پاورپوینت کامل ساعت رومیزی ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ساعت رومیزی ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ساعت رومیزی ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ساعت رومیزی ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۷
وقتی از پل روی کانال آب گذشتم و
افتادم توی سرازیری یک مرتبه هیکل
گنده اش، عرق ریزان و نفس زنان جلویم سبز
شد. خواستم برایش تعریف کنم که امروز تا
برگه سؤال ها تکثیر بشود و جای بچه ها
تعیین شود کلی طول کشیده و جلسه امتحان
تا بعد از زنگ کلاس ادامه داشته و کلی دیرم
شده، اما آن طوری که تا مرا دید گل از گلش
شکفت، دلم سوخت، حساب کردم این صد
متر که راهی نیست.
زنیبل را از روی زمین برداشتم و دوباره
راه افتادیم طرف سربالایی. هر قدمی که
برمی داشت می ایستاد و نفس تازه می کرد و
سر زانوهایش را می مالید و می گفت: «کجا
عجله داری اینقدر تند می ری؟»
یکی نبود بگوید با این زنبیل پُر از قند و
چای و میوه و چند رقم خِرت و پِرت دیگر که
خریده، چطور می توانم تند راه بروم. تقریبا در
نیمه راه سر و کله یک پیرزن دیگر پیدا شد.
زنبیل را کنار دیوار کاهگلی گذاشتم و منتظر
ایستادم. پیرزن دوم به عکس عمه خانم
ریزنقش و لاغر بود و به کمک عصا راه
نمی رفت و گوژپشت هم نبود. دو نفری وسط
گذر ایستاده بودند و از گذر عمر و جوانی
شِکوه می کردند. سر هر موتورسواری که با
سر و صدا می گذشت، فریاد می زدند و دوباره
گرم صحبت می شدند.
وقتی زنبیل را پشت در گذاشتم و
خواستم خداحافظی کنم، بازویم را چسبید و
گفت: «بیا یه چای قندپهلو برات بریزم بیا،
بخور بعد برو.»
با کلید درشت آهنی قدیمی که به بالای
پیراهنش سنجاق کرده بود؛ در را باز کرد. درِ
چوبی روی پاشنه چرخید و به کندی باز شد.
یک پلّه پایین رفتیم و از دالان که همیشه
تاریک بود، گذشتیم. روی آجرهای کف حیاط
کبوترها مشغول برچیدن دانه هایی بودند که
حتما عمه خانم برایشان پاشیده بود. زنبیل را
بیرونِ در اتاق گذاشتم. عمه خانم در را که باز
کرد صدای قُل قُل سماور بیرون ریخت.
پیرزن از داخل یک قوطی مقداری چای در
قوری ریخت و آن را روی سماور گذاشت.
دزدکی مثل بچه هایی که سر امتحان روی
ورقه بغل دستی شان نگاه می کنند، به ساعتم
نگاه کردم و بعد عین سربازها که در حضور
مافوق شان دست به سینه می ایستند، صاف
نشستم. حتم داشتم مامان دمِ در ایستاده و
مدام به سر کوچه نگاه می کند و دستش را
پشت دستش می زد تا دخترش از مدرسه
برگردد.
عمه خانم استکان چای و دو حبه قندی
که کنار نعلبکی گذاشته بود را با دست های
لرزانش به دستم داد. چای را که خوردم، کیفم
را برداشتم و نیم خیز شدم که راه بیفتم ولی
پیرزن رفت و از سرِ طاقچه عکس سیاه و
سفید و شکسته پسرش را آورد. خواستم
بگویم ماجرای پسرتان را همان موقع که شهر
خودمان بودیم هزار بار از تک تک اقوام
شنیدم، اما ترسیدم دلش بشکند.
ـ با چند جوون دیگه رفته بودند یه جایی
که شنا کردن قدغن بوده و مسابقه می ذارن
که کی می تونه جلوتر بره … .
حتما تا آن موقع مامان رفته مخابرات
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 