پاورپوینت کامل ام خلیل«قسمت نهم» ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ام خلیل«قسمت نهم» ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ام خلیل«قسمت نهم» ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ام خلیل«قسمت نهم» ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۶

«در مسابقه این داستان شرکت نمایید»

یادآوری مجدد:

در شماره قبل توضیح دادیم که ام خلیل با همه
خدماتی که نمود و توانست در مراحل حساس
جنگهای صلیبی از خود شجاعت و تدبیر نشان دهد
اما در زندگی خویش دچار نقطه ضعفهای قابل
توجهی شد که بر اساس آن می توان زندگی او را در
دو مرحله پی گرفت. در مقدمه قسمت گذشته
یادآور شدیم که اکنون در صدد داوری نسبت به
زندگی و عملکرد ام خلیل نیستیم. بلکه به صورت
جدی خواهان آنیم که تحلیل شما خواننده گرامی
را در این باره بدانیم و به همراه نقد و تحلیل
خودمان در مجله منعکس نماییم و دوست داریم
شما در مسابقه ای که در این خصوص ترتیب
خواهد یافت شرکت کنید. از این رو لازم است
جریان زندگی با فراز و نشیب ام خلیل را دنبال کنید
و اگر به این نتیجه رسیدید که او به اشتباه رفت برای
ما بنویسید، از کی؟ و چرا؟ و چگونه می توانست از
این مرحله به سلامت بگذرد؟ شاید نیز قضاوت
شما این باشد که او راه درستی را رفت. در هر حال
اکنون دست نگه دارید تا آخرین قسمت این
داستان مستند. آنگاه به محورهایی که برای شرکت
در مسابقه ارائه خواهد شد توجه خواهید نمود. اگر
ممکن است مقدمه قسمت ششم را مجددا بخوانید.

***

خلاصه گذشته:

ام خلیل ملقب به «شجره الدّر» پس از مرگ
همسرش ملک صالح ایوبی با عزّالدین ایبک که
یکی از فرماندهان اصلی ارتش و نایب الحکومه
بود، ازدواج کرد. بعدها «عزّالدین» موسی بن صلاح
را که کودکی بیش نبود زندانی ساخته، خودش با
لقب جدید «ملک معزّ» بر تخت حکومت تکیه
زد، هوسهای جدیدی در سر «ایبک» شکل گرفت
و با ازدواج مجدد، آتش کدورت میان او و
همسرش ام خلیل شعله ور شد و سرانجام با نقشه
ام خلیل کشته شد. مردم نیز پس از این ماجرا به دو
گروه تقسیم شدند. عده ای به پشتیبانی از او
برخاستند و گروهی خواستار انتقام از ام خلیل
بودند. هجوم به قلعه ای که ام خلیل در آن پناه گرفته
بود آغاز شد. مهاجمین تصمیم بر کشتن او داشتند
ولی با سخنانی که رد و بدل شد تصمیم به بررسی
موضوع گرفته شد و عجالتا ام خلیل از آتش انتقام
رهایی یافت. روزها آرام آرام سپری می شد و این
آرزو در وجود ام خلیل پرورش می یافت که برای
همیشه از خطر نجات یافته است و دوباره به
موقعیت قبلی باز می گردد و اینک ادامه ماجرا …

***

انتقام ام ّ علی

روزی که «ام خلیل» ازدواج با عزالدین ایبک
را به طلاق و جدایی پیشاپیش او از همسر قبلی اش،
ام علی مشروط نمود، هرگز گمان نمی کرد که با این
کارش در معرض یک خطر جدی و نابود کننده
قرار گرفته، از این رهگذر، کینه زنی را بر ضد خود
برمی انگیزد که در دوراندیشی، استواری و نیروی
اراده، چیزی از او کم ندارد.

اگر پیش شرط ام خلیل، تنها طلاق همسر قبلی
ایبک بود، در این صورت ممکن بود ام علی با
گردن نهادن به خواست تقدیر از خود، گذشت
نشان دهد؛ لیکن داستان به اینجا پایان نپذیرفت و
او علاوه بر طلاق از ناحیه ظریف ترین و
حساس ترین احساساتش نیز آسیب دید. احساسات
مادری ام علی با یکی از پیش شرطهای دیگر
ام خلیل که «ایبک» را مجبور ساخت از فرزند کم
سن و سال خود «علی» دوری گزیده و او را از کاخ
خود براند، بشدت جریحه دار شده بود.

«ام علی» مدت زیادی در انزوا به سر برد. در
تمام این مدت کینه آتشینی که هیچ کس از آن
آگاهی نداشت، در دل خود پروراند. تا اینکه ملک
معزّ ـ ایبک ـ ترور شد. درست آن زمان بود که او
احساس کرد، لحظه موعود فرا رسیده است. این بود
که از انزوا بیرون آمده، بنای خونخواهی همسر
پیشین خود را گذاشت.

در آن روز، ام علی با چهره ای باز در برابر
سربازان ممالیک قرار گرفته، با چشمانی درخشنده
و اعصابی آهنین، سخن خود را آغاز کرد. سخنانی
که از میان لبانش مانند شعله های آتش بیرون
می آمد، مخاطبان را برانگیخته، به هیجان می آورد.

ام علی، سخنان خود را در میدان عمومی قلعه
ایراد می کرد، به گونه ای که اگر ام خلیل با دقت بدان
گوش می داد، می توانست سخنانش را بشنود. او
خطاب به «ممالیک» فریاد می زد:

وای بر شما! منتظر چه هستید؟ آیا امید آن
دارید که این زن بی رحم که به فرزند کوچک و
معصوم من، علی رحم نکرد و این کودک پاکدل را
بدون آنکه از او بدی دیده باشد، مورد ستم قرار
داد، به فرزندان شما مهربانی کند؟ آیا از زنی انتظار
خوش خدمتی دارید که قاهرانه شوهرم را از من
ربود تا او را در راه اهداف فاسد و جاه طلبانه خود
به خدمت بگیرد … و آنگاه که او زیر بار ذلت و
خواری نرفت، خونش را مباح دانسته و با حیله و
نیرنگ او را در حمام به قتل رسانید؟!

شما چه می کنید ای قهرمانان کشور و ای
حامیان این سرزمین؟! آیا این درست است که شما
از زنی که دستهایش به جنایت و خون، آلوده است،
فریب بخورید؟ چگونه است که زنی خودباخته و
مستبد بر شما فرمانروایی می کند و شما نیز پیرو
استبداد و طغیان او هستید؟ عزّت نفس و غرور
مردانگی تان کجاست؟ بزرگواری و شرافت شما
کجا رفته است؟

«ممالیک» این سخنان را گوش می دادند و یا
شنیدن آن، خشم سراسر وجودشان را فرا گرفته و
حس انتقامجویی آنان قوت گرفت. در این میان،
صدایی از درون جمعیت بلند شد که فریاد می زد:

لبیک ای امّ علی! به خدا سوگند شمشیرهای
خود را به غلاف نخواهیم کرد، مگر بعد از آنکه
بهای این خون به ناحق ریخته را از ام خلیل بگیریم.

در این هنگام، مردان مسلح از شدت خشم،
همچون امواج سیل بنیان کن به حرکت درآمدند؛
شمشیرها را برکشیده و نیزه ها را برافراشتند.
ناگهان، صدای ام علی در میان جمعیت پیچید که با
لحن حماسه آمیزی می گفت:

«یا لثاراثِ الملک المعزّ!»

«ای خونخواهان ملک معزّ!»

وحشت، وجود ام خلیل را فرا گرفت و تنش از
دگرگونی سریع اوضاع لرزید و ناامیدی در اعماق
جانش لانه کرد؛ بویژه زمانی که احساس کرد برخی
از نگهبانان و خادمان او برای پرهیز از درگیری با
ممالیک پراکنده شده اند. از طرف دیگر، صدای
بلندی را شنید که می گفت:

ـ هان ای سلحشوران! مشعل بیاورید و «برج
احمر» را به آتش بکشید.

«مرجان» شجاعانه بر ممالیک یورش آورد،
اما در آغوش شمشیرها و امواج سرنیزه های برهنه،
غرق شد …

ام خلیل، تن بی هوش او را به چشم خود
می دید. اندوه، وجودش را فرا گرفت و سیل اشک
از چشمانش سرازیر شد. احساس کرد که گلویش
گرفته و در آستانه خفه شدن است. با شتاب به سوی
شکافی که در بالای برج قرار داشت روانه شده،
خطاب به ممالیک شورشی فریاد زد:

هان ای مردان غیرتمند، شمشیرها را غلاف
کنید! من تسلیم شدم … از خونریزی بپرهیزید. من
تسلیم قانون هستم، هر چه قانون حکم کند انجام
می دهم.

اندکی بعد، از پناهگاهش با حجابی کامل،
بیرون آمد. نظامیان ممالیک او را در میان گرفته و
به سوی زندان روانه شدند. آنان پس از آنکه
دروازه های آهنین زندان را محکم بستند،
شمشیرهای خود را غلاف کردند.

بدین وسیله، بانوی پرنفوذ و فرمانروای
دیروز، در تاریکی زندان انفرادی، زانوی غم در
بغل گرفت. گذشته ها را در ذهن خود مرور می کرد
و می کوشید تا روزنه ای برای نجات، و اصلاح
آینده اش پیدا کند. اینک از دگر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.