پاورپوینت کامل می خواهم سهمی در پیش رفت اسلام داشته باشم ۵۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل می خواهم سهمی در پیش رفت اسلام داشته باشم ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل می خواهم سهمی در پیش رفت اسلام داشته باشم ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل می خواهم سهمی در پیش رفت اسلام داشته باشم ۵۲ اسلاید در PowerPoint :

>

فرحناز کریمی

واشنگتن دی سی

گفت وگو با فاطیما صبور، مبلغ دینی در هوستون تگزاس

در ایام کریسمس، با تعدادی از دوستان برای شرکت در سمینار «حضرت مسیح در قرآن» به شهر هوستون رفته بودم. این سمینار در یکی از کتاب خانه های عمومی شهر برپا شده بود و بانی آن، خانواده ی آقای صبور بود و با تمام تهدیدهایی که پیش از برپایی کنفرانس از نژادپرستان افراطی به آن ها شده بود، بدون ترس و واهمه، سمینارشان را به دو زبان انگلیسی و اسپانیایی برگزار کردند. در این برنامه، مسلمانان و غیرمسلمانان زیادی شرکت کرده بودند. کارشناسان و محققان اسلامی نیز به پرسش های مدعوین، پاسخ و توضیح مستدل، از دیدگاه قرآن و اسلام درباره ی حضرت عیسی ولایه علی بن ابیطالب حصنی ارائه کردند.

خانواده ی صبور، خانواده ای فعال در زمینه های مختلف آموزش و ترویج اسلام، در هوستونِ تگزاس هستند که بخش عمده ای از زندگی و درآمدشان را وقف اسلام کرده اند. آن ها با برگزاری کنفرانس، سخن رانی و ایجاد سایت های مختلف، سعی در معرفی اسلام و زدودن تبلیغ های منفی درباره ی اسلام دارند و تمام سعی شان، ترویج اسلام است و تاکنون موفق شده اند بیش از هزاران نفر را با دین مبین اسلام و اهل بیت (ع) آشنا کنند.

پس از اتمام سمینار و آشنایی با خانم صبور، با وی راهی منزلش شدم تا گفت وگویی نزدیک با هم داشته باشیم.

* خانم صبور! به شما خسته نباشید می گویم و سپاس گزارم که بعد از یک روز سختِ کاری، پذیرای ما شدید؛ لطفاً درباره ی سمینار بگویید؟

این سمینار برای ما خیلی مهم بود. روز میلاد حضرت عیسی ولایه علی بن ابیطالب حصنی از اعیاد مهم ایالت متحده ی آمریکا، برای مسیحیان است و هدف ما این بود که باورهای اسلامی مان را درباره ی ایشان با مردم غیرمسلمان آمریکا مبادله کنیم، تا آن ها باور کنند ما چه اعتقادهایی درباره ی ایشان داریم. همان طور که آن ها عاشق مسیح هستند ما نیز ایشان را دوست داریم. می خواهیم مرتبت حضرت عیسی ولایه علی بن ابیطالب حصنی را در دین مان نشان بدهیم و اعتقادها و دیدگاه مان را درباره ی مسیحت برای آنان بازگو کنیم.

* چه مدتی است که شما فعالیت های اسلامی دارید؟

ما سال هاست که در این راه فعالیت داریم و چون هر دو اسلام آورده ایم، دوست داریم چراغی برای کسانی که دوست دارند مسلمان شوند و دین شان را کامل کنند باشیم؛ لذا سعی می کنیم سهمی در معرفی اسلام و کمکی برای تازه مسلمانان داشته باشیم و مشکل هایی را که آنان دارند، برطرف کنیم؛ زیرا تجاربی که هردوی ما در این راه کسب کرده ایم، برای دیگران مناسب خواهد بود؛ زیرا اسلام زندگی ما را احیا و متحول کرد و دنیای جدیدی به روی ما گشود.

* خانم صبور! چه شد مسلمان شدید؟

من هیچ وقت دنبال تحقیق نبودم؛ اما شوهرم همیشه دنبال تحقیق بود. خانواده ام در حقیقت مسلمان به دنیا آمده بودند؛ ولی کاتولیک بزرگ شده بودند. کاتولیک ها مذهبی بودند؛ نه مشروب می خوردند و نه سیگار می کشیدند.

اوایل سال ۱۹۸۳ اسلام را پذیرفتم. در سال ۱۹۸۵ هم با تعلیم های اهل بیت آشنایی پیدا کردم و با مطالعه ی نهج البلاغه، کتاب امام علی ولایه علی بن ابیطالب حصنی شیعه شدم. همسرم هم ۴۵ سال قبل مسلمان شده است.

وقتی وارد دانشگاه شدم، با مسلمانان و اسلام آشنا شدم. آن ها درباره ی دین شان، آزادانه تبلیغ می کردند و راحت حرف های شان را می زدند؛ حتی گاهی این دوستان مسلمان، به عقایدم حمله می کردند. خیلی بدم آمده بود. فکر می کردم روش زندگی ما بهتر از روش زندگی مسلمانان است. حدود دوسال گذشته بود که به من قرآن دادند. هیچ علاقه ای نداشتم مطالعه اش کنم. در نظرم، خانواده ام و روش زندگی مان، بهتر از بچه های مسلمان دانشگاه بود. این مسائل موجب شد تا دین اسلام را مطالعه کنم، قرآن بخوانم، اشکال ها و اشتباه های این دین را دربیاورم و دوستان مسلمانِ عقب مانده ام را اصلاح و هدایت کنم و راه درست زندگی را به آن ها نشان بدهم.

زمانی که قرآن را باز کردم و خواندم، شوکه شدم! واقعاً فکر کردم خداوند با من از طریق این کتاب دارد صحبت می کند. یادم می آید از درون و بیرون، لرزه به تن و قلبم افتاده بود و فهمیدم این کتاب، یک کتاب معمولی نیست. من انجیل را خیلی خوب مطالعه کرده بودم؛ ولی هیچ وقت مرا تا این حد، به وجد نیاورده بود. با خود گفتم اگر این کتاب هر حرفی می زند درست باشد و آن چه تا به حال به من یاد داده اند درست نباشد چه؟

* واقعاً شما تنها برای پیداکردن اشکال، قرآن را خواندید؟

بله؛ از با اطمینان اعتقاد داشتم، می توانم اشکال پیدا کنم و این که اعتقاد من درست است و برحق هستم؛ انجیل برحق است، حضرت عیسی برحق است، این کتاب فقط یک کتاب ساختگی است و من باید این را پیدا کنم؛ ولی وقتی خواندم، به نظر آمد که واقعاً نمی دانم حقیقت چیست؟ البته بعد از خواندنِ این کتاب، این اتفاق برایم افتاد. حالا دیگر زمان می خواستم که بخوانم، تحقیق کنم و ببینم حقیقت چیست؟

یک شب قرآن را در یک دستم و انجیل را در دست دیگرم گرفتم. جلوی تختم زانو زدم و به خداوند گفتم که نمی دانم کدام یک از این کتاب ها درست و حقیقت است؟ خدایا! مرا هدایت کن که راه درست را پیدا کنم. با هیچ کس نمی توانستم حرف بزنم؛ چون خانواده ام این مسئله را قبول نمی کردند. با آفریدگارم و خداوند ارتباط برقرار کردم؛ چون کسی را نمی شناختم. مدام به او رجوع می کردم، از او می خواستم راه درست را نشانم بدهد و این کار را برای من آسان کند. وقتی اسلام در قلبم نشست و به آن ایمان آوردم، دوستانم دیدند که خیلی تغییر کرده ام؛ ولی به آنان می گفتم که من مسلمان نشده ام.

* با خانواده ی تان چه کردید؟ توانستید مسائل دینی تان را با آن ها طرح کنید؟

جلوی آن ها هم نگفتم که دینم را عوض کرده ام. روزی که این مسئله آشکار شد، یکی از غم انگیزترین روزهای زندگی ام بود؛ چون دیدم اشک در چشمان مادرم جمع شده و همین طور گریه می کند؛ چون فکر می کرد من آن ها را فروخته ام و حتی دیگر مکزیکی هم نیستم. وقتی این اشک و ناراحتی را در مادرم دیدم، پدرم گفت: «چه طور توانستی با مادرت این کار را بکنی؟» در آن هنگام شنیدم که صدایی در قلبم می گفت: «مادرت را خیلی دوست داری و مادرت تو را خیلی دوست دارد؛ اما او در روز قیامت نمی تواند تو را از آن چه برای انسان ها فراهم شده (آتش جهنم)، نجات بدهد یا حتی تو را به بهشت ببرد.» من در راه مستقیم بودم و تسلیم شدم. باید تصمیم می گرفتم که عشقم به خانواده مهم است یا عشقم به خداوند! باید محکم و قوی می ایستادم و تمام امیدم به خداوند بود که در این راه کمکم کند تا بتوانم او را راضی کنم. بعد احساس کردم خداوند بیش تر مرا به طرف خودش می کشاند.

* آن ها چه برخوردی با شما کردند؟

با مخالفت های شدید خانواده ام روبه رو شدم. دیگر آن جایگاه همیشگی ام را میان آن ها از دست داده بودم؛ ولی هم چنان ثابت قدم، مطالعه هایم را بیش تر کردم. قرآن که می خواندم، احساس رضایت می کردم و دیگر خلأ و بی تفاوتی والدینم را احساس نمی کردم. خانواده ام مرا طرد کرده بودند. با تحقیق در کتاب های اهل سنت، به حدیث های ضدونقیض برخوردم و همین تناقض و تضادها باعث سردرگمی ام شد که درباره ی اسلام نیز گرفتار شک و تردید شده بودم؛ ولی با مشکل های فراوان و فقدان متن کافی به انگلیسی، در تکاپوی آگاهی بیش تر درباره ی اسلام بودم و مطالعه هایم را ادامه دادم.

یک روز به مسجد رفتم. می خواستم دعا بکنم. دستانم را به حالت قنوت بالا آوردم. تا آن موقع هیچ کس به من یاد نداده بود قنوت بگیرم. نمی دانم چه شد که دستانم را بالا آوردم و شروع به دعا کردم. دوسال بود که مسلمان شده بودم. آن روز، مسلمانانی را در مسجد دیدم که پرسیدند: «روزگارت چه طور می گذرد و نظرت درباره ی دین اسلام چیست؟» من نظرهایم را درباره ‎ی دین گفتم و آن ها گفتند: «ما کتابی داریم؛ اگر دوست داری، بخوان.» گفتم: «یک کتاب دیگر! من این همه کتاب خوانده ام و تحقیق کرده ام؛

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.