پاورپوینت کامل زنان، دفاع مقدس و گسترش فرهنگ شهادت و ایثار روایتی دوباره ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زنان، دفاع مقدس و گسترش فرهنگ شهادت و ایثار روایتی دوباره ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زنان، دفاع مقدس و گسترش فرهنگ شهادت و ایثار روایتی دوباره ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زنان، دفاع مقدس و گسترش فرهنگ شهادت و ایثار روایتی دوباره ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

[حضور زنان در جهاد و جنگ، چه در تاریخ اسلام و چه در تاریخ عمومی دنیا تأثیرگذار و تحسین برانگیزه بوده است. زنان ایرانی نیز در دفاع از دین خود، نیز مام وطن، نقشی ارزنده دارند. حضور اینان در کردستان با ایفای نقش هایی در زمینه تهیه خبر و گزارش، امور تبلیغی و آموزشی و فرهنگی، امدادگری و درمان، خنثی سازی فعالیت مزدوران، همکاری با سپاه و بسیج از نخستین جلوه های ستودنی نبرد مقدس در داخل کشور است.

پس از این، حضور بانوان در هشت سال دفاع مقدس وصف ناشدنی است که نظاره گر نقش آفرینی در این محورها هستیم: رزمی، اطلاعاتی، حمایتی، پشتیبانی، امداد و درمان.

سرانجام اثرات جنگ و چهره های مقاومت بانوان، با زنان شهید و جانباز و آزاده نمایان است که در بخش پایانی مقاله به آن اشاره رفته است.]

دریچه ای به گذشته

زن در اسلام دارای هویت مستقل می باشد. زنان نمونه ای که در قرآن کریم از آنان یاد شده است بهترین گواه این مطلب هستند.

آسیه، مادر و خاله حضرت موسی(ع)، همسر عمران، مریم(ع)، بلقیس، دختران شعیب پیامبر، ساره، هاجر،.. . هر کدام نمونه و شاهدی بر این مسئله اند.

در تاریخ اسلام، فداکاری مؤثر و کامل سیاسی، اقتصادی حضرت خدیجه(س) به عنوان مؤثرترین عامل دفاع در اوضاع سخت مبارزه ثبت شده است. ایشان حتی لحظه ای دست از اعتقاد خود بر نداشت و در تنگی معیشت و سختی روزگار یادی از رفاه و دارایی خویش نکرد. از دست رفتن دفاع سیاسی، مالی، اقتصادی و اجتماعی ایشان به حدی تأسف بار بود که سال وفات ایشان و عموی پیامبر به نام «عام الحزن» از سوی پیامبر خدا(ص) اعلام شد.

فاطمه زهرا(س) از کودکی با حمایت از پیامبر اکرم در برابر فشار و آزار کفار و مشرکان در مکه به دفاع از اسلام و عقاید راستین آن پرداخت.

در غوغای سقیفه مبارزه آگاهانه و فرهنگی فاطمه زهرا با سخنرانی در مسجد و رفتن نزد مهاجرین و انصار در موضوع فدک و خلافت، ادامه همان راه بود. زنان در غزوات و جنگ های صدر اسلام حضوری فعال نشان دادند. در نبرد احد پیامبر مجروح شد. پرستاری و شست و شوی زخم ایشان و حضرت علی(ع) بر عهده فاطمه(س) بود. در جنگ خندق حضرت زهرا در تهیه آذوقه و نان برای رزمندگان اسلام مشارکت داشت. در غزوه احد نسیبه جراح (ام عماره دختر کعب)، به رغم شهادت فرزندش به دفاع از حضرت پیامبر پرداخت. ام ایمن (یرکه دختر ثعلبه بن عود) نیز در جنگ احد در آبرسانی و پرستاری کمک می کرد. در جنگ خندق ام عطیه انصاری در تهیه غذا، نگهداری کودکان و تشویق نوجوانان به حفر خندق، مسلمانان را یاری می داد.[۱]

در جنگ خیبر ۲۳ تن از زنان در اردوگاه اسلام حاضر شدند و پیامبر گرامی اسلام ضمن تقدیر از آنان دستور داد به مساعدت مجاهدان راه خدا، معالجه زخمیان، آب رسانی و امداد بپردازند. صفیه دختر عبدالمطلب، ام ایمن، نسیبه، ام عطیه انصاری، آسیه بنت قیس و برخی از زنان بنی غفار جزء این گروه بودند.[۲]

با توجه به اهمیت مبارزه با روم در جنگ تبوک و تشکیل ستاد جنگ در مسجدالنبی، پشتیبانی ستاد جنگ جهت جمع آوری کمک های مردمی به زنان واگذار شد.

در این جنگ علاوه بر مشارکت اقتصادی و پشتیبانی مالی با اهدای گوشواره و خلخال، زنان در حفظ امنیت شهر و اداره آن، حراست از اموال در غیاب مردان شرکت داشتند.

در قیام خونبار عاشورا همسر مسلم بن عوسجه، مادر وهب و مادر عمرو بن جناده به دفاع از حرم آل رسول پرداختند و در این راه مادر وهب و عروس وی به شهادت رسیدند. همسر زهیر بن قین، زن مسلم بن عوسجه، همسر هانی بن عروه و.. . فرزندان شان را برای رفتن به میدان جهاد تشویق کردند.

حضرت زینب کبرا(س)، ام کلثوم، سکینه، دختران امام علی(ع)، رباب و عاتکه (همسران امام حسین) و دیگر زنان بنی هاشم در روز عاشورا و پس از آن با ایراد خطبه و سخنرانی، شعرگویی و حماسه سرایی، اقامه عزاداری و.. . به تبلیغ پیام شهدا پرداختند.

در تاریخ مبارزات ضد استعماری زنان مسلمان نمونه هایی چون جمیله بوپاشا، لیلا خالد، آمنه دپور، رشیده عبیده و.. . دیده می شوند. متأسفانه معرفی آنان به حدی ضعیف است که جز نامی در مطبوعات از آنان دیده نمی شود و به آسانی فراموش شدند در حالی که بخصوص در فلسطین بار گران مقاومت و دفاع بر دوش زنان نیز سنگینی می کند.

در تاریخ مبارزات ایرانیان، زنان در مشروطه نقش بارز و چشمگیری نشان دادند. حضور آنان در مبارزات مسلحانه همراه ستارخان با لباس مردانه، مقاومت در برابر گرفتن وام از روسیه و.. .، نمونه هایی از حضور زنان ایرانی می باشد.

انقلاب اسلامی ایران چون خورشیدی در تاریخ مبارزات ایرانیان می درخشد. زنان در طول مبارزات قبل از پیروزی انقلاب با عضویت در گروههای مبارز، پشتیبانی برادران رزمنده (که برخی از آنان به زندگی مخفی روی آورده بودند)، پشتیبانی از فعالیت های برادران در فعالیت های مسلحانه و.. . نقش فعالی داشتند.

مبارزانی چون خانم طاهره دباغ، زهرا رهنورد، خانم احتشام رضوی (نواب صفوی)، خانم کبرا سل پور (همسر شهید اندرزگو)، خانم اکبرنژاد (همسر شهید جهان آرا)،.. . از این گونه زنان بودند.

علاوه بر آن، نقش زنان در تظاهرات و راهپیمایی ها به حدی چشمگیر بود که همگان بخصوص غربی ها را به تعجب وا می داشت.

بعد از بیست و دوم بهمن و در اولین روزهای پیروزی، زنان اسلحه بدست برای پاسداری از انقلاب اسلامی وارد میدان شدند.

در درگیری های کردستان، زنان به عنوان مبلّغ، گروه درمانی و پاسدار به حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداختند.

دوران دفاع مقدس به عنوان بارزترین صحنه حضور زنان انقلابی ایران یادآور دلاوری ها و شجاعت های زنان صدر اسلام است.

در تاریخ اسلام هر جا که جلوه ای از حق گویی و حق خواهی نمایانگر است و مردان قیام کرده اند، زنی در کنار آنان است. در کنار موسی(ع)، آسیه است. همراه عیسی(ع)، مریم. در کنار پیامبر، خدیجه(س)، همراه علی(ع)، فاطمه زهرا(س) و در کنار رزمندگان اسلام در ایران، شیرزنانی دلیر که با شجاعت خویش ثابت کردند فاطمه گو، فاطمه خو و فاطمه مرام هستند.

حضور زنان در کردستان

دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، استکبار جهانی که نقشه های استعماری خویش را بر باد می دید، از طریق مزدوران داخلی اقدام به تاراج پاسگاههای مرزی و مراکز دفاعی ایران در منطقه کردستان کرد.

ضد انقلاب که از وضع روزهای اوّل پیروزی انقلاب نهایت استفاده را کرده بود به شهرها هجوم آورد و مسلمانان را می آزرد. بسیاری از افراد را به جرم حق خواهی و حق گویی و در نهایت سنگ دلی به شهادت رساند. پس از پیام سرنوشت ساز امام خمینی، دلیرمردان از تمام نقاط ایران به کردستان روی آوردند. در این میان، زنان بومی و غیر بومی با انجام فعالیت های متفاوتی در دفاع از کردستان حاضر شدند.

أ) اطلاع رسانی و تهیه خبر و گزارش

گروهی از افراد بومی از کارمندان صدا و سیما بودند و مشغول انجام فعالیت های اداری خویش بودند. گروهک های مزدور چون تحمل صدای حق گویی و حق خواهی را از رسانه عمومی نداشتند آنان را مورد اذیت و آزار قرار دادند.

تهدیدات تلفنی، شکستن شیشه منازل، ضرب و شتم بدنی، گونه ای از آزارها بود. یکی از جانبازان زن سنندج می گوید:

«گوینده خبر صدای سنندج بودم. هنگام پخش آهنگ های انقلابی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مزدوران گروهک ها، با پرتاب نارنجک به داخل استودیو مانع از انجام فعالیت من و قطع اخبار شدند. در این حادثه آسیب دیده و قطع نخاع شدم.»[۳]

زنان غیر بومی نیز جهت تهیه اخبار به منطقه می آمدند. مریم کاظم زاده برای تهیه خبر، عکس و گزارش به منطقه رفت و صبر و تحملی در خور در مأموریت ها از خود نشان داد.[۴]

فاطمه سادات میرلوحی (نواب صفوی) نیز به عنوان خبرنگار و گزارشگر به منطقه رفت و سعی در شناساندن اوضاع کردستان به مردم کرد. وی اولین خبرنگار ایرانی بود که با سران ضد انقلاب در منطقه مصاحبه کرد.

این فعالیت ها جهت شناساندن اوضاع منطقه به هئیت حسن نیت (ارسالی از سوی دولت برای حل و فصل اختلاف) و مردم بود، نیز در پدید آوردن محیط مناسب برای بهترین تصمیم گیری تأثیر داشت.

ب) امور تبلیغی و روشنگری

مردم منطقه محروم کردستان سالیان دراز تحت ستم خان ها و عوامل رژیم پهلوی قرار داشتند.

غیرت و حمیت کردها همواره زبانزد خاص و عام بود. عوامل رژیم پهلوی سعی داشتند با عقب مانده نگه داشتن مردم روحیه مبارزه و غیرتمندی را در آنها از بین ببرند.

زنان غیر بومی معمولا از طریق حوزه علمیه قم و مدارس اسلامی به منطقه محروم کردستان اعزام می شدند. این دختران و زنان جوان، از ابتدای ورود، مورد هجمه دشمن قرار می گرفتند.

منافقین به آنها اعلام کرده بودند اگر با کردها رفت و آمد کنید و نزد آنها غذا بخورید، سم در غذایتان می ریزند و کشته می شوید. به کردها می گفتند آنان غذای شما را حرام و نجس می دانند که از آن مصرف نمی کنند، رفت و آمد با شما را جایز نمی دانند، آنها شیعه اند و شما سنّی و.. . از این طریق میان دو گروه، جو را مسموم می ساختند.

تلاش های امام خمینی در وحدت شیعه و سنی آبی بر آتش کینه ها ریخت، اما مزدوران گروهک ها دست بر نمی داشتند.

طلبه، فهیمه سیاری (متولد ۱۳۳۹ – زنجان) دو روز پس از اعزام از قم در اثر اصابت تیر به اتومبیل وی شهید شد، (سقز، ۱۳/ ۹/ ۶۰). مزدوران می خواستند با ایجاد ترس و وحشت میان مبلغان مانع انجام وظیفه آنان شوند.

شهید صدیقه رودباری ساعتی پس از خاتمه درس قرآن مورد اصابت گلوله مستقیم منافقان قرار گرفت (بانه، ۲۸/ ۵/ ۵۹). ایشان علاوه بر تدریس قرآن، به روشنگری زنان فریب خورده گروهک ها در بازداشتگاه می پرداخت.[۵]

ج) امدادگری و درمان

رژیم ستمشاهی که غارت و چپاول را در صدر برنامه های خویش قرار داده بود با فشار اقتصادی و مالی به مردم سعی داشت روحیه آزادی خواهی و حق گویی را در آنها از بین ببرد.

بر اساس سیاست دیرین استعمار، عقب نگه داشتن کردها، چاره خاموش کردن صدای آنها بود. با پیروزی انقلاب توطئه ها و تلاش های مزدوران بیگانه در جهت تجزیه طلبی شروع شد اما سیاست جمهوری اسلامی بر مبنای رشد و سامان دهی وضع قوم ها و اقشار مختلف ایرانی بود. با اعلام تشکیل جهاد سازندگی افراد زیادی جهت رسیدگی و بهبود بخشیدن به وضع بهداشتی و آموزشی به روستاهای کشور اعزام شدند.

بسیاری از نقاط ایران تا آن زمان روی پزشک و پرستار را ندیده بود، از جمله منطقه بشاگرد در سیستان و بلوچستان و روستاهای دور از شهر در چهارمحال و بختیاری و کردستان.

اکثر امدادگران و پزشکان به میل خود در عرصه درمان و کمک رسانی بهداشتی به یاری مردم شتافتند.

دکتر زرین تاج کیهانی، امدادگرانی چون مهری یزدانی، شمسی سبحانی، مریم یساول، شفیع پور و.. . از این گروه زنان بودند. آنان علاوه بر رسیدگی به وضع مجروحان، مسئول رسیدگی به وضع بهداشتی مردم منطقه شدند و در روستاها و شهرها به فعالیت پراختند.

خانم دکتر زرین تاج کیهانی می گوید: «زمانی وقتی که داشتیم از مردم خداحافظی می کردیم خانمی با سلاح ژ.ث جلوی من ظاهر شد و گفت: من تو را می کشم. تو نباید از اینجا بروی! گفتم چرا؟ گفت: تو نباید از این جا بروی. من تو را می کشم! گفتم: دلیلی باید وجود داشته باشد. مگر کار بدی کرده ام؟ اگر کار بدی کرده ام معذرت می خواهم. او به من جمله ای گفت که هیچ وقت در زندگی از یادم نمی رود. گفت: چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هیچ کس بچه های ما را معاینه نکرده است. تو اولین کسی هستی که بچه های ما را معاینه کردی. گوش شان را، حلق شان را، شکم شان را معاینه کردی؛ بنابراین نمی گذاریم کسی که برای ما کاری انجام می دهد از اینجا برود.. .»[۶]

اوج دلاوری ها و شجاعت آنان در جای جای ایران اسلامی نشان دارد و حتی دلیرمردان این سرزمین را به حیرت وا داشته است.

شهید دکتر مصطفی چمران بعد از شهادت پرستار شهید فوزیه شیردل (۲۵/ ۸/ ۵۸ – پاوه) گفت: «خداوندا، چه منظره ای داشت این خانه پاسداران. چه دردناک و چه بهت زده و چقدر شلوغ و پر سر و صدا؛ گویی صحرای محشر است. انبوهی از کردهای مسلح و غیر مسلح در پشت دربه انتظار کمک ایستاده بودند. آثار غم و درد بر همه چهره ها سایه افکنده بود. در همین وقت دختر پرستاری را که پهلویش هدف گلوله ها قرار گرفته بود و خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود از در بیرون می بردند.

آنقدر از بدنش خون رفته بود که صورتش سفید و بیرنگ شده بود. پاسداران جوان به شدت متأثر بودند. این پرستار ۱۶ ساعت پیش مجروح شده بود. به شدت از پهلویش خون می رفت. نه پزشکی، نه دارویی. این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و ضجه زدن ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.»[۷]

د) خنثی سازی فعالیت های مزدوران و گروهک های وابسته

برپایی جنگ شیعه و سنی، سوء استفاده از فقر و نداری دردناک که از جهت بهداشتی، غذایی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی میان مردم حاکم بود، نیز تبلیغات مسموم علیه نظام اسلامی، باعث می شد که برخی از ساده اندیشان در دام فریبکارانه ضد انقلاب وابسته گرفتار شوند.

شمسی سبحانی می گوید: «زهرا گاهی به پاسگاه می آمد و به سنندج بر می گشت. بعد از مدتی حتی به پاسگاه هم نمی آمد. چند بار به او تلفن کردیم، خانواده اش می گفتند نیست. برایمان عجیب بود. یک شب ساعت ۱۱ شب به خانه آنها زنگ زدیم. خودش گوشی را برداشت و گفت: «کومله ها فهمیدند که با سپاه همکاری می کنم. خانه ما را زیر نظر دارند. دیگر اینجا زنگ نزنید و سراغ مرا نگیرید.» ما شک کردیم. چند روز بعد کسی که زهرا را معرفی کرده بود گفت: پیشمرگان مسلمان کرد، زهرا و خانواده اش را دستگیر کرده و تحویل دادگاه انقلاب داده اند. جاسوس کومله ها بودند و خانه آنها هم پر از سلاح بوده است.

بعدها مثل زهرا زیاد دیدیم. کومله به این دخترهای کم سن و سال که معمولاً از خانواده های فقیر بودند شخصیت کاذب می دادند. اسلحه و مهمات در اختیارشان می گذاشتند و برای مأموریت های مختلف آنها را آموزش می دادند.»[۸]

در این میان، زنانی بودند که آگاهانه جهت خنثی سازی فعالیت های مزدوران گام برداشتند و در این راه تا آخرین نفس مقاومت کردند.

شهید ناهید فاتحی کرجو (متولد ۱۳۳۴ – سنندج) در زمستان ۱۳۶۰ توسط عناصر مزدور ربوده شد. مدت یازده ماه تمام در زیر شکنجه های جلادان مقاومت کرد.

آنهایی که شاهد مقاومت او بودند عنوان می کردند ضد انقلاب شرط آزادی او را توهین و اهانت به حضرت امام خمینی (ره) قرار داده بود اما این شاگرد مکتب رسول الله(ص) هیچگاه تن به این کار نداد و با مقاومت خود چون «سمیه» دشمن را مأیوس کرد.

او در زیر شکنجه به شهادت رسیده، شبانه پیکر او را دفن کرده و به مردم روستای «هشمیز» گفتند که او را آزاد نموده اند. مادر شهید پس از جست و جوی فراوان موفق به پیدا کردن محل دفن وی و انتقال پیکر مطهر به سنندج شد.[۹]

زمانی که مریم امین پور به روستای مجاور رفت تا خبر آزادی همسر و برادر همسرش از زندان گروهک ها را به اطلاع پسرش برساند، گروهک ها خبردار شده و با آر پی جی به منزل پدری او حمله کرده، وی را به شهادت رساندند. آنگاه مریم را دستگیر کرده و به جرم اسلام خواهی و وطن دوستی در ملأ عام تیرباران کردند.[۱۰]

روحیه دفاع از حق و اسلام خواهی چنان میان زنان رشد کرده بودند که تا پای جان در این راه ایستادگی کردند تا نهال انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند.

ه) همکاری با برادران سپاهی و بسیجی

برادران سپاهی، کمیته و بسیجی، شجاعانه در دفاع از تمامیت ارضی کشور شرکت کردند. مظلومانه اسیر شدند و مردانه مقاومت کردند و غریبانه به شهادت رسیدند. در آن ایام گروههای وابسته، از غیرت و ناموس پرستی و رعایت موازین اسلامی توسط برادران سوء استفاده می کردند و چون مطمئن بودند برادران دست به نامحرم نمی زنند، از طریق زنان خودفروخته اقدام به مبادله نقشه و اسلحه می کردند.

بنا بر تصمیم برادران مسئول، خواهران برای انجام بازرسی و گشت به منطقه اعزام شدند. خواهر مریم کاتبی، راضیه خلیلیان و.. . جزء این دسته در حماسه دفاع از کردستان بودند.

مریم کاتبی می گوید: «یک روز می بایست زنی را می گشتیم که بچه ای در بغل داشت و به علت نداشتن کهنه، لباس مادرش و لباس خود را کثیف کرده بود. مادر این کار را به عمد کرده بود تا رغبت نکنیم او را بگردیم. بوی تعفن در آن محیط گرم محوطه، چادر را پر کرده بود اما چاره ای نبود، باید او را می گشتیم. وی مانع کار ما می شد. وقتی می خواستیم او را بگردیم حرکتی کرد که چینه دور کمرش باز شد. یک نارنجک، یک سری ورق و مقدار زیادی پول بیرون ریخت. بلافاصله آنها را جمع کردیم. مردها را بیرون چادر نگه داشتیم و زنها را داخل چادر. بزرگ ترین شخص در آن جمع، ۱۹ سال داشت.

… بعدها برادر محمد گفت: نقشه هایی که آن روز از آن زن گروهکی گرفتید باعث شد تعداد زیادی از سران گروهک ها و نقشه های عملیاتی آنها لو برود و ما توانستیم تعداد زیادی از آنها را در شهر دستگیر کنیم.»[۱۱]

علاوه بر این، افراد بومی منطقه جهت انتقال اطلاعات به برادران سپاهی و پیشمرگ مسلمان کرد اقدام می کردند. شهید فرشته باخویشی، به همین دلیل توسط گروه ملحد کومله در چند صد قدمی خانه اش به ضرب گلوله کشته شد.[۱۲]

و) فعالیت های آموزشی و فرهنگی

با توجه به محیط متشنج آن روزها و نیز تهدید و ارعاب گروهک ها برای اذیت و آزار معلمان و دانش آموزان، فعالیت های آموزشی متوقف شده بود. اما برخی مدارس فعالیت خود را تحت پوشش امنیتی سپاه و ارتش در نوبت های متعدد شروع کردند. از آنجا که بسیاری از آموزگاران نمی توانستند در کلاس های درس حاضر شوند، خواهران انقلابی در کنار سایر فعالیت ها به تدریس نیز می پرداختند. خواهر حامدی و تارا، از این دسته بودند.

خواهران بخش درمان نیز، به صورت نوبتی در بیمارستان و آموزش و پرورش کار می کردند. در جهاد نیز فعال بودند، علاوه بر آنکه تأمین جاده از صبح تا ۵ بعدازظهر بر عهده آنها بود. فعالیت در مساجد و پایگاهها هم از فعالیت های خواهران بود.

البته با توجه به گستردگی منطقه و عملیات های خاص، این برنامه ها نمی توانست به صورت منظم تداوم یابد. خواهر کاتبی می گوید: «من سه ماه تابستان سال ۶۰ از بیمارستان بیرون نیامدم. هم کار زیاد بود و هم اینکه احتمال دردسر می دادم.»

دشمن مزدور وحشیانه می کوشید از فعالیت های اسلامی زنان و دختران جلوگیری کند و به شیوه های گوناگون متوسل می شد. تهدیدات تلفنی، اذیت و آزار خانواده ها، شکستن شیشه های منازل، نارنجک انداختن به منزل، آتش زدن اتومبیل و.. . زمانی که تهدیدات فایده ای نداشت به زور متوسل می شدند. ربودن دختران و زنان، ترور در منزل و نزدیکی آن، تیرباران در ملأ عام و.. . از حربه های دیگر دشمن وابسته بود. اما زنان پیکارجو از این حربه ها نترسیدند و تا آخرین لحظه پایداری کردند.

از ۴۳۴ زن شهید کردستان، ۷۱ نفر در مقابله با ضد انقلاب داخلی و مزدوران وابسته به شهادت رسیدند. مسن ترین آنها «آمنه نیکی» بود که در هفتاد و هشت سالگی در ۱۶/ ۶/ ۵۹ به دست ملحدان ضد انقلاب در سنندج ترور شد. کوچک ترین آنها دختر دو ساله ای بود به نام «روناک مؤمنی فرد» که در ۱۵/ ۴/ ۶۷ بر اثر اصابت ترکش سلاح های ضد انقلاب در سنندج به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نقش زنان در دفاع مقدس

زمانی که استکبار جهانی تصور می کرد اغتشاشات داخلی، کودتاهای بی سرانجام، اقدامات تجزیه طلبی و شعارهای توخالی تأثیر خود را نداشته است، تصمیم گرفت ضربه نهایی را به حکومت نوپای اسلامی وارد نماید. بنابراین از طریق کشور همسایه عراق اندیشه خام خود را عملی ساخت.

البته اولین زمزمه های جدایی، توسط گروهک وابسته خلق عرب در اوایل پیروزی انقلاب در خوزستان شروع شد که در برخی اوقات به درگیری مسلحانه رسیده بود.

تجاوز و جنگ عراق ۳۱/ ۶/ ۵۹ با شکستن دیوار صوتی و بمباران فرودگاههای تهران، اهواز، آبادان، شهرهای مرزی، اصفهان و.. . شروع شد و درپی آن، انقلاب اسلامی وارد دوران جدیدی شد.

در نتیجه نقش زنان و مردان بخصوص در مناطق مرزی دگرگون پیدا کرد و نقش های جدیدی ظهور یافت. برخی از فعالیت های بانوان به راحتی پذیرفته شد و رشد کرد مثل امور پشتیبانی و حمایتی برای تشویق به حضور در میدان جنگ و.. . اما با توجه به تفکر حاکم بر اذهان، در آن برهه هیچ سازمانی فکر نمی کرد می تواند از توان زنان در اوضاع دیگر نیز استفاده مطلوب ببرد. بنابراین بسیاری از نقش ها به صورت خودجوش یکباره ظهور کرد. البته با توجه به اینکه اکثر کارها بدون برنامه ریزی صورت می گرفت، ایثار و رشادت و خواست زنان بود که آنها را پیش می برد.[۱۳]

به طور کلی نقش زنان در دفاع مقدس را می توان به شرح زیر دانست:

أ) نقش رزمی – اطلاعاتی

ب) نقش حمایتی – پشتیبانی

ج) امداد و درمان

باید اذعان داشت جنگ در شرایطی رخ داد که حتی مردان و بخصوص افراد نظامی آمادگی لازم برای مقابله با تهاجم را نداشتند. باور به عدم شرکت زنان در جنگ تصور جدیدی نبود. با توجه به آسیب پذیر بودن بانوان و امکان سوء استفاده ها مردان سعی می کردند هر چه بیشتر زنان را از محیط جنگ دور نگه دارند.

مزار بیست دختر ایرانی در اطراف بستان از آسیب هایی است که در جنگ گریبانگیر بانوان شد. این دختران متعلق به خانواده های عرب خوزستان در اطراف دشت آزادگان و بستان بودند.

هیچ کدام از این قبرها نام ندارند و فقط یک تابلو نشان می دهد آنجا محل دفن بیست دختر است که به دست نیروهای عراقی پس از اذیت و آزار به شهادت رسیده اند.[۱۴]

بنابراین بسیاری از نقش هایی که زنان می توانستند بر عهده بگیرند اجازه ظهور نیافت و یا در ابتدای ظهور از بین رفت. اینک به بررسی برخی از فعالیت های زنان در دفاع مقدس می پردازیم:

أ) نقش رزمی – اطلاعاتی زنان

نقش رزمی زنان

با توجه به عدم آمادگی برای مقابله با تهاجم، همه دچار سرگشتگی بودند. هر کس هر چه می دانست و می توانست و به ذهنش می رسید به اجرا می رساند، حتی تهیه کوکتل مولوتف برای مقابله با تانک های مهاجم در مرز شلمچه اولین بار به ذهن زنان رسید.

در روزهای اولیه جنگ برخی از روستاها و شهرهای ایران در آستانه سقوط قرار گرفتند مانند قصر شیرین، مهران، بستان، سوسنگرد، نفت شهر، هویزه و.. . پس از پیام امام خمینی(ره) در روز سوم جنگ، دوم مهرماه ۱۳۵۹، که جنگ ایران و عراق را جنگ بین اسلام و کفر معرفی نمود، کمیته های خودجوش محلی شروع به فعالیت کردند. حضور افراد در جبهه خرمشهر آگاهانه و متعهدانه بود به طوری که تا ۲۷ مهرماه و علی رغم فشار شدید دشمن، زنان و مردان پا به پای هم می جنگیدند.

در اهواز در تابستان همان سال دوره نظامی – عقیدتی ویژه افراد دانش آموز و دانشجوی بسیجی برگزار شده و روز بیست و نهم شهریور ماه تمام شده بود. دانشجویان که از شهرهای مختلف بودند با شروع جنگ خود را به پایگاههای سپاه معرفی کردند و بدین ترتیب اولین هسته فعالیت های خواهران شکل گرفت.[۱۵] آنها مسئول سازماندهی دانش آموزان و مردم محلی شدند.

تهیه کوکتل مولوتف ابتدایی ترین کار رزمی خواهران بود اما بعدها با توجه به موقعیت های خاص هنگام تهیه و تأمین مهمات برای رزمندگان، ارسال مواد غذایی، کندن سنگر و.. . لازم بود سلاح حمل کنند تا هنگام خطر بتوانند از خود دفاع نمایند.

«در قبرستان خرمشهر زنی ۶۵ ساله را دیدم که تفنگ ام یک بر دوش داشت، گفتم: مادر چه می کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته اند. می روم راهشان را ادامه دهم. هر چه او را منع کردیم نپذیرفت و گفت باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست. جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.»[۱۶]

خواهر رباب حورسی از زنان خرمشهر می گوید: «بعد از آنکه دو نفر از برادران سپاه که برای انفجار پل و پادگان رفته بودند شهید شدند، خواهران، مسئول حفاظت و مراقبت از مهمات و مسلّح کردن مردم را بر عهده گرفتند. ما از نظر مهمات برادران را تأمین می کردیم، حتی گاهی مواقع که احتیاج بود و نیروی برادران سپاهی کم بود از خواهران استفاده می کردند.»

خواهران در آموزش نظامی به افرادی که از شهرهای دیگر برای کمک می آمدند نیز یاری می رساندند.

«برادر فرزیان پیش من آمد و گفت: این گروه طلبه ای که آمده اند، قریب به اتفاق آنها حتی تا به حال اسلحه در دست نگرفته اند. ما کمبود نفر باید آنها را آموزش بدهیم و به منطقه اعزام کنیم. ما که در خط هستیم و وقت آموزش نداریم، شما باید در یک دوره آموزشی کوتاه مدت لااقل طرز قرار گرفتن اسلحه، پرتاب نارنجک و باز و بسته کردن اسلحه را به آنها یاد بدهید. بدون فوت وقت کار آموزش شروع شد.[۱۷]

اما با همه این احوال به دلیل ناامنی و آزاری که توسط عراقی ها وارد می شد خواهران جز در هنگام لزوم و ضرورت وارد معرکه نمی شدند، به ویژه با دستور اکید برادر جهان آرا که حتماً در برابر دشمن مقاومت کنید تا شهید شوید و به دست آنها نیفتید.»[۱۸]

آوازه وحشی گری و درنده خویی دشمن به گوش رزمندگان رسیده بود.

خواهران وظیفه نگهبانی از مقرّ مهمات را بر عهده داشتند. با توجه به تخلیه پادگان ها، خواهران مهمات پادگان هایی را که در دسترس بود به مقری نزدیک شط انتقال داده و مسئولیت حفاظت و توزیع مهمات را بر عهده گرفتند. با توجه به موقعیت، گهگاه وضعیت خود را تغییر می دادند. بعد از مدتی مهمات به ماهشهر منتقل شد و برخی خواهران به آنجا منتقل شدند.[۱۹]

وظیفه نگهبانی از پیکر مطهر شهدا، دفن آنها و حفاظت از بهشت زهرا نیز بر عهده خواهران بود. خواهران دیگر و برخی از خانواده ها در شهر ماندند.

«خانم مسنّی بود که هشت تا بچه قد و نیم قد داشت، با تمام بچه هایش در خدمت رزمنده ها بود. شب ها داخل سنگر می خوابید. ما که توپ و خمپاره نداشتیم. او برای این که دشمن فکر کند آن سنگر خمپاره دارد، یک لوله پلیکا را طوری جاسازی کرده بود که هر که از دور می دید، فکر می کرد لوله خمپاره است. او مثل رزمنده ها یک اسلحه داشت و داخل سنگر آماده دفاع بود.[۲۰]

صحنه هایی چنین کم نبودند. این وضع تا زمانی ادامه داشت که دستور قطعی تخلیه شهر صادر شد. دستور قطعی که صادر شد خواهران به تکاپو افتادند. «روز بیست و سوم مهرماه سید بحرالعلوم و یکی دیگر از برادران آمدند و گفتند جهان آرا گفته که هیچ خواهری نباید در شهر بماند. همه باید از خرمشهر بروند. من و چند نفر از خواهران گفتیم: محال است برویم! شهر را ترک نمی کنیم. تا آخرین لحظه می خواهیم در شهر بمانیم. سید عصبانی شد و گفت: باید بروید. ما مقاومت کردیم. گفت: اگر نروید همه تان را می کشم. بعد در حالی که عصبانی بود با بغض ادامه داد: بمیرید بهتر از این است که دست عراقی ها بیفتید.»[۲۱]

تجربه تلخ کشته شدن زنان و دختران به دست عراقی ها، برادران را نگران کرده بود. اما در هر حال تا سقوط خرمشهر آنان همچنان در شهر فعالیت می کردند.

در جبهه های دیگر نیز وضع به همین منوال بود.

برادران حاضر در جبهه غرب نقل می کنند که در روزهای اوّل حمله به گیلانغرب، برادران سپاهی از ایلام برای دفاع به سمت گیلانغرب حرکت کردند و طی عملیاتی وارد شهر شدند. چند نفر از سربازان عراقی وارد خانه ای در شهر می شوند. داخل خانه سه تن از خانم بودند. عراقی ها تصور می کنند این زن ها دیگر تسلیم هستند و هیچ کاری نمی توانند انجام دهند. تفنگ هایشان را کناری گذاشته، به یکی از زن ها نزدیک می شوند، غافل از اینکه خانم دیگری مخفی شده است. وی با تبر به سر سرباز عراقی می زند و او را به هلاکت می رساند، سپس با برداشتن اسلحه بقیه را وادار به تسلیم می کند و تحویل می دهد.[۲۲]

در شادگان (بین اهواز و آبادان) چهار شیرزن، هشت سرباز عراقی را به اسارت گرفته بودند.[۲۳]

گویا برادر یکی از این زنان شهید می شود. سه خواهر، خود را پشت بوته ها پنهان می کنند و یکی با اسلحه ای پنهان در زیر لباس جلو می رود. سربازان عراقی اقدام به تیراندازی می کنند اما این خواهر تظاهر به ترس و تسلیم می کند. سربازان به قصد تفریح به سمت او می آیند اما او اسلحه اش را بیرون کشیده سربازان را خلع سلاح می کند، خواهران دیگر از محل خود بیرون آمده او را یاری می کنند.

صحنه های رزم زنان گرچه اندک بود اما تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت.

خانم فاطمه نواب صفوی نیز به همراه گروه چریکی شهید چمران در ناحیه سوسنگرد اسلحه به دست می گرفت و می جنگید.

مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی های خویش در آن ایام گفت: «به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مسنّی زندگی می کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود اینکه ۵۰ – ۴۰ سال داشت خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می کرد. معروف بود که با چوبدستی، چند سرباز عراقی را انداخته است.»[۲۴]

ماجرای زن سوسنگردی مبارز، مادر شهید الحانی هم شنیدنی است. این زن مبارز، یازده سرباز عراقی را به خانه خودش در سوسنگرد دعوت می کند و برای آنها غذا می پزد. موقعی که آنها مشغول به استراحت هستند در اتاق را قفل کرده و بسیجی ها را خبر می کند، خودش نیز با چوبدستی که تنها وسیله دفاعی اش بوده آنها را می زند.[۲۵]

یکی دیگر از زنان سوسنگردی نیز آرد را مسموم ساخته با آن نان پخته و تعدادی از سربازان عراقی را می کشد. این صحنه ها گرچه اندک بود اما تا پایان دوران دفاع مقدس ادامه داشت. در کرمانشاه پس از عملیات مرصاد، خانم کردی اهل گیلانغرب تعریف می کرد: وقتی منافقین به شهر حمله کردند با همین دست هایم چهار نفر از زنان منافق را به درک واصل کردم. بعد با پوزخند ادامه داد: جان خودشان می خواستند خانه هایمان را قتلگاه کنند اما آرزویشان را به گور بردند. آنها در شهر شایع کرده بودند شام گیلانغرب، صبحانه باختران، الحمدلله صبحانه در جهنم نصیب شان شد.[۲۶]

این نمونه ها همه نشان از شرکت زنان در رزم مستقیم با دشمن دارد. مهم نیست دست خالی بودند یا اسلحه داشتند. مهم این است که وظیفه خود را بدون برنامه ریزی قبلی، بدون ابلاغ، بدون حکم و.. . به انجام رساندند. نقش آفرینی تا حدی سرنوشت ساز بود که توطئه دشمن را خنثی می کرد. در گیلانغرب خواهران با استفاده از کمین هایی که گذاشته بودند نیروهای عراقی را در بدو ورود به شهر مورد هدف قرار داده و سبب عقب نشینی آنها شدند. بنابراین نقش آنها گرچه اندک ولی سرنوشت ساز و مهم بود.

زنان در نقش های اطلاعاتی

ستون پنجم به شدت در منطقه فعال بود. قبل از آغاز جنگ، بمب گذاری های گروهک های فدایی، پیکار، خلق عرب و.. . که در راستای حمایت از زمزمه های جدایی خواهی، مقابله با مردم مسلمان و تخلیه شهر صورت گرفته بود برادران سپاهی و بسیجی را هوشیار کرده بود. به گونه ای که بسیاری از پایگاههای فعال توطئه گران را شناسایی کرده بودند. اما با شروع یکباره جنگ نمی توانستند وظایف را به خوبی به انجام برسانند. بنابراین از خواهران یاری خواستند.

خواهر حورسی از مدافعان خرمشهر می گوید: قرار شد عصر به پادگان برادران دریایی برویم. وقتی وارد پایگاه شدیم، برادران که ما را می شناختند به هر کدام یک کلت کمری دادند. طرز کار آن را نمی دانستیم، خیلی سریع و خلاصه چگونگی استفاده از آن را به ما آموزش دادند و ما از آن لحظه به نیروهای شناسایی ملحق شدیم. کار نیروهای شناسایی، خنثی کردن بمب، شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن ردپای آنها در شهر و روستاها بود.[۲۷]

این نیروها آموزش چندانی ندیده بودند. آنچه در وجود آنها بود تنها عشق بود؛ عشق به اسلام، به انقلاب اسلامی و به امام. اما ستون پنجم، نیروهای آموزش دیده ای بودند که خود را در قالب نیروهای وفادار به انقلاب جازده بودند، حتی جزء مدافعان شهرهای جنگ زده.

خواهر حورسی می گوید: «… برادری که برای بازرسی پیاده شده بود گفت: دو نفر زن داخل این خانه کناری هستند، هر چه به آنها می گویند از خانه بیرون بیایید، نمی آیند. من داخل خانه رفتم. پنج نفر بودند. دو نفر زن و سه نفر مرد. آنها ستون پنجم بودند. یک بی سیم مادر داشتند و گرایی مقر سپاه را به دشمن داده بودند. آنها را به زور اسلحه بیرون آوردیم و سوار وانت کردیم و با خودمان بردیم.»[۲۸]

وضع در کلیه شهرهای مرزی بدین منوال بود. در آبادان، اهواز و سوسنگرد رزمندگان با هوشیاری، کلیه امور را تحت کنترل داشتند. ستون پنجم چون در لباس خودی فعالیت می کرد بسیار دقیق تر از عراقی ها عمل می نمود و ضربه هایی که می زد اثرات پایدارتری داشت. اما دست خدا بالای همه دست ها است و به رزمندگان یاری می رساند.

یکی از خواهران در اهواز که با برادران اطلاعات همکاری می کرد زنی را دستگیر کرد و از او اطلاعاتی به دست آورد. این زن در گراهایی که به پاسداران داد محل هایی را معرفی کرد که در آنجا منافقین اسلحه های زیاد و حتی تانک پنهان کرده بودند و قصد داشتند در مراحل بعدی با همکاری نیروهای عراقی از آن امکانات علیه رزمندگان اسلام استفاده کنند. خواهر بسیجی ابتدا صحت و سقم برنامه را سنجید. سپس برادران را خبر کرد. برای شناسایی مکان ها همراه برادران در حالی که لباس رزم پوشیده و موهایش را پنهان کرده بود رفت. آنها موفق شدند سلاح های پنهان شده در روستا را، در آن دوران که با کار شکنی بنی صدر، مهمات به مناطق جنگی ارسال نمی شد، یافته و برای دفاع از کشور به برادران رزمنده برسانند.

در اوایل جنگ وضع بیمارستان ها مطلوب نبود. اگر بیمارستانی فعال بود نیروهای مردمی آن را سرپا نگه داشته بودند و چون امکان شناسایی همه نیروها نبود، منافقین در بیمارستان ها آزادانه تردد کرده و اطلاعات رد و بدل می کردند، به طوری که آمار تقریبی مجروحان و شهدا در یک عملیات یا موشک باران که از رادیو عراق پخش می شد بسیار به واقع نزدیک بود، یا زمانی که فرماندهی مجروح می شد یا شهید می گشت خبر آن ابتدا از رادیو عراق پخش می شد. این قضیه در زمان شهادت دکتر چمران بسیار مشهود بود. بنابراین نیروهای خواهر امدادگر یا بهیار که به صورت بسیجی وارد کارزار شده بودند وظیفه شناسایی منافقین را در داخل بیمارستان بر عهده گرفتند.

خواهر میرزایی می گوید: « MPOبود و نباید آب می خورد، یک روز که ما نبودیم سربازی به او آب داد و زخم های او عفونت کرد.. . دکتر از پرستاران سؤال کرد، هیچ کس به گردن نگرفت. سرباز را خواستند و از او پرسیدند، گفت: پرستارش خانم.. . گفته. رفتند سراغ آن پرستار که چرا گفتی؟.. . سرانجام حبیب شهید شد.»[۲۹]

همچنین راوی از شهادت زخمیانی می گوید که با راهنمایی غلط پرستاران نفوذی و منافق توسط دوستان به شهادت رسیدند: «هاشم گفت: غذا به او دادم. ساعت ده و نیم شب بود که متوجه شدم خلط گلوی «بابایی» بد جوری اذیتش می کند. به پرستار گفتم، گفت: می آیم. یک ساعت، یک ساعت و نیم گذشت اما نیامد. گفتم: اگر نمی توانید کمکش کنید، بگین خودم کمک کنم. پرستار گفت: چیزی نیست خلط تو گلوش جمع شده، اگر یک لیوان آب بیاری در گلویش بریزی، خلط پایین می ره. وقتی آب می ریزی، بینی شو بگیر تا نفس با دهان بکشد.. . هاشم همین کار را می کند و بابایی شهید می شود. در حالی که بابایی قطع نخاع از گردن بود و باید با دستگاه آسپیراتور خلط را بیرون می کشیدند تا نفس بکشد.. . این پرستار جذب گروه منافقین شده بود، به مجروحان عراقی رسیدگی زیادی می کرد. برایشان شکلات و سیگار می خرید، حجابش را هم آن طور که باید رعایت نمی کرد.»[۳۰]

مسئله دیگر در بیمارستان ها انجام عمل های منجر به قطع عضو بود. بارها اتفاق افتاده بود که به خاطر داشتن ترکش ریز در دست و پا پزشک منافق آن عضور را قطع می کرد. خواهران اطلاعات در قالب امدادگر شروع به فعالیت نموده و علاوه بر آنکه فعالیت های امدادی انجام می دادند با درایت و تیزهوشی توانستند شبکه منافقین را شناسایی کرده، آنها را به انزوا کشانده یا به مقامات مربوطه معرفی کنند.[۳۱]

در عملیات مرصاد، منافقین نیروهایشان را با پوشش غیر نظامی در داخل شهرها سازماندهی کرده بودند تا در صورت سقوط شهر حضور داشته و مراکز فعال را در دست بگیرند. منافقین تنها با پوشیدن یک روپوش سفید به عنوان پرستار در محل استقرار پیدا می کردند و اقدام به مبادله اطلاعات می نمودند و در این راه از انجام هیچ کار غیر انسانی ابا نداشتند.

خواهر جزایری می گوید: در یکی از روزها به یک زن که چند روز بود در محوطه بیمارستان حضور داشت و به این طرف و آن طرف تردد می کرد مشکوک شدند. به این دلیل که این زن یک نوزاد قنداقی به خودش بسته بود و با لباس محلی به همه جا سر می کشید. وقتی توجه ما را جلب کرد که احساس کردیم نوزادی که پشت او بسته شده است اصلاً تکان نمی خورد.

وقتی به او نزدیک شدیم فهمیدیم نوزاد مرده است، ولی آن زن همچنان او را روی پشت خود حمل می کرد. برادران او را دستگیر کردند. ما او را گشتیم. اسلحه اش را زیر لباس کردی مخفی کرده بود تا در صورت لزوم از آن استفاده کند.[۳۲]

ب) نقش حمایتی – پشتیبانی زنان

در جنگ ها نوعاً نقش پشتیبانی را به زنان محول می کنند. این مسئله در جنگ های جهانی نمود بیشتری داشت. در جنگ دوم جهانی عمده کارگران اسلحه سازی را زنان تشکیل می دادند. همچنین جهت تشویق سربازان برای شرکت در جنگ، مادر سرباز شهید یا سرباز کشته شده سخنرانی می کرد.

با توجه به اسلامی بودن انقلاب و اعلام جنگ به عنوان نبرد حق و باطل نقش حمایتی – پشتیبانی زنان رنگ و بوی مذهبی و اعتقادی گرفت. زنان این نقش را چون تکلیف دینی به خوبی انجام دادند.

نقش حمایت روانی و عاطفی رزمندگان

کارشناسان نظامی عقیده دارند که در جنگ ها توجه به سه عامل روانی، اقتصادی و نظامی بسیار مهم است و باید در طرح ریزی عملیات مورد توجه و بهره برداری قرار گیرد. اهمیت عامل روانی تا حدی است که «جنگ روانی» بدون امکان استفاده از سلاح، یکی از مهم ترین ارکان رزم را تشکیل می دهد. در جنگ ما نیز تقویت روحیه رزمندگان عامل تعیین کننده و مهمی در سرنوشت جنگ بود.

زنان در این حیطه چنان محیطی مناسب و سازنده را فراهم آوردند که مردان شرم داشتند. برادر سربخش از پاسداران جانباز می گوید: در نخستین روزهای جنگ، در مقرّ سپاه بودیم. گردانی از نیروهای ارتش در گیلانغرب مستقر بود. فرمانده گردان دستور عقب نشینی صادر کرد. هر چه اصرار کردیم در شهر بماند قبول نکرد. من ناباورانه عقب نشینی نیروها را نگاه می کردم. یک مرتبه دیدم زنی روستایی دوید و جلوی خودروی فرماندهی را در جاده گرفت. فرمانده پیاده شد و گفت: خانم، برو عقب. زن روستایی گفت: کجا می خواهید بروید؟ مگر نمی بینید عراقی ها دارند می آیند. زن و بچه مردم را به امان خدا رها می کنید و می روید! فرمانده گفت: بنی صدر فرمانده کل قوا دستور عقب نشینی داده است و ما تابع دستور هستیم. آن شیرزن هر چه اصرار کرد دید فایده ای ندارد. یکمرتبه رو سری اش را از زیر چادر باز کرد و گفت: از طرف من این روسری را بدهید به فرمانده کل قوا! فرمانده وقتی این حرکت را دید به غیرت دینی اش خیلی برخورد و همان جا دستور داد دوباره نیروها به شهر برگردند.[۳۳]

در داخل خانه ها همین روحیه حاکم بود. فهیمه بابائیان پور پس از شهادت همسر اوّلش و در حالی که فرزند یک سال و نیمه ای داشت بعد از دیدن برنامه روایت فتح به همسر دومش گفت: خجالت می کشم که این همه در جبهه هستند و تو این جایی! جنگ نیاز به نیرو دارد و این گونه همسرش را روانه جبهه کرد و این در حالی بود که دو فرزند خانواده شهید شده بودند. همسر ایشان می گوید: پس از خواندن نامه های فهیمه آگاه می شدم و با تذکرات پی در پی وی بود که راه را به درستی و اطمینان طی می کردم.[۳۴]

روحیه، نقش مهمی در میدان مبارزه دارد. ژنرال رمل – روباه صحرا – می گوید: «روحیه سه چهارم نیروست و اگر در ارتش ایمان نباشد روحیه کشته خواهد شد و آن ارتش هم هر چه قوی و نیرومند باشد محکوم به شکست و زوال خواهد بود.»[۳۵]

مادران و همسران رزمندگان، دانش جنگ روانی را در هیچ آموزشگاه رسمی فرا نگرفته بودند اما تکلیف خود را به خوبی به انجام می رساندند.

حجت الاسلام ربانی می گوید: اصغر هادی زاده در جبهه همراه ما می جنگید. او همانند فرزند ابن حارث بود و به من می گفت: برای فروکش کردن التهاب مادرم به جبهه آمده ام چون همیشه می گوید می خواهم به جبهه بروم و بجنگم.[۳۶]

برادر پاسداری از ایلام می گوید: در جبهه سومار شاهد بودم خانمی از تهران به سپاه ایلام مراجعه کرد و جویای حال فرزندش که به غرب آمده بود شد. بر حسب اتفاق این پسر همراه ما در جبهه سومار بود. این خانم در میدان تیر تیراندازی کرد و به هدف زد. سپس به فرزندش گفت: اگر از جبهه برگردی شیرم را حلالت نمی کنم. مادر که رفت فردایش پسر شهید شد و جنازه اش را به تهران منتقل کردند.[۳۷]

پاسدار سید طالب که تمامی اعضای خانواده اش را در جنگ خرمشهر از دست داده و تنها یک خواهرش باقی مانده بود، می گفت: برای خواهرم تنها یادگار به جا مانده از پدر و مادر هستم. خواهرم به من آموخت که چگونه می توان به تنهایی یک لشگر بود. او بود که به من فهماند پایان هر سختی شیرینی است.

این برادر در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.

تقویت روحیه پیکارگران توسط زنان فقط برای شرکت رزمندگان در جنگ نبود. کمبود مواد غذایی، دلهره از بین رفتن خانه و اموال و فرزندان بخصوص برای مردم ساکن در شهرههای مرزی و خط مقدم می توانست عامل بازدارنده مهمی باشد. اما زنان علی رغم تحمل فشارهای گوناگون، روحیه جنگاوری را در مردان تقویت می کردند.

خانمی می گفت: «دامادم قرار بود به جبهه برود و مردّد بود. می گفت: آیا درست است که با وجود زن و بچه و بدهکاری به جبهه بروم؟ به او گفتم: من بچه هایت را نگه می دارم. تو برو و افتخار کن در این زمان به سربازی می روی!»

مهم ترین زمان تأثیر پیام بهره برداری از آن در موقعیت مناسب است. بسیاری از رزمندگان با دیدن صبر و مقاومت مادران و همسران شهدا برای رفتن به منطقه، عزم جزم می کردند. بسیاری از آنها یادآور می شدند که اگر شهید شدیم شما هم مثل فلانی صبوری کنید. بسیاری از مادران شهدا پس از مشاهده پیکر غرق به خون فرزندشان ندا می دادند که «خدایا، این قربانی را از ما بپذیر.»

برادران شهید کلول هر دو در یک عملیات به شهادت رسیدند. برادر نعمت الله کلول مسئول تسلیحات لشگر هفت ولی عصر(عج) و برادرش نیروی وظیفه، وقتی خبر شهادت دو شهید را به مادرشان دادند، گفت: خدا داده، خدا هم برد.[۳۸]

وقتی حیدر صالحی شهید شد، برادرش در جبهه سوسنگرد می جنگید. برای شرکت در مراسم چهلم شهید به خانه آمد. مادر شهید گفت: علی جان، می دانی چقدر دوستت دارم اما صلاح می دانم که پس از مراسم، همین امشب به جبهه برگردی. او همان شب، به جبهه برگشت. چند روزی نگذشته بود که جنازه او را آوردند.[۳۹]

گریه بر شهید مستحب است؛ حتی در تاریخ آمده است که بعد از جنگ احد پیامبر(ص) فرمود: حمزه گریه کننده و عزادار ندارد.

یکی از انصار بر زنان انصار تکلیف کرد و گفت اگر می خواهید بر شهدایتان گریه کنید، اوّل به خانه پیامبر رفته و در برگزاری عزا بر حمزه، فاطمه(س) را یاری کنید.

در هشت سال دفاع مقدس، آنچه از مادران شهید دیده می شد تحمل و بردباری بود. آنان حساسیت موقعیت کشور در سطح بین المللی را درک می کردند. در دوران جنگ اغلب کشورهای دنیا نه تنها هیچ گونه پشتیبانی از کشور ما که به آن حمله شده بود انجام نمی دادند بلکه به شیوه های مختلف به دشمن متجاوز کمک می رساندند. کمک ها به صورت های گوناگون ارائه می شد، مانند تسلیحات نظامی و اسلحه، پرداخت وام و خواروبار در اختیار گذاشتن اطلاعات و فن آوری در زمینه های مختلف و در حیطه های گوناگون، اعزام داوطلب از میان مردم کشورها (مصر و اردن و.. .).

دهها میلیارد دلار در طول جنگ به دشمن کمک شد. اما مهم ترین کمک، ساختن چهره ای مظلوم از دشمن متجاوز و چهره ای ظالم و بدون عاطفه از ایران بود.

مصاحبه خبرنگار خارجی بدون حجاب با نوجوان ایرانی با این اعتقاد که آنان را به زور به جبهه می آورند، هنوز در خاطر ایرانیان است.

روحیه خواهران و برادران شهید تمام این یاوه گویی ها را بر باد داد.

علاوه بر روحیه تشویق مستقیم همسران و مادران برای حضور مردان خانواده در جبهه، حمایت روانی آنها (که پس از شهادت، چگونه تحمل می کنند) روحیه مردان را برای جنگیدن حفظ می کرد. به شهادت نامه ها و وصیت نامه ها این مسئله به خوبی آشکار است.

تقویت روحیه جانبازان

زمانی که جراحت های اولیه ترمیم می شود جراحت های پایدار که اثر عمیق و ماندگار در بدن دارند، ایجاد معلولیت می کنند. رزمنده با این احتمال که امکان دارد چنین مسئله ای برای او پیش آید قدم در راه جهاد می گذارد. همسر وی چنین مسئله ای را می پذیرد و این مسئله را چون تکلیفی بر گردن خود می داند.

جانباز سربخش می گوید: پیش از اینکه مجروح شوم به من کسی نگفته بود که نابینا خواهی شد تا رخداد را با اطلاع قبلی بپذیرم، در صورتی که همسرم وضع مرا دید و پذیرفت. سختی هایی را که در زندگی کردن با من وجود داشت و می دانست قبول کرد. جز وجود همسران دلسوز که به ما روحیه می دهند و در تمام سختی ها و محدودیت ها که تا آخر عمر با ما است در کنار ما هستند عامل موفقیت ما چه چیز دیگری می تواند باشد؟ فکر می کنم اگر فردای قیامت تقدیم چشم مرا با ایثار گری همسرم مورد سنجش قرار دهند بی تردید ارزش ایثار ایشان بالاتر خواهد بود.[۴۰]

زنان ایثارگری که در این میدان قدم گذاشتند رسالتی عظیم تر از ازدواج را بر عهده گرفتند؛ بعد روحی این وضع سخت تر از پذیرش ازدواج بود. در واقع آنها با پذیرش جانباز به عنوان همسر فقط ازدواج با فردی را که از لحاظ جسمی مشکل دارد نپذیرفتند، بلکه مسئولیت های بی شمار دیگری را برای خود رقم زدند. اکثر جانبازان شیمیایی و قطع نخاعی برای فرزنددار شدن مشکل دارند. نیز رفت و شد جانبازان قطع پا یا نابینا مشکل است. جانبازان مشکلات متعدد دارند اما همسرانشان با درک اوضاع اقدام کردند.

جانباز آگین (جانباز قطع دو پا و یک دست) می گوید: در زندگی خصوصی بسیار موفقم. برای اینکه از اوّل با دیده کسی که دست و پا ندارد به من نگاه نکرده، برخوردش فراتر از نگاههای سطحی و معمول بود. انتظاراتش هم از من مثل انتظارات یک فرد سالم است. اصل را بر استقلال و تحرک من گذاشته است. این مطلب را همه جا و به خودش هم گفته ام که همیشه ممنونش هستم که مرا به عنوان یک آدم کامل، حالا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.