثیر عفونت اموات به اهل شهر حکم کرده که در آن جا کسی را دفن نکنند. از این جهت بائر افتاده. تا قریب غروب آن جا بودیم. بعد از آن جا مشرف شدیم به حرم محترم.
امروز هوا زیاد از اندازه گرم بود. در حرم محترم نمی توان زیست نمود. از زیادتی عرق، مثل آن است که آدم توی آب رفته باشد و لباس هایش را توی آب فرو برده باشد. صبح را رفتیم به خیمه گاه. بعد رفتیم سر نهر حسینیه، غسل زیارتی کردیم. بعد مراجعت کردیم از سمت خانه سید مرحوم اعلی الله مقامه و در بیرونی خانه روی نیمکتی قدری نشستیم. جناب آقا سید قاسم، نوه آن بزرگوار بیرون نبود. ما هم نخواستیم که بیرون آیند. داماد ایشان قدری نزد ما نشست. بعد برخاستیم رفتیم حرم محترم. بعد آمدیم منزل. خربوزه و نان و ماستی صرف کردیم. بعد خوابیدیم.
اول ظهر جناب آقا میرزا علی هندی تشریف آوردند. در خدمت ایشان بودیم تا قریب به دو [ساعت] به غروب مانده. یک ساعت به غروب مانده رفتیم منزل حاجی میرزا عبدالحسین، پسر مرحوم نائب الصدر که تازه مرحوم شده بود به جهت فاتحه آن مرحوم. اول غروب مشرف شدیم به حرم محترم. قریب به دو برگشته به منزل. صرف نان و بادنجان و ماستی کرده خوابیدیم. شب هم بسیار گرم بود.
روز یکشنبه، چهارم [ماه] در کربلا بودیم. اول صبح قدری آب فرات پیدا کردم و در همان منزل غسل زیارت کردم و مشرف شدم. بعد مراجعت کرده به منزل، نان و ماست و خیاری صرف کرده، خوابیدیم. امروز هم هوا بسیار گرم است. لایزال عرق از چهار طرف آدم می ریزد؛ خدا رحم کند. در راه که خدا نخواسته بسیار صدمه گرما خواهیم خورد. کجاوه و چادر را جاسم به طور ظلم و عدوان از ما گرفت. چادرش را فروخت. بنا بر قول خودش به ده تومان تای کجاوه مرا بخشید به عکام بی مروت حقیر حسینعلی.
روز دوشنبه، پنجم در کربلای معلی بودم. صبح حاجی سید حسین سبزواری دباغ آمد. یک هزار طلبکار بود. میرزا رضا از او قرض کرده بود، به او دادیم. بعد غسل زیارت در منزل کرده، مشرف شدم به حرم محترم. به صورت زیارت که هر یک در حدیثی وارد است، به جا آورده، علی اختلافها، و بعد بیرون آمده، مشرف شدم به حرم حضرت ابوالفضل – رضوان الله علیه – بعد مراجعت به منزل کردم. امروز هم هوا بسیار گرم بود، ولی دیشب پر بد نبود. نسیم خوبی می آمد.
روز سه شنبه، ششم در کربلای معلی بودیم. صبح غسل زیارت در منزل کرده، مشرف شدم. آب نهر حسینیه بند آمده. امر آب قدری سخت شده. مشکی یک قمری می دهند، آن هم بسیار گل آلود و متعفن از ورود مال ها در آن و بول و پشکل در آن کردن، و جاری و روان نبودن. هوا هم بسیار گرم است. نه می توان در حرم زیست کرد و نه در منزل و نه می توان بیدار بود و نه می توان خواب رفت و نه می توان نشست و نه می توان برخاست. خدا عاقبت این سفر را به خیر کند که از همه جهت بسیار سخت می نماید.
روز چهارشنبه، هفتم در کربلا بودیم. امروز روز دهم قصد ماست. ان شاءالله شب جمعه را نیز خواهیم بود و اگر خدا خواست، عصر جمعه خیال حرکت به سمت نجف اشرف را داریم. صبح علی المرسوم غسل زیارت از آب فرات در منزل کرده، مشرف شدیم. بعد آمدیم به منزل، صرف نان و ماست و خیاری کرده خوابیدیم و اول ظهر برخاسته، جناب آقا میرزا علی هندی آمدند. نمازی در خدمت ایشان کرده، بعد مشغول صحبت های خوب و چای خوردن شدیم. کاسه ترشی خرمایی آقا ملاهاشم برای حقیر تعارف آورده بود، میل نکردم بخورم. خدمت ایشان بندگی کردم. آقایان نایینی جناب حاجی میرزا اسدالله و اَخ ایشان حاجی میرزا محمد رفیع دو سه روز پیش از این، نجف نرفته، روانه عجم شدند. استخاره کرده بودند نجف مشرف شوند، بد آمده بود. به اعتقاد حقیر این مقام، مقام استخاره نبود.
روز پنجشنبه، هشتم در کربلا بودیم. صبح حاجی سید حسین سبزواری قدری گوشت تعارف آورد. بعد مشرف شدیم. در مراجعت به منزل، از عطرفروشی از اهل اصفهان که کمال معرفت را به حق والد مرحوم داشت، جزئی عطر فشه به جهت استعمال خودم خریدم. شیشه کوچکی هم در بغل داشتم، دادم که عطر بیدمشکش کند. بد عطری نبود. گفت بروید، عصر بیایید می دهم. آدم بدخلقی نبود. دیروز عصر ساعت را دادم به ساعت سازی که در صحن، در حجره طرف در قبله منزل داشت که شیشه بیاندازد. چهار قمری گرفت و شیشه انداخت. آدم خوش خلقی به نظر آمد.
امروز نیز هوا خیلی گرم بود. می گویند نجف از این جا گرم تر است. خدا خودش حفظ کند ما را در هر حال، و آنی به خود و به این خلق وانگذارد. امروز ملتفت شدم که این فقره که در دعا وارد است: «ولا تکلنی الی نفسی طرفه عین أبداً ما احییتنی لاأقل من ذلک و لااکثر» معنی اش این است که نه کمتر از چشم بر هم زدن مرا به خود واگذار و نه بیشتر از چشم بر هم زدن، نه آن که معنیش این باشد که نه کمتر از مدت حیات و نه بیشتر از مدت حیات؛ چنانچه متبادر به ذهن است؛ چرا که بعد از حیات هم بنده محتاج است که خدا او را به خود وانگذارد؛ بلکه آن وقت بیشتر محتاج است.
روز جمعه نهم که روز عید و روز سرور اهل بیت: است در کربلا مشرف بودیم. صبح سر آفتاب بعد از صرف چای، دو الاغ کرایه کردیم؛ یکی به دو قمری و دیگری به یک قمری و نیم، و به اتفاق مشهدی حسین طهرانی و مادرش رفتیم به زیارت جناب حر – رضوان الله علیه – بسیار راه باصفایی است. یک فرسخ راه است و از طرف راست و چپ راه همه اش باغ است و از کنار نهر حسینیه می روند. باغ ها حاصل زمینی اش بادنجان و خیار بود و درختانش بیشتر نخل خرما و انار بود و درخت توت و موز هم بسیارش داشت.
تخمیناً سه [ساعت] از روز برآمده آمدیم به شهر. رفتیم قهوه خانه یک پیاله چای خوردیم و یک قلیانی کشیدیم و چون بسیار هوا گرم شده بود و کسالت عارض بود، رفتیم به منزل. احتمال می رود که امروز عصر مشرف شویم به نجف. دو الاغ کرایه کردیم برای رفتن؛ هر الاغی به سه هزار، و اگر امروز نرفتیم امید است که ان شاءالله فردا عصر مشرف شویم. عجالتاً خیال حرم محترم را دارم، اگر خدا بخواهد.
در راه نجف
روز شنبه، دهم در کربلا بودیم. علی الصباح غسل کرده و مشرف شده، و زیارت جامعه را خوانده، بعد مراجعت به منزل نموده، صرف ناهاری کرده، خوابیدیم. بعد از نماز ظهر و عصر جناب آقا میرزا علی تشریف آوردند. خدمت ایشان مستفیض شدیم. بسیار رفیق خوبی است. عصر، سه [ساعت] به غروب مانده، روانه نجف اشرف شدیم. دو الاغ کرایه کردیم؛ هر الاغی به سه هزار و از همان راهی که از جبل وارد شده بودیم، مراجعت نموده، یک ساعت متجاوز از شب گذشته رسیدیم به نخیله، همان جایی که قرنتینه بودیم، در کاروانسرای شمسیه منزل کردیم.
بعد از نماز مغرب، حاجی سید الوهاب اصفهانی و حاجی میرزا رضای سقط فروش احمدآبادی اصفهانی آمدند به منزل ما، و خبر دادند که برای میرزا رضای ما کاغذی و براتی از اصفهان آمده، به نجف نزد ملاعلی عطار در نزد در طوسی. بسیار مایه سرور میرزا شد، الحمدلله.
روز یکشنبه یازدهم بعد از نماز صبح از نخیله سوار شدیم. سه فرسخ راه آمدیم. تخمیناً سه [ساعت] از روز برآمده، رسیدیم به خان شور. در سرای سِیوم در طویله، روی سکویی منزل کردیم. بسیار هوا گرم بود. بعد از ظهر رفتیم توی آب انباری که آب شور داشت به جهت خنکی. خان شور، باغات و اشجار و دکاکین و خانه های متعدد دارد، و اغلب متاع ها و اجناس در آن پیدا می شود. به خصوص ماست و دوغ فراوان ارزانی دارد. الان چاروادار که مهدی نام عرب است، الاغ آورده که بار کنیم. تخمیناً قریب سه [ساعت] به غروب داریم. هوا خیلی گرم است. خدا رحم کند.
نجف
روز دوشنبه دوازدهم تخمیناً دو [ساعت] زیادتر از آفتاب برآمده، وارد نجف اشرف شدیم. خدا همه دوستان را روزی فرماید که تشرّف به این آستانه مبارک یابند. دیشب نیم ساعت از غروب گذشته وارد کاروانسرایی شدیم که آن را مصلّی می نامند. تا نجف اشرف سه فرسخ راه است. الاغ ها خوب تند آمدند. راه بسیار باصفاست. از کربلا تا نجف بیشتر روی مَرق ها ۱و کنار آب فرات مرور می شود. با عصّارهای اصفهانی در خان شور و در اثنای راه بودیم. خدا همیشه با خوبان مصاحبت و مجاورت را قرار دهد و از بدان وانگهی نصّاب، دوری مثل دوری مابین مشرق و مغرب مرحمت فرماید.
۱). ظاهرا منظور، خرماهایی است که از شدت سنگین شدن بارشان بر نخل، یا زیاد رسیدنشان، روی زمین می افتند. و احتمال دارد که منظور «مَرغ» بوده و به اشتباه مَرق درج شده، که در این صورت، منظور سبزه بوده است..
منزل در نجف اشرف در خانه حاجی حسین، شهیر به مال الله است. بد منزلی نیست. قدری دور است به حرم محترم، ولکن حوض و سردابه دارد و تازه ساز است. خادم خانه و زوّار، عابد نامی است. او ما را دلالت به این خانه کرد و این جا آورد. حین ورود، مشرّف به عتبه بوسی آستانه مبارک شدیم، و بعد مراجعت کرده صرف نان و پنیر و هندوانه ای کرده، خوابیدیم در سردابه. سردابه اش گرم بود. مثل روزهای دیگر، متصل عرق از ما می ریخت؛ با آن که می گفتند هوا امروز بهتر از روزهای پیشین است. الان که از دو کمتر به غروب داریم خیال دارم غسل کرده، مشرّف شوم؛ «والله ولی التوفیق و هو خیر رفیق».
روز سه شنبه، سیزدهم در نجف اشرف بودیم. دیشب بعد از مراجعت از حرم محترم، چند کاغذ از اصفهان از کسانمان برای حقیر و میرزا رضا رسید، مشتمل بر خبرهای وحشت اثر بود. بسیار ملول و کسل شدم. از آن جمله فوت مرحوم ملاعبدالخالق و مرحوم آقا محمدحسین چیت ساز و کشته شدن حاجی عبدالرحیم و امثال ذلک؛ چه نویسم از این دار پرمحنت. آنی انسان از همّ و غم و اَلم فارغ نیست. خدا صبر و تحمل عنایت فرماید و عاقبت امر همه را به خیر فرماید. بسیار بسیار ملول شده ام از حیات دنیا. اگر بدانم که مطالب مقصوده ام به عمل نمی آید، راضی به مرگ خود هستم. دیگر از امور اهل بیت و خانه چه نویسم که چه قدر مایه ملالت شده.
صبح بعد از تشرّف به آستانه مبارکه، رفتیم دیدن جناب حاجی عبدالباقی تاجر اصفهانی. ایشان گفتند الان من عازم بودم که بیایم. بنا شد که فردا صبح بیایند. هوا خیلی گرم است؛ ممکن نمی شود وقتی غیر از صبح به حرم مشرف شد. حلقه های انگشترها که در دست داریم سیاه سیاه شده است؛ مثل آن که توی آب داغ فرو ببری. کرایه منزل نجف، بیش یک قمری و نیم کربلا است که دوازده پول ما باشد.
روز چهارشنبه چهاردهم در نجف اشرف بودیم. علی الصباح جناب حاجی عبدالباقی و جناب حاجی محمدصادق خویششان که مصاحب راه مکه ما بودند از مشهد مقدس تا نجف اشرف، و آقا میرزا محمدرضا شاگردشان و حاجی محمدهاشم تاجر آمدند منزل ما. بعد از صرف چای رفتند و حقیر غسل زیارت کرده، مشرف شدم. جای همه دوستان خالی. بعد مراجعت کرده به منزل؛ میرزا رضا آمد و سه دانه هندوانه خریده بود به یک قران و چهار پول. خوردیم و من خوابیدم و او رفت منزل حاجی عبود به جهت قرض کردن صد تومان برای تتمه حساب جاسم. خدا به حق محمد و آل محمد: که به زودی این عاصی روسیاه را از هول این قرض که در راه خودش بود، مستخلص فرماید. «یا من هو بمن رجاه کریم».
روز پنجشنبه، پانزدهم در نجف اشرف مشرّف بودیم. صبح جاسم آمد به جهت تتمه حسابش. لباس سربازی پوشیده بود و سرباز شده بود. خدا از شر او ما را ایمن فرماید. بعد از رفتن او غسل زیارت کرده، مشرف شدم، و بعد از فراغ از زیارت آمدم سر قبر مرحوم علامه [حلّی] که طرف دست راست در قبله رواق مطهر، وقت دخول در ایوان طلا، نرسیده به مناره طلا واقع است، و فاتحه ای خواندم. بعد رفتم سر قبر مرحوم [مقدس] اردبیلی که در همان ایوان طرف دست چپ در رواق نرسیده، به مناره طلا واقع است، و فاتحه خواندم. بعد رفتم از طرف در طوسی سر قبر مرحوم شیخ طوسی و آن در خانه خودش می باشد که الان مسجد شده است، و آن را مسجد بحرالعلوم می گویند، و بحرالعلوم خودش هم در آن جا مدفون است، و مقبره اش متصل به در مسجد است، و قبر مرحوم طوسی قبر بلندی است در توی صف مسجد ۱واقع است، و می گویند این بحرالعلوم اول است که آقا سید مهدی، جد یا پدر بحرالعلوم ثانی آقاسید علی که در کربلا مدفون است، باشد.
بعد مراجعت کردیم. رسیدیم به درب دکان پسر مرحوم محمدهادی نائینی که علافی می کند. پسر خوبی است. فردا شب از ما وعده خواهی کرده. بعد آمدیم منزل. بسیار هوا گرم است. می گویند سال هاست که نجف به این گرمی نشده. شخصی از زوّاره که همخانه است با ما و امروز از مسجد کوفه آمده بود، ذکر کرد که زنی از مسجد کوفه دیروز رفت به مسجد سهله، در مراجعت از شدّت گرمی هوا و باد گرم هلاک شد که او را به خاک سپردند و ما آمدیم. خدا رحم کند.
روز جمعه، شانزدهم در نجف بودیم. هوا امروز تخفیف پیدا کرد. اول شب باد گرمی می آمد؛ آخر شب خوب شد و تا حال که سه [ساعت] به غروب داریم، خوب است. امروز بعد از مراجعت از حرم محترم، رفتم به مدرسه مرحوم صدر، سر قبر مرحوم ابراهیم خان و شکرالله خان. فاتحه خواندم و مراجعت به منزل کردم.
روز شنبه، هفدهم که روز عید مولود نبی (صلی الله علیه و آله) است، در نجف اشرف مشرف بودیم. جای همه دوستان خالی. روز زیارت مخصوصه حضرت امیر (علیه السلام) است که حضرت صادق (علیه السلام) آن جناب را در این روز به آن زیارت که در کتب علمای مأثور است، زیارت فرمودند، و تعلیم محمد بن مسلم ثقفی فرمودند.
دیشب منزل محمدحسن، پسر مرحوم محمدهادی نائینی بودیم. شام خوبی طبخ کرده بود. صبح به اتفاق او رفتیم در وادی السلام زیارت هود و صالح (علیهما السلام) را که جار حضرت امیرند (علیه السلام)؛ چنان که آدم و نوح (علیهما السلام) دو ضجیع آن بزرگوارند، کردیم و فاتحه برای همه اهل قبور به خصوص مرحوم جدّ خود آقا سید مؤمن و مرحوم دایی میرزا ابوالحسن و مرحوم ملاحسن خواندم، و بعد مراجعت به منزل کرده، غسل زیارت کردیم و مشرف شدیم، و آن حضرت (علیه السلام) را به آن زیارت مخصوصه الحمدلله و له المنّه زیارت کردیم و مراجعت به منزل کردم.
امروز، عصر خیال دارم که اگر خدا بخواهد، بروم منزل جناب حاجی عبدالباقی تاجر که ببینم وجهی که بنا بود برای جاسم حمله دار قرض کنند، قرض کرده اند یا خیر. خدا به حق حضرت امیر (علیه السلام) ما را به زودی از این غصه نجات دهد. امروز هم هوا الحمدلله پر بد نبود.
۱). سکو؛ ایوان؛ غرفه مانندی داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند نفر باشد..
روز یکشنبه، هجدهم در نجف اشرف مشرف بودیم. علی الصباح جاسم آمد به جهت تتمه طلبش که صدوهفت تومان باشد. همین مبلغ را به توسط جناب حاجی عبدالباقی – سلّمه الله – از حاجی محمدرضای تاجر شوشتری قرض کردیم. هفت تومانش را از بابت نفع پول برداشت و صد تومان به ما داد و برات صدوهفت تومان گرفت به جهت اصفهان. ما هم همین صد تومان را به جاسم دادیم و کسر آن را به خواهش پای او گذاشتیم. ناچار آن هم قبول کرد، والحمدلله از برکات و مراحم حضرت امیر (علیه السلام) رفع شرّش از ما شد. پنجاه تومان به ما متجاوز، تعدّی کرده بود. این هفت تومان را به هر طوری بود پای او گذاشتیم. خدا کند که از برکت آن بزرگوار (علیه السلام) برات نکول نشود که افتضاحش زیاد خواهد بود. «ْنعوذ بالله من الذنوب التی تهتک العصم».
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 