پاورپوینت کامل زنان شاعر در جمهوری اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زنان شاعر در جمهوری اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زنان شاعر در جمهوری اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زنان شاعر در جمهوری اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
[عرصه شعر و شاعری در دو دهه و نیم گذشته چه در حوزه زنان شاعر و چه در زمینه شعر زنان، تحولات ژرفی را شاهد بوده، شاعران توانمندی در این مدت قدرت بروز و ظهور یافته اند.
به مناسبت ۲۵ سال همراهی زنان با ارزش های انقلاب اسلامی بویژه در عرصه شعر زنان، ۲۵ شاعر زن که پس از انقلاب اسلامی فعال بوده یا رشد کرده اند در این مقاله معرفی و قطعه هایی از سروده های آنان تقدیم شده است.]
مقدمه
به نام خالق زیبایی ها که بی اشاره و اذن او حرکتی میسر نیست و سبب ساز و ثمربخش تمام اهداف، اوست. هدف ما ارائه اندیشه والای زن در دو دهه اخیر است، به ادب دوستان و هنرپروران، زنانی که با درک فضای عشق و عرفان، روح و ایمان، با تلخ و شیرین، شادی و اندوه، جنگ و شهادت، ویرانی و آبادانی آمیختند و عاشقانه سرودند؛ به فضاهای پر بار اندیشه کوچیدند و در شعر، این ذهنی ترین خلاقیت انسان که مادر هنرش نامیده اند، جاری شدند، و واژه گان را با شعور شعر متبلور ساختند. انسان هایی ارزشمند که مادرند و از هنر آفرینش و زادن، سرشار و در جذب ظرایف حیات، هوشیار و در هستی پر از تصاویر و حرکت های پنهان، در جستجوی ارزش های رو به کمال. چنین موجوداتی نقش آفرینانند در آیینه جمال.
صفحاتی چند از ویژه نامه به بعضی از زنان شاعر روزگار ما اختصاص دارد که در این دو دهه حرکت های پویا داشته اند و در زمینه های متفاوت به سرایش شعر پرداخته اند؛ شرحی کوتاه بر زندگی هنری ایشان و نمونه ای از شعرهای شان.
قرن هاست شعر مردانه بر فضای ادبیات این مرز و بوم سایه افکنده و اگر گاهی زنانی اندک، در وادی شعر نفوذ کرده اند تحت تأثیر جوّ حاکم بر زمان بوده است که آن گونه سروده اند. دیرگاهی نمی گذرد که زن و شعرش خود را از دام اسارت رها ساخته و از درون خویش سخن سر داده است. به شکرانه این تلاش که در روزگار ما شتابی چند برابر گرفته و به جبران سکوت قرن ها بسیار نیکوست به شعر زنان بپردازیم و فعالیت های خستگی ناپذیر آنان را در عرصه ادب و هنر هر چند کوتاه بازگو کنیم. این صفحات بیانگر شرح حال و اندیشه زن ایرانی در دو دهه اخیر است. اگر چه این گردآوری تنها یک پنجره از هزاران است که هوای تازه شعر را به ارمغان می آورد. به امید اینکه بتوان روزی تمام این دریچه ها را در کنار هم گشود و درخشش زن را آن گونه که باید و شاید دید و سرود.
از میان آن همه بانوان شاعری که در ۲۵ سال گذشته خوش درخشیدند، گزینش فقط ۲۵ نفر کاری دشوار بود، اما محدودیتی که ویژه نامه در نظر گرفته بود چاره ای جز این باقی نمی گذاشت. امید می رود این مجموعه به عنوان نماینده بانوان شعر معاصر ایران به شمار رود و این عذر در پیشگاه سایر عزیزانی که در این فرصت نتوانستیم به آنان و شعرشان بپردازیم پذیرفته باشد.
* * *
مریم اسماعیل نژاد شیرازی
مریم اسماعیل نژاد شیرازی در سال ۱۳۵۶ در شیراز، شهر شعر و ادب به دنیا آمده و پرورش یافته است. او شاعر و دانشجوی رشته جامعه شناسی و آموزگار و مربی هنر سازمان آموزش و پرورش است. فعالیت های ادبی او در سال ۱۳۷۵ در انجمن شعر جهاد دانشگاهی شیراز آغاز می شود و بعد به انجمن شعر پروین اعتصامی راه می یابد. در حال حاضر عضو فعال این انجمن و همچنین عضو کادر ادبی کانون ره پویان وصال شیراز می باشد. علاوه بر این، اسماعیل نژاد در انجمن شعر پردیس، انجمن شعر پیام نور شیراز و دانشگاه پیام نور فیروزآباد و انجمن های شعر باران، شعر شاهد شیراز و شعر و ادب دانشگاه داروسازی فعالیت و همکاری دارد. اکنون مسئول بخش ادبی کانون فرهنگی شاهد شیراز است. او در حال و هوای جان پرور شیراز و فضای معطر از کلام و ابیات روح نواز سعدی و حافظ گاه به شعر و گاه به نقاشی و خوشنویسی می پردازد. او هنرجوی دف نوازی است و دستی به سفالگری و مجسمه سازی هم دارد.
«به شهید بزرگوار سیدمرتضی آوینی»
امشب خیال زخمی من پر کشیده است
سمت جنوب شرقی چشمت پریده است
امشب در این اتاق پر از خاطرات تو
چفیه، پلاک نقش تو را خوش تنیده است
هر چند قاب خاطره در هم شکست از آه!
از روزگار رفته که حسرت کشیده است
می خواهم از تو آه… نگویم، نمی شود
این شعر هم که خواب تو را باز دیده است
ای کاش ردّ پای من از عشق تو گم شود
آه این خیال کهنه کمی نارسیده است
در گرگ و میش خاطره های گذشته باز
انگار صبح تازه ای از تو دمیده است
مریم اسماعیل نژاد شیرازی
*******
«ترنج بانو»
گره گره
حلق آویز عقده نیزارها
مویه هایی که شانه نمی خورند
مرثیه مرثیه
ترنج های عاشق
پی کور
کور عقده
– خون دل کیست بر نازک انگشت هات
شاهدخت پریچه های پریشان؟!…
* * *
گره می خورد
تمام خودش را
دار قالی
بیچاره
«ترنج بانو»!…
مریم اسماعیل نژاد شیرازی
*******
سودابه امینی
سودابه امینی شاعر معاصر متولد ۱۳۴۱ فارغ التحصیل رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه الزهرا دارای همسر و دو فرزند است. ایشان سرودن شعر را به طور جدی از سال ۶۷ با شرکت در جلسات شعر حوزه هنری و دوره اوّل دفتر شعر جوان و استفاده از کلاس های آن آغاز کرد. در همان سال به سِمَت مربی ادبی در کانون پرورش فکری مشغول به کار شد و اکنون در کانون در سمت کارشناس مسئول مرکز آفرینش های ادبی استان تهران است. راه اندازی چهار انجمن شعر و قصه به تفکیک برای دختران و پسران در کانون پرورش فکری برای گروههای سنی ۱۵ تا ۲۵ ساله با هدف جذب و حفظ جوانان و نوجوانان در کانون در سال ۷۷ به نام «انجمن ادبی آفرینش» به کوشش اوست، نیز برگزاری نه شب شعر و قصه در مرکز آفرینش های ادبی کانون و تنظیم جزوات آموزشی برای مربیان و کارشناسان ادبی در گروههای سنی زیر دبستان تا پایان نوجوانی از کارهای خانم امینی است. او دوره خوشنوسی را تا مرحله عالی گذرانده و در کنگره شعر زنان تهران در سال ۸۱ به عنوان دبیر کنگره با فرهنگسرای بانو همکاری داشته است. مجموعه اشعار خانم امینی «زمهریر»، «از فضای بی نشان»، «لیلی و هزار زن»، «مجموعه شعر نیستان» است. او کارشناس شعر برنامه آلاچیق شعر در شبکه جوان است.
در شعر از فضای بی نشان
در همهمه سکوت کوچنده
هر سایه شبیه چهره من بود
دریا کل می زد و زنان مُرده
بر تارک آب و آرزو ماندند
بر همهمه سپیدِ رقصنده
آتش آتش عروسک آوردی،
با روح که بر صدایت آغشتم
انگاره نقطه های بی پایان
نرماهنگِ درنگِ دیگر گون
برمی گیرم تو را از آئینه
انکارِ محال و عقل سرگردان
سودابه امینی
* * *
بی جوشن و بی پای افزار
به فلسطین و مردان آهنی اش
فواره سرگردانی! تا خواب خدایان رفتی
آئین تو ناآرامی تا شستن شیطان رفتی
از غربت خونت مردان آهنگ حقیقت خواندند
فریاد جسارت بودی تا وحشتِ میدان رفتی
آهن که تو را می پرسید از عدل خبر می دادی
بی جوشن و بی پای افزار بر حیرت انسان رفتی
ققنوس که از خاکستر یک بار دگر برمی خاست
خاکستر خود را دادی بر باد و به توفان رفتی
آتش شدی و مرغان را از حیرت خود پرسیدی
سیمرغ تو در آیینه، تا قاف خدایان رفتی
مه می شد و در می پیچید در خون نجیبت گرگی
پیراهن خونین با تو تا چاه عزیزان رفتی
یک بار دگر تا نامت در گوش جهان در پیچید
برخواندمت از دوران تا چون گوهر غلتان رفتی
سودابه امینی
*******
شمسی پورمحمدی
شمسی پورمحمدی در سال ۱۳۴۵ در شهر اهواز تولد یافت و رشد کرد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در این شهر گذراند و سال های تحصیل او در دبیرستان در میان جنگ و آتش و دود گذشت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در تهران در رشته جامعه شناسی به پایان رساند و بلافاصله در آموزش و پرورش به کار مشغول شد. او از سال ۱۳۷۳ تا کنون صاحب امتیاز و مدیرمسئول هفته نامه فرهنگی اجتماعی «روزان» در خوزستان است و از سال ۱۳۷۷ تا به حال مدیرمسئول نشر «لاجورد» می باشد. اولین مجموعه شعر او «سرخ در سرانجام اردیبهشت» در سال ۱۳۷۹ و مجموعه دیگر او به نام «از می به روایت و رؤیا» است. او با مجموعه مقالات فرهنگی و ادبی خود با نشریات کشور همکاری می کند.
پورمحمدی مجموعه اشعار جدیدی آماده چاپ دارد که عنوان آن را فعلاً «قرائت جنون» انتخاب کرده است تا بعد… .
واژه!
زمین چه صورت شگفتی دارد
از زبان مادربزرگ
وقتی که بر شاخ های گاوی خسته جا به جا می شود
و روز همین گونه بوده که هست
مثل مترسکی موقوف ابدیت
غریبه آن کسی است
که در یک غروب وَهم انگیز از بالاترین برج جهان به زیر می آید
و غربت، اکنون ماست
که جفت خویش را در دو سوی زمان گم کرده ایم
…
هیچ همین بوده ایم
تا شاید کسی بیاید و بگوید: باش!
بخواند: گل؟! درخت؟!
تا من سر از کدام واژه بردارم
آب یا خاکستر؟!
شمسی پورمحمدی
* * *
پرسش
ما که تنها از پیراهن های سپید می گذریم
بی دلیل ساعت هایمان را به وقت میلاد صنوبری یگانه کوک می کنیم
باور کنیم مسیح از صلیب سرنوشت خویش گذشته است
و این شراب خانگی تنها تقطیر رؤیای پرنده ای است
که خواب های اردیبهشت را به ماه نیمه جان تقدیم می کند
و تو از یقین این همه مرگ به شگفت می آیی
پس تاقچه ها را اندازه می کنی
و طول مرگ خویش را حدس می زنی
و آخرین سؤال را از گُلی می پرسی
که حسرت جاودانگی را در گلدانی آه می کشد
و دستش از نزدیک ترین سیب باغچه کوتاه تر است
شمسی پورمحمدی
*******
غزل تاجبخش
غزل تاجبخش شاعر معاصر اهل بروجرد که در این شهر متولد شده و رشد یافته است. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بروجرد گذرانده و در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است. او دارای پایان نامه روزنامه نگاری و روابط عمومی و پایان نامه روزنامه نگاری و جهانگردی است. همچنین مسئول انجمن شعر غزل، که این جلسات شاعرانه یکشنبه آخر هر ماه تشکیل می شود. ایشان در یادداشتی نوشته است: «از مهر ماه ۱۳۶۰ زمانی که پسرم حسین خدمت سربازی را در جبهه سومار می گذرانید، با تشویق و حمایت دوستان تصمیم به برپایی جلسات ماهانه شعر گرفته شد و پس از ۲۳ سال هنوز بی وقفه ادامه دارد. ناگفته نماند که همسرم با وجود آنکه زیاد میانه ای با شعر نداشت، ولی همواره مشوقی دلسوز برای برپایی جلسات بود و…» آثار چاپ شده خانم تاجبخش به ترتیب «خانه ام ابیها» یادگار سفر استثنایی حج در مهرماه ۱۳۵۷، «مجموعه شعر دلخواسته ها (دلخاسته ها)»، کتاب داستان «آدمک ها»، «دوست نادیده»، رمان بلند «بر بال های پرواز»، کتاب تحقیقی «قلم ها و سایه ها» مروری بر زندگانی حضرت زهرا(س)، مجموعه اشعار «مأمون – غزل باران های سنگی» مجموعه شعرهای نیمایی و سپید به نام «شبدرهای چهارپر» کتاب تحقیقی ادبی «زن – شعر – اندیشه» و تازه ترین اثر او: «آزادی در قلمرو سبز فنچ های سپید» می باشد.
ملخ ها
تکاپو مکن برگ ها ریختند
و سبزینه بر خاک ها ریختند
ملخ ها جویدند اندام باغ
و سرمست و رقصنده بگریختند
مرا پیکری مانده بر دست باد
رها کرده خود درهم آمیختند
دل استخوان ها تراشیده شد
مجوّف که در آن شفق ریختند
سد ناله چون سیل فریاد شده
فروخفتگان را برانگیختند
تعجب مکن، من همانم، ولی
به یک گوش من حلقه آویختند!
غزل تاجبخش
* * *
گرگ
گرگی نشسته در درون من آهسته می جَوَد
الماس باطنم، که زلال است و بی غَش است
آب دهان زهری او، می چکد، غلیظ
بر تارهای روشن جانی که سرخوش است
من با عذاب دایم گرگ درون خویش
آن سان شوم که دانه اسپند و آتش است
آن برکه های پرتپش و شاد دل مدام
با پنجه های گرگِ درون در کشاکش است
امّا چگونه من به دلم، باور آورم؟
ما را حدیث گرگ درون نغز و دلکش است!
گرگ ملول، تنگ دلم، ضجه می کشد،
او خاطرش ز مَردُم گرگی مشوش است!!
غزل تاجبخش
******
پروین جزایری «شبگیر»
پروین جزایری «شبگیر» از شاعران خوب روزگار ماست. در تهران متولد شده و در همین شهر نیز تحصیلات خود را آغاز کرده و به پایان رسانده است. او روانشناسی خوانده و سال ها به خدمات آموزشی و اداری در دانشکده مخابرات اشتغال داشته است. شعر را از نوجوانی شروع کرده و به گفته خودش: «شعر با همه لطافت و ظرافت هایش شاید جدی ترین کار زندگی او باشد که هرگز به چشم امری حاشیه ای در کنار سایر روزمرگی ها به آن نگاه نکرده است».
خانم جزایری هم در قالب های کلاسیک و هم در اوزان نیمایی شعر می سراید و قالب مورد علاقه اش غزل است به ویژه آنکه در سال های اخیر غزل را با مضامین اجتماعی در هم آمیخته و گویایی تازه ای به کار خود بخشیده است. او چندین مجموعه شعر دارد از جمله: «در باغ خاطره ها»، «از بهاران»، «حباب و سراب»، «باوری دیگر»، «غزل این همیشه ماندنی» و… مجموعه دیگری به نام «نامه مهر» که آن هم گزیده ای از اشعار ایشان است. کتاب های او دارای دو فصل، یک فصل شامل اشعار نیمایی و فصل دیگر به شعرهای کلاسیک اختصاص دارد. در کتاب «حباب و سراب» فصلی به نام جنگ و یادواره های آن است که به اشعار روزهای خونین جنگ اختصاص دارد. خانم جزایری از سال های آغازین سرایش تا به حال با نشریات گوناگون همکاری داشته و اشعار او در روزنامه ها و مجلات و برخی از مجموعه ها به چاپ رسیده است.
دریادلان
برای صادقانه ترین های وطنم
به آنکه می نگارد خطّ تاریخ
بگو دریادلان را می شناسد؟
بگو آن موج های رفته تا ابر
ز ساحل غافلان را می شناسد؟
سواران بر سُتور عشق و امّید
نشسته محملان را می شناسد؟
چو نوری رفته تا اعماق ظلمت
سیاهی زایلان را می شناسد؟
بگو آیا قلم با واژه ای چند
سپیده محفلان را می شناسد؟
به خون خود نموده سجده آری
مصلاّ منزلان را می شناسد؟
سرابی می نماید، لیک تاریخ
همه پر حاصلان را می شناسد!
پروین جزایری
* * *
سجده گاه عشق
که ای، که ای که چنین سرخوشانه می آیی
به باغ خاطر من بی بهانه می آیی
چو نقش عُمر پُر از رنگ آرزوهایی
بهار شعری و با صد جوانه می آیی
سپیده و طلوع دوباره ام از توست
ستاره ای و به شب روشنانه می آیی
طنین یاد تو چون در سرای دل پیچد
خیال می شوی و با افسانه می آیی
زُلال صاف تو ای چشمه حیات انگیز
به دشت عاطفه ای بی کرانه می آیی
شکسته ای به نگاهی سکوتم و اینک
درون خلوت رازم نهانه می آیی
به یک نگاه دگر نیز پاسخم برگو
به سجده گاه عشق تو هم مؤمنانه می آیی؟
پروین جزایری
*******
فیروزه حافظیان
فیروزه حافظیان شاعر خراسانی، اولین مجموعه اشعار او «از باران های عشق»۱۳۷۴، دومین. «ساقه ای تا ماه» ۱۳۷۸ و سومین کتاب پژوهشی است به نام «از عاشقانه ترین سرزمین ها» ۱۳۷۹ که او به آثار بعضی از شاعران زن ایران و اشعارشان در دو دهه اخیر پرداخته و اثر را به بسیاری از مراکز فرهنگی جهان هدیه کرده است. مجموعه اشعار جدید او (بیدار تا صبح) به زودی وارد عرصه ادب می شود. بخشی از گفته های او را در مقدمه چاپ دوم ۱۳۸۲ «ساقه ای تا ماه» می خوانیم:
«… و امّا از زندگی ام که چون با شعر آمیخت نگاهم را به هستی متحول نمود. با نگرشی دگرگونه به جهان اطرافم دقیق شدم. به گفته آندره ژید «باید اهمیت در نگاه تو باشد، نه در آنچه می نگری». شعر، مرا با جهان دیگر آشنا کرد و افق های تازه ای به رویم گشود و نگاه دیگری به من آموخت. در هند متولد شدم. در خانواده ای ایرانی اهل علم و ادب. پدرم مردی عارف و دانشمند بود. عمری را صرف خدمت به انسان ها و تحقیق در علوم و حکمت الهی نمود که دستاوردهای او عاید طالبان علم و عمل شد… خیلی کوچک بودم که از بمبئی به مشهد نقل مکان کردیم و… .»
کیهان فرهنگی در شماره ۱۲۸ در باره اشعار او می نویسد: «حافظیان در شعرها می کوشد تا هر چه بیشتر به عمق نزدیک شود. حاصل این تلاش حس تنهایی عارفانه ای است که روح نواز است و به اندیشه هجرت و کوچ ختم می شود. از بارزترین ویژگی های شعر او، تعهد و التزام اوست که به شعرش وسعت و شور می بخشد. بی گمان او خود به این حقیقت سترگ آگاهی دارد که در صحنه کشاکش خیر و شر در جهان، هنرمند نمی تواند بی تفاوت باشد و…»
فیروزه حافظیان در بسیاری از مراسم فرهنگی و ادبی در داخل و خارج از کشور شرکت کرده و به دریافت جوایز و لوح تقدیر نائل آمده است. او مقالات و مصاحبه های متعددی در باره زنان و شعر معاصر و لزوم اینکه «اندیشه ها را فراتر از مرزها ببریم» در مجلات و روزنامه های خارجی و داخلی داشته است.
تقدیم به دستان بُریده ماه
آه…
[آه… چون صحاری بی نشان
در گرما گرم داغ
سرود سبز صنوبران بر خاک افتاد]
آری سرود سبز صنوبران،
بر سقف ساکت سَده ها
برای همه کبوتران تشنه بی باران
– آنگاه بارگاه بدیع آفتاب
بر انگشتانِ بلندش بوسه زد –
آری! آری!
کسی که درد زمین را می دانست
در هنگامه پرواز بال نداشت
آه
آه ای بازگشته تشنه از دریا
با مشک موج…
فیروزه حافظیان
* * *
مولا
صلای حقی و سالار مولا
نیستان از دَمَت سرشار مولا
شکوه دعوتی، آزاده مردی
و دریایی زلال افکار مولا
بیان قاطع و روح کلامی
دلیر و داور و هم یار مولا
پیام «هل اتی»، آیات نوری
نشان عشقی و دلدار مولا
توکل کردی و با ذوالفقارت
زدودی خار از گلزار مولا
ز رستاخیز عدلت لاله رویید
کران تا بیکران خونبار مولا
به مژگانت که صف در صف بهارست
شدم از نرگست بیمار مولا
بده ساقی کوثر، باده از نور
که بردارد ز جان زنگار مولا
سعادت پر زد از آنان که با تو
دورو بودند و دل آزار مولا
دری از غربت خود باز کن باز
که مستم بهر یک دیدار مولا
فیروزه حافظیان
******
بنفشه حجازی
بنفشه حجازی شاعر و نویسنده ای بسیار فعال در روزگار ماست. او در سال ۱۳۳۳ در بروجرد به دنیا آمده، در اصفهان درس خوانده و رشد فعالیتش در تهران بوده است.
ایشان دارای همسر و دو فرزند می باشد. وی علاوه بر شعر و داستان، صاحب نظر و منتقد در شعر و فیلم و ادبیات داستانی است. مدتی تدریس ادبیات در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را به عهده داشته است. در همایش های بین المللی از جمله یازدهمین کنفرانس بین المللی بنیاد پژوهش های زنان ایران در دانشگاه کالیفرنیا «برکلی» در سال ۷۹ به ایراد سخنرانی پرداخته و مقالات زیادی (تاریخی، ادبی و اجتماعی) نوشته است. بانویی ست پر تلاش که در شعر نوپرداز دارای زبانی مدرن است و برای زنان همواره قلمی گویا و روان داشته و ترجمه ها و تألیفات دانشگاهی بسیار دارد. مجموعه اشعار او «رؤیای انار»، «به انکار عشق تو ناگزیرم»، «نپرس چرا سکوت می کنم»، «یک منظومه آواره و بیست ترانه سرگردان»، «اعتراف می کنم» و رمان: «ماه گریخته در پیراهن»، «نرگس+ عشق»، «گزارشی از ستونزار»، «بیسکویت نیم خورده» و داستان کودکان: «تارا و ماه»، «مرغ دریایی»، «گفتگوی چراغ ها» و «لالایی» است.
در ضمن ایشان به آموزش و کار عکاسی می پردازد و با شبکه های اینترنت در مورد عکاسی همکاری می کند. حجازی دو بیانیه دارد: بیانیه هنرمندان و نویسندگان ایرانی بر ضد کشتار بوسنی هرزگوین در ۱۵ مرداد ۱۳۷۴ / اوت ۱۹۹۵ سالروز انفجار بمب اتمی در هیروشیما و بیانیه اهل قلم ایران در اعتراض به کشتارهای فجیع الجزایر که مورد تأیید هنرمندان و امضای آنان قرار گرفته است.
بارانی
از خیابان می گذرد زنی
که باران را
شکل می دهد
تو با چتری
که فاصله را
سردرگم می کند
و یک بازی
که اتفاق نمی افتد
کسی که به صفر رسید
از یک رؤیا
باقی مانده بود
بنفشه حجازی
* * *
امضا
هیچ ربطی به تجربه های شخصی ندارد
با عشق شروع شدن
و در متن با تشنج مردن
گزارشگر با اشاره می گوید
تراس تاریک است امّا
چند گلبرگ
آخر هفته
حدود هفت بعد از ظهر
نیمکت
تو
گردن بند
دستبند
و گیره سرم را باز می کنم
آرایشم را پاک
و تنها با یک انگشتر
حکم ویرانی خودم را
امضا.
بنفشه حجازی
*******
فاطمه راکعی
فاطمه راکعی شاعر معاصر، بانویی فعال و پرکار در امور فرهنگی سیاسی بخصوص زنان و ادب کشور است. ایشان دارای دکترای زبانشناسی از دانشگاه تربیت مدرس و عنوان پایان نامه وی «لفظ و معنا در شعر نیما» است. خانم راکعی در حال حاضر رئیس پژوهشکده هنر و ادبیات دانشگاه الزهرا و همچنین عضو رسمی هیئت علمی آموزشی این دانشگاه می باشد. او مسئولیت ها و مشاغل رسمی دولتی بسیاری داشته و دارد. در سال های ۸۳ – ۱۳۷۹ نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بوده است. آثار ایشان مجموعه اشعار «سفر سوختن»، «آواز گل سنگ»، «گزیده ادبیات معاصر» و «مادرانه ها» است. از کارهای او دو ترجمه کتاب یکی در باره شعر از «لارنس پرین» و دیگری «منطق و زبانشناسی» از انگلیسی به فارسی است. خانم راکعی فعالیت های مطبوعاتی زیادی دارد. از جمله راه اندازی مجله «اعتصام»، مجله «والعصر» و مدیرمسئولی و سردبیری فصلنامه «کوثر» و «پگاه». ایشان همکار پژوهشی طرح «فرهنگ نام های خاص» و مجری و همکار چندین طرح پژوهشی دیگر نیز بوده است. سلسله مقالات او با عنوان «زن در خانواده و اخلاق اسلامی» در مجله خانواده چاپ شده است. وی در بسیاری از کنگره ها و کنفرانس های بین المللی شرکت و شعرخوانی و سخنرانی کرده و سفرهای علمی و فرهنگی زیادی به داخل و خارج از کشور داشته است.
ای کاش
دست در دست افسوسم ای کاش
پا به پای دلم رفته بودم
کاش حرف دلم را که می گفت
خیز و با من بیا، می شنودم
کاش یک پنجره رو به خورشید
از حصار تنم می گشودم
یک دریچه به ابعاد یک زخم
می زدم در بنای وجودم
کاش مانند آن تک ستاره
در دل آسمان می غنودم
صبح خورشید تا جلوه می کرد
بوسه از گونه اش می ربودم
کاش با حلقی از عشق خونین
شعر پرواز را می سرودم
کاش می رفتم آنجا که دل رفت
کاش، ای کاش اینجا نبودم…
فاطمه راکعی
* * *
آه ای پرنده دریایی!
جنگل به سینه و سر کوبد با یاد روی تو آشفته
دریا ضجّه تو را خواند آه ای قصیده ناگفته!
آن شب که خاطره هایت را باد از دهان آیینه می رویید
دیدم که عکس روی تو را جنگل بر لوح خاطره می کوبید
فردا چو فصل بهار آید، آه ای پرنده سبز آواز!
بازآ که بی تو شکفتن را فصلی دوباره کنیم آغاز
پیغام سبز تو را دارد، اینک تمام غزل هامان
با یاد سبز تو می روید گل های طبع شکوفامان
از انزوای سرد زمین رفتی تامنتهای شکوفایی
دنیا برای تو کوچک بود، آه ای پرنده دریایی!
فاطمه راکعی
*******
راضیه رجایی
راضیه رجایی شاعر خراسانی متولد اوّل شهریور ۱۳۵۵ در مشهد مقدس است. او تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در این شهر گذرانده و اکنون دانشجوی رشته روانشناسی است. وی بیش از ده سال است که با شعر مأنوس شده و در این فضای پر از رمز و راز قدم می زند، شعر می خواند و شعر می گوید و در محافل فرهنگی و ادبی مشهد حضوری مداوم دارد. در حال حاضر در واحد آفرینش های ادبی حوزه هنری خراسان فعالیت می کند و عضو هیئت مدیره انجمن ادبی آستان قدس رضوی می باشد. همچنین مسئولیت انجمن های شعر فرهنگسرای غدیر مشهد به عهده ایشان است. خانم رجایی بیشتر غزل می سراید و مجموعه اشعاری از او در سال ۱۳۸۰ به وسیله انتشارات نیستان به چاپ رسیده است، با عنوان «گزیده ادبیات معاصر»
غزل(۱)
تشنه آمد کنار آب نشست، دست دریا پر از تمنا شد
تشنه تر از همیشه برمی گشت، آسمان غرق در تماشا شد
چشم در چشم کودکان، آتش خیمه در انتظار او می سوخت
ناگهان اسب بی سوار از دور در غباری غلیظ پیدا شد
یال در یال اسب، می آمد خبر تلخ تازه ای با او
داغ شد سینه زمان ناگاه پیش افتادنش زمین پاشد
ماه در شرم خاک می غلتید، غیرت از نام کوهها افتاد
آن طرف شب پر از سیاهی، تیغ این طرف آفتاب تنها شد
او که دریای مهربانی را به تمنای کودکان می برد
تا همیشه همیشه تاریخ، دست آب آورش معما شد
راضیه رجایی
* * *
غزل (۲)
می رسم محو بهارت بشوم، می کند از تو جدایم پاییز
می نشینم تو بباری، به دلم می زند باز صدایم پاییز
تا به شوق من و تو جلوه دهد، آسمان کوچ پرستوها را
تا که از باد بریزد همه رقص، گفته بودی که می آیم پاییز
تو نمی آیی و من خسته زعشق می روم رو به غروبی غمگین
می رسی تا پر احساس بهار مانده از من رد پایم پاییز
اینکه بر شانه من بی تو عزیز! این چنین شور غزل مانده هنوز
کوله باری است که لبریز غم است، هدیه آورده برایم پاییز
عاقبت می رسد آن لحظه پاک، می وزد از لب آوازت عشق
فرصت سبز شدن نیست ولی، می زند باز صدایم پاییز
راضیه رجایی
********
طاهره رضازاده
طاهره رضازاده از شاعران خطه ادب پرور خراسان و متولد ۱۳۴۲ مشهد است. او از نوجوانی به شعر علاقه مند بوده و در رشته ادبیات نیز تحصیل کرده است و اکنون به سمت دبیر زبان و ادبیات فارسی در مدارس مشهد به تدریس مشغول می باشد. همچنین ویراستاری کتاب جزو کارهای اوست. بیشتر غزل می سراید و گاه به شعر نو می پردازد. اشعار او از مضامین تازه و زیبا سرشار است. مجموعه آثار او به نام «عطر مواج» در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسیده است. بخش هایی از مقدمه کتابش را که دکتر عباس خیرآبادی ادیب، شاعر و استاد دانشکده ادبیات مشهد در باره اشعارش نوشته است می آوریم: «بی گمان در طی دهه اخیر در ساخت شعر فارسی به ویژه قلمرو غزل مثنوی رباعی نوعی دگردیسی پدید آمده و این قالب ها را چنان دگرگون کرده که تمیز سروده های این دهه از ادوار گذشته را برای خواننده بسیار آسان می نماید. به دیگر سخن شعر زمان ما برای خود نوعی شناسنامه جدید گرفته و هویتی تازه یافته است.
اشعار سخنور صاحب ذوق و بااحساس طاهره رضازاده، سراسر عطر تازگی دارد. مضامین آنها اگرچه از نوع شعر نسل امروز است، ولی از بازاری خریداری نشده که بعضی شعرای جوان با آن داد و ستد دارند. مفاهیم بکر و زیبا، ترکیبات آفریده خیال و عاطفه، سخن گرم و دلنشان در جای جای این اشعار دیده می شود. نشانه هایی از تأثیر شخصیت خود شاعر، در سروده ها کاملاً ملموس است و…، امیدواریم که این شاعر خوب خراسانی با تلاش و کوشش بتواند گام های بلندی در شعر و ادبیات معاصر بردارد.»
ستاره
گلِ تب بر تنم سیماب می ریخت
ز چشم آسمان مهتاب می ریخت
تو که پا در رکاب جاده کردی
ستاره پشت پایت آب می ریخت
مهاجرهای سرخ
به سوی موطن خود شاد رفتند
پریدند از قفس، چون باد رفتند
زبانم لال بادا گر بگویم
مهاجرهای سرخ از یاد رفتند
طاهره رضازاده
* * *
بوسه تب دار
گفتی که به چشمت گلِ پیوسته بهارم
بر خطه سرسبز نگاه تو دچارم
از گردش ایام تو پاییز برون باد
بی روی گلت رنگ سکوتم، شب تارم
گفتی که غزل پوش نمایم سحرت را
در فرصت تو بوسه تب دار بکارم
تا در خم گیسوی تو مأوا نکند شب
بر زلف سیاهت گل خورشید گذارم
گفتی که دلت سخت غزل گیر و بهاریست
وقت است به یمن نفست شوق ببارم
از سایه نیفتاده نگیرت نفست کاش
تو رنگ بهاری و من آئینه ندارم
شرط است که منعت کنم از عشق به شاعر
از فرقه سودازده ام، شعله تبارم
هشدار کبابت نکند سرخی شرمم!
بر برکه ات آتش نزند چشم شرارم
طاهره رضازاده
******
بهاره رضایی
بهاره رضایی در اسفند ۱۳۵۶ در رودسر متولد شده است. شعر از نه سالگی با او بود اما فعالیت های جدی خود را از ۱۵ سالگی در این زمینه آغاز کرد و اشعارش مرتب در مطبوعات محلی شمال چاپ می شد.
وی در سال ۱۳۷۸ اولین مجموعه شعر خود را با عنوان «آنتیا عروس چهار فصل سکوت» منتشر کرد. شعرهای این کتاب در واقع اولین تجربه های حرفه ای او در زمینه شعر است و شامل شعرهای پیش از ۱۹ سالگی اوست و بُن مایه های غنایی و لیویک دارد. رضایی فارغ التحصیل رشته ادبیات داستانی است و در حال حاضر به کارهای مطبوعاتی مشغول است. او مجموعه اشعار دوم خود را با عنوان «خدا خواب تازه تری برایم دیده است» در سال ۸۱ توسط انتشارات نیم نگاه منتشر کرده است. وی اکنون مشغول بررسی مجموعه مقالاتی است که در مطبوعات چاپ کرده است. این مقالات پیرامون ادبیات امروز ایران نگاشته شده است و شاید آنها را چاپ و به دوستداران عرضه کند. آخرین کتاب و مجموعه اشعار او که در سال ۱۳۸۳ منتشر شده است، «درست باید همین امروز تیربارانم می کردی؟!» می باشد.
سکوت
تا شاعر شوم
و از تو بگویم
هنوز راهی است مرا.
افسوس
که فردا سکوت کرده
دیروز باز نمی گردد
امروز در پی چیستم
که حتی شاهزاده قصه های افسانه ای
با من از عشق سخن نمی گوید.
بهاره رضایی
* * *
تخیل سبز صدای تو
تخیل سبز صدای تو
در من
یکی رطب
بوی باغ های هزارساله «یثرب» را می دهد
و حالی در من می آفریند
که شب ها
اندیشه هایم را دفتر کنم
دفترهایم را ستاره ببندم
صبح را صدا کنم
و با اولین طلیعه
به سویت روان شوم
تو، ناشتایی ات را
با شب های عاشقانه ام شیرازه ببندی
آه که چه صبح باشکوهی در انتظار توست.
بهاره رضایی
*******
سپیده سامانی
سپیده سامانی در سال ۱۳۳۹ از پدر و مادری شاعر در تهران متولد شد. پدرش خلیل سامانی (موج) از شاعران برجسته و مادرش رباب تمدن، شاعر متعهد و انقلابی است. سپیده سامانی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی است. او از سیزده سالگی به سرودن شعر پرداخته که «دریای واژگون» یعنی آخرین مجموعه او در بهار ۱۳۷۸ منتشر شده است. او سه مجموعه دیگر آماده چاپ دارد. سپیده بیشتر در قالب های غزل چارپاره و آزاد شعر سروده اما در چهارده سال اخیر به غزل روی آورده است.
از ویژگی های اشعار کتاب «دریای واژگون» بر اساس توضیح شاعر این است: شعرها در یک نوبت، همان تاریخ یاد شده، سروده شده اند و پس از آن هیچ تغییری در آن ها صورت نپذیرفته، که حاکی از اعتقاد شاعر به ثبت احساسات و کلام در «لحظه» است. ویژگی دیگر مهارت و تسلط شاعر در عروض و ابداع وزن های تازه است که بعضی از آنها برای اولین بار ساخته شده اند و سابقه ندارد که به راحتی اندیشه های نو با زبانی معاصر تبیین شوند. نیز شخصیت های سیاسی و شاعران و نویسندگان دنیا در اندیشه او تأثیرگذارده اند. سپیده سامانی دارای دختری به نام دریا است. او در سال ۱۳۶۳ یادنامه ای را برای پدرش با شرکت صد و بیست نفر از شعرا و ادبا به نام یادنامه موج منتشر کرد. همچنین در سال های گذشته کتاب های بسیاری از نظم و نثر را ویرایش کرده است.
وداع و ستاره(۱)
تو را به گریه سرودم، وداع تا شب پایان
به یاد آر پس از این، سرود واژه گریان
تو ای عزیزترینم! خزان رسیده به شهرت
و ناگزیر سفر کن، ز سایه های گریزان
نه با شکوفه و خنده، نه چون رهای پرنده
که در شبی شکننده، که بی ستاره و پنهان
نمانده است شهابی، نه آتشی و نه آبی
که داغ های سرابی، که خارهای مغیلان
بگو به ماه نتابد، به کوچه راه نیابد
ز خانه تا بگریزی، چو بادهای پریشان
شبت مخاطره دارد، غروب خاطره دارد
نظر به پنجره دارد، نگاهِ خسته ایوان
تو چشم بر همه بسته، من از وداعِ تو خسته
دلِ ستاره شکسته، «سپیده» سر به گریبان
وداع و ستاره(۲)
دو خط زرد و موازی، دو انتظار، دو پایان
خزان و باد مهاجر، دو کاروان و زمستان
پرنده شعر غمش را سرود و رفت – از آن پس،
نماند سایه سروی به رهگذار، غزلخوان
از این کرانه آبی نفیر مرگ شنیدم
که رود با سفر ابرها گذشت شتابان
چو برگرفت سحر زاد و برگ کوچ، ندیدی
که مرزبان شفق خون گریست در غم هجران
در آن زمان که به تن داشت جامه سیهش را
ستاره با شب و شهرش وداع کرد چه آسان
تمام خاطره ها را به خاک بُرد نسیمی
که در دقایق تدفینِ عشق بود پریشان
فریب را سر اغفال نیست قصه مگویش
که ماه سوخته باور کند حقیقت نقصان
– «سپیده» شعر تو از سرخ و سبز بود، چه آمد؟
مرا سیاه بخواهید و بس در این شب ویران
سپیده سامانی
*******
طاهره صفارزاده
طاهره صفارزاده از مفاخر شعر و ادب معاصر، متولد سیرجان در سال ۱۳۱۵ است. ایشان لیسانس خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز گرفت و بعد از مدتی مشاغل فرهنگی، برای ادامه تحصیل به کشورهای انگلیس و آمریکا سفر کرد. در شرح حال خانم صفارزاده در کتابی که ترجمه برگزیده اشعار او به زبان انگلیسی ترجمه شده است می خوانیم: «او در سال ۱۹۶۷ در برنامه گزینش بین المللی که مخصوص شعرا، نویسندگان و نقاشان برای تدریس در دانشگاههای آمریکا بود شرکت کرد و با رتبه عالی پذیرفته شد و بعد از گرفتن M.F.A که از لحاظ استخدام دانشگاهی برابر درجه دکتراست، در دانشگاههای آنجا به تدریس ادبیات پرداخت. فیلمسازی هنر دوم این شاعر است که در دوره دوم تحصیل در خارج از کشور الزام برای هنر دوم داشته است. شعرهای او به زبان های مختلف ترجمه شده و همو شعرهای زیادی به زبان انگلیسی سروده و کتاب «چتر قرمز» اثر خودش را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است». خانم صفارزاده سال ها در سمت استادی دانشگاه به تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم پرداخت و از آشنا کردن آنها با مفاهیم عظیم قرآن غافل نبود. او همیشه شاعر حق طلب و مبارز بود و در انقلاب هم به انقلابیون پیوست. شعر ایشان مخصوصاً در دو دهه اخیر، برگرفته از منابع سترگ قرآنی است. آثار خانم صفارزاده: «رهگذر مهتاب»، «دفتر دوم»، «طنین در دلتا»، «سدّ و بازوان»، «مردان منحنی»، «سفر پنجم»، «بیعت یا بیداری»، «حرکت و دیروز»، «دیدار صبح»، «روشنگران راه»، «در پیشواز صلح»، «اصول مبانی ترجمه»، «ترجمه های نامفهوم»، «ترجمه مفاهیم بنیادی قرآن»، «ترجمه قرآن حکیم به زبان انگلیسی و فارسی».
در چارراه شهادت
رگ هایمان کشیده می شود از درد
رگ هایمان کشیده می شود از ریشه
در بی کرانه ترین هجران
تو آسمان گونه شکافتی[i]
و ما زمین گونه
گسترده تر شدیم
و ناگه افکندیم
هر چه که در ما بود
از صبر
از سپاس
از بغض
از نیاز
تو شاهد این شوریدن هستی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 