پاورپوینت کامل افسر خانوم رئیس می شود ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل افسر خانوم رئیس می شود ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افسر خانوم رئیس می شود ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل افسر خانوم رئیس می شود ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

>

فوت و فن فناوری(۷)

بعدازظهر بود. تازه چشمانم گرم شده بود. خیلی خسته بودم. کمی دیرتر از دانشگاه برگشته بودم و حسابی از درس های صبح کلافه بودم. همه اش به این فکر می کردم که یک بار سراغ جزوه ها بروم و دوباره با آن ها کلنجار بروم، ببینم چیزی می فهمم یا نه. که اگر نمی فهمم فکر دیگری بکنم. در همین گیرودار، تلفنم زنگ خورد و تمام رشته های افکارم، پنبه شد. اصلاً متوجه نشدم که این ها را در بیداری فکر کرده ام یا خواب آن ها را دیده ام که در کل فرقی هم نمی کرد. گوشی را که جواب دادم، از آهسته صحبت کردن سارینا، بیش تر به هم ریختم.

ـ ریحانه! بیچاره شدیم. خاکی بر سرمان شده که بیا و ببین. هرکی می خواد وارد کافی نت بشه، جوری بهش نگاه می کنه، که طرف از اومدنش پشیمون می شه. به خودِ منم که از اول تا حالا کلی گیر داده. همش می گه قفسه ها رو چرا خاک گرفته، جنس ها و لوازم چرا به هم ریخته؟ چرا فاکتورها رو این جوری نوشتی و هزار بهونه ی دیگه.

من هم با گیجی گفتم: «مگه چه طور شده، چی شده که این قدر تو رو به هم ریخته.» گفت: «خودت بیا متوجه می شی. من دیگه زیاد نمی تونـم صحبت کنم.» سارینا، با صحبت هـایش واقعاً من را به دلهره انـداخت. هرچه فکـر می کردم که چه شده، عقلم به جایی قد نمی داد. با تمام خستگی و این که تصمیم گرفته بودم دیر به کافی نت بروم، راه افتادم تا ببینم موضوع از چه قرار است.

به کافی نت که رسیدم، سلام کردم. دیدم افسر خانم، به جای آقاچنگیز نشسته است. بدون این که جواب سلامم را بدهد، گفت: «بعد از این دیر اومدن تو از قبل اطلاع بده.» تازه شستم خبردار شد که سارینا چرا این قدر به هم ریخته بود. با هول جواب دادم: «قبلاً به آقاچنگیز اطلاع داده بودم که بعضی روزا که دانشگاه طول می کشه، دیرتر به کافی نت میام.» بدون این که زیاد به جوابم محلی بگذارد، گفت: «حالا زودتر کارتو شروع کن، انگار یکی از دستگاه ها مشکل اتصال داره.» بدون این که دیگر حرفی بزنم به سراغ دستگاهی که افسر خانم نشان داده بود، رفتم.

پای دستگاه که نشستم، یک اشاره ای به سارینا کردم که یعنی آقاچنگیز کجاست؟ سارینا که در قسمت فروش، می توانست راحت تر جابه جا شود به بهانه ای به سمت من آمد و یواش گفت: «خانوم رییس، می گن که دو روز پیش، اون قدر شدید دلش درد گرفته که با اورژانس بردنش بیمارستان. خانوم می گن خیلی درد می کشه. دکترها هنوز هم نفهمیدن مشکل از کجاشه.» گفتم: «پس خدا به دادمون برسه. حالاحالاها جناب سرکار، خانوم رییس، این جا تشریف دارن.» سارینا با شکلک به من فهماند که بله.

بعد از مدتی که مشغول بودیم، سارینا، به یکی از دختر خانم هایی که پشت یکی از سیستم ها نشسته بود اشاره کرد و این دفعه با صدای بلند گفت: «ایشون از خانم های دانشجویی هستند که برای کارآموزی، کافی نت رو انتخاب کردن. من هم یه سری اطلاعات کلی راجع به مشخصات کلی محل کار و کارهایی که این جا انجام می شه، براشون توضیح دادم. البته به ایشون گفتم که خانم مهندس می یان و راجع به همه ی موارد بیش تر توضیح می دن.» قبل از هر چیزی، بهتر دیدم که بروم و حال و احوال آقاچنگیز را از افسرخانم بپرسم.

به طرف میز افسرخانم رفتم. با یک خسته نباشید سر صحبت را باز کردم و از احوال آقاچنگیز جویا شدم. افسر خانم با این که می خواست سنگین و رنگین باشد، آن قدر دلش از بیمارستان پر بود که شروع کرد به غر زدن: «ای بابا! این ها هم ما رو بیچاره کردن. سه روزه بنده ی خدا، چنگیزخان اون جا بستریه، هنوز نفهمیدن مشکل اصلیش چیه. روز اول که با اون حال خراب وارد اورژانس شدیم، قبل از این که از من بپرسن ایشون سابقه ی بیماری ای دارن یا برای چی به اورژانس اومدن؛ هر کی برای خودش یه کاری می کرد. یه پرستار سریع خون گرفته، برای آزمایش، یکی دیگه رفت دنبال وصل کردن سِرم، یکی دیگه رفت دنبال دکتر که بالأخره بالای سر مریض بیاد و ببینه اصلاً مریض چشه.» پیش خودم گفتم: «بازم خوبه شما رو کلی تحویل گرفتن. لااقل هرکی دنبال یه کاری بوده؛ اون بار که من و مادرم، پدر رو برده بودیم اورژانس، فقط تا چند دقیقه، راننده ی اورژانس منتظر بود که یه نفر بیاد و فرم تحویل بیمار رو امضا کنه. خودِ ما هم بلاتکلیف که بالاخره یکی بیاد و مریض رو تحویل بگیره.»

افسرخانم، با همان جدیتش ادامه داد: «بعد از کلی وقت، دکتر اومده بالا سر چنگیزخان. حالا آقاچنگیز هم، همش از درد به خودش می پیچه و ناله می کنه. دکتر گفت که این به احتمال قوی از معده شه. من خودمو از میون پرستارا به دکتر رسوندم و گفتم آقای دکتر! ایشون قبلاً سابقه ی سنگ کلیه داشتن، چند ماه پیش هم، یک بار کیسه ی صفراشون درد گرفت که بعد از آزمایش و سونوگرافی مشخص شد که کلی سنگ توی کیسه ی صفراشون دارن. بعد دکتر از من پرسید که کلیه ی همسرتونم، سابقه ی سنگ سازی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.