پاورپوینت کامل از سوزنی ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از سوزنی ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از سوزنی ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از سوزنی ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
>
۷۵
ساعت را نگاه می کنی
نیمه شب می گذرد. خسته ای، خیلی
خسته. آن طرف، امیدت در خواب
است و حامد که عادت دارد دمر
بخوابد. در سایه روشن ایجاد شده
در اثر حرکت پره های پنکه سقفی
که می چرخد و به تناوب بر صورت
بچه ها می افتد؛ به صورت معصوم
و پاک امید چشم می دوزی. آرام و
آسوده به خواب رفته و اخمهایش
توی هم نیست. از فکرت می گذرد،
پاکترین و دوست داشتنی ترین بچه
دنیا به خواب رفته است. بی اختیار
سوزن و دامن را کناری می گذاری
و به طرفشان می روی. موهای نرم
و سیاه و براق امید را از روی
پیشانیش به کنار می زنی و پیشانی
بلندش را می بویی و می بوسی. اما
سیر نمی شوی، بار دیگر، بار دیگر
و حامد را هم. حس می کنی به هر
بوسه ای نیرویی جادویی در
انگشتانت روان می شود و بیشتر
خواهی توانست سوزن بزنی. هر
بوسه ای برای رنگ نخی: آبی،
قرمز، سبز، طوسی … هر بوسه ای
از برای پیرهنی از یکی به رنگی.
داری بچه ها را روی
بالشهایشان درست می کنی که
چشمت به صد تومانی امید
می افتد. قلبت فشرده می شود. پول
را در چنگ می فشاری و باز به
صورت امید نگاه می کنی که آرام و
بی اخم خوابیده است. پول را، سر
جایش، زیر بالشش می گذاری.
بوسه ای طولانی بر پیشانیش
می نشانی و سر جایت برمی گردی.
احساسی میان غم و شادی در
برت گرفته. انگشتانه را به انگشت
می گذاری و سوزن را به میان
انگشتان می آوری. اخمهای امید از
بین رفته، سوزن می زنی، اخمهای
امید رفته، تندترسوزن می زنی،
تندتر نخ می گذرانی، تندتر، تندتر …
نخ چون ماری افسارگسیخته
پارچه را درمی نوردد و جلو می رود.
چشمانت را می بندی و سوزن
می زنی. سوزن، خود می رود. آن
قدر سوزن زده ای که چشم بسته
سوزن راهش را می یابد و
بی اشتباهی در گوشت پارچه
می نشیند.
آن قدر سوزن می زنی که رمق
از بازویت رخت بر می بندد و
مجبور می شوی دست بکشی.
اشک از گوشه چشمهایت راه باز
کرده و روی صورتت شیار می بندد.
زمانی که مزه شور اشک را در
دهان حس می کنی، چشمها را
می گشایی. از پشت پرده ضخیم
اشک، امید و حامدت را می بینی و
سوزن نخ را و پول زیر بالش را و
امید بدون ابروهای گره بسته و …
همین دیشب بوده، امید
خوابیده بوده؛ همین طور حامد.
امید با اخم خوابیده بود. امید وقتی
ناراحت بود، اخم می کرد و در خواب
اخمش را داشت. اخم حاکی از
نارضایتی قلبی یک بچه، یک بچه
نازنین. به همان گونه که در بیداری
ابروها را به هم نزدیک می کرد و
لبه های آنها را پایین می داد و لب
ورمی چید و با ابهت یک آدم بزرگ
ناراضی، قهر می کرد. در خواب هم
حالتش را از دست نمی داد و گاهی
ناز می کرد و تو نازش را می کشیدی
و گاهی اخمش ریشه در خواسته ای
داشت ـ که بچه ها از درک اینکه
چرا به خواسته شان نمی رسند
ناتوان هستند ـ و تو چون حریف
خواسته اش نمی شدی زجر
می کشیدی و خودخوری می کردی
و گاهی بر سرش داد می کشیدی و
اما اخمهای دیشب امیدت در
خواب از آن اخمهای واقعی و
دردآور زندگی تو بودند.
به امیدت قول داده بودی اگر
معدّلش بیست شود، برایش
دوچرخه ای خواهی خرید. فکر
نمی کردی ـ احتمالش را هم
نمی دادی ـ همه درسهایش بیست
شوند اما شد. فکر می کردی یک
نوزده هم کافی است اما نشد. اما به
هر حال گفته بودی و امید خواسته
بود دوچرخه، کورسی باشد؛ مثل
فلان و فلان، و تو به علامت قبول
کردن سر جنبانده بودی. و حالا
امید کارنامه کلاس سومیش را به
خانه آورده بود و با شادی
زایدالوصفی کارنامه اش را نشانت
داده بود و از چشمهایش خوانده
بودی انتظار را، که منتظر است به
قولت عمل کنی و تو خوب
می دانستی هرگز قادر نخواهی بود
برایش دوچرخه بخری و امید از
چشمهایت خوانده بود و همان دم
اخمهایش در هم رفته بود و دلش
شکسته بود و تو صدای شکستن
دلش را شنیده بودی و دل خودت
صد بار، بیشتر شکسته بود و تو
می دانستی بچه ات چقدر به امید
دوچرخه دار شدن به خواب رفته و
چند بار شنیده بودی که به برادرش
می گفت دیگر منتش را نخواهد
کشید تا چند دقیقه سوار دوچرخه
درب و داغانش شود و بعد هنوز
گرم نشده به فرمان حامد بیاید
پایین و گوشه ای غمزده به
دوچرخه بازی او و دیگران چشم
بدوزد.
و تو نجواهای بچگانه
بچه هایت را که می شنیدی موج
غم و غصه به سر تا پایت هجوم
می آورد که چرا باید این باشد و
بچه ات چه کم از بچه های دیگر
دارد و هزار فکر و خیال که به
سرت باز هجوم می آورد و تندتر
سوزن می زدی و خسته که
می شدی و چشمهایت که
می سوخت و سوزن سوزن می شد
و به بچه های بی گناهت که نگاه
می کردی و به فکر جوانیت که تند
می رفت و به آینده که تند می آمد و
شقیقه هایت که به زنش می افتادند
و چشمهایت را می بستی و تسلیم
می شدی و به خودت نهیب
می زدی تقدیر همین است و چاره
را از ناچاری در ازدواج می جستی و
داشتن سرپناهی به نام شوهر برای
خودت و بچه ها و چشمت به
عکس آن خدا بیامرز می افتاد و
گریه ات می گرفت که چرا باید او
برود و تنهایت بگذارد و بچه هایت
را تنها بگذارد و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 