پاورپوینت کامل درس هایی از تفسیر سوره نور ۷۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل درس هایی از تفسیر سوره نور ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درس هایی از تفسیر سوره نور ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل درس هایی از تفسیر سوره نور ۷۷ اسلاید در PowerPoint :

>

«رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارَهٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللّه ِ وَ إِقامِ الصَّلوهِ و ایتاءِ الزَّکوهِ
یَخافُونَ یَوما تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلُوبُ وَ الابْصار لِیَجزیَهُمُ اللّه ُ أَحْسنَ ما عَمِلُوا وَ
یَزیدَهُم مِن فَضْلِهِ وَ اللّه ُ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ»

«آیات ۳۸ ـ ۳۷»

زیبایی و ارزش بندگی و عبادت آنان در این است که در عین اشتغال به زندگی و پرداختن به دنیا

از یاد و نام خدا و رسم بندگی باز نمانده اند، و آبادانی دنیا و گذران زندگی و کار و تجارت را نیز

از همین منظر می نگرند و هنر بزرگ آنان این است که در دنیا و مظاهر آن

و میان مردم هستند ولی با دنیا نیستند.

اشاره:

در قسمت پیش توضیح دادیم که این دو
آیه و آیه قبل، که با کلمه «فی بیوت» شروع
می شود احتمال دارد از نظر جمله بندی، ادامه
آیه نور باشند و احتمال دارد مستقل باشند.
اگر «فی بیوت» را متعلق به ماقبل خود بدانیم
طبعا این سه آیه در جمله بندی متصل به آیه
نور خواهند بود و مثالی را که در آن آیه برای
نور الهی ذکر شده کامل می کنند، و اگر مربوط
به مابعد خود بشماریم، ادامه مثال یادشده
نخواهند بود ولی به هر حال کلمه «رجال» هر
چند در ابتدای این آیه آمده ولی از نظر
جمله بندی، مربوط به فعل «یسبّح» در آیه
قبل است و در واقع فاعل آن به شمار می رود.
از همین روی است که اگر آیه قبل را ادامه
آیه نور بدانیم، این دو آیه نیز ادامه آیه نور، و
کامل کننده مثال آن خواهند بود. در قسمت
قبل، به تفصیل نکات ادبی و لغوی سه آیه
یادشده را آوردیم؛ شرح آیه اول را نیز تقدیم
کردیم. در این قسمت به شرح و تفسیر آیه
دوم می پردازیم، و آیه سوم و روایات هر سه
آیه را در قسمت بعد خواهیم آورد. ان شاءاللّه .

* * *

«رجالٌ لا تلهیهم تجارهٌ و لا بیعٌ
عن ذکرِ اللّه و اقام الصلوهِ و ایتاء
الزکوه»

در خانه هایی که شرح وصف آن رفت،
مردانی تسبیح گوی خداوندند که هیچ تجارت
و خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و برپایی
نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد. آنان نگران
روزی اند که دل ها و دیده ها در آن، زیر و رو
می شود. این مضمون آیه است. چنان که
می بینید دو وصف عمده برای تسبیح گویان
خانه های یادشده، بیان شده است:

۱ـ هیچ تجارت و معامله ای آنان را از یاد
خداوند و برپایی نماز و پرداخت زکات باز
نمی دارد و غافل نمی سازد.

۲ـ هراس و خوف، از روزی دارند که
دل ها و دیده ها در آن، دگرگون و
زیر و زبر می شود.

اینان، هر چند، چون دیگر آدمیان در این
دنیا روزگار می گذرانند و در گذران زندگی خود،
از کار و تلاش و کسب روزی و آبادانی دنیا
نمی گذرند و فرو نمی نهند اما جلوه ها و
جاذبه های دنیا نمی تواند آنان را به خود
مشغول دارد و از خدای خویش و ادای وظیفه
دینی و بندگی و قرب حق باز دارد. آنان دنیا را
به واقع گذرگاهی بیش نمی دانند که چند
صباحی از آن عبور می کنند تا به بارگاه
جاودانه خویش در پیشگاه خدای عز و جل بار
یابند. دنیا در نگاهشان متاع کوچک و لباس
عاریه ای است که به زودی از تن شان خواهد
افتاد و در سرای دیگر در جایگاه همیشگی
خود ماندگار خواهند شد. این است که دائما
نگران آن روز دیگرند، و یاد خدا و نماز و
زکات، همه به رسم بندگی و برای قرب حق و
کاستن از خوف بزرگی است که در پیش است؛
برای آنان چه هول و هراسی بالاتر از اینکه از
بار یافتن به پیشگاه حضرت حق جلّ و علا
باز مانند و در جوار و قرب او جای نگیرند.

پیشتر در شرح کلمات آیه آوردیم که
«لهو» که ریشه «اِلْهاء» است به معنای
بازماندن از امری مهم به خاطر اشتغال به کار
دیگر است. و «الهاء» به معنای باز داشتن
دیگری از کار مهم، به واسطه مشغول ساختن
به خود است. دو کلمه «تجارت» و «بیع» نیز
که نکره است و پس از نفی آمده، عمومیت
دارد و همه مصداق های تجارت و بیع را
شامل می شود. این دو نیز به عنوان
نمونه هایی گویا و فراگیر از اشتغالات دنیوی
است که در زندگی روزمره آدمی جریان دارد و
عمده ترین زمینه بازداشتن از یاد خدا و بندگی
حق به شمار می رود. ولی معلوم است که
زمینه های غفلت و دنیازدگی به اینها
اختصاص ندارد. اگر چنین است که هیچ
جلوه ای دنیوی و هیچ جاذبه ای مادی
نمی تواند این مردان را از یاد خدا و حضور
معنوی در بارگاه قدس او باز دارد، پس آنان
دائما در ذکر و نماز و ادای زکات اند.

یک نکته قابل توجه این است که آیه
شریفه نمی گوید این مردان و زنان میان
«تجارت و بیع» و «بندگی خداوند»، دومی را
برگزیده اند و کاری به اولی ندارند و از آن
دوری می جویند، بلکه زیبایی و ارزش بندگی
و عبادت آنان در این است که در عین اشتغال
به زندگی و پرداختن به دنیا، از جمله تجارت و
بیع که آن را اساسا یک وظیفه دینی می دانند،
از یاد و نام خدا و رسم بندگی باز نمانده اند، و
آبادانی دنیا و گذران زندگی و کار و تجارت را
نیز از همین منظر می نگرند و برای خویش
عبادت می شمرند. اینان، نه چنین است که یاد
خدا و ادای بندگی را با رُهبانیت و دوری از
خلق و پرهیز از کار و تلاش و وانهادن تجارت
و زراعت و صنعت، به کف آورده باشند بلکه
هنر بزرگ آنان این است که در دنیا و مظاهر
آن و میان مردم هستند ولی با دنیا نیستند.

چه تفاوتی میان تجارت و بیع است؟

تجارت مگر غیر از خرید و فروش است؛
پس چرا کلمه «بیع» نیز در کنار آن
آمده است؟

پاسخ های مختلفی به این سؤال داده
شده است، از جمله اینکه:

۱ـ تجارت هر چند شامل انواع مختلف
خرید و فروش می شود ولی جنبه بازدارندگی
و «اِلْهاء» بیع بیش از آن است چرا که سود
فروش، حتمی است؛ به خلاف خرید که منوط
به بازار فروش است. از این رو عدم بازدارندگی

واژه «تجارت» هنگامی که با واژه «بیع» به کار می رود در عرف، معنای استمرار درآمد

از طریق خرید و فروش را می رساند، در حالی که چنین استمراری

در کاربرد «بیع» فهمیده نمی شود.

تجارت از یاد و نام خداوند، لزوما به معنای
عدم آن در بیع نیست. چه بسا که تجارت
مداوم مایه غفلت شخص نگردد اما یک
معامله پر سود، چنین اثر سوئی داشته باشد.
تکرار کلمه «لا» بر سر «بیع» نیز می تواند
تأکیدی بر همین نکته باشد.

۲ـ لغت شناس معروف، ابوزکریای
دیلمی، معروف به «فرّاء» معتقد است واژه
«تجارت» در خصوص واردکنندگان کالا به
کار می رود، در حالی که «بیع» به معنای
فروش به دست خویش است، پس تجارت،
معنای محدودی دارد و بیع متفاوت است، لذا
تکراری صورت نگرفته است.

۳ـ برخی نیز گفته اند تجارت هر چند
عنوانی کلی است و شامل شراء و بیع، هر دو،
می شود ولی مرسوم است که گاه عنوان کلی
را در یک مصداق آن به کار می برند و این
یکی از آن موارد است، پس منظور از تجارت،
در اینجا فقط «شراء» است که در برابر
«بیع» می باشد.

۴ـ پاسخ مناسبی که از سخن علامه
طباطبایی، استفاده می شود این است که واژه
«تجارت» هنگامی که با واژه «بیع» به کار
می رود در عرف،معنای استمرار درآمد از
طریق خرید و فروش را می رساند، در حالی که
چنین استمراری در کاربرد «بیع» فهمیده
نمی شود. «بیع» وقتی در کنار «شراء» به کار
می رود فقط معنای فروش را می رساند ولی در
بسیاری از مواردی که به تنهایی به کار می رود
به معنای خرید و فروش، هر دو، است. در
اینجا «بیع» نیز همانند واژه «تجارت» ناظر
به استمرار خرید و فروش و کسب درآمد از راه
آن است و «بیع» مبادله دفعی را می رساند.

بر این اساس، با آمدن «بیع»، تکراری در
آیه صورت نگرفته است و مفاد آیه، این
می شود که این، نه در شغل خرید و فروش
خود، از یاد خداوند غافل می مانند و نه حتی
در یک معامله و خرید و فروش.

با این حال، علامه طباطبایی، پاسخ
نخست را نیز مناسب و نیک یافته است.

ذکر نماز و زکات برای چه؟

نظیر سؤال پیش، در باره تکرار نماز و
زکات، پس از «ذکر اللّه » نیز وجود دارد. یاد
خداوند، مفهومی گسترده دارد که
مصداق هایی چون نماز و زکات و به ویژه نماز
را شامل می گردد؛ پس چرا در کنار آن، از این
دو نیز نام برده شده است؟

علامه طباطبایی، این احتمال را مطرح
کرده است که مقابله میان یاد خدا و نماز و
زکات، می تواند به این معنا باشد که منظور از
«ذکر اللّه » ذکر «علمی» است ولی نماز و
زکات، ذکر «عملی» است. پس مردانی که آیه
به ستایش آنان پرداخته، هم یاد مستمر
«قلبی» دارند و هم ذکر موقت «عملی» و
هیچ چیز، مانع ذکر مستمر یا موقت آنان
نمی شود. با این بیان، نکته تقابل میان
تجارت و بیع و ذکر و برپایی نماز و زکات نیز
آشکار خواهد شد، و از مجموع این دو تقابل،
از آیه به دست می آید که اینان را، نه بازدارنده
مستمرّ، از ذکر دائمی و یا موقت باز می دارد، و
نه بازدارنده موقت.

علی رغم دقت و ظرافت پاسخی که
ایشان داده است، می توان این پاسخ را نیز از
نظر دور نداشت که این گونه سخن گفتن، در
واقع بهره جستن از یک شیوه پذیرفته شده
است که از آن به ذکر «خاصّ» پس از «عامّ»،
نام می برند و این امری نیست که بر مفسّر
بزرگی چون ایشان پنهان مانده باشد. بسیار
رایج است که گوینده، به خاطر عنایت ویژه ای
که به برخی از مصداق های «عام» دارد، پس
از ذکر «عام» و برای جلب توجه و اهتمام
بیشتر مخاطب، آن مصداق یا مصداق های
«خاص» را دوباره و پس از عام، جداگانه نام
می برد. در تکرار «بیع» پس از «تجارت» نیز
همین نکته، چنان که حاصل برخی پاسخ ها
بود، بیشتر می تواند مورد توجه قرار گیرد.

چرا فقط نماز و زکات؟

در اینجا در ستایش «رجال» مورد نظر،
هر چند از نماز و زکات به عنوان دو مصداق
روشن و برتر ذکر خداوند، سخن رفته است
اما می توان آن دو را به عنوان نمونه و نماینده
همه اعمال صالحی شمرد که خواست خداوند
است و بنده به آن فرا خوانده شده است. تو
گویی که نماز، نمونه برتر همه وظایفی است
که «بنده» در مقام بندگی، با خدای خویش
دارد و پرداخت «زکات»، نمونه روشن
تکالیفی است که نسبت به خَلق خداوند دارد.

چرا فقط مردان؟

چنان که دیدید، سه آیه مورد بحث در
ستایش از ساکنان خانه هایی والا و رفیع است
که تسبیح گوی خداوندند و هیچ تجارت و
معامله ای، آنان را از یاد خداوند و نماز و زکات
باز نمی دارد اما از آنان با تعبیر «رجال» یاد
می کند. طبعا این پرسش مطرح می شود که
چرا فقط «رجال»؟ آیا این به معنای
اختصاص آیه به مردان است؟

فخر رازی از مفسران سنّی و ابوالفتوح
رازی از مفسران شیعه، به اختصار پاسخ
داده اند که چون زنان، اهل تجارت و حضور در
جمع نیستند، فقط «مردان» گفته شده است.

اما به نظر می رسد در پاسخ، باید پرسش
یادشده را باز کرد و دقیق تر پی گرفت که کدام
یک از این دو نکته مورد نظر است:

الف) آیا ویژگی های یادشده در آیه،
اختصاص به مردان دارد و شامل
زنان نمی شود؟

ب) اگر این ویژگی ها منحصر به مردها
نیست، چرا فقط از آنان نام برده شده است؟

سه آیه مورد بحث در ستایش از ساکنان خانه هایی والا و رفیع است که تسبیح گوی خداوندند

و هیچ تجارت و معامله ای، آنان را از یاد خداوند و نماز و زکات باز نمی دارد

اما از آنان با تعبیر «رجال» یاد می کند. طبعا این پرسش مطرح می شود که چرا فقط «رجال»؟

به نظر می رسد پاسخ یادشده از آن دو
مفسّر، مربوط به بخش دوم سؤال است و نه
اول. شاید پاسخ بخش اول، علی رغم اهمیت
بیشتر آن، به واضح بودن آن واگذار شده
است. به هر روی، در باره بخش اول سؤال
باید گفت یک اصل قطعی و عمومی در باره
دستورها و رهنمودها و شارع مقدس چه در
قرآن و چه در سنّت، این است که زن و مرد
در آن یکسانند و اختصاص به مردان ندارد هر
چند با الفاظ و تعابیری بیان شده باشد که در
زبان عربی برای مذکّر به کار می رود، مگر
اینکه دلیل جداگانه ای بر اختصاصی بودن آن
وجود داشته باشد. این امر در باره قسمت
عمده خطابات که از الفاظ و تعابیر عموم و
کلی مذکر مانند ضمیرها، افعال و موصولات
استفاده شده، امری کاملاً روشن است و
معلوم است که زنان نیز مشمول و مخاطب
آنها هستند و برخی در این موارد، اساسا
معتقدند «اشخاص» مورد خطاب هستند نه
جنس مذکر یا مؤنث. وقتی گفته می شود: «یا
ایها الذین آمنوا» هر چند تعابیر به کار رفته از
نظر لفظی مذکر است ولی اختصاص به
مردها ندارد و زن و مرد، یکسان مورد خطاب
می باشند، حال یا از باب غلبه لفظ مذکر بر
لفظ مؤن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.