پاورپوینت کامل مَقتـول ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مَقتـول ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مَقتـول ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مَقتـول ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

به قتل هستید، قبول دارید؟

ـ بله

ـ اعتراف می کنید؟

ـ بله

ـ چطور مرتکب این کار
شدید؟

ـ خیلی سخت آقای قاضی،
عین جان کندن سخت بود.

ـ برای روشن شدن موضوع
پرونده، توضیح بدهید.

ـ خیلی طول کشید تا به نتیجه
رسیدم. تنها می ماندم، فکر
می کردم، راههای مختلف را
امتحان می کردم و … آخر سر به
این نتیجه رسیدم که …

ـ ادامه بدهید، سکوت
مشکلی را حل نمی کند، شما متهم
به قتل هستید.

ـ ۶ ماه از جدایی من و همسرم
می گذشت، اما نفهمیده بودم چرا و
چطور بیوه شده بودم. اول، از همه
قایم می کردم. تا چند وقت قبل
حتی تظاهر هم می کردم که متأهل
هستم. بعد فهمیدم عین کبک
شده ام، همه می دانند و من فقط
نقشم را بد بازی می کنم. ببینید
حلقه ازدواجم را، هنوز از دستم
درنیاوردم. این حلقه را ۸۵۰ تومان
خریدیم، از مخبرالدوله. همه خرید
طلای عروسی مان همین بود، البته
قبول دارم ۱۴ سال پیش که ما
عروسی کردیم، خیلی هم ارزان
نبود. من مراعات کردم.

ـ از مسأله دور نشویم.

ـ بله. مدتی که گذشت این
تصمیم را گرفتم.

ـ تصمیم به قتل را؟

ـ بله، دلم خیلی تنگ شده بود.
بچه ها جلوی چشمم بودند، اما
نمی دیدمشان. شده بودم عین مرغ
سر کنده. من مادر هستم آقای
قاضی. مادر ۳ تا بچه. شما بچه
دارید؟ مادر چی، مادر دارید؟

ـ فقط در مورد قتلی که انجام
داده اید، صحبت کنید.

ـ اگر مادر داشته باشید،
می فهمد من چی کشیدم. روزی که
بچه ها را می بردند، دخترم، کوچک
است، اشکهایم را پاک کرد و گفت:
«زودِ زود، یک هفته ای
برمی گردم.» حالا ۶ ماه می شود
که ندیدمش. آقای قاضی بعد از
اینکه حکم را اجرا کردید به
مادرتان سر بزنید، به دخترتان سر
بزنید، بغلش کنید، از مادرتان
بپرسید اگر شما را مدتها نبیند و
روزی، آدمی، مثل شما، قد شما،
شکل شما را در خیابان ببیند، چه
حالی می شود؟

ـ از موضوع اصلی دور شدیم
خانم.

ـ بپرسید وقتی دخترهای
کوچولوی دبستانی، جیغ و دادکنان
از مدرسه بیرون می آیند و
مقنعه های سفیدشان کج شده،
مادرتان دلش نمی خواهد، دخترش
را بغل کند و مقنعه اش را صاف
کند؟ اگر مادرتان دخترش را ندیده
باشد، ۶ ماه ندیده باشد، نمی نشیند
گوشه کوچه، و اشک …

ـ پراکنده گویی در پرونده تان
اشکال ایجاد می کند. لطفا فقط
جواب سؤال را بدهید. شما طبق
پرونده متهم به قتل هستید و آن
وقت، وقت جلسه را بیهوده تلف
می کنید!

ـ آقای قاضی من قاتلم، اما
شما بروید از مادرتان بپرسید، اگر
موقع امتحان نهایی پسر کلاس
پنجمی اش، نتواند از او جغرافی
بپرسد، دلش شور نمی زند؟ نکند
پسرش، کوههای جنوب و
محصولات شمال و جلگه های
پست را نداند، همه دلخوشی ام،
بچه ها بودند، ۱۴ سال همه چیز
زندگی ام شده بود بچه ها و …
دخترم برای بی مادر شدن خیلی
کوچک است. پسرها هم …

ـ ما باید مواردی که در پرونده
آمده را روشن کنیم، موضوع اصلی
را توضیح بدهید.

ـ قتل! یکی از روزهایی که،
یعنی آن روز که تصمیم به قتل
گرفتم، برای دیدن پسرها دمِ
مدرسه شان رفتم و منتظر ماندم.
آنها جگرگوشه های من هستند.
می دانم تصمیم بدی بود، اما آن
روز همه ۶۸۵ دانش آموز از دبستان
«عدالت» بیرون آمدند، اما
پسرهای من نیامدند! می دانید
مدرسه بچه ها را عوض کرده بودند
تا من قد کشیدن بچه ها را هم
نبینم آقای قاضی!

ـ از قتل بگویید.

ـ شده یک وقت فکر کنید
کسی شما را صدا می زند؟ دائم
صدای بچه ها توی گوشم بود،
مامان، مامان، مامان.

ـ مجبورم به شما اخطار بدهم،
اگر رعایت نکنید مجبور می شوم
دادرسی را به جلسه آینده موکول
کنم و این برای وضعیت دادگاه
مناسبت ندارد.

ـ بله، چشم، می گویم. نزدیک
سال نو بود. به کارمندانی که بچه
داشتند تخم مرغ رنگی و کارت
تبریک هدیه می دادند، اداره ما
خیلی بزرگ است اما فکر می کنم
کسی نمی دانست، به من ۳ تا
تخم مرغ دادند، نارنجی، آبی و سبز
و روی پاکتها اسم بچه هایم را
نوشتند. شما بودید تصمیم به قتل
نمی گرفتید؟ بعد از اداره باید کجا
می رفتم؟ باید به کی کارت تبریک
می دادم؟ آقای قاضی، برای
عیدشان لباس خریدم، اما نیامدند.
لباسها روز به روز تنگ تر و تنگ تر
می شد. انگار همان روزها فکر
کردم و تصمیم گرفتم؛ البته به
درگاه خداوند بزرگ شرمسارم، اما
دلم، یعنی دیگر تحمل نداشتم.

ـ خانم محترم، اصلاً جواب
بدهید شما «خوانده» پرونده
هستید؟

ـ من قاتلم آقای قاض

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.