پاورپوینت کامل دختران بهار در پاییز ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دختران بهار در پاییز ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دختران بهار در پاییز ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل دختران بهار در پاییز ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۶

سردی مهر را با گرمای مهرت لطافتی
دیگر بده. باران مهر شو و نم نم بر شاخ و
برگ درختان ببار و با دستان خیست،
گنجشکهای سرمازده را نوازش کن. از سر
مهر بر بام خانه ها ببار، خودت را به
پنجره های بسته بکوب. عطر خاک نم خورده
شهر و روستایت را در همه جا بپراکن، از
خانه ات آسمان، برای بچه ها بگو و از
دوستانت ابر و باد، که مهر بر آنها می تابد تا
مهر از تو ببارد.

می دانم که دوست داری مهربانی را در
مهرماه بر همگان ببخشی و فریاد کنی: «مهر
آمد، فصل مهرورزی آمد.» فصل عشق به
علم و دانش، فصل دست به دست گشتن
کتاب و روشن شدن چراغ هر چه مدرسه
است. فصل رفتن تمام بی سوادها و باسوادها
به جایی است که بوی الفبا می دهد. فصل
ریزش زردها و رویش سبزها، فصل خمودی
طبیعت و بیداری دوباره تو.

بگذار جوانه های سبز اندیشه ات در میان
برگهای زرد پاییزی، ارمغانی برای طبیعت
باشند، بگذار پاییز، زندگی دوباره اش را به امید
رویش تو آغاز کند و تو زندگی ات را به امید
رسیدن بهاری دیگر.

زندگی زیباست، بهار زیباست، پاییز
زیباست، پس قدر زندگی و سرزندگی ات را
بدان. هر چند که خبر دارم گاهی احساست گل
می کند، به زندگی و آنچه پیش رو داری فکر
می کنی؛ آن وقت با اندوه می نشینی کنج
دیواری، جلوی پنجره ای، روبه روی آینه ای و
همین طور نگاه می کنی و جملات خواسته و
ناخواسته از ذهنت تراوش می کند و بی اختیار
بر زبانت جاری می شود. هیچ نمی فهمی که
چرا بعضی وقتها دلت می گیرد و چرا بعضی
وقتها بیخودی دلشادی. اصلاً گاهی بودن و
نبودن را باور نداری و حس می کنی در فضایی
غیر قابل لمس و در زمانی مرده زندگی
می کنی و به این می اندیشی که پاییزها چرا از
پی هم می آیند و می روند و در اندیشه زمان
چه می گذرد. به این فکر می کنی که روزها از
برای چه در پی هم روانند و شبها چرا طاقت
دوری خورشید را ندارند؟

اندیشیدن که گناه نیست؟ مگر عیب
است کسی به این فکر کند که گذر زمان برای
چیست و زندگی به چه دردی می خورد؟ امید
از ناامیدی نشأت می گیرد و تو …

می دانم که در این وقتها می نشینی و
آدمها و گلهای پلاسیده پاییزی را یک به یک
می شماری و فکر می کنی زندگی یعنی چه؟
یعنی شعر، یعنی آوازی غمناک، شکنجه ای
مداوم و یا سرک کشیدن کودکی به محوطه
بازی پارک و یا نگاه سرد عابری به موزهای
توی میوه فروشی و یا اندیشیدن یک مورچه
به پاییز.

می دانم این اولین و آخرین باری نیست
که احساست همین طوری برای خودش راه
می افتد و هر جا که دلش می خواهد سرک
می کشد. می دانم سالهاست که با این احساس
مسافر، کنار آمده ای و تازه داری فکر می کنی
زندگی یعنی گذر زمان در خیابان، در صف
انتظار اتوبوس واحد و یا صف پنیر.

تازگی ها هم فهمیده ای که گذر زمان
یعنی، چشم به موفقیتها و شکستها داشتن. و
از آن وقت