پاورپوینت کامل الگوهایی که نمی شناسیم( قسمت دوم) ۶۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل الگوهایی که نمی شناسیم( قسمت دوم) ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل الگوهایی که نمی شناسیم( قسمت دوم) ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل الگوهایی که نمی شناسیم( قسمت دوم) ۶۰ اسلاید در PowerPoint :

>

نگاهی به رفتارهای خانوادگی امام خمینی(ره)

تو که شهید نشدی!

امام شوخی بامزه¬ای با آقا مسیح (نوه¬ی ایشان که فرزند خانم مصطفوی است) کرده بودند. روزی که مسیح از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بود، امام خطاب به مسیح گفتند: «تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!»۱

این که کفران نعمت نیست

امام اگر غذایی را نمی¬پسندیدند هیچ وقت حرفی نمی¬زدند. مشغول خوردن چیز دیگری می¬شدند؛ مثلاً خرما، ماست و سبزی می¬خوردند. یک روز غذایی جلوی-شان گذاشتند که آن را کنار گذاشتند. من خواستم شوخی کرده باشم گفتم: آقا چرا کفران نعمت می-کنید؟ گفتند: «من کفران نعمت می¬کنم یا شما که نعمت خدا را به این روز انداخته¬اید؟ این که کفران نعمت نیست که اگر آدم یک غذایی را دوست ندارد، نخورد.»۲

تمام اعیاد را عیدی می¬دادند

امام تمام اعیاد را به ما عیدی می¬دادند از زمان بچگی. البته به مطابق زمان تغییر کرده و امروز رسیده به سیصد تومان. عیدها به ما سیصد تومان می¬دهند. نه ما، هر کسی توی خانه باشد، از خانم گرفته تا کارگر توی منزل. مهمان اگر باشد به همه می¬دهند. بچه¬ها صد تومان، بزرگ¬ترها سیصد تومان. یادم است وقتی در نجف بودم امام آن جا دو دینار عیدی می¬دادند. یک روزی که صبح عید بود (یکی از این اعیاد حالا یا مذهبی یا عید بزرگ غیرمذهبی فرق نمی¬کرد) منتظر بودیم ایشان عیدی بدهند. اما امام گفتند: «من امروز عیدی ندارم.» گفتیم که چه طور شما عیدی ندارید؟ گفتند: «من از پولی که مخصوص خودم باشد و پول شخصی¬ام است به شما عیدی می¬دهم، حالا پول شخصی ندارم، طبیعتاً نمی¬توانم عیدی بدهم.» خوب ما که نمی¬توانستیم صرف نظر کنیم، قرار بر این شد همشیره¬ی بزرگم قرض بدهد به ایشان تا ایشان به ما عیدی بدهند، تا بعد اگر پولی پیدا کردند قرض¬شان را بدهند. امام گفتند: «شاید پولی پیدا نکردم، اگر پیدا نکردم قرض¬تان می¬ماند.» ما هم گفتیم: ان¬شاءالله پیدا می¬¬کنید و خواهر بزرگم رفت پولی از خودش آورد به آقا قرض داد. ایشان آن را به ما عیدی دادند و بعد هم ایشان قرض¬شان را ادا کردند.۳

من امروز عصر نخوابیدم

بچه که بودیم بعدازظهرها بازی می¬کردیم و خواب ایشان را به هم می¬زدیم. به هر حال مشغول استراحت بودند، تنها کاری که می¬کردند یکی از ماها را صدا می¬کردند. همین که صدا می¬کردند؛ یعنی این که دیگر خیلی شورش را درآوردید، خیلی زیاد اذیت کردید و باز بارها می¬شنیدم که می¬گفتند: «امروز عصر من نخوابیدم. بچه¬ها امروز نگذاشتند من بخوابم.» این را به صورت تعریف برای مادرم نقل می¬کردند. نه این که با ما دعوا کنند که چرا اذیت کردید. چرا سر و صدا کردید.۴

وقت مشخصی را با بچه¬ها بودند

امام اگر چه مشغول بحث و تدریس فقهی بودند ولی خود را غافل از حال فرزندان¬شان نمی¬دانستند و حقوق خانواده و وظیفه¬ی تربیت فرزندان را فراموش نمی¬کردند. در جهت تحقق این امر، روزانه وقت مشخصی را برای سرگرم کردن فرزندان و حتی بازی با آن¬ها اختصاص داده بودند، ولی در همین بازی و سرگرمی نقش تربیتی فراموش نمی¬شد.۵

دو، سه روز خودمان را نشان نمی¬دادیم

امام، آن چنان جذبه¬ای داشتند که ما خود¬به¬خود از ایشان حساب می¬بردیم و مواظب رفتارمان بودیم در صورتی که ایشان تغیر نداشتند و کتکی نمی¬زدند. گاهی اوقات یک تشر می¬رفتند یا تندی می¬کردند و همان برای چندین روز کافی بود. اگر کار خلافی می-کردیم که می¬دانستیم چنان چه ما را ببینند ناراحت می¬شوند؛ دو، سه روز خودمان را از ایشان مخفی می-کردیم که مبادا ما را ببینند و ما را دعوا کنند.۶

بیا این شیشه¬ها را جمع کن

یک تابستان بود. در دوران طفولیت ما که امام در حیاط با مادرم مشغول گل کاشتن بودند؛ یعنی امام بعد از نماز مغرب و عشا بود که با کارد آشپزخانه باغچه را آماده می¬کرد و مادرم نشاء را می¬کاشتند و خاک می¬ریختند. ما بچه¬ها توی اتاق مشغول بازی بودیم. هشت سال، ده سال همین حدود بودیم با بچه-های همسایه. پشت پنجره رخت¬خواب چیده شده بود تا بالا. یکی از دخترها را خواهر من بلند کرد و محکم نشاند روی رخت¬خواب، به¬طوری که پشت این بچه خورد به شیشه و شیشه از بالا تا پایین خرد شد و ریخت درست آن جایی که مادرم و ایشان مشغول کاشتن گل¬ها بودند ما هم خیلی آماده بودیم برای این که ایشان اعتراض بکنند ولی با این که دست¬شان زخمی شد و خون آمد؛ هیچ چیزی به ما نگفتند فقط کارگری را که توی منزل بود صدا کردند که بیا شیشه¬ها را جمع کن.۷

هیچ¬گونه سخت¬گیری نمی¬کردند

امام در زندگی داخلی بچه¬ها و حتی خانم¬شان هیچ-گونه دخالتی نمی¬کردند و همه را آزاد می¬گذاشتند. تا زمانی که خلاف شرع پیش نمی¬آمد ایشان هم هیچ کاری نداشتند. در معاشرت، لباس پوشیدن و رفت و آمد هیچ¬گونه سخت¬گیری نمی¬کردند.۸

تنها محدودیت، رعایت مسائل دینی بود

به¬دلیل آشنایی و رفاقتی که با مرحوم حاج آقا مصطفی داشتم اطلاع پیدا کردم که امام در منزل هیچ¬گونه تحمیل و استبدادی را نسبت به همسر و فرزندان خود اعمال نمی¬کردند و برای آن¬ها نوعی آزادی قائل بودند. چنان که حتی به¬وسیله¬ی سؤال نمی¬خواستند که عقیده¬ی خود را تحمیل کنند. تنها محدودیتی که در خانواده¬ی امام وجود داشت؛ رعایت مسائل دینی بود. به¬طور مثال آن¬ها هرگز نباید به غیبت، تهمت و نظایر این موارد دست می¬یازیدند.۹

اگر احمد می¬خواهد طلبه شود

امام فرزندان¬شان را اعم از زن و مرد در انتخاب هر شیوه و هر مشی که خودشان مصلحت می¬دانستند آزاد می¬گذاشتند. خود این آزادی انتخاب و حرکت بیان¬گر بینش امام نسبت به مسائل اجتماعی، در خصوص مرد و زن است. معروف است بعد از آن که حاج احمد آقا دیپلم گرفت می¬توانست وارد مشاغل اجتماعی شود. امام به دامادشان مرحوم اشراقی گفتند: «به احمد بگویید اگر مایل است طلبه بشود و در سلک روحانیت باشد من می¬توانم از وجوه شرعیه و یا امکانات مالی که هست و دارم به او کمک کنم و الا او دیگر به حدی رسیده که بتواند برای خودش راهی را انتخاب کند و طبیعتاً درآمدش را نیز کسب کند.» اوایل، داماد امام رویشان نمی¬شد به فرزندان امام این پیغام را برساند یعنی بگویند شما یا بروید کار بگیرید و یا بیایید روحانی بشوید. امام احساس کردند که شاید دامادشان نگوید، این بود که خودشان به¬صراحت برای احمد آقا نوشتند: «یکی از دو راه را انتخاب کنید. اگر می-خواهید روحانی شوید مشمول کسانی می¬شوید که لیاقت و شایستگی دریافت وجوه را دارند و الا راه دیگر را انتخاب کنید و ادامه بدهید.»۱۰

کنجکاوی نمی¬کردند

امام کم نصیحت می¬کردند. از هفت سالگی در تربیت دینی دقت داشتند یعنی می¬گفتند: «از هفت سالگی نماز بخوان.» می¬گفتند: «این¬ها (بچه¬ها) را وادار به نماز کن تا وقتی نه ساله شدند عادت کرده باشند.» من به ایشان می¬گفتم تربیت¬های دیگرشان با من، نمازشان با شما. شما بگو من که می¬گویم گوش نمی¬کنند. خودشان مقید بودند و می¬پرسیدند اما همین که بچه¬ها می¬گفتند نماز خوانده¬ام قبول می-کردند و کنجکاوی نمی¬کردند.۱۱

این هم به¬خاطر تو

گاهی که خدمت امام می¬رفتم می¬دیدم یکی از دو کانال تلویزیون برنامه¬ی ورزشی پخش می¬کرد و امام، کانال دیگر را می¬دیدند، فوراً کانالی را که ورزش پخش می¬کرد می¬گرفتند و می¬گفتند: «این هم به¬خاطر تو، بنشین و تماشا کن.»۱۲

اصرار نمی¬کردند چه رشته¬ای بخوانند

در مورد تحصیل دختران¬شان هم وضع به همین منوال بود. اصرار نمی¬کردند حتماً فلان رشته را بخوانند. اساساً دخالتی در این امور نمی¬کردند. حداکثر این بود که توصیه به تحصیل علوم می¬کردند.۱۳

در عمل به ما یاد می¬دادند

امام، کمتر پیش می¬آید که اهل نصیحت باشند، بیشتر عمل¬شان هست که نشان می¬دهد چه کاری خوب است و چه کاری بد است و از عکس العمل¬ ایشان ما متوجه می-شویم چه کاری خیلی قبیح است یا نه. عکس العمل¬شان در رابطه با مسائل مختلف فرق می¬کند. در مسئله¬ی محرمات و واجبات خیلی شدید برخورد دارند و در مستحبات کمتر.۱۴

مقید بودند حجاب¬مان را حفظ کنیم

امام مقید بودند که ما از بچگی حجاب شرعی¬مان را حفظ کنیم. در منزل حق انجام هیچ¬گونه معاصی، از جمله غیبت، دروغ، بی¬احترامی به بزرگ¬تر و توهین به مسلمان را نداشتیم. خصوصاً روی معصیت توهین به مسلمان، حساسیت زیادی داشتند. ضمناً ایشان همیشه تأکید می¬نمودند که بندگان خدا هیچ امتیازی، جز از نظر تقوا و پرهیزگاری بر هم ندارند و این مسئله را از بچگی به ما گوشزد می¬نمودند. ایشان همیشه می¬گفتند: «بین شما و کارگری که در منزل کار می¬کند هیچ فرقی نیست.»۱۵

تذکر می¬دادند

امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام می¬داد ناراحت می¬شدند و خیلی حالت¬شان برانگیخته می¬شد، یعنی اگر یک وقت سر سفره دست ما از حد مجاز از آستین بیرون می¬آمد تذکر می¬دادند.۱۶

شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید

از مسائلی که امام بیشتر روی آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بین زن و مرد بود. یادم است که ده سال بیشتر نداشتم و با برادرهایم و پسرخاله¬ام قایم باشک بازی می¬کردیم. حجاب هم داشتم. اما یک روز امام مرا صدا کردند و گفتند: «شما هیچ تفاوتی با خواهر [بزرگ¬تر]تان ندارید، مگر او با پسرها بازی می¬کند که شما با پسرها بازی می¬کنید؟»۱۷

کسی این جا هست

امام صحبت بی¬مورد زن¬ها با نامحرم را ضرورت نمی-دیدند؛ مثلاً در خانه¬ی خودشان وقتی که یکی از نوه-های پسرشان مکلف می¬شد، دیگر با آن¬ها در یک اتاق نمی¬نشستیم. البته جا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.