پاورپوینت کامل با کلاغ ها مهربانتر و امروزی تر برخورد کنیم ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل با کلاغ ها مهربانتر و امروزی تر برخورد کنیم ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با کلاغ ها مهربانتر و امروزی تر برخورد کنیم ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل با کلاغ ها مهربانتر و امروزی تر برخورد کنیم ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۰۶
با تقدیم سلامی گرم و دلنشین خدمت خواهر و همسر خواهر عزیزم که احتمالاً حس فضولی تان گل کرده و با اشتیاق نشسته اید که نامه سراسر شکایت مرا بخوانید و بخندید! می دانم شما جز اذیت و آزار من کاری ندارید! مخصوصا شما خواهر گرامی که مثلاً قصد خیرخواهی و محبت به من بیچاره را دارید. بگذریم!
حال تان چطور است. رفتار گرم تان به سردی مبدل نشده است و هنوز عمق فاجعه را در نیافته اید؟ هیچ اشکالی ندارد بالاخره کم کم حقایق برایتان روشن خواهد شد و دیر یا زود روزمرگی و بیهودگی به سراغ تان خواهد آمد. متأسفم که هیچ هیجانی نخواهید داشت و بعدها به روزهای مجردی تان غبطه خواهید خورد.
چطور بود خواهرجان! انرژی منفی دریافت کردی؟ ببین و بچش که چه مزه ای دارد با احساسات پرشور دو کلاغ عاشق، بازی کردن! حالا کارت به جایی رسیده که زندگی پربار خودت را رها می کنی و برمی گردی به خانه پدری ات تا در مورد خواستگاران من اظهارنظر بنمایی؟ چه کارها و چه تصمیمات عجیبی! مگر من چنین جنایتی را در حق تو مرتکب شده بودم که تو این طور بی رحمانه زندگی آینده مرا و آرزوهایم را بر باد دادی؟ مثلاً از من بزرگتری و سرد و گرم روزگار را بهتر از من چشیده ای، باید همیشه در امر خیر، پیش قدم باشی
و فکر و ذکرت ازدواج جوانان باشد، البته به تو حق می دهم که نخواهی دیگران را هم به این دام پربلا گرفتار کنی اما لااقل برای پیش گویی ها و دخالت هایت کمی هم با من مشورت کن؛ مثلاً یک طرف این قضیه منِ بیچاره بودم و فکر می کنم باید کمی تا قسمتی هم با من مشورت می کردی! اینکه چند ماه است ازدواج کرده و در زندگی مشترک قرار داری، دلیل نمی شود که از همه چم و خم های روزگار مطلع باشی و از همه چیز آگاه باشی. به هر حال این مورد که گذشت برای دفعات بعدی (که احتمال زیاد محال است دفعه دیگری باشد) حواست را جمع کن،
البته بعد از احوالپرسی و خبرهای کوتاه و بلند به تشریح قضیه خواستگاری خواهم پرداخت و دلیل اصرارم را خواهم گفت.
مامان جان خوب هستند؟ به گمانم بسیار احساس شادی و خوشحالی می کند؛ چرا که به خیال خودشان یک قضیه شوم را که مثل بختک قرار بود روی خانواده ما بیفتد با تدبیر جنابعالی خنثی کرده اند. آقاجون هم که حتما از اینکه خطر جدی از بیخ گوشش رد شد، نفس راحتی کشیده و خیال شان راحت شده که قسطی به تعداد اقساط شان اضافه نخواهد شد و از این ستون تا ستون دیگر شاید فرجی شود و پولی هنگفت به جیب شان بخورد. چه کنیم دیگر وقتی بررسی خوشی یا ناخوشی ساعت خواستگاری برعهده تو باشد بهتر از این در نمی آید.
مطمئن هستم که داداش هادی هم یکی از جمع شادمانان خانه است که فکر می کند برای سر و کله زدن، همان یک داماد که شوهر مایه دار شما باشند، بس است؛ به همین دلیل هم مراتب مخالفت خود را به عرض رسانده است.
و اما جریان خواستگار و کلاغ و رفتار ناجوانمردانه و بدون فرهنگ شما که حسابی با آبروی نداشته ام بازی کرده است از این قرار است:
چند هفته پیش که برنامه امتحانات پایان ترم ما را تقدیم کردند، بنده با شجاعت وصف نشدنی آن را گرفته و مشغول به مطالعه آن شدم تا در یک طرح ضربتی بتوانم بخوبی از عهده شان بربیایم و تاج موفقیت را روی سرم جاسازی کنم. از همان ابتدا هم به دوستانم گفتم که در این مدت گشت و گذار و تفرج و تفنن ممنوع می باشد تا بتوانم درسم را بخوانم و تعطیلات بعد از امتحاناتم را به شادی بگذرانم.
اما چه بگویم که وقتی من بچه درس خوان و سر به راهی می شوم شرایط برای منظم و مؤدب بودن ناهموار می شود. هنوز وارد برنامه درسی دقیقم نشده بودم که یکی از بچه ها، جشن تولدی در خوابگاه ترتیب داد و از همه ما دعوت کرد تا در آن شرکت کنیم. من که در آن جشن تولد بسیار متفکر بوده و حسابی به برنامه ام می اندیشیدم بسیار دقیق و حساب شده حرف می زدم و خیلی هم کوتاه در جشن شرکت جسته و به اتاقم برگشتم. اتفاقا در همان مراسم که مادر فرد متولد شده هم حضور داشت از حرکات و سکنات و وجنات من لذت برده و گویا همان لحظه فرشته ای چون من را برای پسر عزیزتر از جان شان در نظر می گیرند و همان شب مذاکرات قابل توجه و مهمی در اتاق پذیرایی انجام می پذیرد.
صبح روز بعد که داشتم برای رفتن به دانشگاه آماده می شدم ملاحظه فرمودم چقدر مورد عنایت بعضی ها قرار گرفته ام. نگاههای سنگین بچه ها را دریافت کردم اما در گیجی و منگی بسر برده و نمی توانستم دریابم چه اتفاقی افتاده، همین که اولین کلاسم را گذراندم خبر مثل توپ منفجر شد و تازه فهمیدم داستان از چه قرار است. بچه ها هر کدام یک نوع اظهار نظر داشتند؛ لیلا می گفت برایشان کلاس بگذارم چرا که اصلاً نباید در وهله اول به خواستگارها روی خوش نشان داد. مینا خانم هم می فرمود اصلاً نباید به ازدواج تن داد آن هم وسط امتحانات ترم، سمیه ولی از همه خوشبین تر بود و می گفت: «به نظر من اگه اینا راست می گن و پسرشون استاد دانشگاهه چرا میان تو رو بگیرن قحطی دختر که نیومده خیلی بهتر از تو پیدا می شه، اینا یه ریگی به کفش شون هست.»
بله، آن روز را طبق برنامه ریزی از قبل تعیین شده به حرف های عجیب و غریب بچه ها گوش داد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 