پاورپوینت کامل فاطمه دختر حسین(ع)، ستاره ای که خوش درخشید ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فاطمه دختر حسین(ع)، ستاره ای که خوش درخشید ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فاطمه دختر حسین(ع)، ستاره ای که خوش درخشید ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فاطمه دختر حسین(ع)، ستاره ای که خوش درخشید ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۰

کاروان حسینی آخرین نخلهای مدینه را
پشت سر می گذارد و به سوی سرنوشتی
مقدس، دل کویر را می شکافت؛ گویی در آن
سوی دشتها، آوایی ملکوتی، آن را به سوی
خود می خواند. قطار شتر، با نظم خاصی، در پی
هم آهسته و آرام، سم بر سینه سخت و تب
کرده کویر می کوبیدند و به سوی افق پیش
می رفتند. محملهایی زیبا، با پرده هایی
رنگارنگ، بر پشت شترها، نهاده شده بود و
هماهنگ با قدمهای شتران، چون گهواره ای، از
این سو به آن سو می رفت. امام حسین(ع)
پیشاپیش کاروان، سوار بر اسبی سفید، چون
خورشیدی می درخشید و دلاوری نستوه که
قامتش بر پشت اسب، لرزه بر تن دشمنان
می انداخت، در طول کاروان، می تاخت، تا
ناقه ای از کاروان جدا نیافتد و یا حرامیان بر

کاروان نتازند.

در یکی از کجاوه ها، بانویی با ابهت و وقار،
در اندیشه ای ژرف، فرو رفته بود و تنها سی
بهار، از عمر شریفش، گذشته بود. وجودش در
میان کاروان، به ستاره ای می مانست که کاروان
کوچک حسین(ع) را زینت بخشیده بود. همه
مردم مدینه از فضل و شرافتش، سخن
می گفتند و در علم و دانش اندوزی بر بسیاری از
دانشمندان عصر خود، پیشی گرفته بود. علم
حدیث را به خوبی می دانست و در ورع و
پرهیزگاری، شهره آفاق بود، تا آنجا که پدرش
پیرامون او می فرمود:

«آیا در اسلام کسی را [همانند فاطمه[
می توان یافت که تمامی شب را به عبادت
بگذراند.»

اما آنچه بیش از همه به او عظمت
بخشیده بود، پیوند او با سالار کاروان، «حسین
بن علی(ع)» بود. امام حسین(ع) پدرش بود.
رشته های محبت، آنچنان میان پدر و دختر،
ریشه دوانیده بود که هیچ یک تحمل دوری
دیگری را نداشت. در میان دختران او محرم
اسرار پدر بود و زهد و عبادتش قلب امام
حسین(ع) را لبریز از شادی می کرد. مادرش نیز
زنی پرهیزگار با نام ام اسحاق دختر
طلحه بن عبداللّه تمیمی بود.

سینه فراخ کویر و آرامشی که بر آن سایه
افکنده بود، طایر اندیشه اش را به سوی
گذشته ها می کشاند.

هنگامی که حسن مثنّی [فرزند امام
حسن مجتبی(ع)] به خواستگاریش آمد، اوج
محبت پدر را نسبت به خود، دریافت. حسن
مثنی به خواستگاری یکی از عموزاده های خود
ـ فاطمه یا سکینه ـ آمده بود، اما امام
حسین(ع) فاطمه کبری را برای همسری با او
برگزید و فرمود:

«فاطمه شبیه ترین مردم به مادرم فاطمه
دختر رسول خدا(ص) است و در دیانت همین
بس که شبها را به عبادت می گذراند و روزها را
روزه می گیرد و در زیبایی همانند حورالعین
است.»

این سخن پدر، قلبش را لبریز از شادمانی
کرده بود، تا آنجا که هر وقت به یاد می آورد، سر
از پا نمی شناخت.

حسن مثنّی را از کودکی می شناخت. او
عموزاده اش بود و در فضل و بزرگواری و تقوا
زبانزد خاص و عام بود. پس از شهادت امام
حسن(ع) او وصی پدر و والی صدقات جدش
علی(ع) گردید. از همان ابتدا، کانون گرم
خانواده، رؤیایی شد و به خانه فرشتگان
می مانست. روح صمیمیت و تقوا، بر در و دیوار
خانه، موج می زد و تعالیم و معارف اسلامی، بر
خانواده کوچکشان، پرتو افکنده بود و به راستی
چگونه می توانست این چنین نباشد، در حالی
که هر دو، فرزندان دو امام و از سلاله
فاطمه(س) و علی(ع) بودند.

فاطمه کبرا از همان ابتدا که به خانه حسن
مثنّی پای گذارد، عشق و محبت را نیز با خود
آورد و هر روز که می گذشت، بنیانهای خانواده
استوارتر و عشق و علاقه، بیشتر می شد.

ثمره این ازدواج مقدس، سه پسر، با
نامهای «عبداللّه محض»، «حسن مثلث» و
«ابراهیم مغمر» بود. فاطمه بنت الحسین(ع) با
تربیت علویّ، فرزندانش را پرورد و هر یک
بعدها توانستند در مرزهای ایمان و عقیده و
علم و تقوا، همچون خورشیدی، بدرخشند و در
این راه، بسیاری از «بنی حسن» شربت
شهادت نوشیدند و یا در زندانهای مخوف
عباسیین، مظلومانه جان سپردند.

روزها به سرعت می گذشت و کاروان امام
حسین(ع) هر لحظه به قربانگاه خود، نزدیکتر
می شد. کمتر روزی بود که پیکی از سوی کوفه،
به خدمت امام(ع) شرفیاب نشود و نامه های
دعوت کوفیان را به او نرساند.

فاطمه کبرا نیز با دقت و هوش سرشار
خود، حوادث را یک به یک دنبال می کرد و
شاید بوی تعفن خیانت را همچون برخی دیگر،
احساس کرده بود. اما کاروان باید رسالت
جاودانه خود را، به پایان می رساند. روز دوم
محرم سال ۶۱ هجری، کاروان کوچک
حسین(ع) به کربلا رسید و در اوج قربت و
تنهایی، در میان دریای بی کران دشمن خیمه
زد. دیگر به سادگی می شد آینده را تخمین زد،
یا بیعت با یزید و یا مرگ؟! و حسین(ع) کدام
یک را می پذیرفت؟

خورشید روز دهم محرم، مضطرب و
نگران، خود را با بی میلی، از پس کوههای
شرق بیرون می کشید و اشعه های طلایی خود
را بر صحرای پر از زره و فولاد می گستراند.
ناگهان تیری سفیرکشان، فضا را شکافت و بر
یکی از خیمه های امام حسین(ع) نشست. این

تیر در واقع پیک جنگ بود و پس از آن، آتش
جنگ، زبانه کشید و تنها در نیمروز، خاک گرم
کربلا،خون بسیاری از بهترین انسانهای روی
زمین را مز مزه کرد و پس از آن تنها حسین(ع)
مانده بود و خیل زن و کودک. فاطمه کبرا،
همچون عمه قهرمانش، در آن نیمروز،
صحنه هایی را دید، که تا آخر عمر، لحظه ای از
برابر دیدگانش محو نگردید.

اینک نوبت امام حسین(ع) بود. چشمان
نگران زنان و کودکان به حسین(ع) دوخته شده
بود. همه می دانستند، این آخرین نگاه است.
حسین(ع) آماده میدان شد؛ اما همین که قصد
میدان کرد، نگاهی میان زنان و کودکان افکند و
از میان همه، فرزند دلبندش فاطمه کبرا را فرا
خواند. فاطمه کبرا با چشمانی نگران و پر از
اشک پیش آمد. امام حسین(ع) «صحیفه ای»
را که در میان پارچه ای زیبا پیچیده شده بود، به
دخترش فاطمه داد. فاطمه با احترام «صحیفه»
را از پدر گرفت و این از اوج عظمت و
شایستگی فاطمه کبرا، در نزد پدر، حکایت
می کند. فاطمه کبرا نیز آن را به برادرش امام
زین العابدین(ع) سپرد.

سالها بعد، که یکی از یاران امام صادق(ع)
از محتوای آن کتاب پرسید، امام(ع) در پاسخ
فرمود:

«به خدا سوگند! در آن کتاب، آنچه فرزند
آدم بدان نیازمند است، از زمان آفرینش آدم
تا پایان جهان هستی، وجود دارد. به خدا
سوگند! تمامی حدود در آن ذکر شده است …»

بدین ترتیب در آن عصر غمبار، همگان
دریافتند که مقام فاطمه کبرا تا چه اندازه رفیع
است، که پدرش صحیفه ای چنین گرانبار را به
او سپرد.

شهادت پدر، برای فاطمه کبرا، ضربه ای
فراموش نشدنی بود. غمی جانکاه بر وجودش،
چنگ انداخته بود. فاطمه بنت الحسین(ع) پس
از شهادت پدر، به همراه اسرا، راه کوفه را در
پیش گرفت. دوشادوش عمه خود، مراقب
کودکان بود و تن رنجور خود را سپر نیشهای
گزنده تازیانه ها می کرد. کاروان اسرا، پس از
چندی، به دروازه های شهر کوفه رسید. رمقی
برای اهل کاروان، نمانده بود. بر تمامی چهره ها
گرد غم نشسته بود. شاید تنها همدردی
ساده ای می توانست، مرهمی بر زخمهای دل
زنان و کودکان باشد. اما همین که کاروان وارد
شهر گردید، شادی و پایکوبی بر کوفه سایه
افکند. اینک شهر علی(ع) بر خاندان داغدار
حسین(ع) می خندید. چشمان حیرت زده
کاروانیان، از تعجب، باز مانده بود و باری
سنگین تر از مصیبت، بر غمهایشان، افزون
گشت. ام کلثوم که داغ حسین(ع)، بی قرارش
کرده بود، ناگهان فریاد زد:

«ای مردم کوفه! آیا از خدا و پیامبر خجالت
نمی کشید که چنین بی شرمانه، به خاندان
پیامبر(ص) می نگرید!!»

و پس از آن، قهرمان کربلا، زینب کبرا،
همچون شیری برخاست و با خطبه ای جاودانه،
رنگ رسوایی را برای همیشه بر چهره مردم
بی وفای کوفه نشاند.

اینک نوبت فاطمه کبرا بود. او نیز حرفهای
ناگفته بسیاری، در دل داشت. بغض گلویش را
به شدت می فشرد و درد ناگفتن، بی تابش کرده
بود. از این رو، پس از عمه خود با وقاری
کم نظیر برخاست و چنین خطبه خواند:

«ستایش خاص خداست به شمار شنها و
سنگریزه ها و هم وزن عرش تا خاک. او را
سپاس می گویم و به او ایمان داشته و توکل
می کنم و گواهی می دهم که معبودی جز او
نیست و شریک ندارد و محمد بنده و فرستاده
اوست، آن پیامبری که فرزندانش را بی هیچ
گناهی، در کنار نهر فرات سر بریدند.

بار خدایا به تو پناه می برم که بر تو افتراء و
دروغ بندم و سخنی را بر خلاف آنچه نازل
کرده ای، به تو نسبت دهم. از آن پیمانها و
وصیتی که برای علی بن ابیطالب فرمودی، تا
آنکه حقش را گرفتند و او را در خانه ای از
خانه های خدا که در آن گروهی بودند که به زبان
مسلمان بودند بی گناه کشتند. ننگ بر آن سرها
که نه در زمان حیات او و نه در زمان مرگ او،
ستمی را از او دفع نکردند، تا آنگاه که خدای
تعالی، روح مقدسش را به سوی خویش
برگرفت، در حالی که رفتارش پسندیده و خُلق
و خویَش حمیده بود. خوبیهایش شاخته شده و
راه و روشش، مشهور بود. کسی که در راه تو از
ملامت و سرزنش کسی نهراسید. تو او را در
کودکی به اسلام هدایت کردی و در بزرگی و
مناقب او را ستودی و همواره در راه تو و
پیامبرت خیرخواهی کرد تا آنگاه که او را به نزد
خود بردی؛ در حالی که نسبت به دنیا زاهد و
نسبت به آخرت راغب و مشتاق و مجاهد در
راه تو بود. از او خشنود گشته و به راه راست،
هدایتش فرمودی. اما شما ای مردم کوفه! ای
فریبکاران دغل پیشه نیرنگ باز! ما خاندانی
هستیم که خداوند ما و شما را به یکدیگر
آزموده و ما را در آزمایش خود، سربلند گرداند و
علم و دانش خود را در ما نهاده که ما گنجینه
علم و جا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.