پاورپوینت کامل سفر به کوی دلدار ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفر به کوی دلدار ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر به کوی دلدار ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر به کوی دلدار ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۷۲
ر افکار خویش فرو رفته ام و در دریایی از
اندیشه ها غرق گشته ام که ناگاه ندایی مرا به
خویش می آورد، طنین دلنشینی است که مرا به
رفتن می خواند و در اعماق وجودم ریشه
می دواند و مرا به سوی برترین سفرها سوق
می دهد. برمی خیزم تا برای سفرم وضو بگیرم
چرا که در میعادگاه نور، آنان را که بی وضو
هستند راه نمی دهند؛ اگر به آنجا مسافرت کنی،
خواهی دید که در ابتدای شهر نوشته اند: «ورود
بی وضوها ممنوع.» آماده سفرم؛ بر پهنای زمین
و به سوی قبله خورشید راه می افتم. اذان و
تکبیره الاحرام، دعای ابتدای راهم است. من
هنوز در ابتدای راهم، مسافت زیادی را
نپیموده ام؛ امّا، این ابتدا هم، آغازی است زیبا
بر انتهای سفری که در پیش دارم؛ سفری که
مقصدی جز محبوب نمی شناسد و اگر برای او
نبود، اصلاً سفری شروع نمی شد.
«بسم اللّه » را گفتم، در حالی که در انتهای
افکارم، تجلّی زیباترین اِله نقش بسته است؛ او
که نامش زینت بخش آغاز کارهاست.
«الحمدللّه رب العالمین» را که می گویم،
سرزمین سپاس را گذرانده ام و گامی دیگر به
سرمنزل مقصود نزدیک می شوم. «الرحمن
الرحیم» تابلوی زیبایی است که نگاه چشمانم
را در خود حل می کند. چه زیباست این تابلو که
رنگ آبی اش، آرامش بخش قلبم است. «مالک
یوم الدین» را که می گویم، به املاک
خصوصی ای وارد می شوم که هر چند اذن
دخول و گذشتن دارم امّا باز هم من آن را با
دلهره و اضطرابی همراه با ترس می گذرانم؛ امّا،
در این زمان با یاد انتهای سفر، جانی دیگر در
رگهایم جاری می شود. «ایّاک نعبد و ایّاک
نستعین» را که می گویم گام پنجم را
برداشته ام، لکن هنوز در ابتدای این جاده
زیبایم. تا منزل یار هنوز راه باقی است. «اهدنا
الصراط المستقیم» مرا از خطرات آگاه می سازد
و زنگ هشداری است برای من. گام هفتم را
که برمی دارم؛ «صراط الذین انعمت علیهم غیر
المغضوب علیهم و لا الضالین» زمانی است که
قدم اصلیم را در این راه به پایان رسانده ام.
به خانی رسیدم که ساکنان آن مهربان و
صمیمی مرا در جمع خویش پذیرا شدند و چه
صمیمانه بود سفره نیازمان؛ هر کس بر روی
آن چیزی می گذاشت، عطر این نیازها مرا
مجذوب کرده بود و من دانستم که اینها همه
محصولات خود آن دیار است؛ چه دیار زیبایی!
باید حرکت کنم و گرنه دیر به مقصد
خواهم رسید؛ آغازگر آغازم یادی دیگر از
محبوب بود که بر زبانم جاری شد. «قل هواللّه
احد» را زمزمه می کنم و در ذهنم یکتایی
معشوق جای می گیرد و با تأمّل در می یابم که
چه محبوب یگانه ای را برای خویش برگزیده ام.
«اللّه الصمد» ادامه این نغمه عاشقانه است و
من با زمزمه آن، بی نیازیِ یگانه وجودم را
می فهمم و خوشحال می شوم از اینکه
توانسته ام در سرزمین نیازمندیهایم راهی به
سوی خانه یار بیابم؛ همانجا که سفرم را برای
او آغاز کردم. «لم یلد و لم یولد» انتهای این
ترنّم بود و چه عارفانه به پایان رسید.
به سرزمین رکوع کنندگان رسیده ام. من نیز
به یُمن همدلی و همرنگی با آنان به رکوع
می روم و برمی خیزم، چه عاشقانه رکوعی است
در برابر قبله یار و چه زیبا. ذکری است پس از
رکوع؛ به من آموختند این ذکر را و من آن را بر
صفحه اندیشه ام حک کرده ام. «سمع اللّه لمن
حَمِدَه»؛ با شادی هر چه تمامتر به امید شنیدن
لبیک بر ندای وجودم، ادامه سفر را در پیش
می گیرم.
پس از اندکی راه رفتن به سرزمین
نورانی ای می رسم؛ به پرس و جو در باره این
وادی مشغول می شوم. دریافتم که این شهر را،
شهر ساجدان می نامند؛ در ابتدای این شهر،
سجده ای واجب است؛ برمی گردم و در آغاز
شهر، سجده ای به جای می آورم؛ به راه می افتم
و به مسجد زیبای شهر می رسم؛ مسجدی با
اطاقهای بلند، کاشیهایی به رنگ آبی آسمانی،
فرشهایی از نور، محرابی با عطر نیایش و
گلدسته هایی از عرفان. قبل از خروج از مسجد،
سجده شکری به جا می آورم؛ صحن مسجد در
تلألؤ چراغهایی که آویخته اند روشن شده
است؛ آب حوضی که در وسط صحن است،
می درخشد. انگار که ستارگان نزول یافته باشند
تا آب زلال آن را، درخشان کنند. گلهایی که در
باغچه مسجد کاشته شده، هر عابری را به
سوی شمیم دلنواز خویش می کشاند. من باید
راهم را ادامه دهم، امّا شب هنگام است و ناگزیر
من باید بمانم. ظلمت شب در راه، مانع ادامه
سفر من است؛ من در شهر ساجدان می مانم،
آنان با چهره هایی شاد مرا پذیرا می شوند و من
در خانه بزرگ این شهر، میهمان می شوم. همه
به خواب رفته اند، من در اندیشه غلبه بر دیو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 