پاورپوینت کامل فداکاری یک فدایی دیگر ۵۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فداکاری یک فدایی دیگر ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فداکاری یک فدایی دیگر ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فداکاری یک فدایی دیگر ۵۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۲

خانواده و تربیت / آشنا

گفتگو با راضیه فدایی همسر شهید
جانباز مهدی سورچی

«این جانباز در فاصله انجام مصاحبه تا
نشر آن به شهادت رسید.»

مناسب ترین کاری که به نظرم
رسید برای جنگ بکنم این بود
که زندگی ام را وقف یکی از
جانبازان کنم. تا اینکه از بنیاد
شهید شهرمان مشهد تماس
گرفتند و مشخصات آقای
سورچی را دادند.

یک جانباز ۷۰ درصد

اهل ورزش

و متولد سال ۱۳۴۶.

شنیده بودیم در مرز شهادت است. برای
اینکه ما رسالت فراموش شده خودمان را به
یاد آوریم همین خبر کافی بود. به بیمارستان
امام رضا(ع) پا گذاشتیم و در بخش ICUبا
تپش های قلب مان که لحظه ای آرام و قرار
نداشت خانم «فدایی» را یافتیم؛ با دیدگانی
باز، قلبی مطمئن و ایمانی کامل.

این زن فداکار که سال ها برای همسر
جانبازش جانفشانی کرده، پشت در بسته اتاقِ
مردش ایستاده است و منتظر سلامت اوست.
ما نیز وقت را غنیمت می یابیم تا پای درد و
دل ایشان بنشینیم.

اولین چیزی که باعث کنجکاوی مان
است، نحوه آشنایی خانم «فدایی» با جانباز
سورچی و ازدواج با ایشان است. اینکه چگونه
این بانوی فداکار مصمم شده است که در پی
ازدواج با یک جانباز باشد.

هیچ اجباری در کار نبود. همه چیز با
اختیار و انتخاب خودم صورت گرفت. شاید
برای خیلی ها این سؤال باشد که چطور
می شود یک نفر زندگی راحت و بی دردسر را
کنار بگذارد و با کسی ازدواج کند که نتیجه ای
جز تحمل رنج و غصه نداشته باشد.

همیشه قسمش می دادم،
التماسش می کردم که اگر
خوابم برد و کاری داشت
بیدارم کند اما هرگز چنین
نمی کرد.

هر بار که وضع مهدی بحرانی
می شود، دخترم خودش را به
پاهایم می چسباند و می گوید
پس بابا کی خوب می شود.

من هم می گویم از خدا بخواه
که بابا خوب شود

و گرنه می رود پیش خدا.

در خانواده ام همه راضی نبودند که با یک
جانباز ازدواج کنم ولی تصمیمم را گرفته بودم
و پشتش یک نیّت خیر خوابیده بود.

جنگ که شد احساس کردم سرِ من
بی کلاه مانده است. خیلی ها پشت جبهه
کمک می کردند و خیلی های دیگر در خط
مقدم جان شان را کف دست شان گذاشته
بودند و می جنگیدند. مناسب ترین کاری که به
نظرم رسید برای جنگ بکنم این بود که
زندگی ام را وقف یکی از جانبازان کنم. اولین
مورد، یک جانباز ۲۰ درصد بود که قبول
نکردم یعنی برای منی که احساس می کردم
توانایی انجام چنین کاری را دارم، ۲۰ درصد
اصلاً به حساب نمی آمد. تا اینکه از بنیاد
شهید شهرمان مشهد تماس گرفتند و
مشخصات آقای سورچی را دادند. یک جانباز
۷۰ درصد اهل ورزش و متولد سال ۱۳۴۶.

اولین ملاقات شما به چه صورتی بود و
در آن هنگام چه خواسته هایی از همدیگر
داشتید؟

نخستین دیدار در سال ۷۰، در همان
بنیاد شهید بود. فقط یک نظر کوتاه ایشان را
دیدم، آنقدر کوتاه که وقتی از اتاق بیرون آمدم
هیچ تصویری از صورت شان در ذهنم نمانده

بود. حکایت همان مِهری است که می گویند
اگر در دل کسی بیفتد دیگر کار تمام است. بعد
از چند روز آمد خواستگاری. به هیچ مرد و زن
محرم و نامحرمی نگاه نمی کرد، چشمش را
دوخته بود به زمین. مظلومیت خاصی در
چهره اش بود طوری که آنهایی که مخالف این
ازدواج بودند، راضی شدند. عاقبت شروع کرد
به گفتن مشکلات زندگی با یک جانباز و
اینکه خجالت نمی کشم در خیابان پشت
چرخش را بگیرم؟ من هم گفتم خجالت از
کی؟ با شجاعت دسته های چرخ را می گیرم و
با جرئت بین مردم پا می گذارم و می گویم این
فرد افتخار من است. بعد، از وضعیت
جسمی اش گفت و اینکه فقط قطع نخاع
نیست و مرتب باید دیالیز شود. می گفت
سختی های این کار را ندیده ام و ممکن است
بعدها از تصمیمم منصرف شوم. مهدی واقعا
هم راست می گفت؛ تا خودم را در آن شرایط
خاص نینداخته بودم پی به اهمیت ماجرا
نبرده بودم.

نحوه جانبازی آقای سورچی به چه
صورتی بوده است؟

تیر دوشکا از شکمش رد شده و از
پشتش در آمده بود. این کار باعث سوختن

نخاع و خرد شدن مهره ها شده بود. نصف
روده هم از بین رفته بود. مرتب نفس تنگی
داشت و هر چند وقت یک بار ریه هایش آب
برمی داشت و باید می رفت بیمارستان تا
آب های اضافه تخلیه شود. وضعیت کلیه ها
بیشتر از همه چیز نگران کننده بود. باید مرتب
دیالیز می شد با درد بسیار بسیار زیاد.

شما چگونه از ایشان مراقبت می کنید؟
آیا شده که بخواهید در مقابل صبرشان کم
بیاورید؟

اگر مهدی اهل آه و ناله بود و با داد و
فریاد دردش را نشان می داد خیلی به من
سخت نمی گذشت ولی مهدی آدم داد و فریاد
نیست. همه می گفتند خیلی روحیه دارد و فقط
بگو و بخند می کند ولی آنها نبودند تا
ببینند که چگونه وقتی هیچ دارویی اثر ندارد
چطور مهدی رختخوابش را از درد توی
دست هایش مچاله می کرد و صدایش در
نمی آمد تا من ناراحت نشوم. همیشه حفظ
ظاهر می کرد ولی آن صورت سرخ و چشمان
قرمز و رگ های متورم گردنش دیگر
نمی توانست چیزی را پنهان کند. آنقدر
دست هایش را از درد به هم فشار می داد که
دست ها ورم می کردند.

من هم بی صدا بدون آنکه به روی خودم
بیاورم چه اتفاقی افتاده، کیسه آب گرم را روی
دست هایش می گذاشتم. خیلی سخت است،
خیلی. همیشه آرزو می کردم کاش در آن
لحظات می توانستم دردهایش را تسکین دهم
و در درد کشیدن هم شریکش باشم. تا
می آمدم حرفی بزنم و به خیال خودم کاری
بکنم تا به ایشان روحیه بدهم، پیش دستی
می کرد و با همان توان اندکی که برایش مانده
بود لبخندی می زد و می گفت: چطوری خانم،
مرا می بینی، شکر خدا دارم روز به روز بهتر
می شوم و همه اش به خاطر مراقبت های
توست.

آن وقت دلم از این حرف هایش آتش
می گرفت. می خواستم گوشه ای کز کنم و تا
می توانم گریه کنم، تنها کاری که بی اختیار
انجام می دادم. عزیز زندگی ام قطره قطره
جلوی چشمانم آب می شد و من فقط
می توانستم تماشایش کنم. مشت مشت
قرص آرام بخش می خوردم. البته الان که در
بیمارستان است جرئت ندارم قرص بخورم،
می ترسم خوابم ببرد و از مهدی غافل شوم.
نمی شود گفت به خاطر مهدی از خودم
می گذشتم، بلکه نمی توانستم به خاطر خودم
از مهدی بگذرم.

چه شب هایی که تا صبح بیدار می ماندم و
کپسول اکسیژن را باز می کردم و از ترس
اینکه مبادا اکسیژن قطع شود و نفس مهدی
بند بیاید، تا خوابم می بُرد از جا می پریدم و به
بالا و پایین رفتن قفسه سینه اش نگاه
می کردم تا مطمئن شوم اتفاقی نیفتاده است.
آن وقت یک آیه الکرسی می خواندم و آرامش
از دست رفته ام را دوباره در چهره مهدی پیدا
می کردم.

همیشه قسمش می دادم، التماسش
می کردم که اگر خوابم برد و کاری داشت
بیدارم کند اما هرگز چنین نمی کرد. یک بار که
خیلی خسته بودم و نتوانستم بیدار بمانم،
خوابم برد. بیدار که شدم صورتش سرخ شده
و کم مانده بود خفه شود آن وقت تازه گفت:
بیدار شدی خانم، اکسیژن را برایم ردیف
می کنی؟

مهدی همیشه می گوید باید صبر و
تحمل داشته باشم. مردم هم فکر می کنند
کسی که با چنین مردی زندگی می کند باید
خدای روحیه باشد ولی بعضی وقت ها واقعا
کم می آوردم. دل سنگ که ندارم، شوهرم
است. توان درد کشیدنش را ندارم. هر دو
سعی می کنیم به هم دلگرمی بدهیم، هر دو
به هم احتیاج داریم.

حالا به تنهایی می توانید از پسِ
کارهای شخصی ایشان برآیید؟

مهدی دوست ندارد اسباب زحمت
کسی بشود. اوایل ازدواج مان که شرایط
جسمی اش بهتر بود، خیلی از کارهایش را به
تنهایی انجام می داد. چند مدال در تیم
تیراندازی کسب کرده بود. کپسول اکسیژن را
در ماشینش می گذاشت و هر کجا که
می خواست می رفت ولی وقتی برای اولین بار
در سال ۷۴ به خاطر عفونت مثانه به کُما
رفت، دیگر کشش لازم را برای تیراندازی
نداشت حتی نمی توانست رانندگی کند و یا از
خانه بیرون برود.

حمام رفتن مهدی هم که سختی های
خاص خودش را داشت. توان حرکتش را
نداشتم و با برانکارد به حمام می بردمش.

فرش ها را جمع می کردم تا به برانکارد گیر
نکند و مهدی اذیت نشود. موقع بالا و
پایین کردن برانکارد حسابی عرق
می ریختم و با خنده می گفتم این هم یک نوع
ورزش است. اول شانه های مهدی را
می گرفتم و بعد پاهایش را جابه جا می کردم.
دیگر حتی نمی توانست خودش را روی
زمین بکشد.

تا به حال شده که آقای سورچی در
شرایط بسیار خطرناک جسمی قرار گرفته
باشند؟

بله، وقتی برای اولین بار به کما رفت،
بیست و پنج روز بیهوش بود و من مدام در
حرم امام رضا(ع) بودم و دعا می کردم و امام را
به جان مادر و پسرشان قسم می دادم تا
مهدی را دوباره به من برگرداند. با اینکه در
ابراز علاقه ام به مهدی هیچ کوتاهی نکردم
ولی بازگشتِ دوباره اش به زندگی به من نشان
داد راست است که آدم تا چیزی را از دست
ندهد قدرش را نمی داند. تازه فهمیدم همسرم
لیاقت بیشتر از این را دارد و هر قدر از خودم
توان بگذارم باز هم کم گذاشته ام.

از خدا می خواهم اگر صلاح
است شفایش بدهد و اگر
صلاح نیست … آن وقت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.