پاورپوینت کامل فصل پنجم ۵۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فصل پنجم ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل پنجم ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل پنجم ۵۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۷

صدای کوبه در می آید. پیرزن بقچه به
دست چند پله خیس از بارانِ شبِ گذشته را
بالا می رود و در را باز می کند. «بهار» است؛
زیبا و باشکوه، با پیراهنی گلدار و شال سرخی
بر کمر، و ابروهایی سیاه و پیوسته و
چشم هایی خمار که امید زنده بودن در آنها
موج می زند. بهار شانه های نحیف پیرزن را
می گیرد و می گوید: «سلام من اومدم.»

ـ سلام خوش اومدی عزیزم.

پیرزن از سرِ راه بهار کنار می رود.
روسری اش را محکم کرده و با صدای ضعیفی
سفارش می کند.

ـ یادت نره مادر، موقع رفتن کلید رو
بذاری لای یکی از آجرهای دمِ درِ بیرون.

و کلید کوچکی را توی مشتش می گذارد.
بهار بغض آلود خودش را در آغوشش رها
می کند. لب های سرخ عنابی اش را به پیشانی
پرچین و چروک پیرزن می چسباند و اطاعت
می کند.

ـ باشه چشم!

پیرزن نگاهی شادمان به چهره بهار
می اندازد و می گوید: «آخه می دونی تابستون
باز پا به ماهه، نمی خوام زیاد اذیت بشه!»

ـ چه خوب، ان شاءاللّه که این دفعه
دختره!

پیرزن بقچه گل گلی اش را زیر بغلش
می زند و دست روی شانه بهار می گذارد.

ـ تا خدا چه بخواد!

پا در کوچه می گذارد. لحظه ای جای
پاهایش روی برف کوچه یخ می زند و
ابروهای پیوسته بهار در هم گره می خورد.
صدای دلنشین مردی او را به خود می آورد.

ـ یه نسیم کوچولو که بیاد، اونجا هم مثل
اینجا برف هاش آب می شه، نگران نباش!

بهار برمی گردد و نگاهش می کند. قدبلند
و خوش هیکل است، با پیراهنی صورتی و
برازنده! مثل همیشه.

ـ سلام نوروزخان!

مرد چند قدمی به پیشبازش می آید.
دست های ظریف بهار را در دستش می گیرد و
آرام می فشارد.

ـ خوش اومدی خانوم خانوم ها!

لُپ های بهار گل می اندازد و نگاههایشان
در هم گره می خورد. لحظه ای به سکوت
می گذرد. بهار نگاهی کنجکاوانه به اطراف
می اندازد و برای اینکه از آن حال و هوا بیرون
بیایند، می پرسد.

ـ یاسمن ها غنچه کردند؟

نوروز خوشحال او را به سمت بوته
درشت یاسمن وسط باغچه می کشاند.
ریه هایش را پر از هوای بهاری می کند و روی
غنچه های کوچک و بنفش یاسمن پخش
می کند.

بهار محو زیبایی مرد شده است، آنها باید
کارشان را برای زنده کردن طبیعت دوباره آغاز
کنند.

شش میلیون سال از اولین دیدار بهار و
نوروز می گذرد اما هنوز هر دو جوان و شاداب
مانده اند؟

مثل همه آن سال ها مرد به مدت پانزده
روز پیاپی نفس گرم بهاری اش را روی
غنچه ها می پاشد و زمانی که آنها به گل
می نشینند، از حال می رود و بر کف باغچه
می افتد.

بهار جیغ کوتاهی می زند. دستش را به
پیشانی کبود نوروز می گذارد و اشک هایش
سرازیر می شود. همیشه همین طور بوده
است!

بهار شال سرخ دور کمرش را باز کرده و
روی تن خسته مرد می کشد. صدای بال
پرنده ای همراه تنفس بوته گل سرخی او را به
خود می آورد. قطره اشک روی گونه اش را
پاک می کند. آهی از ته دل می کشد. نگاهی از
سر حسرت به روی مرد می اندازد و در دلش
می گوید:

«ان شاءاللّه سال بعد!»

و با اطمینان بلند شده پَر دامنش را
می گیرد و مثل پروانه ای سبکبال دور باغچه
چرخی می زند. نسیم کوچکی می وزد و همه
جا پر از بوی بهار می شود، همان طور که
نوروز گفته بود!

همه از خواب شیرین زمستانی بیدار
می شوند. طبیعت جان تازه ای می گیرد.
گنجشکی از لای سوراخ دیوار گِلی خانه سر
بیرون می آورد و جیک جیک مستانه ای سر
می دهد. هیاهوی مردم شهر از هر سو شنیده
می شود.

ـ سلام، عیدتون مبارک!

صدای شر شر آب، بهار را به خود
می آورد. «اردیبهشت» و «خرداد» مثل
دوقلوهای قصه ها کنار حوض نُقلی مشغول
آب بازی اند. یک مشت به صورت شان می زنند
و چند مشت آب به روی هم می پاشند؛ و
صدای خنده و شادی شان تا آن طرف دیوار
همسایه می رود و پسربچه ها را سرِ ذوق
می آورد. بهار نزدیک شان شده و خندان سؤال
می کند.

ـ شماها کی اومدین؟

هر دو با هم جواب می دهند.

ـ تازه رسیدیم خانوم بهار!

بهارِ زیبا، دستی مهربان به سر هر دو
می کشد.

ـ اول نوروزخان رو ببرید توی اتاق، بعد
هم بیایید سر کارهاتون، بازی دیگه بسه!
خب!

این بار نیز هر دو با هم می گویند:

«چشم خانوم بهار!»

آنها که می روند او هم خسته کنار حوض
می نشیند. نگاهی به اطراف می اندازد تا
چیزی کم و کسر نباشد. درخت ها سبز
شده اند، بوته های گل رز برگ های تازه ای در
آورده اند و تنها درخت سیب گوشه باغچه
شکوفه کرده است. زندگی در شهر جاری شده
است.

بچه ها تا خبرِ آمدن خرداد را شنیده اند،
همگی رفته اند سر درس و مشق هایشان؛
بوی گل های یاسمن توی فضای باغچه
پیچیده است. باید تا برگشتن اردیبهشت و
خرداد از اتاق، او هم خانه را ترک کند؛ هر چند
دلش و آرزوهایش آنجا باقی می ماند.

به ننه سرما قول داده است. کلید را توی
دستش لمس می کند و آرام رو به پرنده
می خواند:

«بهار را سرودن بهانه نمی خواهد،
همچنان که عشق را …» و پاورچین پاورچین
از در خارج می شود. کلید را یک پا بلندتر از
خودش لای سوراخ آجری می گذارد، آخر
«تابستان» کمی بلندتر از اوست.

* * *

درد تمام وجود تابستان را پر کرده است.
تلو تلوخوران از پیچ کوچه می گذرد. پسرها
نمی دانند چکار کنند. نگران حال مادرشان
هستند. هر دو با چشم هایی وحشت زده
نگاهش می کنند و دَم بر نمی آورند. جلوی در
که می رسند، زن ضجه ای از درد می زند. زیر
شکم برآمده اش را می گیرد و دولا می شود.
موهای بلندش، وقتی می نشیند بر کف کوچه
می افتد. به زور می گوید: «کلید رو بردارین!»

هر دو پسرش با هم می پرسند: «چه
جوری؟»

او دست هایش را در هم گره کرده و درد
می کشد.

ـ نمی دونم!

و درد بیشتری به سراغش می آید. نگاهی
پرتمنا به دیوار می اندازد. اشعه خورشید گوشه
کلید لای آجر دیوار را بیشتر نمایان می کند.

زن فریاد می زند.

ـ زود باشین یه کاری بکنین!

بچه ها هیچ کدام قدشان نمی رسد. تیر
قلاب می گیرند، بالاخره مرداد بالا می رود و
کلید را برمی دارد.

زن نگاهی به قد و بالایشان می اندازد و
از سرِ رضایت تبسمی می کند. یکی در را باز
می کند. نمی فهمد کدام شان … اما یکی در را
باز می کند!

خانه مثل بهشت شده است. باران های
بهاری همه جای باغچه را سرسبز و خرم
کرده است. بوته ها پر از گل های رنگارنگی
شده که بوی خوش شان فضای خانه را
عطرآگین کرده است.

نگاهش به شاخه های گل محمدی
می افتد. زیر لب می گوید:

«قربون عظمتت برم خدا، چه کردی با یه
قطره عرق تن پیامبرت!»

درد دوباره به سراغش می آید.

پسرها بدو بدو از پله ها پایین رفته و یک
راست به سمت سیب های کال درخت هجوم
می برند.

زن توجهی به هیچ کدام نمی کند. خودش
را لبه حوض نُقلی می رساند. گرمای خورشید
کمی از آبش را بخار کرده است.

هر دو دستش را تا بازو توی آب حوض
فرو می برد یک مشت برمی دارد و توی
صورتش می پاشد. دلش آرام نمی گیرد. دیگر
چیزی نمانده است.

بچه توی شکمش حرکتی می کند و درد
در وجودش می پیچد.

نیم خیز می شود، نمی تواند آنجا بچه اش
را به دنیا بیاورد، باید فکری بکند. ضربان
قلبش تندتر می زند. می ترسد؛ هراسان
نگاهی به پسرها می اندازد که مشغول
بازی اند.

دیگر وقتش رسیده است! بلند می شود با
دو دست زیر شکمش را محکم می گیرد و آرام
به اتاق می رود. نوروز در خواب عمیقی فرو
رفته است. با اینکه می داند او بیدار نخواهد
شد ولی شال سرخ رویش را تا سرش بالا
می کشد.

درد دوباره به سراغش می آید.

آستین خیس پیراهنش را توی دهانش
فرو می برد.

سعی می کند هیچ صدایی در نیاورد، و
بچه دنیا می آید؛ باز هم پسر است. چاق و
چله!

دست های سردش را روی شکمش
می گذارد و نفس راحتی می کشد. اولین
تجربه اش نیست. کمی بلند می شود. از شیشه
پنجره نگاهی به بیرون می اندازد. هوا ابری
شده است.

پسرها دامن بلوزشان را پر از سیب و گل
کرده اند و خوشحال در پی هم می دوند. گاهی
هم با سر و صدایشان آرامش گنجشک های
باغچه را بر هم می زنند.

صدای غرّش رعد از دوردست ها شنیده
می شود. تیر نگران نگاهی به آسمان
می اندازد و رو به برادرش می گوید:

ـ بارون میاد؟

مرداد گاز درشتی به سیبِ توی مشتش
می زند و جواب می دهد:

ـ به این زودی نه!

صدای گریه کودکی هر دو را متوجه اتاق
می کند. با هم می گویند: «مامان!»

و به سمت پنجره می روند. زن از پشت
شیشه بچه ای را که در شال سرخی قنداق
شده است نشان شان می دهد. تیر شاخه گلی
را به طرفش می گیرد. اما زن به علامت نفی
سری تکان می دهد، او می فهمد که بچه دختر
نیست!

تیر ناراحت شاخه گل را بر زمین
می اندازد و از درِ خانه خارج می شود.

زن نیز به دنبال او از اتاق خارج می شود،
همزمان با خروج او گنجشکی لَه لَه زنان وارد
اتاق می شود و لای سوراخ تیرک سقف
خودش را قایم می کند. انگار که گربه ای
دنبالش کرده باشد.

وقت بسیار تنگ است.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.