پاورپوینت کامل سر بزنگاه ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سر بزنگاه ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سر بزنگاه ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سر بزنگاه ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
>
درست پاورپوینت کامل سر بزنگاه ۲۸ اسلاید در PowerPoint رسیده و دیده بود زنش با مدیر شرکت گرم گرفته است؛ حتی قرار مدار آن ها را بعد از ساعت اداری شنیده بود. از آن موقع تا به حال، تمام وقت خود را به خودخوری گذرانده بود. پشت رل ماشین که نشست، هزار بار خودش را لعنت کرد چرا گذاشته بود سوسن در حین تحصیل، منشی آن مرکز خصوصی هم بشود. از دست خودش عصبانی بود. همان طور که داشت رانندگی می کرد، به آسمان ابری چشم دوخت. ابرهای بارانی، هر لحظه روزنهها را بر اشعههای خورشید میبست و حال و هوای شهر را دل گیرتر میکرد. مرد به مقصد که رسید، ترمز زد. دو زن جوانی که صندلی عقب نشسته بودند از ماشین پیاده شدند. یکی از آن ها پر شالش را به شانه سپرد و دیگری طره ی موهای رنگ کردهاش را با بی خیالی پس راند، و اسکناس دو هزار تومانی را از شیشه ی باز ماشین، به طرف او گرفت.
مرد در حالی که ناخنهای بلند و لاک زده ی زن، توجهاش را جلب کرده بود، خواست پول را بگیرد؛ ولی وقتی متوجه کم بودن آن شد، با بی حوصلگی گفت: «گفتم سه تومن.»
ـ بگیرید آقا. مگه چه خبره؟
مرد باعصبانیت به سقف ماشین اشاره کرد.
ـ خانم اون بالا نوشته تاکسی آژانس. ما تعرفه داریم.
زن، بیاعتنا به حرف راننده پول را داخل ماشین انداخت و به دنبال خانم جوان دیگری که او هم مثل خودش مانتوی رنگ سال پوشیده بود، به راه افتاد.
مرد، نگاهی به ساعت دیجیتالی جلوی ماشین انداخت. نیم ساعت بیش تر به قرار مدار سوسن و مدیر شرکت نمانده بود. نفس عمیقی کشید. دنده عقب گرفت. نزدیک آن دو که رسید، اسکناس را از روی صندلی جلو برداشت و از شیشه ی نیمه باز به طرف آن ها پرت کرد و با صدای بلند گفت: «برو ببین با این پول یه لاک بهت می دن بذاری رو ناخونات!» پایش را روی گاز ماشین گذاشت و باسرعت به راه افتاد. از آینه ی جلوی ماشین، زن را دید که دستهایش را در هوا تکان میداد و معلوم بود دارد فحش میدهد.
مرد سعی کرد آرامش خودش را حفظ کند. اگر این کار را نمیکرد ممکن بود در آن شهر شلوغ هر لحظه تمرکز خود را از دست بدهد و با خودروی دیگری تصادف کند. دلش به قار و قور افتاده بود. دلیلش را هم خوب میدانست. بعد از دیدن ماجرای صبح، اشتهایی برای خوردن نهاری که سوسن برایش گذاشته بود، نداشت. کلافه بود. رادیو را روشن کرد و مسیری را که به اداره ختم میشد در پیش گرفت. مسافران منتظر، با دیدن تاکسی دست تکان میدادند؛ اما او از سوار کردن آن ها طفره رفت. صدای گوینده ی خانم رادیو در ماشین پیچید.
ـ عصر پاییزی همه ی شنوندگان عزیز به خصوص رانندگان محترم، به خیر! امیدوارم روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و ساعات خوشی پیش رو داشته باشید. جا داره در این فرصت، روز دانشجو رو به همه عزیزان دانشجو تبریک بگیم؛ عزیزان دانشجویی که سرمایههای این مملکت پهناور هستند و. ..
مرد با بی حوصلگی رادیو را را خاموش کرد و پشت چراغ قرمز منتظر ماند.
ـ چه قد من احمق بودم سوسن. اصلاً نباید می ذاشتم ادامه تحصیل بدی… اگه میدونستم این طوری می خوای بهم خیانت کنی غلط میکردم بذارم بری سر کار… امروز اومدم شرکت، خیر سرم بگم امشب به خاطر روز دانشجو با هم بریم رستوران… ای خاک تو سر من کنن؛ منِ گردن شکسته که گذاشتم به آرزوهات برسی…
صدای بوق ممتد ماشینهای پشت سر، او را به خود آورد. یک لحظه برگشت. چراغ سبز شده بود و ماشینهای کنار خط راه افتاده بودند. پشت سر او راه بندانی شده بود که صدای فریاد رانندهها و بوق ماشینها را در آورده بود.
باعجله راه افتاد. راننده ی جوانی که حوصلهاش سر رفته بود با ماشینی لوکس از کنار او گذشت و با فریاد گفت: «خودتو به یه دکتر نشون بده.»
خنده ی تمسخر آمیزی که دهان بزرگش را چاک داده بود مثل پتک بر سر مرد فرود آمد.
ـ لعنت به تو سوسن.
سه سال پیش که از روی عشق با سوسن ازدواج کرده بود فکر نمیکرد او را این همه دوست داشته باشد و این دوست داشتن باعث شود بگذارد سوسن سر کار برود. وقتی تصمیم گرفتند سوسن هم به خانه برسد و هم به درسش، هر دو راضی بودند؛ اما همین که هزینهها بالا رفت سوسن پایش را در یک کفش کرد که در شرکت دوست عمویش کار پیدا کرده و بهتر است مشغول شود.
مرد به همه ی ماجراهای خوشی که در گذشته با سوسن داشت، اندیشید؛ اما باز هم رفتاری را که صبح از پشت در اتاق باز مدیر شرکت، از سوسن دیده بود فکرش را مشغول می کرد. سوسن ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 