پاورپوینت کامل لذتی که تو را به تباهی کشاند ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل لذتی که تو را به تباهی کشاند ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لذتی که تو را به تباهی کشاند ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل لذتی که تو را به تباهی کشاند ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۰

دختران بهار / راه و بیراه

نام: ف.الف

جرم: دزدی

سن: ۱۸ سال

محکومیت: دو سال حبس و ۶۰ ضربه
شلاق

هنوز خوب یادت هست که پدر با چه
ذوق و شوقی در مورد کاری که بعد از مدت ها
برایت پیدا کرده بود، حرف می زد. اینکه دیگر
اطمینان دارد وقتی از خانه بیرون می روی
جایت امن است و نیازی ندارد تا مدام محل
کارت را زیر نظر بگیرد و نگران باشد؛ از
طرفی هم خوشحال بود که توانسته کاری
برایت دست و پا کند و خرجی خانه و خورد و
خوراک را به خوبی تأمین کند.

با اینکه از لحاظ مالی در مضیقه بودید،
اما مادر دلش راضی نبود که تو حتی چند
دقیقه هم از خانه دور باشی، بارها از او شنیده
بودی که دخترها باید زیر سر پدر و مادرشان
باشند تا کسی برایشان حرف و حدیث درست
نکند و آبروریزی نشود، با این حال چاره ای
نبود. قالی بافتن دیگر کفاف خرج و
مخارج تان را نمی داد، جمعیت تان زیاد بود و از
طرفی هم خواهرت بعد از دوازده سال زندگی
مشترک و داشتن سه فرزند به خانه برگشته
بود و مجبور بودید در کنار بقیه مخارج، هزینه
او را تحمل کنید. چاره ای نبود، شوهرش بارها
قول داده بود که اعتیادش را ترک کند اما زیر
قولش زده و دیگر همه را خسته کرده بود.

از نظر پدر و برادر بزرگت بهتر بود تو
بیرون کار کنی تا خواهری که بدون شوهر بود
و همه به او به چشم یک بیوه نگاه می کردند.
به هر حال چند روز بعد برای کاری که به پدر
پیشنهاد کرده بودند، از خانه بیرون رفتی.
کاری که پدر برایت پیدا کرده بود، ساده و
راحت بود. خیلی خوشحال شدی چون
نگهداری از یک پیرزن و انجام کارهای
مختصر خانه اش که وقت کمی از تو می گرفت
و در عوض حقوق خوبی هم داشت، باعث
می شد از محیط خانه که پر از جنجال و هیاهو
بود، دور باشی. همچنین از نشستن پشت دار
قالی که همیشه برایت پادرد و کمردرد به
همراه می آورد، بهتر بود.

روز اول با ذوق و شوق زیادی به خانه
پیرزن رفتی. پدر سفارشات لازم را کرده بود،
اینکه کارها را درست و دقیق انجام بدهی و
سرت به کار خودت گرم باشد، برای همین هم
از همان لحظه ورودت شروع کردی به
گردگیری و خانه تکانی؛ انگار خانه، خانه
خودت بود، واقعا هم همین طور بود. همه
چیز در اختیارت بود. طبق سفارشات، فقط
مجبور بودی برای پیرزن غذای ساده درست
کنی و داروهایش را سر وقت بدهی، بقیه
کارها دست خودت بود. هر نوع غذایی که
دوست داشتی درست می کردی، روبه روی
تلویزیون رنگی بزرگ می نشستی و مثل یک
خانم خانه دار غذا می خوردی. وسایل خانه را
جا به جا می کردی و هیچ چیز اینقدر
لذت بخش نبود که یک خانه بزرگ در اختیار
تو باشد.

دوست نداشتی کارت را از دست بدهی،
به نظر پدر این کار کار سالمی بود و
می توانست تو را از خیلی خطرهای بیرون از
خانه حفظ کند؛ خطرهایی که می دانستی برای
خیلی از همسن و سالانت پیش می آید. تا
چند وقت پیش فقط می توانستی هر چند ماه
یک بار با دستمزدی که از بافتن قالی
می گرفتی همراه مادر و پدر به بازار بروی و
اجناس پر زرق و برق آنجا را با لذت نگاه
کنی، آخر هم برای خودت کفش و لباس
بخری و برگردی. اما حالا وضعیت بهتر شده
بود. می توانستی هفته ای یک بار که
دخترهای پیرزن برای سر زدن به مادرشان
می آمدند و تو به خانه برمی گشتی از پشت
شیشه ماشین قدیمی پدر که دیگر خراب و
تقریبا بلااستفاده بود، خیابان ها را ببینی و
لذت ببری. پدر هم خوشحال بود، هر بار طور
دیگری با تو احوالپرسی می کرد، طوری که
خیلی به دلت می نشست انگار که یک مسافر
عزیز را به خانه می برد. دنیا داشت
شادی هایی را که دوست داشتی، همراه
می آورد. گرچه پدر در داخل ماشین هم
حرکات و رفتارهایت را زیر نظر داشت و
نمی گذاشت حتی یک لحظه به سمت خیابان
لبخند بزنی، کاری را هم که پذیرفته بود تو در
خانه یک غریبه انجام بدهی به خاطر این بود
که پیرزن بیچاره پسر نداشت اما هرگز گمان
نمی کرد دست تو به کاری آلوده شود که
حیثیت و آبرویش را بر باد دهد.

یک سال می شد که در خانه پیرزن
بودی. همه راضی بودند. پیرزن و دخترهایش
به تو محبت می کردند و پدر و مادر به نبودن
تو و کار و رفت و آمدت خو گرفته بودند. همه
چیز عادی بود جز رفتار تو که در نظرت هزار
و یک دلیل موجه داشت. هر بار که
می خواستی به وضعیت خانه سر و سامان
بدهی، هر چیز کوچکی که به نظرت زیبا یا
ارزشمند بود برمی داشتی. خودت را با این فکر
راضی می کردی که حق توست در قبال
کارهایی که می کنی پاداش بگیری و این
پاداش را هم خودت تعیین می کردی. اموال
پیرزن و دخترهایش آنقدر زیاد بود که هیچ
وقت متوجه نبودن چیزی نمی شدند. اول از
یک عطر شروع شد. ع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.