پاورپوینت کامل مریم مطهّر مادر عیسای روح اللّه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مریم مطهّر مادر عیسای روح اللّه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مریم مطهّر مادر عیسای روح اللّه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مریم مطهّر مادر عیسای روح اللّه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۶
«در استقبال از ولادت حضرت مسیح»
مریم بانوی پاکدامن و انسان نمونه ای است که آیات بسیاری از قرآن در شأن او نازل
شده و به بیان داستان او می پردازد. خداوند این
بانو را به عنوان الگو و نمونه انسان معرفی
کرده است؛ از این رو لازم است در زندگانی این
زن بزرگ و انسان نمونه به کنکاش بنشینیم و
از سیره و روش او درس بگیریم و نامش و
یادش را گرامی بداریم.
تولد مریم
حَنّه ـ همسر عمران بن ماثان ـ از درد
زایمان به خود می پیچد اما در خیالش منتظر
پسرک زیبایی است که خداوند به او عطا خواهد
کرد. لحظاتی است که لذت فرزنددار شدن
چنان ذائقه اش را شیرین کرده که تمام تلخی
درد زایمان را از یاد او برده است. او در خاطرات
شیرین خود غوطه ور گشته و گذشته را مرور
می کند. سالها پیش را به یاد می آورد که با
همسرش در حسرت فرزنددارشدن می سوختند
و کاشانه آنان سوت و کور بود. آرزوی شنیدن
گریه های کودکانه و نگاههای شیرین، جذاب و
معصومانه فرزند را بر دل داشتند و بر این حال
دوران جوانی را پشت سر گذاشته و به پیری
رسیده بودند و امیدشان برای فرزنددار شدن
روز به روز کم فروغ تر می گشت. در ایام پیری،
گاه عصری در فضای باز منزل نشسته و
درختان ومناظر روبه رو را تماشا می کرد.
پرنده ای از دوردستها بال زنان آمد و بر لبه
لانه ای بر فراز یکی از درختان نشست.
جوجه های گرسنه جیک جیک کنان، دهان خود
را به سوی مادر گشودند و پرنده با مهربانی
خاص مادری، غذایی را که تهیه کرده بود به
دهان آنها می گذاشت. این منظره بدیع دوباره
شوق مادر شدن را در ضمیر حنه شعله ور
ساخت و دست او را به دعا بلند کرد و خاضعانه
از خداوند فرزند طلبید.(۱)
خداوند دعای خالصانه او را اجابت کرد و به
عمران خبر داد که او را فرزند پسری عنایت
خواهد کرد. حنه به یاد آورد که بعد از آن تضرع
خالصانه و دعای عاجزانه، همسرش شاد و
خندان به منزل آمد و در حالی که از شدت
خوشحالی در پوست نمی گنجید و اشک شوق
بر گونه هایش جاری بود، همسر را از بشارت
خداوند خبر داد و او را به تولد پسری با برکت
امیدوار ساخت.
باور کردن این بشارت بر حنه سنگین
است ولی امیدوار به فضل خدا و معتقد به
صداقت همسرش، دل بر این بشارت می بندد و
آن را اجابت دعای خالصانه و خاضعانه اش
می شمرد و منتظر احساس حمل می گردد.
دیری نمی گذرد که حنه سنگینی حمل را در
وجود خود احساس می کند و به شکرانه برآورده
شدن حاجتش، از حقوق مادری بر فرزند چشم
می پوشد و نذر می کند که فرزندش را برای
عبادت خدا آزاد کرده و وقف خدمت به
بیت المقدس گرداند:
«رَبُّ اِنّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطنی مُحَرَّرا
فَتَقَبَّلْ مِنّی اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»(۲)
خدایا نذر کردم فرزندی را که در شکم دارم
برای عبادت و بندگی تو و خدمت در عبادتگاه
تو آزاد باشد، خدایا این نذر را از من بپذیر
که تو شنوای دعا و عالم به ضمیر بندگانت
هستی.
مرور گذشته برای حنه روح افزا، شیرین و
خاطره انگیز بود ولی ناگاه غمی جانکاه بر چهره
او سایه افکند. غم اینکه فرزندش یتیم متولد
می شود و شوهر عزیزش عمران، دار فانی را
وداع گفته قبل از آنکه چهره نورانی، زیبا و
ملکوتی پسرش را ببیند. به یاد می آورد شوق
بی حد همسرش را از بشارتی که به او داده شده
بود و انتظار سنگینی او را برای رسیدن زمان
وضع حمل، تا موعودش را در آغوش بفشرد و
گونه های شیرینش را بمکد؛ ولی دست اجل به
او مهلت نداده و طومار زندگی اش را در هم
پیچیده بود.
این خاطرات تلخ و شیرین از ذهن او
می گذشت و برای لحظاتی درد زایمان را از
یادش برده بود ولی ناگاه دوباره درد اوج گرفت
و او را به خود آورد. فرزند موعود به دنیا آمد و
کام حنه از لذت مادر شدن شیرین گشت. ماما
با شوق تمام فرزند را در آغوش مادر جای داد
ولی او با اولین نگاه یکه ای خورد زیرا با توجه
به وعده همسرش منتظر پسر بود و حالا
می بیند که فرزندش دختر می باشد از این رو با
حسرت به درگاه خدا عرض کرد:
«رَبِّ اِنّی وَضَعْتُها اُنْثی»(۳)
پروردگارا، دختر به دنیا آوردم!
آری، فرزند دختر است و خداوند بهتر از
هر کس از دختر بودن نوزاد آگاه است و برای
اراده ای که خدا دارد، دختر شایسته است و هیچ
گاه در این مورد پسر به پای دختر نمی رسد.
خداوند می خواهد آیتی بی نظیر ارایه دهد و اگر
این فرزند پسر باشد، نمی تواند تحقق بخش
اراده خدا گردد چون در آن صورت حداکثر مانند
عیسی خواهد شد که در گهواره سخن گوید،
بیماران لاعلاج و کوران مادرزاد را شفا دهد، از
پنهانیهای مردم خبر دهد، مردگان را به اذن
خدا زنده کند و … و این معجزات یا مانند آنها از
دیگر پیامبران نیز صادر شده است ولی خداوند
می خواهد در اینجا معجزه ای بی نظیر ارایه دهد
و برای تحقق این معجزه، نوزاد باید دختر
باشد:
«اَللّه ُ اَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ
کَالاُنْثی»(۴)
خداوند به نوزاد داناتر است و پسر (در این
مورد) به مانند دختر نیست.(۵)
گرچه نوزاد دختر بود ولی حنه در عمل به
نذر خود، او را «مریم» نامید؛ یعنی خدایا
می خواهم آن چنان که نذر کرده ام این فرزند
عابده تو و خادمه معبد تو باشد و در همان
لحظه اول تولد، مؤمنانه و موحدانه عرض کرد:
«اِنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ و اِنّی اُعیذُها بِکَ وَ
ذُرِیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ»(۶)
او را مریم نامیدم و او و فرزندانش را از
شیطان رانده شده، به تو سپردم.
در دامن زکریا
در معبد سلیمان ـ بیت المقدس ـ غوغایی
است. همسر عمران بن ماثان نوزادش را در
پارچه ای پیچیده و در آغوش دارد. او به معبد
آمده تا ماهپاره اش را به یکی از بزرگان یهود و
عالمان دینی بسپرد که کفالت کند، پرورش دهد
و شایسته عبودیت خدا و خدمت معبد گرداند.
از آنجا که این نوزاد فرزند پیامبر، پیشوا و بزرگ
یهود است و خاندان ماثان و فرزندان او از
قدیم الایام به بزرگی، سیادت، پاکی و شرافت
شهره بوده اند، هر کدام از بزرگان، عالمان یهود
و کاتبان تورات، مشتاق به دست آوردن افتخار
کفالت مریم است و هیچ کدام حاضر نیستند از
این افتخار چشم بپوشند حتی با زکریا، پیامبر
خدا و شوهرخاله مریم که از همه آنان برای
پذیرش این مهم شایسته تر و نسبت به کفالت
مریم مستحق تر است، نیز به نزاع برخاسته اند.
بالاخره همگی تسلیم حکم قرعه می شوند و
برای تعیین کفیل، قلمهای فولادین خود را
درون آب می اندازند تا قلم آن کس که مورد
نظر خداست، به اراده و امر الهی بر روی آب
بماند:(۷)
«وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ یُلْقُونَ اَقْلامَهُمْ اَیُّهُمْ
یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ یَخْتَصِمُونَ»(۸)
و تو نزد آنان نبودی آنگاه که قلمهای خود
را انداختند (تا معلوم شود که) کدامشان کفالت
مریم کند و نزد آنان نبودی که در این مورد با
هم خصومت و دعوا داشتند.
حنه قبل از زایمان نذر کرده که فرزندش از
حقوق مادری آزاد و وقف عبادت و خدمت به
معبد باشد و به هنگام تولد، او و ذریه اش را به
خدا سپرده است و خداوند که نذر حنه را به
نیکویی پذیرفته، می خواهد کفالت مریم را به
بهترین بنده اش واگذارد تا او را به نیکوترین
وجه پرورش دهد و این چنین بود که حق تعالی
بنده برگزیده اش زکریای پیامبر را برای این
مهم تعیین فرمود:
«فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَباتا
حَسَنا وَ کَفَّلَها زَکَریّا»؛(۹)
پروردگار حنه، نذر او را (مریم را) به
نیکویی پذیرفت و پرورش نیکو داد و زکریا را
کفیل و سرپرستش گرداند.
زکریا ماهپاره حنه را زیر نظر مستقیم خود
نگهداری می کرد و همین که دوران شیرخواری
را در منزلش گذراند، او را با خود به معبد برد تا
در کنارش باشد و لحظه ای از او غافل نگردد.
مریم خردسال در معبد سلیمان(ع)، به
سرپرستی زکریای پیامبر، بزرگ می شد و به
عالمان و عابدان معبد خدمت می کرد تا به سن
بلوغ رسید. او که مظهر عفت و حیا بود، با پا
نهادن به دوران بلوغ از مردان معبد حجاب
گرفت تا هم رعایت کامل حیا و عفاف را کرده
باشد و هم در خلوت و تنهایی و بریده از مردم،
قلبش برای عبادت فارغ تر گردد و بهتر بتواند با
خدایش به خلوت و راز و نیاز بنشیند و زکریای
پیامبر به خواست مریم در قسمت شرقی معبد
سلیمان، جایگاهی مرتفع برایش ساخت تا در
آن محراب، دور از چشم مردان و بیگانگان به
عبادت خدا بپردازد.(۱۰)
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ اِذِ انْتَبَنَتْ مِنْ
اَهْلِها مَکانا شَرْقِیا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دوُنِهِمْ
حِجابا»؛(۱۱)
در این کتاب مریم را یاد کن، آن گاه که از
خانواده اش جدا شده در ناحیه شرقی
(بیت المقدس) قرار گرفت و میان خود و آنان
حجابی افکند.
عشق مریم به عبادت و راز و نیاز چنان بود
که از همه عابدان و زاهدان گوی سبقت ربود.
او غرق در راز و نیاز با خدای خویش، از همه
چیز بریده بود و جز بندگی و عبادت سودای
دیگری نداشت.(۱۲)
خدای تعالی که نذر حنه را پذیرفته و مریم
را برگزیده و برای تحقق اراده خاص خویش،
خوشه چین نموده بود، او را بتول قرار داد؛ یعنی
عادت زنانه را از او گرفت و از ناپاکیهای جسمی
منزه ساخت(۱۳) تا همیشه به عبادت مشغول
باشد و مجبور نگردد از معبد خارج شود و
خلوت راز و نیازش را بر هم زند.
پرورش خداوند
مریم در محراب خویش با خدایش خلوت
عبادت دارد و هیچ کس را اجازه بر هم زدن این
خلوت نیست؛ فقط زکریاست که بر خلوت او
وارد می شود تا اگر احتیاجی دارد، برآورده سازد.
مریم باید به مرتبه ای از کمال برسد که تحقق
دهنده اراده خاص خدا گردد و آیتی بی نظیر
شود. از این رو خداوند بنده برگزیده اش، زکریای
پیامبر را سرپرست او قرار داده و او را در دامن
زکریا پرورانده و به سن بلوغ رسانده است و از
این به بعد باید مورد عنایت بیشتر قرار گیرد تا
به خوبی هر چه تمامتر تربیت گردد؛ از این رو
است که عنایات خاص شامل او می گردد.
غذایش پاکیزه ترین غذاها یعنی رزق بهشتی که
از نزد خدا نازل شده است، می شود.
«کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ
عِنْدَها رِزْقا قالَ یا مَرْیَمُ اَنّی لِکِ هذا قالَتْ هُوَ
مِنْ عِنْدِاللّه ِ اِنَّ اللّه َ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ
حِسابٍ»؛(۱۴)
هر گاه زکریا در محراب عبادت بر مریم
وارد می شد نزد او روزی غیر متعارفی می یافت.
پس فرمود: ای مریم این غذاها از کجا به تو
می رسد؟ مریم فرمود: اینها از نزد خداست زیرا
خدا به هر کس بخواهد بدون حساب روزی
می دهد.
عشق عبادت، نماز، رکوع و سجده سراسر
وجود مریم را گرفته و این بنده را از مقام محبی فراتر برده به مقام محبوبی رسانده
است. خداوند او را از بین بندگان خود پذیرفته،
برگزیده و در زمره برگزیدگانی همچون آدم،
نوح، ابراهیم و … قرار داده، همه پلیدیها و
ناپاکیها را از او دور کرده و قلب و ضمیر او را از
هر غل و غش غیر خدایی پاک ساخته است و
اراده اش بر این قرار گرفته که دوباره او را از بین
برگزیدگان، انتخاب کند و آیتی خاص قرار دهد
که غیر او چنین آیتی نبوده و نخواهد بود؛ از
این رو باید در پیمودن نردبان عبودیت همت
بیشتر نشان دهد و خداوند فرشتگان را برای
تأیید، تشویق و تحریص او می فرستد تا با
بشارت اصطفا و طهارت شادابش کنند و شوق
و عشق او را به عبادت و بندگی شعله ورتر
سازند:
«وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللّه َ
اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلی نِساءِ
الْعالَمینَ یا مَرْیَمُ اقْنُتی لِرَبِّکِ وَاسْجُدی
وَارْکَعی مَعَ الرَّاکِعینَ»؛(۱۵)
و آنگاه که ملائکه گفتند: ای مریم همانا
خدا تو را برگزیده و پاکیزه ساخته و بر زنان
جهان برگزیده است. ای مریم در پیشگاه
خدایت خضوع کن و به خاک بیفت و با
رکوع کنندگان رکوع کن.
معلم پیامبر
مریم از دنیا بریده و کفالت و ولایت
خویش را به خدا سپرده و مستغرق در انجام
وظایف بندگی است و خداوند نیز از همان ابتدا،
برترین و والاترین انسان زمان را کفیل او قرار
داده و حالا که به سن بلوغ رسیده، خود به طور
مستقیم ولایت او را به عهده گرفته و از نزد
خویش روزی مخصوص می دهد. زکریا
محرابی مرتفع در قسمت شرقی معبد
بیت المقدس برای مریم ساخته و فقط خودش
حق دارد بر خلوت مریم وارد شود و برای ورود
به محراب مریم باید از نردبان بالا رود و در
بازگشت نیز در ورودی محراب را می بندد و
نردبان را برمی دارد ولی مدتی است که هر گاه
بر مریم وارد می شود رزق و روزی نایاب و غیر
متعارفی نزد او می یابد. در تابستان میوه
زمستان و در زمستان میوه تابستان را؛ زکریا در
ضمیرش با خود زمزمه دارد:
آورنده این میوه ها و غذاهای نایاب
کیست؟ هیچ کس که حق ورود بر مریم را ندارد
و هر گاه که وارد می شوم، خود قفل در را باز
می کنم و هنگام خروج می بندم! پس چه کسی
برای مریم غذا می آورد؟ چه کسی بر مریم وارد
می شود؟ من که از حیا و عفت بی نظیر مریم
خبر دارم و می دانم که نه او به بیگانه ای اجازه
ورود به خلوتش را می دهد و نه بیگانه ای
جرأت چنین جسارتی دارد، پس این غذاها از
کجاست؟ و … .
ایمان و باور زکریا به عفت و پاکدامنی
مریم هیچ گونه ظن و گمان ناروایی را
اجازه ورود به خاطرش نمی دهد ولی باز هم
سؤالها به جای خود باقی است و گذشت زمان
نیز مسأله را برایش حل نمی کند. بالاخره
چاره ای نمی بیند جز اینکه به خود مریم
متوسل شود:
«کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ
عِنْدَها رِزْقا قالَ یا مَرْیَمُ اَنّی لِکِ هذا قالَتْ هُوَ
مِنْ عِنْدِ اللّه ِ اِنَّ اللّه َ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ
حِسابٍ»؛(۱۶)
هر زمان زکریا وارد محراب او می شد،
غذای مخصوصی در آنجا می یافت. از او
پرسید: ای مریم این را از کجا آورده ای؟ گفت:
این از سوی خداست. خداوند به هر کس
بخواهد، بی حساب روزی می دهد.
جواب آرام و متین مریم، هم زکریا را به
ساحل آرامش و اطمینان رساند و تشویش
ذهنی او را از بین برد و هم جوانه های امید را
دوباره در زمینه قلب او رویاند. سالها از عمر
زکریا گذشته است و مدتها است که دوره جوانی
را پشت سر گذاشته و به پیری رسیده است؛
پیری فوق العاده و همسر او نیز نازا بوده است:
«قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَاَتی عاقِر»؛(۱۷)
پیری به سراغ من آمده و همسرم نازاست.
«کانَتِ امْرَأَتی عاقِرا وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ
عِتیا»؛(۱۸)
همسرم نازاست و خود از شدت پیری
افتاده شده ام.
با توجه به این واقعیات، مدتهاست که
زکریا امید فرزنددار شدن را از دست داده است
ولی جواب زیبای مریم به ناگاه جوانه امید را در
قلب او رویاند و متذکر قدرت بی پایان خداوند
گرداند. آری، مریم راست می گوید و خدایی که
بدون حساب به هر کس که بخواهد روزی
می دهد، خدایی که در زمستان میوه تابستان را
و در تابستان میوه زمستان را به مریم عطا
می کند و این روزی دادن او با هیچ حساب
بشری جور در نمی آید، بدون تردید چنین
خدایی قادر است به زکریای پیر و همسر نازای
او فرزند عطا کند و آرزوی دیرینه آنان را
برآورده سازد. با الهام و تعلیم از جواب زیبای
مریم بود که با خلوص تمام به نماز ایستاد و
دست نیاز به درگاه خداوند بلند کرد و خواهش
قلبی اش را به زبان آورد و خداوند نیز از روزی
بی حساب خود به او نیز بهره داد و فرزندی
یگانه و پاک به او عطا فرمود، فرزندی که از
نوادر روزگار و از پیامبران برگزیده خدا شد:
«هُنالِکَ دَعا زَکَریّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ
لَدُنْکَ ذُرِیَّهً طَیِّبَهً اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ فَنادَتْهُ
الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمْ یُصَلّی فیِ الْمِحْرابِ اِنَّ اللّه َ
یُبَشِّرُکَ بِیَحیی مُصَدِّقا بِکَلِمَهٍ مِنَ اللّه ِ وَ سَیِّدا وَ
حصورا وَ نَبِیّا مِنَ الصّالِحینَ»؛(۱۹)
آنجا بود که زکریا پروردگار خویش را خواند
و عرض کرد: خداوندا! از طرف خود فرزند
پاکیزه ای به من عطا فرما که تو دعا را
می شنوی و هنگامی که او در محراب ایستاده،
مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند
که: خدا تو را به یحیی بشارت می دهد که
تصدیق کننده کلمه خدا (عیسی)، آقا، بر کنار از
هوسها و پیامبری از صالحان خواهد بود.
مژده خدا
سالهاست که مریم تحت کفالت بنده صالح
خدا، زکریای پیامبر و در سایه عنایات خاص
خدا و الهامات غیبی و تأییدات ملائکه، به
بندگی، عبادت و راز و نیاز با پروردگارش
مشغول است و از هر چه غیر خداست بریده و
فقط به خدا پیوسته است. سیزده بهار از عمر را
پشت سر گذاشته و در عنفوان جوانی، در اوج
عفت و حیاست و به مقامی رسیده که
هم صحبت ملائک گشته است و ملائکه او را
بشارت داده اند:
«اِذْ قالَتِ الْمَلائِکهُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللّه َ یُبَشِّرُکَ
بِکَلِمَهٍ(۲۰) مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسیَ ابْنُ مَرْیَمَ
وَجیها فِی الدُّنْیا وَ الاخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ …
قالَتْ ربِّ اَنّی یَکوُنُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرْ
قالَ کَذلِکَ اللّه ُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ اِذا قَضی اَمْرا
فَاِنَّما یَقوُلُ لَهُ کُنْ فَیَکوُنُ وَ …»(۲۱)
(به یادآر) هنگامی را که ملائکه گفتند: ای
مریم، خداوند تو را به کلمه ای از طرف خودش
بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر
مریم است در حالی که در این جهان و جهان
دیگر شخصیتی ارزشمند و مقرب است …
گفت: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی
برای من باشد در حالی که انسانی با من تماس
نگرفته است. فرمود: خداوند این گونه هر چه را
بخواهد، می آفریند. هنگامی که چیزی را مقرر
دارد، فقط به آن می گوید: موجود باش پس آن
نیز فورا موجود می شود.
ولی روزی به ناگاه جوانی رعنا و خوش خط
و خال را در خلوت تنهایی خود یافت:
«فَاَرْسَلْنا اِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرا
سَوِیّا»؛(۲۲)
ما روح خود را به سوی او فرستادیم و در
شکل انسانی آراسته بر مریم ظاهر شد.
حضور این جوان در خلوت مریم برای او
غیر منتظره و وحشت آور بود. وحشت از اینکه
مبادا قصد سوئی به او داشته باشد. از این رو
خطاب به او فرمود:
«اِنّی اَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ اِنْ کُنْتَ
تَقِیّا»؛(۲۳)
ای جوان من به خدا پناه می برم از تو اگر
باتقوایی (از خلوت من بیرون رو).
این بانوی بزرگ هم به آن جوان عفت و
پاکدامنی خود را اعلام کرد و هم او را نهی از
منکر نمود؛ ولی چنین جواب شنید:
«اِنَّما اَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِهب لَکِ غُلاما
زَکِیّا»؛(۲۴)
من فرستاده پروردگارت هستم تا به تو
پسری پاکیزه ببخشم.
و مریم ناباورانه سؤال می کند:
«اَنّی یَکُونُ لی غُلامْ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ
لَمْ اَکُ بَغِیّا»؛(۲۵)
چگونه مرا فرزند باشد و حال آنکه من نه
با بشری ازدواج کرده ام و نه به حرام با کسی
آمیخته ام.
و چنین جواب می شنود:
«کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ ایَهً
لِلنّاسِ وَ رَحْمَهً مِنّا وَ کانَ اَمْرا مَقْضِیّا»؛(۲۶)
چنین خواهد بود، پروردگارت فرموده: این
کار بر من آسان است و برای اینکه او را برای
مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از
سوی ما و این امری است پایان یافته.
آری، بناست اراده خدا محقق گردد و این
بانوی شایسته و بافضیلت حامل «کلمه اللّه »
گشته و خود و فرزندش آیت خدا شوند:
«وَ جَعَلْنا ابْنَ مَرْیَمَ وَ اُمَّهُ ایَهً»؛(۲۷)
و مریم و فرزندش را آیت و نشانه خود قرار
دادیم.
و این چنین مریم بشارت خدا را دریافت
می کند و به «کلمه اللّه » و «روح اللّه » حامله
می گردد.
دوره حمل
علامات حاملگی به تدریج در مریم ظاهر
می شود و بعضی از اطرافیان نزدیک مانند
زکریا و همسرش ـ خاله مریم ـ متوجه
می گردند. گرچه آن بزرگواران به عفت، عصمت
و پاکدامنی مریم یقین دارند ولی پذیرش حامله
شدن زن جوان، بدون شوهر نیز سنگین و افشا
شدن آن سهمگین می باشد. از آن طرف مریم
مطهر نیز خوف دارد که دیگران باخبر شوند و
او را به محاکمه بکشند و سخنش را باور نکنند
و او را با ناپاکی و فحشا متهم سازند. از دست
مریم کاری ساخته نیست جز اینکه به خدا پناه
ببرد، خود را به او بسپرد و به دفاع خداوند از
خویش دل بندد.
زکریا اولین کسی است که از این مسأله
باخبر شده ولی حیا مانع او گشته و نتوانسته
خودش با مریم مواجه شود و از او راز مطلب را
جویا گردد. چاره ای ندیده جز اینکه به همسرش
متوسل شود و از او کمک بخواهد و «ایشاع»
همسر مؤمن زکریا نیز از عفت و پاکدامنی مریم
خاطرجمع است ولی می داند اگر بی حیاهای
پست بنی اسرائیل باخبر شوند، مریم و زکریا را
متهم می سازند و ممکن است کار به جاهای
باریک بکشد؛ با این وجود، او همسر را تسلی
داده و می گوید:
«اندوهگین مباش که خدا در آنچه پیش
می آورد، جز خیر تو و مریم را نمی خواهد. اکنون
برو و مریم را بیاور تا او را ببینم و حقیقت را از
وی جویا شوم.»
زکریا که با تسلای همسر، آرام گرفته
است، مریم را به خانه می آورد. برای مریم
عفیف، معصوم، پاکدامن و باحیا جوابگویی به
خاله بسیار سنگین است و در درون خود از
خدایش یاری و کفایت می طلبد.
ایشاع که همیشه به احترام مریم به هنگام
ملاقات با وی، از جای برمی خاست و با
وجودی که خاله او بود و فاصله سنی آن دو
بسیار بود ولی با این وجود از احترام مریم هیچ
کوتاهی نمی کرد، در حزن و اندوه است و
متوجه آمدن مریم نیست تا از جای برخیزد و
احترام کند ولی همین که مریم بر آستانه در
ظاهر می شود، حمل ایشاع ـ یعنی یحیای
پیامبر علیه السلام ـ در درون رحم مادر تکان
سختی می خورد که مادر بی اختیار از جای
برمی خیزد و مادر را خطاب می کند:
«ای مادر بهترین زنان عالم با بهترین
مردان عالم (مریم و عیسی علیهماالسلام) بر
تو وارد می گردند. از برای احترام آنان از جای
برخیز.»(۲۸)
و این چنین خداوند از بنده پاکدامن خود
دفاع کرد و او را از سختی جوابگویی رهانید.
تولد روح اللّه
مدتی از زمان حمل گذشته و علایم، خبر
از نزدیک بودن زمان تولد می دهد. جو ملتهب
و مسموم جامعه امنیت مریم و فرزندش را در
مخاطره جدی قرار داده است. مریم که از
رذالت و پستی بنی اسرائیل آگاه است، شرایط را
برای ماندن در بیت المقدس و وضع حمل در
آنجا مناسب نمی بیند و بی خبر، از معبد خارج
شده راه بیابان پیش می گیرد. دست حق او را
به نزدیکی قریه «بیت لحم» کنار تنه درخت
خشک شده خرمایی می کشاند:
«فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکانا قَصِیا فَاَجاءَهَا
الْمَخاضُ اِلی جِذعِ النَّخْلَهٍ»؛(۲۹)
پس به او باردار شد و او را به نقطه
دوردستی برد. درد زایمان او را به کنار تنه
درخت خرمایی (خشک) کشاند.
درد زایمان بر او عارض شده، تنهایی،
بی کسی، گرسنگی و تشنگی همگی دست به
دست هم داده و او را در تنگنای سختی قرار
داده اند. این شرایط نامساعد از یک طرف و
واهمه تهمت، آزار و اذیت بنی اسرائیل از طرف
دیگر صحنه را برای او به سختی تنگ کرده به
طوری که از ته قلب فریاد می زند:
«یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیا
مَنْسِیّا»؛(۳۰)
کاش قبل از این مرده و فراموش گشته
بودم.
اما به ناگاه فرزند به دنیا آمد و در دامان
مادر افتاد و خطاب به مادر فرمود:
«فَنادیها مِنْ تَحْتِها اَلاّ تَحْزَنی قَدْ جَعَلَ
رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیّا وَ هُزّی اِلَیْکِ بِجِذْعِ النَخْلَهِ
تُسْاقِطْ عَلَیْکَ رُطَبا جَنِیّا فَکُلی وَاشْرَبی وَ قَرّی
عَیْنا»؛(۳۱)
پس ناگهان از پایین پایش او را صدا زد که:
غمگین مباش، پروردگارت زیر پای تو چشمه
آبی قرار داده است و تنه نخل را تکان بده،
رطب تازه بر تو فرو می ریزد، بخور و بیاشام و
چشم روشن باش.
با مشاهده تکلم نوزاد، سبز شدن و بر دادن
درخت خشک خرما و جاری شدن آب، خوف و
اضطراب مریم به آرامش بدل شد و با خوردن
خرمای تازه و نوشیدن آب، گرسنگی و
تشنگی اش برطرف گشت و نیرو و قوت قلب
گرفت ولی هنوز هول و هراس برخورد با
بنی اسرائیل از قلب او رخت نبسته و از اینکه
نتواند پاکدامنی خود را برای آنان ثابت کند، بیم
دارد که فرزندش چنین ادامه داد:
«فَاِمّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اَحَدا فَقُولی اِنّی
نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْما فَلَنْ اُکَلِّمَ الْیَومَ اِنْسِیّا»؛(۳۲)
هر گاه کسی از انسانها را دیدی (با اشاره)
بگو: من برای خدای رحمان روزه ای نذر
کرده ام، بنابراین امروز با هیچ انسانی سخن
نمی گویم.
مریم که با سخن فرزند، اطمینان و آرامش
یافته است، او را در آغوش گرفت و به سوی
بیت المقدس رهسپار گردید. زنان و مردان
بنی اسرائیل که قبل از این کم و بیش از حامله
بودن وی آگاه شده و خبر ناپیدایی او را شنیده
و به جستجوی او بودند، با یافتن وی، به
سویش هجوم آوردند و با سخنان تند و نیشدار
خود او را به باد سرزنش گرفتند. با اینکه سالها
شاهد عبودیت، عفت، حیا و پاکدامنی مریم
بوده اند و دیده اند که چگونه در زهد و عبادت بر
همه کاهنان و عابدان پیشی گرفته و شنیده اند
که روزی او از غیب می آمده و …، با این وجود
به تحریک اراذل و اوباش، زنان یهود بر
صورت او آب دهان انداختند و به وی دشنام
دادند و فریادها برخاست که:
«یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئا فَرِیّا یا اُخْتَ
هاروُنَ(۳۳) ما کانَ اَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ اُمُّکِ
بَغِیّا»؛(۳۴)
ای مریم! کار بسیار بد و عجیبی انجام
دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مردی بد و
نه مادرت زن بدکاره ای بود!
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 