پاورپوینت کامل بـررسی شخصیت عزیر نبی علیه السلام و مدفن او در جنوب عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بـررسی شخصیت عزیر نبی علیه السلام و مدفن او در جنوب عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بـررسی شخصیت عزیر نبی علیه السلام و مدفن او در جنوب عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بـررسی شخصیت عزیر نبی علیه السلام و مدفن او در جنوب عراق ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
چکیده
از شـخصیت هایی کـه نـامش در قرآن به صراحت آمده، حضرت عزیر(ع) است. نام او یک بار به طور صریح (توبه: ۳۰) آمده و یـک بار دیگر هم، احتمالاً به طور اشاره با تعبیر (کالَّذِی) (بقره: ۲۵۹ ) ذکر شده است. از طـرفی، شخصیت این بزرگوار در تـفاسیر و احـادیث و تاریخ، به عنوان پیامبر یا انسانی صالح مورد بحث قرار گرفته و احتمال اینکه در کشور عراق مدفون باشد، وجود دارد.
ازاین رو، بر آن شدیم تا مقاله ای درباره شخصیت این بزرگوار در فصلنامه زیارت ارائه دهیم.در این مـقاله، کوشیده ایم ابعاد مختلف این شخصیت الهی را از نظر آیات و روایات و تاریخ بررسی کنیم؛ اگرچه برای مؤلف، توفیق روشن ساختن شخصیت این بزرگوار از ابعاد مختلف و به طور کامل به دست نیامد؛ زیرا با ایـنکه داسـتان حضرت عزیر(ع) در کتاب های مختلف تفسیری و روایی ـ اعم از شیعه و سنی ـ و تاریخی متعدد و گاه بسیار مفصل و ریز آمده، متأسفانه در ابعاد مختلفِ شخصیت او کمتر سخن گفته شده و بیشتر به همان مطالب مطرح شده در قـرآن، کـه آن هم بسیار مختصر است، به طور تکراری پرداخته شده. ازاین رو سعی شد در این نوشته، به آنچه درباره این شخصیت بزرگوار در قرآن و تفاسیر و روایات و تاریخ و منابع معتبر آمده است، بـسنده شـود و از آوردن قصه ها و افسانه های مختلف، که در کتب آمده است و در صحت آنها تردید هست، خودداری شود.
مقدمه
از اعتقادات قطعی همه مسلمانان، اعتقاد به همه پیـامبرانی اسـت کـه از طرف خداوند برای رسالت مـبعوث شـده اند کـه قرآن هم بر آن تأکید کرده و فرموده است: رسول خدا به آنچه بر او نازل شد، ایمان آورده و مؤمنان نیز همه به خدا و فـرشتگان خـدا و کـتب و پیامبران خدا ایمان آوردند [و گفتند:] ما میان هـیچ یـک از پیامبران خدا فرق نگذاریم (و به همه ایمان داریم) و همه یک زبان و یک دل اظهار کردند که ما فرمان خدا را شنیده و اطـاعت کـردیم… (بـقره: ۲۸۵).
بنابراین، مسلمانان افزون بر پیامبر اسلام(ص) به تمام پیامبران اعـتقاد دارند و به آنان احترام می گذارند. حضرت عزیر(ع) نیز مورد احترام همه مسلمانان جهان است؛ زیرا مشهور میان آنـان، ایـن اسـت که او هم از پیامبران الهی است؛ اگرچه در قرآن به پیامبر بودن او تـصریح نـشده. ازاین رو، بعضی بزرگان و مفسران در پیامبر بودن او تردید دارند.
اما همان گونه که در بخش هایی از مقاله می آید و همچنین از اشـارات بـعضی آیـات و تصریح بعضی احادیث، فهمیده می شود که آن بزرگوار، از پیامبران الهی بوده است؛ تـا جـایی کـه یهودیان یا بعضی از آنان، او را فرزند خداوند خوانده اند؛ ولی با این اوصاف، ابعاد مختلف زنـدگی او، مـانند مـحل تولد، رحلت و محل دفن همچنان در ابهام قرار دارد و به شدت مورد اختلاف است.در این مقاله، سـعی شـد آنچه در منابع معتبر آمده است، آورده شود تا در حد امکان، شخصیت این بزرگوار روشـن گـردد.
عـزیر (ع) در قرآن
۱. در سوره توبه چنین آمده است: {وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمـَسِیحُ ابـْنُ اللهِ ذَلِک قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللهُ أَنَّی یؤْفَکونَ} (توبه: ۳۰ ).
یهود گـفتند: عـزیر، پسـر خداست و نصارا گفتند: مسیح، پسر خداست! این سخن است که با زبان خود می گویند کـه هـمانند گفتار کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد! چگونه از حق انحراف می یابند.
راغـب در مـفردات گـوید: «عزیر در فرمود خداوند متعال: {وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللهِ} نام پیامبری است» (راغب اصفهانی، واژه عـَزَرَ). در مـجمع البـحرین چنین آمده است: مراد از عزیر در آیه (عُزَیرٌ ابْنُ اللهِ )، عزیر فرزند شـرحیا، کـه پیامبری از پیامبران است، می باشد و اینکه او را به خداوند نسبت داده اند، بنابر آنچه گفته شده است، به خاطر ایـن بـوده که او تورات را بعد از اینکه سوزانده شد، دوباره برپا داشت (الطریحی، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۱۷۱، واژ عَزَرَ ).
عـلام طـباطبائی می فرماید: کلمه «عزیر»، نام همان شخصی اسـت کـه یـهود او را به زبان عبری خود، «عزرا» می خوانند و در نـقل از عـبری به عربی، این تغییر را پذیرفته است؛ همان گونه که نام «یسوغ»، وقتی از عبری بـه عـربی وارد شد، به صورت کلمه عیسی درآمـد و بـه طوری که می گویند، کـلمه «یـوحنا» عـبری، در عربی یحیی شده است و این عـزرا، هـمان کسی است که دین یهود را تجدید نمود و تورات را بعد از آنکه در واقعه بـخت النصّر، پادشـاه بابل، و تسخیر بلاد یهود و ویران نـمودن معبد و سوزاندن کتاب های ایـشان بـه کلی از بین رفت، دوباره آن را به صورت کـتابی بـه رشته تحریر درآورد.
بخت النصّر، مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و مُشتی از ضعفای ایشان را بـا خـود به بابل برد و نزدیک یـک قـرن در بـابل ماندند تا آنـکه بـابل به دست کورش کـبیر، پادشـاه ایران، فتح شد و عزرا نزد وی آمد و برای یهودیان تبعیدی شفاعت کرد. چون عزرا در نـظر کـورش، صاحب احترام بود، تقاضایش پذیرفته شـد و کـورش اجازه داد کـه یـهود بـه بلاد خود بازگردند و تـورات از نو نوشته شود.
با اینکه نسخه های تورات به کلی از بین رفته بود، عزرا در حدود سال ۴۵۷ قـبل از مـیلاد مسیح، مجموعه ای نگارش کرد و به نـام تـورات در مـیان یـهود مـنتشر شد. یهود بـه هـمان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به فلسطین شد، او را تعظیم نموده و او را پسر خدا نامیدند و پرتوی از ربـوبیت در او قـائل اند، و یـا او را مشتق از خدا و یا خود خدا می دانند؛ و یـا ایـنکه از بـاب احـترام، او را پسـر خـدا نامیده اند؛ همچنان که خود را دوستان و پسران خدا خوانده – و به نقل قرآن گفته اند: (نَحْنُ أَبْنَاءُ اللهِ وَأَحِبَّاؤُهُ) (مائده: ۱۸ ). برای ما معلوم نشده و نمی دانیم؛ اگرچه ظاهر سیاق آیه بعد از آیـه مورد بحث که می فرماید: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ ) (توبه:۳۱)، این است که مرادشان معنای دوم است.
بعضی از مفسرین گفته اند: عقیده به اینکه عزیر پسر خـداست، کـلام پاره ای از یهودیان معاصر رسول خدا(ص) بوده و تمام یهودیان چنین اعتقادی ندارند (طباطبائی، ۱۳۹۰ق، ج۹، ص۲۵۳).
در کتاب فرهنگ قرآن چنین آمده است که عزیر از انبیای بنی اسرائیل است که در دوران زمامداری بخت النصّر می زیسته، وی پس از این دوران، تـورات را بـه بنی اسرائیل بازگرداند و امر آنان را اصلاح کرد.
او پس از مرگ صدساله خود، زمانی که به سوی بنی اسرائیل بازگشت، با تورات سوخته شده به دست بخت النصّر روبه رو شد و از سـینه خـود، تورات را املا نمود و از آنجا کـه عـزیر سبب احیای تورات شد، یهودیان به او لقب ابن الله داده اند» (هاشمی رفسنجانی، ۱۳۹۵ ش، ج۲۰، ص۳۸۶).
در تفسیر نمونه نیز چنین آمده است: عزیر در لغت عرب، همان «عزرا» در لغت یـهود اسـت و از آنجا که عرب بـه هـنگامی که نام بیگانه ای را به کار می برد، معمولاً در آن تغییری ایجاد می کند، مخصوصاً گاه برای اظهار محبت آن را به صیغ «تصغیر» در می آورد، «عزرا» را نیز تبدیل به عزیر کرده است. .. به هرحال، عزیر یا عـزرا در تـاریخ یهود، موقعیت خاصی دارد؛ تا آنجا که بعضی اساس ملیت و درخشش این جمعیت را به او نسبت می دهند (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸ش، ج۹، ص۲۴۳).
۲. در سور بقره چنین می خوانیم: {أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیهٍ وَهِی خَاوِیهٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنـَّی یحـْیی هَـذِهِ الله بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللهُ مِائَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یوْمًا أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَهَ عـَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِک وَشَرَابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِک وَلِنَجْعَلَک آیهً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کیفَ نـُنشِزُهَا ثـُمَّ نـَکسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ) (بقره: ۲۵۹).
آیا همانند کسی که از کنار یـک آبـادی (ویران شده) عبور کرد، درحالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود، (او با خود) گـفت: چـگونه خـدا (اهل ) این ویرانه ها را پس از مرگ زنده می کند؟ (در این هنگام)، خدا او را یک صد سال مرده ساخت؛ سپس زنده کـرد و به او گفت: چه قدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز، یا بخشی از یک روز. فرمود: نه، بـلکه یک صد سال درنگ کـردی! نـگاه کن به غذا و نوشیدنی خود که هیچ گونه تغییر نیافته است؟!
ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه متلاشی شده! این، هم برای اطمینان خاطر تو است و هم) برای اینکه تو را نشانه ای برای مـردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوان ها(ی مرکب سواری خود) نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می دهیم و گوشت بر آن می پوشانیم! هنگامی که (این حقایق) بر او آشکار شد، گـفت: مـی دانم خدا بر هر کاری تواناست.
آیت الله جوادی در تفسیر این آیه می فرماید: بنده ای صالح یا پیامبری به نام ارمیا یا عزیر در مسیر سفرش هنگام عبور از قریه ای، آنجا را ویرانه ای یافت که سـاکنان آن مـرده بودند. از خدای سبحان درباره چگونگی زنده شدن مردگان پرسید و خداوند او را میراند و پس از صد سال زنده اش کرد. آن گاه کسی از وی پرسید یا از درونش این سؤال برخاست که چقدر در این مکان درنگ کردی؟
پاسخ داد: یـک روز یـا بخشی از آن. هاتفی از غیب یا خدای سبحان به او گفت که صد سال است مرده است، یا از مراجعه به اهل و خانواده خود و دیدن نشانه هایی مانند نوزادان و همسالان سالمند و کهنسال خود، مـرگ صـدساله اش را بـاور کرد.
سپس به وی گفته شـد کـه اگـر می خواهد از قدرت بی پایان خدای سبحان آگاه گردد، به خوراک و نوشیدنی خود بنگرد که هیچ گونه تغییری نکرده اند؛ با اینکه آنها زود فاسد مـی شوند و نـیز بـه مرکب خود نگاه کند که نابود شده و پوسـیده اسـت و خدا آن را زنده می کند و استخوان هایش را به پا داشته و سپس بر آنها گوشت می پوشاند. هنگامی که قدرت خدا برای این بند صـالح روشـن شـد، اعتراف کرد که خداوند بر همه چیز تواناست (جوادی آمـلی، ۱۳۸۶ش، ج۱۲، ص۲۵۹).
درباره نام مرورکننده در تفسیر مجمع البیان چنین آمده است: آن شخص، حضرت عزیر است؛ بنا بر قول قتاده و عـکرمه و سـدّی و آن، از امـام صادق(ع) هم روایت شده است، و گفته شده او حضرت ارمیا بوده اسـت کـه این، قول وهب است و از امام باقر (ع) هم این نقل شده است و گفته شده که او خضر(ع) اسـت کـه ایـن، قول ابن اسحاق است (طبرسی، ۱۳۸۴ ش، ج۲، ص۲۵۹).
مرحوم علامه طباطبائی درباره او می گوید: با دقـت در ایـن آیـه، این معنا روشن می شود که آن شخص، یکی از بندگان صالح خدا و عالم به مقام و مـراقب اوامـر او بـوده؛ بلکه می توان به دست آورد که وی پیامبری بوده که از غیب با وی گفت وگو می شده؛ چون ظـاهر ایـنکه گفته است: {أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ) می دانم که خدا بر هـر چـیز تـواناست، این است که بعد از روشن شدن امر، به همان علم و ایمان قبلی خود بـه قـدرت مطلقه خدا برگشته است، و ظاهر اینکه خدای تعالی فرمود: {ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کمْ لَبـِثْتَ ) سـپس کـه او را زنده کرد، پرسید چه مدتی مکث کردی؟. ..، این است که وی مردی مأنوس با وحی و گفت وگوی بـا خـدای تعالی بوده است (طباطبایی، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۳۸۳).
در تفسیر نمونه هم چنین آمده است: درباره ایـنکه او کـدام یک از پیـامبران بوده، احتمالات گوناگونی داده شده است: بعضی او را ارمیا(ع)، و بعضی خضر(ع) دانسته اند؛ ولی مشهور و معروف این است کـه عـزیر(ع) بـوده است و در حدیثی از امام صادق(ع) نیز این موضوع تأیید شده است (مکارم شـیرازی، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۳۴۶).
امـا در این باره که چرا نام پیامبر و یابند صالح بیان نشده، علامه طباطبائی فرموده است: پاسخ ایـن اسـت که معجز مرده زنده کردن و هدایت کردن به این نحو، هرچند امری عظیم اسـت؛ ولیـکن چون در مقامی عملی شده که مردم آن را بـعید مـی شمردند و امـری عظیم و ناشدنی می پنداشتند، بلاغت اقتضا می کرد کـه مـتکلّم حکیم و توانا، با لحنی از آن خبر دهد که گویی کاری بسیار کوچک و بی اهمیت انـجام داده تـا اهمیت و شدت استبعاد مخاطب و شـنوندگان را بـشکند و به ایـشان بـفهماند کـه مرده زنده کردن و امثال آن، که به نـظر شـما امری ناشدنی و عجیب است، برای من امری بی اهمیت و کوچک می باشد؛ همچنان که هـمه بـزرگان وقتی سخن از رجال بزرگ و یا امـور خیلی مهم دارند.
بـا چـنین لحنی ادا می کنند و مطلب را کوچک و بـی اهمیت جـلوه می دهند تا عظمت مقام خود را برسانند و به همین جهت، می بینیم در آیه شریفه، بـسیاری از جـهات قصه را که قوام اصلی قـصه بـدانها بـستگی دارد، مبهم و مسکوت گـذاشته شـده تا بفهماند که اصـل نـسبت به درگاه باعظمت خدا، بسیار ناچیز است تا چه رسد به جزئیات آن، کـه آنـها هم پیش خدا سبک و ناچیزتر اسـت (طـباطبائی، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۳۸۰).
بر این مـطالب، افـزوده مـی شود که حکمت و حقایق، گـاه برای ما خیلی واضح و روشن نیست و شاید هم مصلحت بود که بیان نشود تا خـوانندگان و مـخاطبان به کوشش و اندیشه واداشته شوند کـه بـه آیـات قـرآن و سـخنان مفسران آن یعنی احـادیث اهـل بیت:، بیشتر توجه کنند و آنها را مورد کنکاش و بررسی قرار دهند؛ چنان که می بینیم همین گونه هم شده اسـت و وقـتی مـوضوعی با کوشش روشن شود، لذت معنوی بیشتری هـم خـواهد داشـت.
بـه عـلاوه، در قـرآن نظایر این ذکر نکردن نام اتفاق افتاده است که نمونه روشن آن، در قصه بیان ولایت امیرالمؤمنین(ع) است که بارها درباره آن در قرآن سخن گفته شده؛ ولی نام مقدس آن حضرت بـیان نشده.
والله اعلم.
عزیر(ع) در احادیث
احادیثی که در آنها از حضرت عزیر(ع) سخن گفته شده است، به چند دسته تقسیم می شوند. دسته اول، احادیثی اند که طبق نقل، تصریح شده که آن حضرت، از پیامبران است. در ادامـه، نـمونه هایی از آنها بیان می شود:
۱. مرحوم صدوق نقل کرده است:
ابی رافع گوید: رسول خدا(ص) فرمود: جبرئیل(ع) همراه کتابی نزد من آمد که در آن، خبر پادشاهانِ (پادشاهان سرزمین ها) قبل از من، و خبر کسانی کـه قـبل از من از پیامبران و رسولان مبعوث شدند، هست و در آن چنین آمده است: زمانی که اشکان پسر اشکان، به حکومت رسید که او کیّس یعنی زیرک نامیده مـی شد، او ۲۶۶ سـال حکومت کرد. در پنجاه و یکمین سـال حـکومتش، خداوند متعال حضرت عیسی بن مریم(ع) را مبعوث کرد و به او نور علم و حکمت و همه علوم پیامبران قبل از او را عطا فرمود و علاوه بر آن، علوم انجیل را هم بـه او نـازل کرد و او را به بیت المقدس و بـنی اسرائیل مـبعوث کرد تا آنان را به کتاب و حکمت او و ایمان به خدا و رسولش دعوت کند؛ ولی بیشتر آنان طغیان کرده، کفر ورزیدند… و خداوند او را به سوی خود بالا برد و وقتی خواست او را بالا ببرد، به او وحـی کـرد که نور خدا و حکمت او و کتاب او را به شمعون بن حمون صفّا، که خلیفه و جانشین او بر مؤمنان بود، تحویل دهد.
پس شمعون راه حضرت عیسی(ع) را ادامه داد و مأموریت الهی را انجام داد و با کفار مبارزه کرد و گـروهی بـه او ایمان آورده، مـؤمن شدند و گروهی هم کفر ورزیدند تا اینکه او هم رحلت کرد و خداوند متعال، پیامبری از شایستگان یعنی یحیی بـن زکریا را مبعوث کرد و هشت سال که از حکومت او گذشته بود، یهودیان حـضرت یـحیی بـن زکریا را به شهادت رساندند و هنگام قبض روح او، خداوند به او فرمان داد که جانشین خود را به فرزندان شمعون بسپارد و بـه حـواریان و یاران حضرت عیسی(ع) فرمان دهد که با او همکاری نمایند و در این زمان، سابور، فـرزند اردشـیر، سـی سال حکومت را به دست گرفت تا اینکه خداوند او را قبض روح کرد و در این زمان، رسالت الهی بـه دوش ذرّیه یعقوب، فرزند شمعون، بود که حواریون از اصحاب حضرت عیسی(ع) هم بـا او بودند که در این بـرهه، بـخت النصّر ۱۸۷ سال حکومت را به دست گرفت و هفتاد هزار نفر از یهودیان را در مقابل خون حضرت یحیی بن زکریا کشت و بیت المقدس را ویران کرد و یهودیان را در کشورها متفرق ساخت و در هفتاد و چهارمین سال حکومت او بود که خداوند بـزرگ، حضرت عزیر (ع) را به عنوان پیامبر به سوی مردم شهرهایی که خداوند اهل آنها را میرانده بود، مبعوث کرد و سپس آنان را برای حضرت عزیر زنده کرد و آنان، از روستاهای متفرق بودند که از ترس مرگ فرار کـردند و در هـمسایگی حضرت عزیر فرود آمدند و آنان مؤمن بودند.
حضرت عزیر با آنان رفت و آمد می کرد و سخنان آنان و اظهار ایمان آوردنشان را می شنید و به آنان محبت می ورزید و آنان را برادر خود به شمار می آورد تـا ایـنکه یک روز از میان آنان غایب شده و بعد از آن روز، پیش آنان آمد و آنان را غش کرده و مرده یافت و برای آنان غمناک گردید و گفت: {أَنَّی یحْیی هَـذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِهَا) (بقره: ۲۵۹)؛ چگونه خدا ایـن مـردگان را زنده کند؟ چون تعجب کرد که هم آنها در یک روز مرده اند؛ خداوند او را هم صد سال میراند و صد سال گذشت. سپس خداوند او را و آن مردم را که صد هزار نفر بودند، زنده کرد و بعد هـم بـخت النصّر هـمه آنان را کشت و هیچ یک از دست بـخت النصّر جـان سـالم به در نبردند… (صدوق، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۰).
۲. در حدیثی طولانی، امام صادق(ع) نقل می کند در مناظره ای که پدرم امام باقر (ع) با فردی نصرانی داشت، او به پدرم گفت: بـه مـن خـبر بده از دوقلویی که در یک لحظه به دنیا آمـدند و در یـک لحظه هم مردند؛ ولی یکی از آنها ۱۵۰ سال زندگی کرد و دیگری فقط پنجاه سال زندگی کرد. این دو نفر چه کسانی هـستند و داسـتان آنـها چگونه است؟ پدرم امام باقر (ع) فرمود: هما عزیر و عزره، اکرم الله تعالی عـزیراً بالنّبوه عشرین سنه، و اماته مائه سنه، ثم أحیاه فعاش بعده ثلاثین سنه، و ماتا فی ساعه واحده (قطب الدین راونـدی، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۹۱، ح ۲۵).
آن دوقـلو عـزیر و عزره هستند که خداوند متعال، عزیر را با نبوت بیست ساله گرامی داشـت و صـد سال او را میراند. سپس او را زنده کرد. پس بعدش، سی سال دیگر زندگی کرد و بعد هر دو برادر در یک لحـظه مـردند.
۳. در حـدیثی دیگر پیامبر اکرم(ص) فرمود: … و اوحی الله عزّوجلّ الی عزیر اذا وقعت فی معصیهٍ فلا تـنظر الی صـغرها ولکـن انظر من عصیت، واذا اوتیت رزقاً منی فلا تنظر الی قلّته، ولکن انظر من أهداه، و اذا نـزلت الیـک بـلیه فلا تشک الی خلقی کما لا اشکوک الی ملائکتی عند صعود مساوئک و فضائحک (همو، ۱۴۰۷ق، ص۱۶۹، ح۴۷۲ ).
خداوند متعال بـه عـزیر وحی کرد: وقتی معصیتی مرتکب شدی، به کوچکی گناه نگاه نکن؛ بلکه بـبین مـعصیت چـه کسی را مرتکب شدی و هنگامی که رزق و روزی از من به تو عطا شد، به کمی و مقدار آنـ نـگاه نکن؛ بلکه ببین چه کسی آن را به تو هدیه کرده است و زمانی که بـلایی بـه تـو فرود آمد، به مخلوقات من شکایت نکن؛ همان گونه که من وقتی بدی ها و رسوایی های تو بـالا آمـد، به فرشتگانم از تو شکایت نمی کنم.
از این جمله پیامبر اکرم(ص) که فرمود خـداوند بـه عـزیر وحی فرستاد، به روشنی استفاده می شود که حضرت عزیر(ع)، پیامبر خدا بود؛ زیرا درباره غیر پیـامبر، وحـی مـعنا ندارد.
بنابراین، می توان گفت آن شخص، حضرت عزیرِ پیامبر بوده است؛ همانند جـریان حـضرت ابراهیم(ع) که برای اطمینان خاطر خود و پیروانش از خداوند درخواست کرد چگونگی زنده شدن مرده را به او نشان دهـد.
۴. در حـدیث دیگری آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: خداوند به عزیر (ع) وحی فـرمود کـه ای عزیر، اگر مصیبتی به تو رسد، از مـن نـزد آفـریدگانم شکایت مکن؛ زیرا از جانب تو معصیت های زیـادی بـه من رسیده است و من نزد فرشتگانم از تو شکایت نکرده ام. ای عزیر، به اندازه طـاقت و تـوانت بر عذاب من نافرمانی کـن، و بـه اندازه عـمل خـودت از مـن حاجت بخواه و از مکر من در امان مـباش تـا تو را وارد بهشت خود کنم… (متقی هندی، ۱۴۰۹ق، ج۱۱، ص۵۰۰، ح۳۲۳۴۱).
دسته دوم، روایاتی است که می گوید مـصداق آیـه سوره بقره که فرمود: «مردی بـر قریه ای عبور کرد کـه دیـوارهای آن فروریخته است و او پرسید خداوند چـگونه ایـن ویرانه ها را پس از مرگ زنده می کند»، حضرت عزیر است و خداوند برای اینکه چگونه زنده کردن مـردگان و آبـادی آن قریه را برای او روشن کند، او را صـد سـال مـیراند و او و الاغش را دوباره زنـده کـرد. در ادامه، نمونه ای از آن روایات ذکـر مـی شود.
۱. عیاشی در تفسیرش آورده است:
أنَّ إبنَ الکَوّاء قَالَ لِعَلِیٍّ(ع) یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) مَا وَلَدٌ أَکْبَرُ مِنْ أَبـِیهِ مـِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا قَالَ نَعَمْ أُولئِکَ وُلْدُ عـُزَیْرٍ(ع) حـَیْثُ مَرَّ عـَلَی قـَرْیَه خـَرِبَه وَ قَدْ جَاءَ مِنْ ضـَیْعَه لَهُ تَحْتَهُ حِمَارٌ وَ مَعَهُ شَنَّه فِیهَا قَتَرٌ وَ کُوزٌ فِیهِ عَصِیرٌ فَمَرَّ عَلَی قَرْیَه خَرِبَه فـَقَالَ أَنـَّی یُحْیِی هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فـَأَماتَهُ اللهـُ مـِائَه عـامٍ فـَتَوَالَدَ وُلْدُهُ وَ تَنَاسَلُوا ثـُمَّ بـَعَثَ اللهُ إِلَیْهِ فَأَحْیَاهُ فِی الْمَوْلِدِ الَّذِی أَمَاتَهُ فِیهِ فَأُولئِکَ وُلْدُهُ أَکْبَرُ مِنْ أَبِیهِمْ (العیاشی، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۶۱، ح۴۶۹).
ابن کواء بـه امـام عـلی (ع) گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، کدام فرزند است کـه از پدرش بـزرگ تر است؟ امـام (ع) فـرمود: فـرزند عـزیر است؛ وقتی عزیر بر قریه ویران شده عبور کرد؛ درحالی که از سرزمین خود می آمد و بر الاغ سوار بود و همراهش، هم مشک کارکرده ای بود که در آن، انجیر بود و هم کوزه داشت کـه در آن آب میوه بود. وقتی به آن قریه مخروبه رسید، گفت: کجا و چطور خداوند اینها را بعد از مرگشان زنده خواهد کرد؟
پس خداوند او را صد سال میراند. پس فرزندان او زاد و ولد کردند. سپس خداوند او را زنده کرد در همان مکانی که او را مـیرانده بـود. پس فرزندان او بزرگ تر از پدرشان عزیر بودند.
۲. از امام علی (ع) نقل شده که فرمود: إِنَّ عُزَیْراً(ع) خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ وَ امْرَأَتُهُ حَامِلٌ وَ لَهُ خَمْسُونَ سَنَه فَأَمَاتَهُ اللهُ مِائَه سَنَه ثُمَّ بَعَثَهُ فَرَجَعَ إِلَی أَهـْلِهِ ابـْنُ خَمْسِینَ سَنَه وَ لَهُ ابْنٌ لَهُ مِائَه سَنَه فَکَانَ ابْنُهُ أَکْبَرَ مِنْهُ فَذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللهِ (طبرسی، ۱۳۸۴ش، ج۲، ذیل آیه ۲۵۹ سوره بقره؛ بحرانی، ج۱، ص۲۴۶).
حضرت عـزیر از مـیان خانواده بیرون آمد، درحالی که هـمسرش حـامله بود و او پنجاه سال داشت. پس خداوند او را میراند و سپس زنده کرد. پس پنجاه سال داشت که به سوی خانواده اش برگشت و او دارای پسر شده بود که صد سال داشـت. پس فرزندش بزرگ تر از پدرش بود و ایـن، از نـشانه های خداوند متعال است.
۳. فتّال نیشابوری ذیل آیه {أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیهٍ) چنین آورده است: قال ابوعبدالله(ع): هو عزیر، و قال أبوجعفر: هو أرمیا و قیل هو الخضر(ع)، والقریه هی بیت المقدس لما خربها بـخت النـصّـر (الفتال النیشابوری، ۱۳۷۵ ش، ج۱، ص۱۴).
امام صادق(ع) در مورد آیه {أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیهٍ) فرمود: منظور، حضرت عزیر(ع) است و امام باقر(ع) فرمود: او حضرت ارمیاست و گفته شده او حضرت خضر(ع) است و قریه هم بیت المقدس است که بـخت النصّر آن را خـراب کرد.
۴. در حـدیث طولانی دیگری، که فردی نصرانی در زمان هشام بن عبدالملک در شام سؤالاتی از امام باقر(ع) می کند و آن حضرت پاسخ مـی دهد، چنین آمده است:
نصرانی به امام باقر(ع) گفت: به من خـبر بـده کـه آن مرد کیست که با همسرش نزدیکی کرد و او به دو پسر حامله شد و آن دو پسر، در یک آن با هم متولد شـدند و در یـک وقت با هم مردند و همان وقت هر دو در یک قبر دفن گردیدند؛ درحالی که یـکی از آن دو فـرزند، ۱۵۰ سـال زندگی کرد و دیگری فقط پنجاه سال عمر کرد؟ به من بگو آن دو چه کسانی اند؟
امام باقر(ع) فـرمود: آن دو برادر، عزیر و عزره هستند که مادرشان همان گونه که تو گفتی، به آنـها حامله شد و همان گونه کـه تـو گفتی، با هم به دنیا آمدند و عزره و عزیر، سی سال با هم زندگی کردند. سپس خداوند، عزیر را صد سال میراند و عزره زنده بود. سپس خداوند، عزیر را زنده کرد و او با برادرش عـزره، بیست سال زندگی کرد و بعد هر دو در یک لحظه مردند و در یک قبر دفن شدند. نصرانی گفت: ای جامعه نصرانی، من هیچ کس را عالم تر از این مرد (امام باقر(ع)) ندیدم و ازاین پس، تا وقتی که این مـرد در شـام هست، از من چیزی نپرسید… (علی بن ابراهیم قمی، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۱۰۷).
دسته سوم از روایاتِ مربوط به عزیر، احادیثی است که در آنها پسر خدا بودن عزیر، به صراحت و روشنی؛ بلکه با استدلال و برهان ردّ شـده اسـت که نمونه هایی از احادیث بیان می شود:
۱. شیخ صدوق در عیون می فرماید: عن الرّضا(ع) عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ اَلْحُسَینِ بْنِ عَلِی: قَالَ: إِنَّ یهُودِیاً سَأَلَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَمَّا لَیسَ للهِ وَ عـَمَّا لَیس عِنْدَ اللهِ وَ عَمَّا لاَ یعْلَمُهُ اللهُ فَقَالَ(ع) أَمَّا مَا لاَ یعْلَمُهُ اللهُ فَهُوَ قَوْلُکمْ یا مَعْشَرَ اَلْیهُودِ إِنَّ عُزَیراً اِبْنُ اللهِ وَ اللهُ تَعَالَی لاَ یعْلَمُ لَهُ وَلَداً أَمَّا قَوْلُک مَا لَیسَ للهِ فَلَیسَ للهِ شَرِیک وَ أَمَّا قَوْلُک مـَا لَیسَ عـِنْدَ اللهِ تَعَالَی فَلَیسَ عِنْدَ اللهـِ ظـُلْمٌ لِلْعـِبَادِ فَقَال اَلْیهُودِی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(ص) (صدوق، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۵۰، ح ۱۷۲).
امام رضا(ع) از پدرش و پدرش از پدرانش و آنان از امام حسین(ع) نقل کرده اند که فـرمود: فـردی یـهودی از امیرالمؤمنین(ع) سؤال کرد و گفت: به من خبر بـده از آنـچه برای خدا نیست و از آنچه پیش خدا وجود ندارد و از آنچه خداوند آن را نمی داند. امام علی (ع) در پاسخ یهودی فرمود: اما اینکه گـفتی آنـچه خـدا آن را نمی داند؛ پس آن گفته شماست ای یهودی که می گویید: حضرت عزیر، فرزند خـداست؛ حال آنکه خدا برای خودش فرزندی نمی داند و اما گفته تو که چیست آنچه برای خدا نیست؛ پس برای او شـریکی نـیست. امـا اینکه گفتنی چیست آنچه پیش خدا نیست؛ پس پاسخ این است کـه پیـش خدا ظلم به بندگان وجود ندارد. در این هنگام، یهودی گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خـدای یـکتا وجـود ندارد و محمد، رسول خداست.
۲. عطیه عوفی از ابوسعید خدری نقل کرده است کـه او گـفت: اشـتدّ غضب الله علی الیهود حین قالوا: عزیر ابن الله، واشتدّ غضب الله علی النصاری حین قـالوا: المـسیح ابـن الله، واشتدّ غضب الله ممن أراق دمی و آذانی فی عترتی! (العیاشی، ۱۴۱۱ ق، ج۲، ص۹۱، ح۴۳).
رسول خدا (ص) فرمود: خشم و غضب خـدا در سـه جا بر سه گروه شدید شد: ۱. بر یهودیان وقتی که گفتند: عزیر، فـرزند خـداست؛ ۲. غـضب خدا بر نصرانی ها وقتی که گفتند: حضرت مسیح، فرزند خداست؛ ۳. غضب خدا بر کـسانی کـه خون مرا (در جنگ اُحد) ریختند و عترت مرا اذیت کردند (یا می کنند).
۳. امام حـسن عـسکری(ع) فـرمود:. .. امام صادق(ع) فرمود: پدرم امام باقر و او از جدّم امام سجاد و او از امام حسین و او از امیر مؤمنان: نقل کرد که آن حـضرت فـرمود:
روزی پیروان پنج ادیانِ یهود، نصارا، دهریه، ثنویه و مشرکان عرب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 