پاورپوینت کامل ترمی که به آخر نمی رسد ۳۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ترمی که به آخر نمی رسد ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترمی که به آخر نمی رسد ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ترمی که به آخر نمی رسد ۳۵ اسلاید در PowerPoint :
>
۸۲
;با عرض سلامی دردناک و خداحافظی آلود، به محضر خواهر گران قدرم که نمی دانم او حال مرا بهتر درک می کند، یا من در این لحظات آخر دانش جویی او را می فهمم؟! به هر حال احساس می کنم هم دیگر را بهتر می فهمیم در لحظاتی که هر آن به فارغ التحصیلی ام بیش تر نزدیک می شوم.
بله، چه بگویم که اصلاً فکر نمی کردم این روزها این قدر پرحادثه و پر خبر باشد و فکر می کنم اگر یک خبرنگار بودم حتماً چند صفحه از روزنامه را پر از خبرهای داغ روزهای آخر دانش گاه می کردم؛ خبرهایی که گاهی دل گیر کننده است تا جایی که تا چند روز حوصله نداری؛ گاهی خنده دار تا حدی که دل درد می گیری و گاهی هم سوزناک تا آن جا که بوی دماغ سوخته ات فضای مطبوع دانش گاه را پر می-کند و موجبات تمسخر دیگران را فراهم!
چه درد سرت بدهم که در کشاکش جنگ جهانی مقاله نویسی و امتحانات آخر ترم و تسویه حساب، یک روز دنیا به کام ما می شود و یک روز چنان پشتش را به ما می کند که انگار از روز ازل تاکنون همان طرفی آفریده شده وهر چه التماسش می کنی که بابا! جان عزیزت برگرد و یک نگاهی به ما بینداز! انگار نه انگار. تازه با همان حالتی که نشسته برایت شکلک هم در می آورد که: همینه که هست!
حالا بگذریم از این حرف ها. با این اوضاع و احوال، خبر ناب تو من را که چه عرض کنم همه را از جمله مامان و آقاجون و داداش هادی که از حالا نامش را به دایی هادی تغییر داده و به جای آماده شدن برای کنکور، سی دی های کارتونی برای کودک شما خریداری می کند، شوکه کرده است. این را از تلفن هایی که مامان جان به بنده می زند و برای خرید سیسمونی کوچولوی شما که الهی قربانش بروم، کسب تکلیف می کند، دریافته ام.
البته بیش تر از کسب تکلیف، برای نرم کردن دل بنده است تا بتواند از پول جهیزیه ام کم کرده، در خرید وسائل کودک دل بندتان سنگ تمام بگذارد .تازه این جا را داشته باش که برای راضی کردن من به ایراد چه جملاتی دست می زند از آن جمله این گونه سخن های گهربار که: «اولاً حالا حالاها معلوم نیس خواست گار برات بیاد که جهیزیه بخوای، بعدم بهت گفته باشم تا سرکار نری شوهر بی شوهر! کمر بابات شکست از بس که وام گرفت.»
چه می شود کرد؟ به خاطر شما تبعیض را تحمل کرده، از خودم صرف نظر می کنم و به آسایش خانواده می اندیشم. شانس آورده ای که من اهل مادیات نیستم و اصولاً به مال دنیا اندیشه نمی کنم، خیلی هم متواضع و فروتن می باشم و صد البته اگر به خاطر آن کوچولویی که قرار است مرا به مقام والای خاله شدن ترفیع درجه دهد، نبود هرگز چنین ارفاقی در حق شما نمی کردم، حتی اگر قرار بود صد سال در خانه ی پدرم بترشم. در هر صورت امیدوارم قدم این کوچولو برای همه از جمله من خیر باشد و چند اتفاق مهم در زندگیم بیفتد. برای شروع خیررسانی خودش را خوب نشان داده و غیر از ستاندن پول جهیزیه کارهای خیری در حال انجام است که خبرش را خواهی شنید.
همان طور که خودت هم خوب می دانی وتجربه اش را در ترم آخر و آخر ترم داشته ای، اوضاع به هم ریخته ای در خواب گاه و در بین دوستان ترم آخری حکم فرماست که نگو و نپرس! کارهای نیمه کاره، آزمون های سخت ومقاله ی پایانی که قرار است به عنوان پایان نامه ارائه کنیم، امان مان را بریده است. از همه جالب تر مسئله ی خواب گاه است که هر روز با جریانی جدید فکرمان را مشغول می کند .مثلاً همین چند روز پیش وقتی من و مریم و لیلا در حال درس خواندن و نوشتن مقاله بودیم، دراتاق مان باز شد و دو سه تا از بچه های سال اولی با یک عضو جدید وارد اتاق درهم و شلوغ ما شدند و با معذرت-خواهی از ما خواستند تا کاری به آن ها نداشته باشیم وبه درسمان برسیم. ما هم مثل بچه های سر به راه به کار خودمان مشغول بود و مزاحم بررسی بی دلیل دوستان نشدیم؛ اما قضیه به همین جا ختم نشد و بازدیدها برای چند بار دیگر ادامه پیدا کرد تا جایی که ناگهان خون چند نفر- بیرون از اتاق، یعنی در سالن – مثل ما به جوش آمد و درگیری لفظی شدیدی بین ادبای سال اول و تکنسین های سال دوم درگرفت .
طبق وظیفه ای که بر دوش داشتم از اتاق خارج شدم تا مثل یک حل المسائل خوب به قضایا خاتمه دهم ولی کور خوانده بودم! صدای محبت آمیز دوستان آن قدر بلند بود که هیچ کس صدای حزن آلود مرا نمی شنید. لیلا در همان لحظات به کمکم آمد و با یک عدد جیغ بنفش و سخنرانی جانانه که «شما بی-ادبان تا به حال در کدام گور آرمیده بودید که حالا جان گرفته اید و مگر نمی دانید که ما در حال حاضر ترم آخریم و حسابی سرمان شلوغ است و…» فضا را عوض کرد ولی یک نفر از میان جمع فریاد کشید: «اتفاقاً این یه مورد و همه می دونن. مگه نمی بینی برای اشغال اتاق تون چقدر دست و پا می-شکنن؟»
با شنیدن این جمله همه ی قضایا روشن شد و دلیل آن همه رفت و آمد و برّ و برّ نگاه کردن برای ما معلوم گردید. لیلا با همان غضب قبلی که البته کمی بیش تر شده بود و با صدای دهشتناکی که تا به حال از او سراغ نداشتم و معلوم بود اثرات فشار درسی است، فریاد کشید: «که این طور!» و باید اعتراف کنم با شنیدن این صدا نه تنها من بلکه همگان ترسیدند و به اخلاق حسنه ی من راضی شدند؛ گویا با نگاه شان به من پناه آوردند و با زبان بی زبانی فرمودند: «غلط کردیم!»
قضیه از این جا شروع شده بود که گروهی از بچه ها به فکر آوردن دوستان شان به خواب گاه و اتاق ما بودند تا جمع شان جمع گردیده، نمی دانم چه کارهایی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 