پاورپوینت کامل پرواز بانو ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پرواز بانو ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پرواز بانو ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پرواز بانو ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۸
دریا بود و عمق زیادش، با تمام وجود نعره می کشید اما کسی نبود تا آخرین فریادهایش
را بشنود، فقط دو چشم خاکستری در امتداد
ساحل بود، دو چشم خاکستری!
به چشمانش خیره شد، آبی مات بود. انگار
می خواست صداقتش را از پس چشمان
رنگیش بخواند، اما لبخندش راز چشمانش را
مخفی کرد. آبی چشمانش را به دریا دوخت و
لبخندش را به سبزی سبزه ها، مثل روح
خودش. آخر او جز آبی و سبز رنگ دیگری
را نمی شناخت.
با بالا و پایین رفتن موجها گاهی چشمش
به آبی کمرنگ آسمان می افتاد و گاهی اعماق
تار آب وجودش را می لرزاند …
وقتی به خودش و اطرافش نظری انداخت،
تنهایی غمناکش را دریافت. نمی دانست چرا با
وجود اینکه در کنار مجید که می خواست
شریک عمرش باشد نشسته بود، باز حس
غریبی داشت، شاید به خاطر جدا شدن از
کوهستان بود و از خانواده، اما … اما می رفت به
سوی شمال، جایی که قایقهای چوبی توی دل
نرم دریا رَدی از محبت می گذارند. آنجا هم سبز
خواهد بود، وسیع مثل …
انگار وسعت دریا را حس می کرد، به وسعت
دشت، دستهایش را با بی تابی توی آب تکان
می داد و آبها را پس می زد برای پیدا کردن،
دستانش دنبال چیزی می گشت …
گل بانو، گل بانو … من رفتم، حواست
کجاست … من رفتم. گل بانو نگاه ماتمزده و
پرسشگرش را از مجید گرفت و گفت: «بازم
می خوای من و سما رو تنها بذاری، یعنی اون
دوستای مزخرفت رو با اون … اون کارایی که
می کنی … تو … چیزای دیگه رو به ما ترجیح
می دی آره …»
مجید در حالی که توی آئینه خودش را
مرتب می کرد گفت: «خوب دیگه، باید عادت
کرده باشی من اینم.» و با گفتن «خداحافظ تا
چند وقت دیگه.» گل بانو را با دخترش در
سکوت خانه تنها گذاشت و رفت.
تلاطم امواج بیشتر می شد، حوصله شوخی
و بازیگوشی موجها را نداشت، بدنش سنگین تر
می شد، دستان جستجوگرش را موجها از سر
شوخی به طرف یکدیگر هل می دادند …
می دانست که تنها شده خیلی تنها، همه
جز دریا غریبه بودند. نه همدردی و نه
هم کلامی. مادر و پدر … نه مثل اینکه بین او و
آنها از زمین تا آسمان فاصله بود. وقتی
می خواست از دشت و کوه دل بکند، شادی در
چهره همه موج می زد، جز چشمان مغرور
پدربزرگ که از عروسی نوه اش چندان شاد به
نظر نمی رسید. نمی خواست که او راهی شهر
شود، اما پدر چه شاد بود.
قایق واژگون روی آب می لغزید و
پاروهایش از هم دورتر و دورتر می شدند و
قایق نمی دانست به دنبال کدام یک برود، انگار
قلب قایق به دنبال تکه های خودش بود …
حرکتش را زیر پوستش حس می کرد، انگار
صدای نفسهایش را می شنید. فکر می کرد
شاید سمای کوچک بتواند مجید را از بی بند و
باری به سوی خانواده بازگرداند. می دانست که
او تجارت می کند اما با تجارتهای دیگر فرق
می کرد. انگار پدربزرگ او را بهتر شناخته بود که
با رفتنش مخالف بود. پدربزرگ نتوانسته بود از
چهره مظلومانه و چشمان آبی مردی که همسر
اولش در دریا غرق شده بود، حقیقت را بیابد. اما
پدر فکر می کرد مجید در شهر می تواند
بهترینها را برای دخترش فراهم کند، پس
گل بانوی نشکفته را راهی شهر کرد. به نظر او
خوشبختی گل بانو در شهر به دور از گاو و
گوسفندها بود. اما پدر کجا بود تا ببیند مردی که
آنقدر به او اعتماد داشت و دخترش را به او
سپرده بود تا در آرامش باشد، چگونه او را در
گلدان سردخانه ماهها تنها می گذاشت و او
مجبور بود به خاطر تأمین خود و فرزندش
همان کاری را بکند که پدرش دیگر فکرش را
هم نمی کرد. دستان ظریف گل بانو نخهای
خشن و چاقوی تیز و دسته سنگین شانه قالی
را لمس می کرد و پاهای سرکش و لطیفش در
اسارت تخته قالی آرام و خاموش می ماند.
یک موج که دلش به رحم آمده بود، یکی از
پاروها را به دستش داد. اما او به خود
نمی اندیشید، چشمانش مأیوسانه سطح آب را
جستجو می کرد. اشکهای شورش با شوری دریا
یکی شده بود …
نمی خواست یکی دیگر را مثل خودش
اسیر دنیا کند. از آینده بچه دوم نگران بود.
می خواست خودش را دلخوش کند. شاید مجید
کمی نسبت به قبل احساس مسؤولیت کند.
شاید اگر بفهمد کودکی در راه است خوشحال
شود و او بتواند نشاط واقعی را در
چهره اش ببیند.
صدای فریادی امید را در وجودش ریخت،
انگار جستجویش تمام شده بود. آبها را با
ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 