پاورپوینت کامل «قسمت اول»یادداشتهای روزانه یازدهمین جشنواره فیلم فجر ۷۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «قسمت اول»یادداشتهای روزانه یازدهمین جشنواره فیلم فجر ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «قسمت اول»یادداشتهای روزانه یازدهمین جشنواره فیلم فجر ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «قسمت اول»یادداشتهای روزانه یازدهمین جشنواره فیلم فجر ۷۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۶

یادداشت مجله

جشنواره فیلم فجر که بهمن ماه گذشته
یازدهمین دوره خود را پشت سر گذاشت همچون
گذشته، اظهارنظرهای متفاوتی را در میان
علاقه مندانی که شاهد بودند، بویژه آنانی که به دید
نقد و ارزیابی به آن نگریستند، در پی داشت. مجله
نیز نه از دور که از نزدیک توانست دستی بر آتش!
داشته باشد. آتشی که گرمی و گاهی سوزندگی آن!
نه دست تو را بلکه عمق جانت را فرا می گرفت.

دیدن بیش از ۵۰ فیلم برای ما امکان داشت اما
اظهارنظر تفصیلی در مورد هر یک از آنها خارج از
خواست و وسع کنونی بود. از گزارش اجمالی آن
نیز چاره ای نبود. انجام این کار را خانم عصمت
گیویان بر عهده گرفتند. در ضمن، فرصت کوتاهی
هم دست داد تا به نمایشگاه تشخص و منزلت زن
نیز سری بزنند. گزارش ایشان در یک قسمت و
برای یک شماره تنظیم شده بود. مناسبت زمانی
گزارش نیز همین را می طلبد اما تراکم مطالب و
محدودیت صفحات مجله، جایی برای چانه زدن
خودمان هم باقی نمی گذاشت، لذا قسمت دوم آن را
برای شماره بعد احتکار! کردیم.

این گزارش، و به قول خانم گیویان یادداشتهای
روزانه، برای خود ما که جالب بود، مطمئن هستیم به
اندازه کافی برای شما نیز جذاب و مفید خواهد بود و
علاقه مند به پی گیری ادامه آن در شماره بعد
خواهید شد. محدودیت صفحات مجله را نیز تقصیر
ما ندانید، هر چه هست زیر سر صحافی شهر ما است
که بیشتر از این را قبول نمی کند!

بر خود لازم می دانیم از تلاش برگزارکنندگان
محترم جشنواره و نیز همکاری آنان در جهت
انعکاس خبرهای آن، صمیمانه سپاسگزاری
نماییم.

ما که به اقتضای جبر صنفی! هم شده چند بار
این گزارش را خوانده ایم ولی یک مرتبه دیگر هم با
شما می خوانیم تا رفیق نیمه راه نباشیم.

* * *

یازدهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر از ۱۲
تا ۲۲ بهمن گذشته، در تهران برگزار شد. سینما شهر
قصه از طرف مدیریت جشنواره ها و مجامع
سینماییِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به
خبرنگاران مطبوعات اختصاص داده شد تا از
مشکلات عدیده ای که ازدحام تماشاچی در خارج
از سینماهای نمایش دهنده برای ورود به سینما
ایجاد می کند، پیشگیری شود.

سینمای ایران کل تولیدات خود را که ۵۸ فیلم
بود، وارد جشنواره فجر کرد. در پایان، خبرنگاران
و منتقدان همراه هیأت داوران منتخبین فیلمها را
اعلام کردند. گزارش حاضر نظری اجمالی به
فیلمهای مسابقه سینمای ایران و یادداشتهای
روزانه ای است که به پیشنهاد مجله و با مساعدت
بنیاد فارابی، با تماشای فیلمها برایم امکان یافت.

* *

شنبه ۱۰ بهمن

سینما شهر قصه

ساعت ۲۵:۹

سانس اول

فیلم: باز باران

کارگردان: محسن محسنی نسب

دیر رسیدم. هنوز پله های سینما را تمام نکرده
بودم که متصدی گفت:

«با بچه نمی شود داخل شوید.»

من ماندم که خب دخترک ۴ ساله ام را چه کنم؟
گزارش جشنواره چه می شود؟ با گردنی کج گفتم:

«کوچک نیست که مزاحمت ایجاد کند»

آقای حسن فعال مدیریت محترم که به قول
همکاری «اول و وسط و آخر مدیریتهای خوب
سینماست» در میانه سالن انتظار نگاهم کرد. چیزی
نگفت. متصدی هم چیزی نگفت. من به نیت اینکه
اوضاع رو به راه است به سرعت به طرف سالن
نمایش رفتم. در اولین جای خالی که میان آن
تاریکی پیدا کردم، نشستم. گرچه اوایل فیلم را
ندیده بودم. اما قصه فیلم، زود دستم آمد. قصه ای که
به بنیاد جانبازان پیشنهاد شد و نپذیرفتند. رزمنده
آزاده ای به میهن برمی گردد در حالی که همسرش
ازدواج کرده و این بار با برادر شوهرش. و آن دو در
ماه عسل به سر می بردند. یعنی قرار دادن شخصیتها
در یک وضع شبهه برانگیز و یا شاید در یک
موقعیت «گناه آلود». پدر و مادر آزاده منفعل اند.
زن در عین حال به دو نفر تعلق خاطر یا تعلق وجود
دارد. قطعا اگر ارگان یا سازمانی دیگر چنین فیلمی
می ساخت مورد لعن و نفرین بنیاد شهید قرار
می گرفت ولی الان که خود گروه شاهد تلویزیون از
فیلمنامه «آقای محسن محسنی نسب» چنین دسته
گلی به آب داده، بیا و ببین.

بازیهای نچسب و قراردادی این مشکل را
پررنگتر می کند و توی تماشاچی نمی توانی با
بازیگران همراه و همدرد بشوی. یعنی من به عنوان
یک زن نتوانستم با مادر و همسر آزاده ارتباط
برقرار کنم و از شادی شان شاد و از غمشان
اندوهگین بشوم.

ساعت ۳۰:۱۰ که فیلم تمام شد از سینما بیرون
زدم تا برای مصاحبه چهارشنبه گذشته ام از خانم
شجاعی، عکس تهیه کنم.

* *

سانس دوم

فیلم «عیالوار»

کارگردان: پرویز صبوری

ساعت ۱۱ با فیلم «عیالوار» شروع شد و من باز
سینمایم دیر شد. ۴۵ دقیقه از فیلم گذشته بود که
گوشه ای جا پیدا کردم و نشستم. قدری از فیلم که
رفت فکر کردم اشتباهی شده. این فیلم را به شکل و
شیوه دیگری دیده بودم و حالا! گیج شدم. اصل فیلم
به نام «home alone» یا «تنها در خانه» بود که از
برکت! دستگاه ویدئو دیده بودم. هر چه می گذشت
این حرف در سرم صدا می کرد «کپی با اصل
مطابقت دارد. کپی با اصل مطابقت دارد. خدا را
شکر کردم که نیمی از فیلم را در راه بودم.»

* *

سانس سوم

فیلم: مردی در آینه

نویسنده و کارگردان: ساموئل خاکچیان

می شود این فیلم را این طور خلاصه کرد:
«مردی را به قتل می رسانند و او دوباره برمی گردد،
آیا آن مرد خود مقتول است؟»

نمی دانم آنچه باعث شد با آن فیلم ارتباط
برقرار نکنم فیلمنامه اش بود، که خیلی حرف برای
گفتن نداشت. یا آن محیط مجلل و یا کیفیت ارتباط
افراد آن خانه و یا چهره پردازی و شخصیت پروری
آن و یا معصومه خدمتکار خانه با آن وضع ظاهری
… بماند همه چیز. در مجموع احساس می کنم نه فیلم
حرفی برای زدن داشت و نه من.

* *

سانس چهارم

فیلم: راه و بیراه

کارگردان: سیامک شایقی

ساعت ۱۵

از همان ابتدای فیلم دلشوره اوضاع و احوال
خانه و بچه ها را داشتم. با شروع فیلم این فکر مدام
در سرم بیداد می کرد. راه این است که تو حالا در
خانه باشی و بیراه این است که حالا در سینمایی.
اذان ظهر را هم نشنیده بودم. یادم آمد ناهار هم
نخورده ام. اما ماندم تا قصه فیلم را بفهمم. بر شیطان
لعنت.

کارگردان این فیلم گفته اند: «دارم سیاه مشق
می کنم.» منِ تماشاچی حق دارم بگویم، آقا چرا در
سیاه مشقتان چهره ها را سیاه می کنید. یکی از
شخصیتهای اصلی فیلم دختری است که همراه
شوهر و دو برادرش برای تأمین خرج عمل یکی از
اقوام نزدیک، دست به دزدی می زند. مشوّق و
عامل اصلی و ترغیب کننده، همین خانم است. و
وقتی شوهرش در یک مغازه محو و جذب فوران
عرفان!! صاحب مغازه می شود و تلنگری به
وجدانش می خورد، زن با مشاهده او حس نمی کند و
پشیمان که نمی شود، بلکه با عجله بیشتر سوی
دزدی می رود. زن، این زن که باید شاخکهای
حسی اش قویتر از مرد باشد، بی نصیب است و
نمی فهمد چه اتفاقی برای مرد در بیرون از آن
فضای شلوغ ذهن او رخ می دهد؟

فقط نکته ای که احتمالاً از دست کارگردان در
رفته همان صحنه ای است که در پارک، دخترک با
زبان چرب و نرم خود مردش را راضی می کند که
این راه اشتباه را باید برگردد و پولهای دزدی شده را
به صاحبانش برگرداند. اتفاقی به زنان مخاطب گفته
می شود، مردان مغرور و مرتکب اشتباه را با استفاده
از سلاح زبان رام و مطیع اهداف ان شاءاللّه انسانی
کنید.

* *

سانس پنجم

فیلم: دو همسفر

کارگردان: اصغر هاشمی

ساعت ۱۷

پس از رتق و فتق امور خانه و رسیدگی به انبار،
به انتهای فیلم رسیدیم که به داخل سالن نمایش
اجازه ورود ندادند و ما پذیرفتیم. قصه فیلم را از
خانمی که نویسنده ماهنامه بنیاد فارابی بود این طور
شنیدیم: فیلم حول و حوش شخصیت یک خانم
دکتر و یک راننده کامیون که در اثر دستگیری
فرزندانشان مدتی با هم کلنجار رفتند، بود. و در
پایان حتما باید از تربیت بد فرزندانشان پشیمان
شده باشند و خود را مقصر اصلی بدانند نه آنها را.

* *

روز دوم

۱۱ بهمن

سانس اول

فیلم: بلور خون

کارگردان: جمشید عندلیبی

ساعت ۹

امروز با برنامه ریزی بموقع که چه عرض کنم!
۱۰ دقیقه به ۹ مانده رسیدم. در سالن انتظار تک و
توک نشسته اند و با هم احتمالاً در حال نقد و بررسی
فیلمهای دیروزند.

فضای فیلم به قدری سرد و خشن بود که به
سختی توانستم با آن ارتباط برقرار کنم و یا شاید به
واسطه حساسیتهای صنفی ام از دستِ زنان بازیگر
فیلم کلافه شدم. فکر نکنم خیلی ایده آل به قضیه
نگاه کنم. دلم می خواهد زن در یک فیلم که آن را
بُرشی از زندگی می دانم، درست مثل یک زن باشد با
همان حساسیتها، جهت دهنده گیها، سازندگی و
پویایی. نقشی را که به همسر و خواهر آن دو جانی
داده بودند (خانم محبوبه بیات و سرور رجایی)،
می شد به میز ـ در و دیوار هم داد. منفعل و بی اراده.
یک زن را باید آن طور که باید باشد، نمایش داد.

* *

سانس دوم

فیلم: راز چشمه سرخ

کارگردان: علی سجادی حسینی

ساعت ۱۱

در فیلمنامه آقای غلامرضا رمضانی، علی یک
پسربچه شیطان است که مسایل واقعی را با داستانها
و افسانه ها که می شنود قاطی می کند. این پسربچه در
اثر دروغ گفتن و شنیدن قصه ای از مادر بزرگ با
این مضمون که دروغگو بد است و شاخ در
می آورد، شب می خوابد و ما، در فیلم شاهد یک
خواب درست و حسابی و کامل او هستیم. یعنی
خواب از یک نقطه مشخص شروع می شود. مو به
مو ادامه پیدا می کند. و در انتها به همان نتیجه ای
می رسد که آقای کارگردان می خواهد و خواب تمام
می شود و صبح می شود. و پسرک می فهمد واقعا
دروغ گفتن بد است. جل الخالق!!

* *

سانس سوم

فیلم: بیا با من

کارگردان: مهدی وداد

فیلمنامه: منعم سعیدی

ساعت ۱۳

به تجربه دیروز و دیر شدن انجام وظایف و
فرایض، ابتدای فیلم را دیدم و راهی منزل شدم. فیلم
با مضمون باور داشتن افسانه و حس کردن آن شکل
می گیرد. «شاکر» روح «بمبوک» شناخته می شود.
«سهند» پسر کاپیتان و ناخدای کشتی او را باور
می کند و دیگران عکس العملهای خاص
شخصیتشان را در فضای خارج از کشور بروز
می دهند. نمی دانم باز هم بگویم. اگر قرار باشد
بیشتر بگویم. از دریا، گستردگی و افق و صدای
مرغهای ماهیخوار بیشتر می شود گفت تا از فیلم.

* *

سانس چهارم

فیلم: حمله خرچنگها

کارگردان: حسن هاشمی

فیلمنامه: پرویز تأئیدی

ساعت ۱۵

نمی دانم چرا فیلم با فضای فیلم دلیران
تنگستان در ذهنم مقایسه شد و به نظرم بدل آمد تا
اصل. زمان، اواخر سلطنت قاجار مکان، ایران و
یک بندر جنوبی که به بوشهر شباهت داشت و
حادثه، مبارزه مردم علیه ظلم و جور روس و
انگلیس است. بازی خانم افسانه بایگان و عنایت اللّه
شفیعی نقطه قابل تأملی است. شاید به دلیل شعاری
بودن فیلمنامه است که حتی با بازیگری آن دو نیز
عیوب کار پوشیده نمی شود.

* *

سانس پنجم

فیلم: شرم

کارگردان: کیومرث پوراحمد

ساعت ۱۷

قبل از شروع فیلم، حسابی در صندلی جا گرفتم
و خودم را برای رفع خستگی آن روز که فیلمی
دلچسب روحم را نوازش نداده بود، آماده شدم.
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که با فیلم، با مجید، با
بی بی، با معلم ادبیات، با کلاس انشا، احساس
خویشی و نزدیکی کردم و به یک حس شیرین و
لذت از فیلم رسیدم. آخرهای فیلم بود که به یاد
لطافت و روانی فیلم «بی بی چلچله» از آقای
پوراحمد افتادم و دلم خواست از میان آن خیل
عظیم مرغ که گرد هم جمع می شوند و به جانب قاف
می روند، یکی سیمرغ در آستانه درگاه آقای
پوراحمد فرود بیاید!

* *

دوشنبه ۱۲ بهمن

سانس اول

فیلم: پرواز را به خاطر بسپار

نویسنده: ناصر طهماسب

کارگردان: حمید رخشانی

ساعت ۹

تا به سینما رسیدم، زنگ شروع نمایش هم زده
شد. با بقیه اصحاب مطبوعات یک حس
خویشاوندی پیدا کردم و سلام و علیکی.

سیمرغ جشنواره بر صفحه پروازی کرد و
«محصول کارگاه آفرینش رخش» با عنوان پرواز را
به خاطر بسپار خودنمایی نمود. فیلم را سراسر
سمبل دیدم. «خاطره» نام دختر خانم و آقای
شرافت را که با بازی خوب (پردیس افکاری.
خسرو شکیبایی) به کمال رسیده بود را سمبل
خاطرات گذشته و دوران جوانی هر انسانی د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.