پاورپوینت کامل تو پی چه کاری می روی؟ ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تو پی چه کاری می روی؟ ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تو پی چه کاری می روی؟ ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تو پی چه کاری می روی؟ ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

>

از درد، چشمانم را باز می کنم. دستم را می گذارم روی دلم و از روی تخت بلند می شوم. بچه تکان محکمی می خورد. ناخواسته جیغ می کشم. انگار وقتش شده، باید سعید را خبر کنم. تلفن بی سیم را از روی طاقچه برمی دارم. در هال راه می روم تا درد را کم تر احساس کنم. سعید گوشی اش را جواب نمی دهد. ناله می کنم و دوباره شماره را می گیرم. نفس نفس می زنم. اشکم راه می افتد. با گریه می گویم: «تو که گفته بودی حتی اگر شیفت باشی می آیی، پس کجایی؟» دیگر طاقت درد را ندارم. شماره ی مادر را می گیرم. با گریه می گویم: «مامان وقتش شده، دارم می میرم…»

گوشی را قطع می کنم. می خواهم بروم و حاضر شوم؛ اما نمی توانم. کمرم دارد می شکند. دردی توی دلم پیچیده که تا به حال تجربه اش نکرده ام. می نشینم روی مبل. دوباره بلند می شوم و راه می افتم. دستم را می کشم روی شکمم و می گویم: «طاقت بیار پسرم، الآن…» پیراهنم را چنگ می زنم، جیغ می کشم و جمله ام ناتمام می ماند. دست هایم را مشت می کنم و می چرخم توی هال و زل می زنم به عکس سعید که پارسال برای تولدش دادم به عکاسی تا بزرگش کند. با کلی ذوق زدمش روی دیوار تا وقتی سعید از سرکار برگشت بخندد و بگوید تو این آقای خوش تیپ را می شناسی؟ هنرپیشه است یا خواننده؟ و من بگویم هیچ کدام، فقط دشمن آتش است.

کاش الآن کنارم بود! حضورش چه قدر آرامش دارد. به این فکر می کنم که چرا کنارم نیست؟ چرا هروقت می خواهمش نیست؟ دلم می گیرد. احساس بی پناهی می کنم و بلندبلند گریه می کنم. می دانم که گریه ام بیش تر برای تنهایی است تا درد شدید دلم. نمی دانم چرا یک دفعه یاد روز عقدمان می افتم. درد زایمان امانم را بریده و من یاد آن روز افتاده ام.

آن روز همه توی محضر، منتظر سعید نشسته بودیم. بعد از یک ساعت تأخیر بالأخره آمده بود؛ آن هم با لباس های کار. اخم کرده بودم و از اتاقی که سفره ی عقد را پهن کرده بودند، رفته بودم بیرون. سعید با سر و روی کثیف و دودی آمده بود دنبالم. کلاه آتش نشانی اش را برداشته بود و نشسته بود کنارم. رویم را کرده بودم آن طرف. صدایم کرده بود: «سحرجان، قهری؟» گفته بودم: «من سحرجان تو نیستم!» سعید بلند شده بود آمده بود مقابل چشم هایم و خندیده بود.

ـ خیلی خوب! دختر دایی جان قهری؟ ببخشید! من که نمی خواستم…

ـ نمی خواستی چی؟ نمی توانستی یک امروز را خراب نکنی؟ مگر قرار نبود مرخصی بگیری؟ روز عقدت رفته ای پیِ…

و سکوت کرده بودم. انگار بقیه ی حرفم را گم کرده بودم. به این فکر کرده بودم که راستی سعید پی چه کاری رفته است؟ خوش گذرانی؟ نه، او را می شناختم. می دانستم که خیلی منتظر روز عقدمان است.

سعید سرش را انداخته بود زیر و به دستکش های سیاهش نگاه کرده و آرام گفت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.