پاورپوینت کامل «افک»، دشواری در خانه پیامبر(ص)، آزمونی برای جامعه ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «افک»، دشواری در خانه پیامبر(ص)، آزمونی برای جامعه ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «افک»، دشواری در خانه پیامبر(ص)، آزمونی برای جامعه ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «افک»، دشواری در خانه پیامبر(ص)، آزمونی برای جامعه ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۵۰

درآمد

پیامبر(ص) گواراترین داده و مائده الهی را
برای «انسان» آورد و همه همت و تلاش خود را در
راه تزکیه و تعلیم به کار گرفت. حضرت در گام های
تکمیلی، در کنار صیقل دادن جان آدمی، جامعه و
جهان، انسان را متأثر از آموزه ها و آورده های
خویش ساخت و در کنار «انسان سازی» کار بزرگ
«جامعه پردازی» را با تبدیل «یثرب» به
«مدینه النبی» آغاز کرد.

اشاره

ماجرای «افک» که به چگونگی، نیز
درس های آن پرداخته می شود، ماجرایی حیثیتی
است که متوجه ساحت مقدس پیامبر گردیده،
برخورد خدا و پیامبر در این جریان بسیار
درس آموز می باشد.

داستان افک را نقل و سپس بررسی خواهیم
کرد.

در بخش دیگر به درس های تربیتی و نکات
اخلاقی آیات مربوط پرداخته خواهد شد.

آیه افک

«ان الذین جاؤوا بالافک عصبهٌ منکم لا
تحسبوه شرا لکم بل هو خیرٌ لکم لکل امرئٍ ما
اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذابٌ
عظیمٌ؛

کسانی که آن دروغ را (وارد) آوردند،
دسته ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید،
بلکه برای شما خیر است. هر کسی از آنان را گناهی
است که انجام داده است و آن کس بخش بزرگِ آن
را به گردن گرفته است، عذابی سترگ خواهد
داشت.»

برای آیات افک دو شأن نزول در جوامع
حدیثی و کتب تفسیری و تاریخی نقل شده است:

شأن نزول به روایت اهل سنّت

آنچه در منابع اهل سنّت بیان شده، به عایشه
منتهی می شود. روایتی که در منابع معتبر آنان مانند
صحیح بخاری آمده و مفسّران اهل سنت با اطمینان
آن را تنها شأن نزول تلقی کرده اند، به شرح زیر
است:

عایشه همسر رسول خدا(ص) می گوید:
«پیامبر خدا هنگامی که می خواست به سفری برود،
میان همسران خود قرعه می افکند؛ قرعه به نام هر
کسی بیرون می آمد، او را با خود می برد. در یکی از
غزوات قرعه به نام من افتاد، با پیامبر(ص)
حرکت کردم. چون آیه حجاب نازل شده بود، در
هودجی پوشیده بودم؛ جنگ به پایان رسید و
بازگشتیم، تا به نزدیک مدینه رسیدیم و شب به
استراحت پرداختیم. برای قضای حاجت از
لشکرگاه کمی دور شدم و هنگامی که برگشتم،
متوجه شدم گردنبندی که از مهره های یمنی داشتم،
پاره شده است. برای پیدا کردن مهره ها بازگشتم و
معطل شدم. هنگامی که گردنبند را یافتم و برگشتم،
دیدم لشکر حرکت کرده و هودج مرا هم بر شتر
گذارده و رفته اند، گمان می کردند در آن می باشم …
تک و تنها در آن مکان ماندم و با خود گفتم: وقتی
آنها به منزلگاه بعدی برسند و مرا نیابند، به سراغ من
خواهند آمد. همان جا نشسته بودم که خواب بر
چشمان من غلبه کرد. اتفاقا «صفوان» از افراد سپاه
اسلام هم از لشکر دور مانده و در عقب سپاه بود که
مرا از دور دید و نزدیک آمد، وقتی مرا شناخت،
بدون اینکه کلمه ای با من سخن بگوید، «انا للّه و انا
الیه راجعون» را بر زبان جاری ساخت و شتر خود
را خواباند و من بر آن سوار شدم. او مهار ناقه را در
دست داشت و آن را از جلو می کشید، تا به لشکر
اسلام رسیدیم.

این منظره سبب شد که گروهی در باره من
شایعه پردازی کنند و خود را بدین سبب هلاک
سازند. کسی که بیش از همه به این تهمت دامن
می زد، عبداللّه بن ابی سلول بود. به مدینه رسیدیم و
این شایعه در شهر پیچید، در حالی که از آن خبر
نداشتم. آن زمان بیمار شدم و پیامبر به دیدنم
می آمد، ولی آن لطف گذشته را از او نمی دیدم.
نمی دانستم ماجرا چیست.

حالم بهتر شد و از خانه بیرون آمدم و کم کم از
زنان فامیل از شایعه سازی منافقان آگاه شدم. دوباره
بیماری من شدت گرفت، پیامبر به دیدن من آمد، از
او اجازه خواستم که به خانه پدرم بروم. هنگامی که
به خانه پدرم آمدم، از مادرم پرسیدم که مردم چه
می گویند؟ به من گفت: غصه نخور، به خدا سوگند!
زنانی که هووهایی دارند، مورد حسد آنان می باشند
و در باره آنها بسیار سخن گفته می شود!

پیامبر(ص) علی بن ابی طالب و اسامه بن زید را
به مشورت خواست که در برابر این سخنان چه
کنم؟! اسامه گفت: او خانواده تو است و ما جز خیر
از او ندیده ایم [یعنی به شایعات اعتنا نکنید] اما علی
گفت: خداوند کار را بر تو سخت نکرده، غیر از او
همسر بسیار است. از کنیز او در این باره تحقیق کن.
پیامبر(ص) کنیز مرا فرا خواند و از او پرسید: آیا
چیزی که شک و شبهه ای در باره عایشه برانگیزد
دیده ای؟! کنیز گفت: به خدایی که تو را به حق
مبعوث کرده است! هیچ کار خلافی از او ندیده ام.

در این هنگام پیامبر تصمیم گرفت این سخنان
را با مردم در میان بگذارد. بر منبر رفت و رو به
مسلمانان گفت: هر گاه مردی مرا در مورد خانواده ام
(که جز پاکی از او ندیده ام) ناراحت کند، اگر او را
مجازات کنم معذورم؟ همچنین اگر دامنه اتهام
دامان مردی را بگیرد که هرگز از او بدی ندیده ام،
تکلیف چیست؟

سعد بن معاذ انصاری برخاست و عرض کرد:
تو حق داری؛ اگر او از طایفه اوس باشد، گردنش را
می زنم و اگر از برادران ما از طایفه خزرج باشد،
دستور بده تا اجرا کنیم.

سعد بن عباده ـ بزرگ خزرجیان ـ که مرد
صالحی بود، در این وقت تعصبات قبیلگی او را فرا
گرفت و به سعد گفت: به خدا سوگند! توانایی بر
کشتن چنین کسی را ـ اگر از قبیله ما باشد ـ نخواهی
داشت.

اسید بن خضیر که پسرعموی سعد بن معاذ بود،
رو به سعد بن عباده کرد و گفت: به خدا قسم! ما چنین
کسی را به قتل می رسانیم. تو منافقی و از منافقان
دفاع می کنی!

چیزی نمانده بود که قبیله اوس و خزرج به
جان هم بیفتند و جنگ آغاز گردد اما پیامبر
آرام شان کرد.

این وضع همچنان ادامه داشت و غم و اندوه
شدید وجود مرا فرا گرفته بود. یک ماه بود که پیامبر
کنار من نمی نشست، ولی خود می دانستم از تهمت
پاکم و بالاخره خداوند مسئله را روشن خواهد کرد.
سرانجام روزی پیامبر نزد من آمد، در حالی که
خندان بود. نخستین سخنش این بود: بر تو بشارت و
مژده، که خداوند تو را از اتهام پاک ساخت، و این
هنگامی بود که آیات «ان الذین جاؤوا بالافک …
نازل شده بود. به دنبال نزول آیات، بر آنانی که این
دروغ را پخش کرده بودند، حدّ قذف جاری شد.»

نقد و بررسی

در باره سند روایت افک، تاریخ نگار
پژوهشگر «سیّدجعفر مرتضی» می گوید:

«سندهای روایات مربوط به افک (که در
کتاب های حدیثی صحیح و معتبرِ اهل سنّت آمده
است) حتی برای خودشان هم قابل اعتماد نیست و
نمی توانند به درستی آنها باور پیدا کنند.»

ابن عباس و ابن زبیر که در زمره راویان حدیث
افک قرار دارند، در سال وقوع ماجرا ـ سال غزوه
بنی المصطلق ـ خردسال بوده اند، زیرا ابن عباس سه
سال پیش از هجرت و ابن زبیر در سال هجرت
متولد شدند. وانگهی ابن عباس در سال هشتم
هجری همراه پدرش وارد مدینه شد و در سال افک
در مدینه نبود. بنابراین طبیعی است که این دو تن
ماجرا را از عایشه شنیده باشند، نه اینکه شاهد و
حاضر در ماجرا باشند.

ابوهریره ـ دیگر راوی حدیث افک ـ در
جنگ خیبر مسلمان شد که پس از غزوه
بنی المصطلق بود. او هم یا از عایشه و یا از
«کعب الاحبار» جریان را نقل کرده است. دیگر
راویان حدیث افک هم سرنوشتی بهتر از افراد
پیش گفته ندارند.

این محقق پس از بررسی نتیجه می گیرد:

«برای اثبات حدیث افک و اتهام زده شده به
عایشه، روایت صحیح و معتبر و قابل اعتمادی
وجود ندارد.»

پرسش مهم

روایات بیانگر افک بر عایشه، همه از او نقل
شده اند. این حادثه مهم، در مدینه و برای پیامبر و
مسلمانان واقع شد، ولی چرا تنها توسط یک نفر نقل
شده، چرا دیگران این جریان مهم را نقل
نکرده اند؟!

بنا بر نقلی در جنگ بنی المصطلق، ام سلمه نیز
همراه پیامبر در سپاه اسلام حضور داشت.
چطور او که بانویی پرهیزکار و اهل فهم و ایمان و
انصاف بود، هیچ سخنی از این ماجرا به میان نیاورده
است؟!

اشکال دیگر اینکه: سعد بن معاذ (که از او در
این روایات سخن به میان آمد) در سال پنجم وفات
کرد و پس از غزوه بنی قریظه از دنیا رفت.

این نکته را هم نباید ناگفته گذاشت که رد پای
دسته بندی های سیاسی و جناح بندی های به وجود
آمده پس از رحلت پیامبر در ماجرای افک دیده
می شود. دادن نقش مثبت و منفی به شخصیت ها و
قبایل، یا ستایش و نکوهش برخی، بر اساس
جبهه گیری ها نسبت به حوادث سیاسیِ سال های
پس از درگذشت رسول اکرم(ص) می باشد!

محتوای حدیث افک از نگرش کلامی

صرف نظر از اشکالات فراوان سندی که
اثبات روایت را غیر ممکن می سازد، محتوای آن
نیز پذیرفتنی نمی باشد. علامه
طباطبایی(قدس سره) پس از نقل روایت می گوید:

همه روایات مربوط به این ماجرا دلالت دارند
که پیامبر(ص) تا زمان نزول آیات، در باره عایشه
مشکوک بود! در حالی که این پندار، با مقام پیامبر
سازگار نیست. چطور سازگار باشد که خداوند
می فرماید: «از چه رو وقتی که آن را شنیدید، مردان
و زنان مؤمن، نیک اندیشی نکردند و نگفتند که این
دروغی آشکار است؟!»

خداوند زنان و مردان با ایمان را به خاطر
بدگمانی سرزنش می کند، که چرا وقتی این دروغ را
شنیدید رو نکردید! یعنی از شرایط ایمان،
خوش گمانی در باره مؤمنان است و پیامبر از مؤمنان
عادی سزاوارتر است که صفت خوش گمانی را
داشته باشد و از بدگمانی دور باشد … .

ایشان می افزاید:

علاوه بر آن، بی عفتی(!) خانواده پیامبر
موجب رمیدگی و بی میلی دل های مردم از حضرت
می شود، پس واجب است خداوند حریم پیامبران را
از این گونه زشتی ها پاک گرداند و گرنه دعوت آنها
به سوی خدا بیهوده خواهد بود. همین دلیل عقلی،
عفت و پاکدامنی همسران پیامبران را اثبات می کند.
خودِ رسول خدا از همه کس به این دلیل آگاه تر
است! آیا می شود پیامبر با نسبت ناروا دادن کسی و
یا شایعه دروغی، در باره پاکیِ همسر خود دچار
شک شود؟! علامه طباطبایی در دنباله می گوید:

روایات افک دلالت دارند که این حرف و
حدیث از زمانی که توسط دروغگویان مطرح شد تا
فرجام ماجرا (که حد قذف بر آنها جاری شد) بیش
از یک ماه در میان مردم جریان داشت و نُقل مجلس
آنها بود، در حالی که حکمِ قذفِ پیش از آن اعلام
شده بود، پس با این حال چه معنا دارد که
پیامبر(ص) این همه مدت از اجرای این حکم
شرعی خودداری کند و منتظر وحی الهی در باره
همسر خود باشد؟!

راز بر پیامبر(ص) پوشیده نمی ماند

عایشه می گوید:

«پیامبر مرا برای دیدن «شراف» دختر رئیس
قبیله کلب فرستاد، وقتی برگشتم، رسول خدا پرسید:
چه دیدی؟ گفتم: چیز قابل گفتنی ندیدم! پیامبر
فرمود: بر عکس، پدیده ای دیدنی دیدی! خالی بر
گونه او بود که همه موهای بدنت را سیخ کرد [و این
گونه زیبایی او تو را به وحشت انداخت!] عرض
کردم: چیزی از شما پنهان نیست!»

اگر سرّی برای پیامبر وجود ندارد و مسائل
پنهان برای او آشکار است، چطور در ماجرای
افک، برای پی بردن به حقیقت ماجرا در ماندند و به
سراغ نوجوانی مانند «اسامه بن زید» رفتند و از او
مشورت خواستند؟! در حالی که پدر «زید» که
بزرگ تر و باتجربه تر بود، در قید حیات بود! این
گونه چاره جویی، نه تنها با مقام عصمت و مراتب
عالی عقل و خِرَد خاتم الانبیا(ص) سازگار نیست،
حتی با مقام مؤمن و شوهری عاقل و باانصاف و
مهربان هم سازگاری ندارد.

نقد از زاویه ای دیگر

تعبیر آیه این است که «عصبه»ای این دروغِ
بزرگ و تهمت را شایع کردند. در معنای عصبه گفته
شده: «جماعه متعصبه متعاضده؛ گروهی متحد
و همکار.»

با توجه به این معنا، پرسشی بی پاسخ مطرح
می شود:

«دلیل ارتباط و پیوند میان حمنه و حسان و
ابن ابیّ و مسطح (ناقلان و ترویج دهندگان تهمت)
چه بود؟ آیا همگی از قریش بودند یا از انصار یا از
منافقان؟ در کدام مجمع گرد هم می آمدند و از کدام
گروه توانمند بودند؟

پرسش با رویکردی جامعه شناختی و با توجه
به فرهنگ قبیله ای حاکم بر حجاز مطرح می شود و
توجیه مقبولی نخواهد داشت.

با توجه به اشکالات اساسی (که اساس روایت
را در هاله ای از ابهام و بلکه انکار قرار می دهد)
بیشتر عالمان شیعه این شأن نزول را مخدوش و
مردود می دانند. به نظر می رسد این گزارش، از
مطالب جعلی متعصبانی باشد که به خیال خود برای
ام المؤمنین عایشه فضیلت ذکر کرده اند، در حالی که
شخصیت پیراسته و الهی رسول خدا(ص) را
لکه دار نموده اند! همین دروغ پردازی های تلخ که به
دست دوستان نادان و منحرفان ساخته و پرداخته
می شود، دستمایه تبهکاران و بدخواهان
زشت کردار قرار می گیرد و اسباب توهین و یورش
به اسلام و پیامبر را فراهم می سازد!

شأن نزول دیگر

شأن نزول دیگری برای آیات افک نقل شده
که برخی مفسّران و مورخان شیعه بیان
کرده اند، که به شرح زیر است:

پادشاه قبط غلامی به نام «جریح» و کنیزی به
نام «ماریه قبطیه» را برای رسول خدا هدیه فرستاد.
آن دو اسلام آوردند. رسول خدا(ص) کنیز را نزد
خود نگه داشت و او ابراهیم را به دنیا آورد. پیامبر
ماریه و فرزندش را خیلی دوست می داشت، که
باعث حسادت عایشه و حفصه گردید تا آنجا که به
همراه افرادی دیگر به رسول خدا گفتند: ابراهیم
پسر شما نیست!! او فرزند «جریح» است و ما بر این
گفته گواهی می دهیم! رسول خدا با آنکه بر دروغ
بودن این شهادت و تهمت آگاه بود، ولی چون
دریافته بود در جان و دل دیگران اثر می گذارد،
اراده کرد حقیقت را برای اصحابش آشکار گرداند؛
بدین خاطر در حال خشم به علی(ع) فرمان داد برود
و «جریح» را بکشد.

امام علی(ع) با شمشیر آخته به سوی غلام
رفت. وی از ترس فرار کرد و از درختی بالا رفت و
امام از پی او برآمد. «جریح» خود را به زمین افکند
و جامه او کنار رفت و بر امام آشکار شد که اخته
است. او را نزد پیامبر آورد و آنچه دیده بود،
بیان کرد. رسول خدا اصحابش را فرا خواند و توطئه
آن گروه آشکار گردید و تهمت شان باطل شد. آنان
نیز نزد رسول خدا(ص) آمدند و آمرزش خواستند.

نقد و بررسی

۱ـ سند این روایت در تفسیر برهان از طریق
«حسین بن حمدان الخصیبی» نقل شده است. آنچه
رجالیون بزرگ در باره این شخص بیان کرده اند، راه
هر گونه اعتماد و اطمینان به این نقل را می بندد.

نجاشی در باره او می گوید: «کان فاسد
المذهب». شیخ طوسی در باره او مدح و ذمی ندارد
و تنها به این بسنده کرد که «کتابی نگاشته» اما
«ابن غضائری» که به سخت گیری شناخته شده،
بیش از دیگران در باره او سخت گرفته و گفته است:
«کذّاب، فاسد المذهب، صاحب مقاله معلومه، لا
یلتفت الیه؛ دروغگو، فاسدمذهب، دارای اعتقادی
معلوم الحال، است و اعتنایی به او نمی شود.»

آیا به نقل فاسد مذهبی (که توجه و اعتنایی به
او نمی شود) می شود اعتماد کرد؟!

۲ـ همان گونه که شأن نزول نخست،
دربردارنده مطالبی بود که با علم و عصمت پیامبر
سازگاری نداشت، این شأن نزول هم به لحاظ
محتوایی از اشکالاتی رنج می برد:

أ) آیا پذیرفتنی است که پیامبر(ص) تنها به
استناد سخن یک و یا چند نفر (که ادعای آنها را
طبق موازین اسلامی اثبات نمی کند) دستور کشتن
انسانی را صادر کند؟!

ب) چرا پیامبر بر تهمت زنندگان حد قذف را
جاری نساخت و تنها به کشف واقعیت بسنده کرد و
بدان رضا داد؟!

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.