پاورپوینت کامل هدهد در سرزمین سبا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هدهد در سرزمین سبا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هدهد در سرزمین سبا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هدهد در سرزمین سبا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۴

هوای لطیف صبحگاهی جسم و جان
هدهد را صفا می داد و شوق پرواز را در او
بیشتر می کرد. او ساعاتی پیش از فلسطین به
پرواز در آمده و حالا به مملکت سبا (یمن
فعلی) رسیده؛ زیبایی، سرسبزی و شادابی
خیره کننده این سرزمین چنان وی را به وجد
آورده و مجذوب کرده که متوجه غیبتش از
بارعام سلیمان نبی علیه السلام نیست. او
شاهد سدی عظیم است که بین دو کوه بزرگ
واقع شده و در پشت آن سد، دریایی از آب
شیرین، زلال و گوارا موج می زند. در پایین
دست سد، در دو طرف راست و چپ دره، دو
پهنه وسیع از باغ های به هم پیوسته، سرسبز،
پرمحصول، بهجت زا و شادی آفرین که بر
روی هم دو باغستان بزرگ را می ماند،
درختان میوه از پرباری خم شده و شاخه های
آنها به زمین رسیده است. آب های زلال از
جویبارها روان و شن ها به مانند دانه های
مروارید در کف نهرها غلطان. در دو باغستان
پهناور دو طرف دره، روستاها با فواصل معین
و نزدیک به هم با راههای ارتباطی هموار و
امن، شبکه ارتباطی منظمی را به نمایش
گذاشته اند. زنان و مردان شب و روز در مزارع
به کار مشغول و از فراوانی نعمت شاداب و
سرزنده، در امنیت کامل، از زندگی شاد و مرفّه
خویش لذت می برند. میانه این دشت سرسبز
و زیبا، شهر سبا با برج و باروهای بلند،
ساختمان های مرتفع و خیابان های وسیع،
خود می نمایاند و قصر ملکه سبا، همچون

نگینی سبز در وسط شهر از دور نمایان است.

«و لقد کان لسبأ آیه جنّتان عن یمین و
شمال کلوا من رزق ربکم و اشکروا له بلده
طیّبه و ربُّ غفور … و جعلنا بینهم و بین القری
التی بارکنا فیها قری ظاهره و قدّرنا فیها
السیر سیروا فیها لیالی و ایاما امنین.»
(سبأ: ۱۵ و ۱۸)

هدهد مسحور این همه جمال و زیبایی،
همچنان پرواز می کرد تا صحنه های بیشتری
از این همه رنگ آمیزی خیره کننده طبیعت را
ببیند و جمال جمیل پروردگارش را در آینه
باصفای این دشت سرسبز حاصلخیز و
پربرکت مشاهده کند. او بر کنگره قصر فرود
آمد. نگاهی به اطراف انداخت و به سوی تالار
اصلی قصر پر کشید. در تالار بزرگ قصر،
پرده های رنگارنگ آویزان، شمعدان های
بزرگ بر پا، چلچراغ ها آویخته، فرش های
زربفتِ گسترده، تکیه گاه ها نهاده، ظرف های
طلایی، نقره ای و بلورین فراوان چیده، اسباب
پذیرایی مهیا و غلامان و کنیزان زیباروی
فراوان دست به سینه به خدمت آماده و جلال
و جبروت پادشاهی حاکم بود، اما در این میان
آنچه حیرت فوق العاده هدهد را برانگیخت،
تخت عظیم و بی مانند شاه بود.

هدهد از درباریان سلیمان پیامبر است و
در دربار ایشان عجایب و عظمت های فراوان
مشاهده کرده؛ انسان ها، جنیان، پرندگان و باد
همگی تحت تسخیر و حکومت سلیمان اند و
هیچ کدام را یارای سرپیچی نبوده و به فرمان
او برای اعتلای حکومتش کوشش می کنند.
مس مانند چشمه ای در اختیار او جاری است
و باد بارگاه عظیم او را یکجا از زمین برمی کند
و صبحگاهان فاصله یک ماه و عصرگاهان
نیز فاصله یک ماه راه می برد. جنّیان برای
سلیمان ساختمان های باشکوه، محراب های
عظیم، دیگ های کوه پیکر و ثابت و
تمثال های خیرکننده می سازند. معبد سلیمان
از بناهای عظیمی است که مانند آن در
عظمت کمتر دیده می شود.

«و لسلیمان الریح غدّوها شهر و رواحها
شهر و اسلنا له عین القطر و من الجن من
یعمل بین یدیه باذن ربه و من یزغ منهم عن
امرنا نذقه من عذاب السعیر» (سبأ: ۱۲)

و هدهد شاهد همه این عظمت های
بی نظیر در حکومت سلیمان پیامبر(ع) بود؛ با
این وجود تخت شاهی سبا چنان عظمتی
دارد که او را مسحور خود کرده است. برای
لحظاتی نسبتا طولانی هدهد محو تماشای
عظمت تخت و جواهرات فراوان، گرانبها و
بی نظیری بود که بر آن تعبیه کرده و برای
جلوس شاه ساخته اند. تا اینجا هدهد جز
جمال، عظمت و شکوه ندیده و غرق در لذت
و شادی از این دیدار غیرمنتظره و بدون
مقدمه، در پوست خود نمی گنجد و سابقه این
تمدن کم نظیر را در ذهن خود مرور می دهد.

هدهد به یاد می آورد که این سرزمین را
سبا می نامند زیرا اولین کسی که پایه های
عظیم این تمدن را بنا نهاد، فردی «سبا» نام
بود. «سبا»، همان عبدشمس پسر یَشْجُبْ
پسر یَعْرُب پسر قحطان از نوادگان اسماعیل
علیه السلام بود. از آنجا که عبدشمس اولین
کسی بود که در جنگ، دشمنانش را به اسارت
گرفت، او را سبا خواندند(۱). (از سَبْی به
معنای اسارت).

وقتی «سبا» حکومت یمن را به دست
گرفت، سد عظیم «مأرب» را بنا نهاد و با
ایجاد شبکه های وسیع آبرسانی در دو دشت
گسترده سمت راست و چپ دره، دو باغستان
بزرگ احداث کرد. روستاهای فراوانی در
فواصل معین و نزدیک به هم در آن باغ ها
ساخت و راههای ارتباطی فراخ و امن بنا نهاد
و رعیتش را در آن روستاها سکونت داد و به
آبادانی آن دشت عظیم و بهره برداری از
نعمت آب و زمین حاصلخیز وا داشت و
پایه های تمدن چند صد ساله سبا را محکم
کرد و بعد از آن فرزندان و نوادگانش حکومت
را به دست گرفته و به استحکام هر چه بیشتر
آن بنیان رفیع همت گماشته بودند و حالا هم
بی گمان یکی از همان مردان و نوادگان
نیرومند «سبا» باید قدرت را در دست
داشته باشد.

هدهد مبهوت از عظمت تخت شاهی به
تفکر فرو رفته و سابقه تاریخی آن تمدن
عظیم را مرور می کرد که ناگاه درب اصلی
تالار باز شد و غلامان و قورچیان با فریاد بلند
تشریف فرمایی حاکم و پادشاه را به اطلاع
درباریان رساندند. وزیران، وکیلان، سرداران،
ملازمان و مشاوران همگی برای ادای احترام
به مقام سلطنت بر پای ایستادند و آن گاه زنی
در جلال و جبروت شاهی در آستانه در،
نمایان شد. هدهد که اصلاً انتظار نداشت زنی
را در کسوت پادشاهی و حکومت سبا ببیند، از
دیدن بلقیس در لباس شاهنشاهی و جلوس او
بر آن تخت عظیم و نهادن تاج بر سر،
مبهوت و متحیر شد و به پی جویی بر آمد که
چگونه عرب با آن همه گردن فرازی و تعصب،
به حکومت زنی گردن نهاده و زمام امور را به
او سپرده اند. او از تعصب عرب آگاه بود و
می دانست که عرب پذیرفتن حکومت زن و
غیر عرب را ننگ می داند.(۲)

برای عرب که بیشتر در بیابان های
خشک حجاز و دیگر نواحی شبه جزیره
گسترده بود و جنگ، هجوم و شبیخون عادت
روزمره او گشته و خانه به دوش بیابان بود،
پسر یاور او در جنگ و شبیخون و دختر بندی
بر پای بود که نمی توانست همدوش او بجنگد
و اسارتش مایه ننگ و سرافکندگی بود.

با توجه به این زمینه بود که عرب از
جنس زن متنفر بوده و زن در نزد آنها حتی از
حقوق انسانی بهره مند نبود چه رسد به اینکه
حاکم و پادشاه گردد و حالا هدهد می دید که با
وجود این زمینه تاریخی، در این سرزمین
پهناور و تمدن عظیم، زنی مقام سلطنت را به
عهده دارد و مردان بزرگ مملکت، در بارگاه او
به احترام بر پای می ایستند و فرامین وی را
اجرا می کنند و حکومتش از قدرت و استحکام
کم نظیری برخوردار است و نشان می دهد که
وزیران، درباریان و رعیت از سرِ رضا و رغبت
بر حکم وی گردن نهاده اند.

پی جویی های هدهد برای او وجه
حکومت یافتن «بلقیس» را آشکار کرد. آری،
پس از سبا جانشینان او از مردان و پسران و
نوادگان وی بودند تا اینکه نوبت به پدر
بلقیس می رسد. او قبل از اینکه وصیت کند،
می میرد و مردم سبا برادرزاده وی را به
حکومت برمی گزینند زیرا او را پسری نبود تا
جانشین شود و تنها فرزند او بلقیس بود. شاه
جوان بنده شهوت بود و تمام همّ و توان خود
را برای ارضای شهوت خویش صرف می کرد
و هر جا دختری زیباروی سراغ می گرفت، به
زور او را تصاحب کرده و دامن عفتش را
می آلود. او که در هوسرانی و عیاشی غوطه ور
بود، به طور طبیعی از اداره صحیح ملک و
مملکت غافل گشته و فساد در کشور گسترش
می یافت. آتش هوسرانی بی پایان شاه جوان،
به سوی دخترعمویش بلقیس شعله کشید. او
که از زیبایی و جمال خیره کننده بلقیس
سخن ها شنیده بود، خواهش نابجای خود را
به بلقیس پیام داد و بلقیس عفیف که از ظلم،
عیاشی و هوسرانی او خون به دل داشت، با
شنیدن این پیام زشت، پیشنهاد قبیح و
جسارت و خیره سری، به خروش آمد و آتش
قهر و کینه و نفرت وجودش را مشتعل
ساخت. او که در مردان مملکت غیوری نیافت
و همه را مقهور قدرت شاه دید، خود به نابود
کردن این مجسمه فساد و تباهی همت گمارد
و عموزاده را به کمک خویش دعوت کرد و به
کمک افرادش او را کشت. آن گاه بزرگان و
سران مملکت را فرا خواند و ضمن توبیخ آنان
بر بی غیرتی و تحمل ظلم و ستم، کشته شدن
شاه ستمگر را به اطلاعشان رساند و آنان را
بر انتخاب فردی صالح، مدیر، عاقل، دادگر و
توانا به جانشینی وی مأمور ساخت. بزرگان
مملکت با توجه به تهوّر، بی باکی، جرئت،
عفت، پاکدامنی، عقل و تدبیر بلقیس، او را به
حکومت برگزیدند و با رضا و رغبت حکومت
وی را گردن نهادند و حالا سالیان درازی
است که بلقیس در اوج عظمت با قدرت و
تدبیر و عاقلانه و مدبرانه بر این مملکت
پهناور حکم می راند.(۳)

انحراف عقیدتی اهل سبا

گرچه ظاهرا سبا خداپرست بود و در
ضمن سرودن اشعاری، پیش بینی ظهور
پیامبر خاتم صلی اللّه علیه و آله را کرده و
آرزویش را برای رؤیت رسول خدا، ایمان
آوردن به وی و یاریش اظهار نموده و فرزندان
و پیروان خود را به پیروی از ایشان وصیت
کرده بود(۴)، ولی در گذر زمان آنان از صراط
توحید و خداپرستی منحرف شده و گرفتار
شرک گشته بودند و خورشید را به عنوان
رب النوع و خدایی از خدایان می پرستیدند.
هدهد که تا به حال محو تماشای عظمت
دربار و تخت بلقیس بود و متعجب از اینکه او
به عنوان یک زن زمام سلطنت را در کف
باکفایت خود داشت، با مشاهده سجده،
خضوع و عبادت آنها در برابر خورشید، چهره
در هم کشید و ابر غم بر چهره او سایه افکند.
او از اینکه می دید قومی خورشید را رب النوع
و خدای نور و روشنایی می دانند و آن را به
خاطر نور، روشنایی و پرتوافکنی اش بر
تاریکی ها و آشکار ساختن اشیاء، و خارج
ساختن آنها از پنهانی ظلمت، می پرستند و
پرستش خدا را رها کرده اند، خشمگین و
ناراحت بود. آخر چرا آنان به این منبع محدود
نور، روشنایی، انرژی، حرارت و حیات، کرنش
می کنند و در برابرش پیشانی بندگی بر خاک
می سایند ولی به خداوند خالق جهان که همه
موجودات را از ظلمت عدم، به دیار وجود
آورده و نور حیات بدانان بخشیده و بر همه
پنهان ها و آشکارها عالِم است و این خورشید
هم مخلوقی از مخلوقات بی شمار اوست و
آنی بدون عنایت او نمی تواند دوام داشته
باشد، توجه ندارند و از پرستش او اعراض
کرده اند. آیا جز این است که شیطان آنان را
گمراه کرده و پرستش مخلوقی ناتوان، وابسته
و محتاج قدرت خداوند را برای آنان زیبا جلوه
داده و راه هدایت را بر آنان بسته است.

«وجدتها و قومها یسجدون للشمس من
دون اللّه و …» (نمل، آیه ۲۷، ۲۴، ۲۵)

دربار سلیمان پیامبر

سلیمان بار عام داده و همه بزرگان، وزرا،
مشاوران و سپاهیان اعم از آدمیان، جنیان و
پرندگان بر جایگاه خود قرار گرفته اند. ظاهرا
بناست با سپاهیان برای انجام مأموریتی
نظامی حرکت کند و چون مسیر بیابانی است
باید از وضعیت آب و جایگاه آن و مقدار
مسافت بین سپاه تا رسیدن به آب اطلاع یابد
تا به اندازه کافی توشه آب برگیرند و در بیابان
دچار کم آبی نگردند و هدهد مأمور آب یابی
سلیمان است. این پرنده زیرک و توانا به
قدرت خدادادی می تواند از مسافت های بسیار
دور آب را ببیند و حتی آب های زیرزمینی و
مسیر آنان را تشخیص دهد و دریابد که در
کجا آب به سطح زمین نزدیک تر است و با
کمی کندن به آب می رسند.(۵)

سلیمان برای حرکت، از وضعیت قشون
مختلف خبرگیری می کند تا نوبت به پرندگان
می رسد. پرندگان که بر بالای بارگاه او
بال های خود را باز کرده و به هم می دادند تا
سایبانی باشند در جلوی تابش خورشید، هر
کدام در جای معینی قرار می گرفتند و آرایش و
نظم نظامی کاملاً رعایت می شد و چنانچه
پرنده ای غایب بود، جای او خالی و غیبت او
کاملاً محسوس و آشکار بود.(۶) سلیمان(ع) از
احوال هدهد جویا شد و از جایگاه یک حاکم
مقتدر و قدرتمند که برای رعایت نظم و
انضباط اهمیت خاصی قائل است، لب به
سخن گشود:

«مالی لا اری الهدهد ام»

او گرچه حاکمی قدرتمند و فرماندهی
نظامی است، اما از ظلم و ستمگری به دور
است و لذا در ابتدا بدون اینکه هدهد را مقصر
معرفی کند، می گوید:

«مرا چه می شود که هدهد را نمی بینم؟»

گویا هدهد آنجاست و مثلاً در بینایی
سلیمان(ع) ایرادی هست و یا مانعی خارجی
نمی گذارد که او هدهد را ببیند. آن گاه ادامه
می دهد اگر از غایبانی باشد که بدون رعایت
نظم و انضباط و نظم نظامی و بدون گرفتن
اجازه قبلی غیبت کرده باشد او را به سختی
تنبیه کرده یا اعدامش می نمایم مگر اینکه
عذر و دلیل آشکار و قانع کننده ای برای
غیبتش ارائه دهد.

گزارش هدهد

طولی نمی کشد که هدهد از سفر
برمی گردد و به محضر سلیمان(ع) مشرف
می شود تا گزارش سفر و علت غیبت ناگهانی
خود را به عرض برساند:

«احطت بما لم تحط به و جئتک من سبأ
بنبأ یقین انی وجدت امرأه تملکهم و اوتیت
من کل شی ء و لها عرش عظیم وجدتها و
قومها یسجدون للشمس» (نمل: ۲۲ ـ ۲۴)

در گزارش هدهد چهار نکته به
چشم می خورد:

۱ـ پادشاه این مملکت زنی است و این
عجیب است.

۲ـ این حکومت از همه گونه قدرت و
امکاناتی بهره مند است و حکومتی مقتدر و
کم نظیر می باشد.

۳ـ این ملکه تخت عظیم و بی نظیری
دارد که توجه ها را به خود جلب می کند.

۴ـ او و مردمش خورشیدپرست هستند و
از توحید و خداپرستی منحرف اند.

پادشاهی یک زن چیز خلاف یا ناحقی
نیست ولی چون خیلی نادر است، تعجب آور
می باشد اما مورد دوم و سوم احتیاج به
توضیح و روشنگری دارد تا انسان ها از منشأ
اصلی حکومت و قدرت غافل نشوند و
چشمشان به قدرت های محدود و کم دوام
دنیایی و تاج و تخت های حقیر آن دوخته
نگردد و لذا خداوند تعالی بعد از نقل گزارش
هدهد در یک جمله با رعایت تناسب کامل
بین لغات می فرماید:

«اللّه لا اله الا هو رب العرش العظیم»

گرچه حکومت بلقیس کافر، از همه گونه
امکاناتی بهره مند است ولی مالک و ربّی به
واقع جز خدا نیست. آن امکانات فراوان و
کم نظیر همه عاریتی و موقت است ولی
مالکیت و ربوبیت حق تعالی ذاتی و مستمر
است و در جنب حق تعالی هیچ مالک و رب
دیگری نیست. ثانیا گرچه بلقیس را تخت
عظیمی است ولی عظمت تخت بلقیس در
مقابل تخت های پادشاهان دیگر نمود دارد و
برای کسانی خیره کننده است که عظمت
واقعی و مطلق را درک نکرده باشند و اما
خداوند صاحب عرش و سلطنتی است که
عظمت آن مطلق است و هیچ عظمتی در
قبال آن قابل مشاهده و توجه نمی باشد. مقام
فرمانروایی حق تعالی دارای عظمت مطلق و
بی نهایت است و در قبال آن عظمت جز
حقارت و نیستی چیزی نیست.

و بدین گونه پیام می دهد که ای انسان ها
گرچه حاکمان و حکومت های مقتدری در دنیا
می بینید که از سلطنت عظیم، قدرت فراوان و
سرمایه و امکانات بسیار بهره مند هستند ولی
این عظمت های زودگذر و ناپایدار شما را از
توجه به سلطنت الهیه و عرش عظیم ربوبی
باز ندارد.

سلیمان گزارش هدهد را می شنود و
بدون اینکه خشم و عصبانیت ناشی از غیبت
هدهد بر او چیره شود، در کمال متانت و
وقار می فرماید:

«سننظر أصدقت ام کنت من الکاذبین؛

ما بررسی و دقت خواهیم کرد تا بدانیم
که تو راست می گویی یا از دروغگویانی.»

نکته چهارم گزارش هدهد برای سلیمان
پیامبر(ع) اهمیت خاصی دارد. او از اینکه زنی
حاکم و پادشاه مملکت سبا است، برنمی آشوبد
زیرا آن مردم خود خواسته اند که زنی بر آنان
حکم براند و اگر آن زن هم به عقل و تدبیر
زمام حکومت را به دست بگیرد و به داد
حکومت براند، هیچ مانعی ندارد که خیلی هم
خوب است.

این هم که آن حکومت از امکانات فراوان
برخوردار است و پادشاه آن حکومت از
سلطنتی گسترده و تختی عظیم بهره مند
است، نیز برای سلیمانی که حکومت او
بی نظیر است و بر جن و انس و وحش و طیور
حکم می راند، اهمیت چندانی ندارد و سلیمان
حاکمی خودخواه و انحصارگر نیست که همه
چیز را برای خود بخواهد و از اینکه دیگران را
بهره مند، متمکن و صاحب شوکت و قدرت
بیابد، به خشم آید و جز ذلت، خواری،
زیردستی و اطاعت پذیری آنان را چشم دیدن
نداشته باشد.

اینها همه از نظر سلیمان طبیعی، عادی
و بجاست ولی از اینکه شنید آن ملکه و
مردمش آفتاب پرست هستند و از صراط
توحید و خداپرستی منحرف اند، به خشم آمد و
نتوانست آن را تحمل و توجیه کند. سلیمان
پیامبر خداست و نمی تواند ببیند که انسان ها
در منجلاب شرک و کفر غوطه ور باشند.
نامه ای برای ملکه سبا نوشت و به هدهد داد
تا آن را به یمن برده و به طوری که دستگیر
نشود به آنان برساند و عکس العمل آنان را
مشاهده کرده و به سلیمان اطلاع دهد. با این
امتحان اگر هدهد راست می گفت، سلیمان به
وظیفه نبوت و هدایت گری خود اقدام کرده
بود و اگر دروغ می گفت دروغگویی اش آشکار
می گشت و به سزای تخلف و دروغگویی
خود می رسید.

بازگشت هدهد به سبا

هدهد در پی اجرای فرمان سلیمان و
مطابق دستور وی، به سبا بازگشت، به کاخ
بلقیس رفت و نامه سلیمان را به سوی او
افکند. آن گاه در گوشه ای مخفی شد و ناظر
عکس العمل آنان گردید. بلقیس ناگهان
متوجه شد که نامه ای در کنار وی افتاده است
و متحیر که حامل این نامه چگونه از سدهای
متعدد حفاظتی کاخ گذشته و درب های متعدد
کاخ مانع او نشده و کسی او را ندیده و توانسته
بدون هیچ مانعی نامه اش را در کنار وی قرار
دهد به طوری که هیچ کس حتی خود وی
هم، حامل نامه را ندیده است! این نحوه
رسیدن نامه به دست پادشاه مقتدر و حاکم
قدرتمندی مانند او خیلی نامتعارف و حیرت زا
بود. نامه را باز کرد و خواند. نامه ای مختصر و
صریح از سلیمان که ادعای پیامبری داشت و
بلقیس و مردمش را به اطاعت از خودش به
عنوان پیامبر خدا فرا خوانده بود. مشاهده این
نامه مختصر، صریح و قاطع که به صورتی
ناشناخته و حیرت زا به دست او رسیده بود،
ملکه را مضطرب و آشفته ساخت. فوری
دستور تشکیل جلسه مشاوره را صادر کرد.

جلسه مشورتی

بلقیس درباریان، وزیران، مشاوران و
امیران را به حضور فرا خواند و اعلام کرد:

«یا ایها الملاء انی القی الیّ کتاب کریم
انه من سلیمان و انه بسم اللّه الرحمن الرحیم
الا تعلوا علیّ و أتونی مسلمین» (نمل: ۳۱ ـ ۲۹)

شاید ملکه خبر حکومت بی نظیر سلیمان
را شنیده ولی فعلاً او را پیامبر خدا نمی داند و
برایش احترام خاصی قائل نیست ولی نامه ای
را که به دست او رسیده «نامه ای گرامی و
ارزشمند» [کتاب کریم [معرفی می کند زیرا:

۱ـ نامه سر به مهر بود و سرگشاده نبود و
این حاکی از اهمیت نامه داشت.(۷)

۲ـ نامه به طریق ناشناخته و غیر عادی
به دست وی رسیده و نشان از امور غیر عادی
داشت.

۳ـ در پایان نامه مهر و امضای
سلیمان(ع) بود که با عنوان پیامبر خدا نامه را
امضا کرده بود.

۴ـ نویسنده نامه از خود هیچ تعریف و
تمجیدی نکرده و فقط نبوت خود را یادآوری
کرده بود تا اعلام کند که از این جهت است که
بدانان نامه نوشته و آنان را به اطاعت دعوت
کرده است. و حال آنکه پادشاهان و آدم های
قدرتمند بی ایمان، خود را بزرگ می شمارند و
با القاب فراوان از خود نام می برند.

۵ـ این نامه بر خلاف نامه های فراوان
دیگر که به دست وی رسیده بود، با نام
خداوند و با ذکر صفت رحمانیت و رحیمیت او
شروع شده بود که حاکی از لطف و محبت خدا
و پیامبر او (سلیمان«ع») بود.

۶ـ نامه از تهدید آشکار خالی بود و
تطمیع هم در آن مشاهده نمی شد.

۷ـ نامه خیلی خلاصه و صریح تقاضای
اصلی در آن بدون مجامله مطرح شده بود.

۸ـ نامه حاکی از آن بود که اگر سلیمان از
آنان اطاعت و تسلیم می خواهد، خواستار
اطاعت و تسلیم آنان از شخص خودش
نیست بلکه آنان را به نام خداوند و به اطاعت
و تسلیم از خداوند رحمان و رحیم و پیامبر او
دعوت می کند و آنان را از گردن کشی در برابر
پیامبر خدا که همان گردن کشی در برابر
خداست نهی می کند. نویسنده نامه خود را
بنده ای از بندگان خدا می داند که از جانب
خداوند رسالت پیام رسانی و هدایت بر عهده
دارد و برای انجام این رسالت به آنان نامه
نوشته و اطاعتشان را خواسته است.

۹ـ نامه حاکی از آن بود که سلیمان
می خواهد آنان را به خدا برساند زیرا
«نبی اللّه »، «باب اللّه » و راه رسیدن به
خداست و هر کس بخواهد به خدا برسد باید
با او همراه گردد از همین روست که بلقیس
هم به هنگام اعلام ایمان می گوید:

«و اسلمت مع سلیمان للّه رب العالمین؛
(نمل: ۴۴)

در معیت و به پیروی از سلیمان به
خداوند پروردگار جهانیان اسلام آوردم.»(۸)

با توجه به موارد بالا، بلقیس نامه ای را
که به دستش رسیده بود، نامه ای ارزشمند
معرفی کرد و به درباریان، وزیران، مشاوران و
امیران اعلام کرد همان طور که شنیدید
صاحب نامه از ما اطاعت و تسلیم طلب نموده
و به طور ضمنی ما را تهدید کرده که در
صورت عدم اطاعت و تسلیم، با قهر او مواجه
خواهیم شد. می خواهم قبل از اینکه تصمیم
بگیرم از نظر شما آگاه گردم تا با علم و اطلاع
کافی بر همه جوانب تصمیم بگیرم و شما
می دانید که این سیره همیشگی من است.
من پادشاه مستبد و خودرأیی نیستم که بدون
مشورت با صاحب نظران و فقط بر مبنای فهم
و برداشت و خواست خود تصمیم بگیرم.
مشورت از ارکان اصلی در تصمیم گیری های
من است.

«افتونی فی امری ما کنت قاطعه امرا
حتی تشهدون» (نمل: ۳۲)

بزرگان دربار بلقیس اظهار داشتند:

«نحن اولوا قوه و اولوا بأس شدید و الامر
الیک فانظری ماذا تأمرین»

آنان بیشتر به تهدید ضمنی نامه توجه
کردند و در مقام جواب به این تهدید بر آمدند
که ما حکومت قدرتمندی هستیم و در
جنگ ها از قدرت فراوان برخورداریم و
می توانیم با صاحب نامه مقابله نماییم و با او
بجنگیم ولی پیشنهاد صریح به جنگ ندادند
بلکه از ملکه خواستند که با دقت و تأمل
بیشتری تصمیم بگیرد. از جواب درباریان
معلوم می شود که آنان نیز مردم عاقلی بوده اند
و توانسته اند بر احساسات خود غلبه کرده و
خودسر و گردن فراز و برتری طلب نبوده اند. بر
عکس حکومت های استبدادی جاه طلب که
حاکم و درباریان خود را تافته جدا بافته
می دانند و همه انسان ها را تابع، عبد و فرمانبر
خویش می خواهند و چنانچه بشنوند حکومتی
دیگر عرض اندام می کند، هم حاکم می خواهد
آن حکومت را سرکوب و منهدم نماید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.