پاورپوینت کامل هنر و ادب; قلب زنان سینما در کدام اقلیم می تپد ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هنر و ادب; قلب زنان سینما در کدام اقلیم می تپد ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هنر و ادب; قلب زنان سینما در کدام اقلیم می تپد ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هنر و ادب; قلب زنان سینما در کدام اقلیم می تپد ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۵۲

نگاهی به سینمای ملی از دیدگاه سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی

در اقلیم پهناور ایران، قومیت های مختلفی زندگی می کنند که
با وجود آداب و آیین، گویش و خلق و خوی متفاوت، از پیشینه تاریخی و مذهبی
مشترکی برخوردارند و سرنوشت شان به یکدیگر گره خورده است. هر یک از این اقوام
که در گوشه و کنار این سرزمین، مأوا گزیدند، پاسدار بخشی از میراث ارزشمند تمدن
و هویت ملی هستند. دوران دفاع مقدس گواهی می دهد که همه قومیت های مختلف در
اتحاد با یکدیگر و با یک هدف و غایت مشترک، از مرزهای استقلال و آزادی میهن مان
دفاع کردند تا گوشه ای از این آب و خاک عزیز، به دست بیگانگان و متجاوزان
نیفتد.

سینمای ملی متعلق به تمام مردمانی است که با تمام خرده
فرهنگ های متفاوت شان، خود را پایبند به آمیزش در یکدیگر می بینند تا در نهایت
فرهنگ و تمدن بزرگ ایران که از قدمتی طولانی برخوردار است، حفظ شود و گسترش
یابد. «محمدرضا جعفری جلوه»، معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
تعبیر سینمای ملی را، سینمایی هویت گرا، واقع نگر و امیدآفرین می داند و
می گوید: «سینمای ملی یعنی سینمای متعلق به مؤلفه های تمدن و تدین مردم و متوجه
مصالح، منافع و مقاصد عالی ملی و ملتزم به معارف، مبانی هویتی و معانی فکری،
ذهنی، معرفتی، باورها، عادت، آداب و آیین ها.»

در این مقاله تلاش می شود تا با بررسی فیلم هایی که به اقوام بومی ایران
پرداخته اند، رویکرد فیلمسازان را در جهت رشد و تقویت سینمای ملی ارزیابی کنیم
و بسنجیم که چنین فیلم هایی تا چه میزان در زمینه کشف و حفظ مرزهای اتحاد و
تفاهم و همدلی میان قومیت ها موفق بوده اند.

سعی کرده ایم فیلم هایی را مورد بررسی قرار دهیم که داستان
آن از بطن فضای اقلیمی اقوام برخاسته و به آداب و رسوم و دغدغه های بومی آنها
پرداخته باشد؛ زیرا بسیاری از فیلم ها هستند که در شهرها و مناطق مختلفی از
ایران ساخته می شوند اما فضای بومی و مردمان آن خطه هیچ کارکرد و حضور مؤثری در
روایت ندارند و بیشتر برای خوش آب و رنگ کردن فیلم در پس زمینه و حاشیه ماجراها
قرار گرفتند. البته بیش از هر چیز به نوع نگاه و رویکرد فیلمسازان به وضعیت
زنان در اقوام مختلف اهمیت داده ایم. بنابراین ممکن است از ارزیابی تعدادی از
فیلم ها، به خاطر عدم توجه به دو مؤلفه مورد نظر این مقاله، چشم پوشی شده باشد.

مهم ترین فیلم هایی که پس از انقلاب در زمینه اقوام ایرانی
ساخته شده است، به خطه های شمال، جنوب، آذربایجان، کردستان و لرستان مربوط
می باشد که در این مقاله نیز فیلم ها بر اساس منطقه اقلیمی که خاستگاه مشترک
تفکر و دیدگاه قبایل و اقوام است، دسته بندی شده اند.

ساکنین سرزمین سبز

در منطقه شمال با پنج فیلم «باشو غریبه کوچک» (بهرام
بیضایی)؛ «مادیان» (علی ژکان)؛ «رسم عاشق کشی» و «جایی در دوردست» (خسرو
معصومی) و «گیلانه» (رخشان بنی اعتماد) روبه رو هستیم.

«باشو غریبه کوچک» فیلمی است در باره مهر و آشتی انسان هایی
که فاصله شان از شمال تا جنوب کشور است و این مهرورزی ریشه در آیین مهر و
باروری ازلی انسان در آغاز خلقت دارد. «نایی» زنی شمالی که چشم به راه بازگشت
همسرش از جنگ است، با پسربچه بیگانه ای روبه رو می شود که آوارگی و بی خانمانی
حاصل از جنگ، او را از میان نخل های سوخته جنوب به شالیزارهای سبز شمال کشانده
است. «نایی» تلاش می کند تا از مرز همزبانی که آن دو را از هم جدا می کند،
بگذرد و با یافتن ریشه های پیوند مشترک ملی، به همدلی برسد. وقتی دل های دور
افتاده از هم، یکی می شوند، «نایی» و «باشو» گشمده های خویش را در یکدیگر
می یابند و غریبه کوچک در دامان مهر مادری سرزمین جدید، پذیرفته می شود.

تا پیش از فیلم «باشو غریبه کوچک» فیلمسازان، بازیگران محلی
و غیر محلی خود را وا می داشتند تا دیالوگ های فارسی متن را صرفا با لهجه
آهنگین منطقه بومی به زبان آورند که غالبا در آن هیچ نشانه ای از اصالت گویش
بومی دیده نمی شود، اما «بیضایی» توانست با هوشمندی از ضرب المثل ها و لغات و
ساختار زبان گیلکی به خوبی بهره گیرد و زبان محاوره قصه اش را از قابلیت های
بومی سرشار کند، به طوری که زبان و گویش اهالی منطقه، تک افتادگی غریبه از راه
رسیده را بیشتر تداعی می کند و زمانی که «نایی» برای ارتباط با پسرک غریب، همان
شیوه گفتگو با طبیعت را برمی گزیند، مفهوم مام وطن در ذهن مخاطب به پهنای
سرزمین ایران گسترش می یابد.

در «مادیان» زنی شمالی، دختر خردسالش را به عقد مرد
میانسالی درمی آورد تا با مادیانی که به عنوان شیربهاء دریافت کرده، جای خالی
مرد غایبش را پر کند و نان بچه هایش را بدهد. نبرد جسورانه «رضوانه» با خشونت و
جبر عالم طبیعت، تصویری از مقاومت و سخت کوشی و استقلال زنان روستایی را نشان
می دهد. ارزش و اهمیت زن در چنین جامعه ای، به قدرت کار و زایش و باروری وی
وابسته است و زن عقیم به زمین بی حاصل و بی برکتی می ماند که باید جای خود را
به دختربچه ای بدهد که می تواند پسرانی بزاید که شخم بزنند و تخم بکارند و
دخترانی به دنیا آورد که شالیزارها را وجین کنند.

فیلم به تقابل روستا و شهر به عنوان نماد سنتی بدوی و تمدن
می پردازد. وقتی «رضوانه» در برابر داماد شهرنشین خود به مثابه منجی و شفابخشی
که از راه رسیده، تسلیم می شود و دخترش را با هزار امید و آرزو به او پیشکش
می کند، شهر به عنوان بهشت آرمانی در آیینه خیال روستاییان معرفی می شود و
مبارزه زن روستایی برای زندگی، کمرنگ جلوه می کند.

«رسم عاشق کشی» محور اصلی قصه اش را بر استفاده دراماتیک از
فضای جنگل های شمال بنا می نهد. داستان در باره اهالی بومی منطقه ای در
مازندران است که به علت فقر و بیکاری، مجبورند از راه قطع درختان و قاچاق چوب
ارتزاق کنند. «خسرو معصومی» فیلم را در زادگاه خویش که بارها شاهد وقایع هولناک
مربوط به قاچاق چوب در آن بوده است، می سازد اما با استفاده از شخصیت های لر و
ترک در کنار هم وطنان شمالی، این معضل اجتماعی را به نواحی و مناطق دیگر ایران
نیز تعمیم می دهد. «لطیف» سرباز ابهری در دوران خدمتش در مازندران عاشق «ماجان»
می شود و عشق پاک و انسانی آن دو، فارغ از تفاوت های قومیتی، رنگی از شور و
امید زندگی را بر آن فضای غمبار می پاشد. نگاه دردمندانه و احترام آمیز «خسرو
معصومی» به اقوام مختلف، باعث می شود قتل ناخواسته جوان ترک توسط اهالی شمال،
بیش از آنکه از افتراق و اختلاف قومیتی برخیزد، از سرنوشت تراژیک مردمانی ناشی
شود که برای زنده ماندن و بقای حیات خویش ناچارند جنگل هایی را که عاشق آن
هستند، تخریب کنند و ناخواسته دست به کشتن میهمان عاشق خویش بزنند. تیر انتقاد
و ملامت فیلمساز بیشتر متوجه مسئولانی است که بدون آسیب شناسی و ریشه یابی معضل
بیکاری و ناامنی اقتصادی و درک شرایط فرهنگی اجتماعی یک منطقه، به بهانه حفظ
ثروت ملی، مردان سرپرست خانواده را به زندان محکوم و صاحبان واقعی جنگل ها را
مجازات می کنند.

فیلم دیگر «معصومی» با عنوان «جایی در دوردست» در همان
منطقه می گذرد. پدری مستبد و سنتی می خواهد به اجبار دخترش «نیالا» را به عقد
یک قاچاقچی چوب درآورد، اما «نیالا» امتناع می کند و با بر هم زدن مراسم
عروسی اش، در هجوم کتک های وحشیانه پدر، برای همیشه از سخن گفتن باز می ماند.
از آن پس تلاش می کند تا رویای خوشبختی گمشده خود را در فراهم کردن امکان
ازدواج خواهر کوچک ترش با مردی که دوست دارد، فراهم آورد تا اینکه در جشن عروسی
خواهرش با دیدن جوانی نجیب، جوانه های عشق در زمستان سرد و خاموش دلش سر
می زند. پدر «نیالا» به خاطر اینکه جوان، منشی یک محضر ثبت ازدواج است، او را
در شأن وصلت با خانواده خود نمی داند. زیرا دامادهای دیگرش از قاچاقچیان چوب
هستند و جوان در میان آنها وصله ناجور به حساب می آید. عشق «نیالا» عاقبت جوان
را به شغل غیر قانونی قطع درختان و در نهایت معرفی خود به عنوان قاتل جنگلبانی
که دیگران کشته اند، می کشاند. گویی در سرزمینی که درختان سرسبزش باید بر خاک
بیفتند تا خانواده ای از هم نپاشد، «عاشق کشی» رسم دیرینه آن دیار باقی
می ماند.در واقع تا زمانی که مردم منطقه ای از لحاظ معیشتی رنج می برند، فرجام
اهالی عاشق آن جز ناکامی و حسرت چیزی نخواهد بود.

و اما «گیلانه»، در کنار جاده پرت روستایی دورافتاده در
شمال، کلبه ویرانه ای است که در آن مادری دل شکسته و قد خمیده، با بردباری و
متانت، زخم های بازمانده از جنگ بر جسم و روح پسرش را مرهم می نهد. «ننه
گیلانه» مظلوم ترین و مهربان ترین شخصیت مادر، در سینمای ایران، میراث دار تمام
رنج و اندوه زنانی است که به پای جوان شان، مو سپید کردند تا صلح و عشق در
سرزمین شان ریشه بدواند.

«رخشان بنی اعتماد» سیاهی و تلخی جنگ را به خانه ای
می کشاند که پنجره هایش، رو به شالیزهای سرسبز و دشت های پر از گل باز می شود.
اما پشت پنجره هایش، مردمانی سر بر دیوار غربت نهاده اند که دل دریایی شان آنها
را از آلاچیق های ملاقات با محبوب به جبهه های غرب و جنوب کشاند تا تمام
سرزمین، سبز باشد.

همسایگان کوهستان های نجابت

بیشترین حجم فیلم های بومی به منطقه غرب کشور اختصاص دارد
که شامل «زمانی برای مستی اسب ها»، «آوازهای سرزمین مادری ام» و «لاک پشت ها
پرواز می کنند» از (بهمن قبادی)؛ «اشک سرما» و «شکوفه های سنگی» (عزیزاللّه
حمیدنژاد)؛ «آرزوهای زمین» (وحید موساییان)؛ «مرثیه برف» (جمیل رستمی)؛ بمانی
(داریوش مهرجویی» و خون بس (ناصر غلامرضایی) می شود.

فیلم های «بهمن قبادی» یکی از مهم ترین منابع و سندهای
تصویری در باره قوم شناختی کردستان است. اصالت کردی «قبادی» و آشنایی و رابطه
نزدیکش با جغرافیا، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و خلق و خوی مردم کرد باعث شده
است تا با تصویر واقع بینانه ای از آن خطه در فیلم هایش روبه رو شویم.

در آثار «قبادی» کردنشین های حاشیه مرز ایران و عراق،
مردمانی نجیب، مبارز، سخت کوش و فوق العاده مهربان هستند که جبر شرایط
جغرافیایی و منطقه ای، از آنان قومی مصیبت کشیده و مظلوم ساخته است که همواره
باید در انتظار وقوع فاجعه ای تحمیل شده باشند. «بهمن قبادی» معتقد است «تا
زمانی که سرمایه وارد این منطقه نشده و جهل و فقر در این سرزمین بیداد می کند و
بازار تسلیحاتی رونق دارد، هر آن باید منتظر یک اتفاق هولناک باشیم.»

در «آوازهای سرزمین مادری ام» جنگ ایران و عراق و در «لاک پشت ها هم پرواز
می کنند» حمله آمریکا به عراق سرنوشت تلخ و اندوهباری را برای کردها رقم زده
است. جنگ و فضای ملتهب سیاسی مرزها، به کودکان معصوم کرد هرگز مجال تجربه های
شاد و رویایی را نداده و روزگار سخت آنها را، پیر کرده است. آنان کودکی شان را
در آوارگی و بی خانمانی اردوگاه های جنگی (آوازهای سرزمین مادری ام) و یا قاچاق
در کوهستان های سرد و ناامن (زمانی برای مستی اسب ها) و یا جمع کردن مین ها
(لاک پشت ها هم پرواز می کنند) می گذرانند.

اگر چه خانواده به واسطه جنگ از هم فرو پاشیده و قوم و
خویش ها از یکدیگر دور افتاده اند، اما مهرورزی، وفاداری و احساس مسئولیت در
برابر خانواده، مضمون ثابت سه گانه «قبادی» است.

نقش زنان فیلم های «قبادی» را دختربچه هایی برعهده می گیرند
که رنج های تاراجگر زندگی، به طور ناگهانی آنها را به ورطه بلوغ زودرس پرت کرده
است. در «زمانی برای مستی اسب ها»، «روژین» در ازای قاطری برای قاچاق و درمان
برادر معلولش، عروس کردهای عراق می شود و «آمنه» خواهر کوچک تر، مهر مادری را
که از خودش دریغ شده، به پای برادر معلولش می ریزد.

در «آوازهای سرزمین مادری ام»، «ضاره» زنی که صدای
خوش آهنگش را به خاطر بمباران های شیمیایی از دست داده است، دختر کوچکش را به
میرزا (خواننده و نوازنده معروف منطقه) می سپارد تا به رسم دیرینه به وی آواز
بیاموزد تا با نغمه هایش، شوق زندگی را در قوم سوگوار بر سر گورهای دسته جمعی
برانگیزد.

در «لاک پشت ها هم پرواز می کنند»، «اگرین» که به دلیل
تجاوز بعثی ها، پسرک کورش را همچون تابوتی از خاطرات تلخ خود بر دوش می کشد،
دست به خود ویرانگری می زند تا خویش را از گذشته ای که با تجاوز عراق به ایران
بر باد رفته و آینده ای که با تهاجم امریکا به عراق به یغما خواهد رفت، آسوده
نماید.

با وجود همه سختی ها و خشونتی که بر زندگی کردهای مرزنشین
سایه انداخته، «قبادی» نگاه تلخ و یأس آلودی به زندگی ندارد و فیلم هایش ستایش
شور و طراوت زندگی و مبارزه برای دستیابی به آینده ای خوش تر برای قوم محبوبش
است.

فیلم های «اشک سرما» و «شکوفه های سنگی» هر دو در ارتفاعات
کردستان روایت می شود. در «اشک سرما»، «حمیدنژاد» خود را به آدم های عاشق
قصه اش می سپارد تا هیاهوی وجدآمیز دخترک کرد و سکوت خلسه آور پسرک فارس، ما را
به خلوت غار تنهایی کسانی ببرد که سهم بیشتری از ما در جنگ داشتند، نه به خاطر
کردنشینی در مرز و یا اضافه خدمت سربازی، بلکه به خاطر اینکه عاشق تر از ما
بودند و آن مرگ زیبا و شورآفرین سزاوار دو دلداده بود. صحنه مرگ یکی از
مهم ترین رویکردهای «حمیدنژاد» در ایجاد پیوند و وفاق ملی است. صدای انفجار مین
در زیر پای سرباز بر تصویر هروله «روناک» در مویه های محلی و زنانه می پیچد و
با انفجار مین، در زیر پای «روناک» شیونی مردانه نیز شنیده می شود که کم کم به
همسرایی سوگ آمیز تبدیل می شود و بعد در حالی که سیم خاردار تیتراژ ابتدایی
فیلم، پاره شده، فیلم به پایان می رسد تا باورمان شود که دیگر مرزی میان زوج
عاشق نیست و آنها اکنون اگر چه در دو سوی دشت از هم دور افتاده اند، اما
روح شان در یکدیگر آمیخته است. اعترافات عاشقانه سرباز و «روناک» را در زمانی
که هر یک به اتهام خیانت به قوم خویش دستگیر شده اند، به یاد آوریم تا ببینیم
«حمیدنژاد» با چه هوشمندی یگانگی اقوام را رقم زده است.

«روناک: جان من و او یکی بود.

سرباز: چون با هم بودیم زنده می ماندیم.

روناک: اون هیزم می آورد، من آتش می زدم.

سرباز: اون آتش می زد، من گرم می شدم.»

«شکوفه های سنگی» نیز داستان معلم هنرمند و عاشقی را روایت
می کند که به دنبال نجات شاگرد جنگ زده ای است که توسط دیگران استثمار می شود.
«آران» همراه با «بهاره»، فرشی را با نقش و نگار عشق می بافند و رنگی از شور
زندگی بر آن می پاشند تا با حراج هنرشان، پسرک بی پناه را سامان دهند.
شخصیت های آثار «حمیدنژاد» با طبیعت عجین شده اند و طبیعت سرسخت، محل آزمون
انسان های عاشقی می شود که از مرگ، زندگی می آفرینند، مثل مردمان صبور و نجیب
فیلم «شکوفه های سنگی» که در همسایگی دشت های پر از مین دوران جنگ زندگی
می کنند و در نهایت دختر فیلم با رفتن روی مین ها در دشت های سرسبز، معلول
می شود.

فیلم «آرزوهای زمین» با قرار دادن یک زن در مرکز فاجعه
سنت های حاکم بر کردستان، در بستری از خاستگاه های قومیتی جریان می یابد. «گل
بانو» دختر جوانی است که برادرش به اجبار می خواهد او را به پیرمرد پولداری
شوهر دهد. اما «گل بانو» عاشق چوبان روستای شان شده است. با مرگ پدر که تنها
حامی «گل بانو» است، برادر بساط عروسی را فراهم می کند. «گل بانو» از خانه
می گریزد و به چوپان پناه می برد و برادر به عادت مألوف همه قصه های عاشقانه،
چوپان را می کشد.

یکی از تفاوت هایی که در دیدگاه «موساییان» در «آرزوهای
زمین» نسبت به آثار مشابه دیده می شود، پرهیز از یکسویه نگری و اغراق در نشان
دادن تعصبات و زورگویی های مردان خانواده در میان اقوام کردی است. مخالفت پدر
با ازدواج اجباری «گل بانو»، سیاه نمایی رایج در زمینه تحمیل ازدواج های
ناخواسته به دختران از سوی مردان و بزرگ ترهای قوم را تلطیف می کند.

«جمیل رستمی» از اهالی کردستان، زادگاه محبوب خود را منبع
الهام در فیلم «مرثیه برف» قرار داده است. او در باره کردستان می گوید:
«کردستان منبع الهام است، این طبیعت هرگز رام نشدنی، آنقدر پدیده ها و گفتنی ها
دارد که آدم را مسحور خود می کند من در همین جغرافیا به دنیا آمده ام، بزرگ
شده ام، هنوز طنین موسیقی سرکشش در گوشم پژواک دارد، قصه هایش و آدم هایش،
سختی ها و زندگی های عاشقانه مردمش را دیده ام، شک نکنید که منبع الهام اصلی ام
در «مرثیه برف» و راهنمای کارم همین طبیعت زیبا و مغرور که پس از سال ها همان
طور استوار در مقابلت ایستاده و شما را به دیدن اسرار نهفته اش فرا می خواند
بوده است. «مرثیه برف» ادای دینی است به سرزمینم، به گوشه ای زیبا از ایران
بزرگ.»

«مرثیه برف» حکایت یک مضمون عاشقانه در فضای بومی با هدف معرفی جلوه هایی از
فرهنگ و هنر و عرفان مردم کردستان است، اما این نشانه های فرهنگی و دینی و قومی
آنچنان در پیچ و خم و اوج و فرودهای داستان تنیده شده اند و از نظر اجرا نیز
طبق اصول کلاسیک صورت پذیرفته اند که به هیچ وجه به انسجام و یکدستی ساختار
فیلم ضربه نمی زند.

شخصیت محوری فیلم «روژین» شبیه سایر دختران مناطق بومی، تحت
استیلای باورهای غلط و رسوم دیرینه قومی خویش است و زندگی او دستخوش تفکرات و
اعمال مردان اطرافش جنبه تراژیک یافته است. او دوست دارد درس بخواند و آینده
متفاوتی از دختران منقطه خود پیدا کند، اما تقدیر او به دست مردانی رقم می خورد
که هر یک به نوعی دیدگاه و جهان بینی خود را به او تحمیل می کنند. پدر مانع از
درس خواندن او می شود و او را وادار به ازدواج با پیرمرد پولدار روستا می کند.
مرد کولی، صداقت دختر را با فریبکاری عاشقانه اش در هم می آمیزد و او را به
آوارگی می کشاند، نامزد مهاجرش دیر باز می گردد و خیلی دیرتر به حقانیت و
معصومیت «روژین» پی می برد. مرد درویش او را در صورت مثالی شیطان، مجسم می کن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.