پاورپوینت کامل امام شعرها ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امام شعرها ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام شعرها ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امام شعرها ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

>

امام آینه ها

به شهر شبزدگان، همچو آرزویی دور

امام آینه ها آمد از کرانه نور

رسید عاصی و عاشق، پر از عطوفت و خشم

چو روح صاعقه از اوج قله ها غرور

ستاره ها همه فریاد نور سر دادند

غریو شوق برآمد ز چشمه های بلور

خوشا به آینه هایی که صادقانه شکست

غرور کاذبشان ز آنهمه تجلی نور

به چشمخانه او ازدحام آینه هاست

چو خیل ذره که دارد در آفتاب حضور

بگو چه کرد قیامت به برکه های خموش

بگو چه گفت نگاهت به صخره های صبور

کز آن به ولوله برخاست موجهای قیام

و ز این به غلغله جوشید چشمه های شعور

تو آرزوی محالی که ممکن آمده است

مگر تو ((روح خدا))یی که کرده است ظهور!

از آفتاب می گفت

صدیقه وسمقی

آن پیر، در دل شب از آفتاب می گفت

تکبیر عاشقان را، تفسیر ناب می گفت

از گرمی حکایت می سوخت استخوانش

پیرانه سر به یاران درس شباب می گفت

او رود بود در دشت، او دشت در بهاران

با خیل بیقراران، از پیچ و تاب می گفت

آن بوته شقایق، در سرخی و سیاهی

خون شفق به تن داشت، از انقلاب می گفت

آن عابر پریشان در کوچه های غربت

بیداری دلش را با ماهتاب می گفت

آن تکدرخت در دشت، اندوه عاشقان را

با حالتی دگرگون در گوش آب می گفت

آن پیر، آن که از او، کوه استقامت آموخت

آواز عاشقان را در دل جواب می گفت

پیشانی بلندش تفسیر کردنی نیست

صبح شکفته شعری از آفتاب می گفت

راز اشراق

اعظم السادات میرسلیمی

زمان به حرکت دستان تو ارادت داشت

زمین به تابش اشراقی تو عادت داشت

کدام حکمت نورانی از تو ساطع بود

که آسمان به نگاه دلت ارادت داشت

فضای قلب تو بود و هزار غنچه سرخ

کدام دشت به اندازه تو وسعت داشت

قسم به آیه چشمت که راز اشراق است

برای درک تو باید چو عشق جرات داشت

چگونه کشف کنیم آن سوی وجود ترا

که ارتباط به آن سوی بی نهایت داشت

به زیر سایه دست تو کاروان شهود

نشسته بود و دمی قصد استراحت داشت،

که مرغ روح تو ناگاه از قفس پر زد

به آن دیار که روز ازل اقامت داشت

هجرت سبز

سیما قدرتی

همسفر با ستاره ها آمد

با بهاران به سوی ما آمد

دست در دست آرزوها داشت

پا به پایش بهار معنا داشت

با نگاهش سکوت شبها مرد

ذهن را تا طلوع فردا برد

نام او ترجمان باران بود

کوچه ها را چه عاشقانه سرود

روزی از کوچه باغ گلها رفت

روی بال نسیم از اینجا رفت

خلوت آسمان شب را دید

هجرتی سبز کرد تا خورشید

یادش انگیزه شکفتن ماست

پاک مثل نگاه آینه هاست

با عطر خوش دعا

شیرین تنگکیان

در هیات آبها گذشتی

ای چشمه باصفا گذشتی

آرامتر از نسیم بودی

آزادتر از صبا گذشتی

در گوش گل و گیاه خواندی

چون نغمه آشنا گذشتی

بر رخش سحر سواره راندی

با عطر خوش دعا گذشتی

چون بین ستاره ها رسیدم

گفتند که تا خدا گذشتی

احساس یتیمی

فریبا جاودان

عشق در هیبت مردان سیه پوش به سر می کوبید

و بلندای غرور

در غم تنهایی

بر زمین خم شده بود

دلم احساس یتیمی می کرد

بغض در حنجره ام سخت شکست

همه ذرات تنم

عطش اشک شدن بر لب داشت

دلم احساس یتیمی می کرد

بر در خانه دل بیرقی افراشته بودم آن روز

تا بگویم به همه

که شکسته دلی اینجا به عزا بنشسته است

راحتش بگذارید

راحتش بگذارید

تا در این خلوت عشق

های هایی بکند.

آفتاب روزگار

مژگان رجایی

در سوگ تو از ترانه خون می جوشد

از زمزمه زمانه خون می جوشد

تا در دل خاک آرمیدی ای گل

از دیده هر جوانه خون می جوشد

* * *

ز داغت باغ دلها بی قرار است

غمین و تشنه همچون شوره زار است

عزیز دل، اماما، از فراقت

دل عالم چو دریا بی قرار است

* * *

غمی در سینه عالم نهفته است

گل حسرت ز هر سامان شکفته است

اگر سوزد زمین را دل عجب نیست

که در قلبش گل خورشید خفته است

* * *

خمینی آفتاب روزگار است

قیامش تا قیامت استوار است

خیال خام را بگذار ای خصم

که دل در عهد با حق پایدار است

* * *

تحمل بی تو بس دشواره ای گل

به جانم دست غم گلکاره ای گل

دلم چون دیده خونین لاله

ز سوز داغ تو خونباره ای گل

* * *

گل سرخ دلش، بوی تو را داشت

دو چشمش، سحر جادوی تو را داشت

به وقت پرزدن سیمرغ جانش

تمنای سر کوی تو را داشت

یک جرعه صبر

سپیده کاشانی

رفتی و سیل اشک امانم نمی دهد

پیکی خبر ز بخت جوانم نمی دهد

من ناتوان ز هجر و نمی جویمت، دریغ

ای جان، نشانی از تو توانم نمی دهد

پران شدی به سوی افقهای دوردست

یا دست سرنوشت نشانم نمی دهد؟

امشب ستاره ها ز چه رو رنگ باختند

مرغی خبر ز روح و روانم نمی دهد

گیرد ز دیده دست مصیبت گلابها

طوفان عقده ره به فغانم نمی دهد

((اشکم هزار مرحله از دل گذشته است))

یک ((جرعه صبر)) جام زمانم نمی دهد

ای پیر در عزای تو این آه سینه سوز

جز در حریم شعله مکانم نمی دهد

عطر عاطفه

سیمین دخت وحیدی

شکفته بر لب مشتاق من ترانه صبح

که مرغ جان برسانم به آشیانه صبح

به سینه بسته گل انتظار حجله شوق

که سر زند ز کبود افق جوانه صبح

بیا به دشت سحر آب دیده افشانیم

مباد آنکه بخشکد به خاک دانه صبح

در این صلابت ره ای امیر لشکر عشق

بخوان حکایت خورشی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.