پاورپوینت کامل جایگاه و نقش زنان در سیمای رسانه ملی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جایگاه و نقش زنان در سیمای رسانه ملی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جایگاه و نقش زنان در سیمای رسانه ملی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جایگاه و نقش زنان در سیمای رسانه ملی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

[سیمای زن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را می توان آیینه تمام نمای دیدگاه ارزشی انقلاب اسلامی به مقوله زن دانسته، جایگاه آنان را در مهندسی فرهنگ جامعه ترسیم کرد. از این رو نگاه دست اندرکاران این رسانه ملی به جایگاه و نقش زن در تولیدات متنوع صدا و سیما از حساسیت ویژه ای برخوردار بوده، نقش حائز اهمیتی در تثبیت فرهنگ عمومی دارد. این رسانه طی دو دهه و نیم گذشته خدمات ارزنده ای در صیانت از فرهنگ دینی و ملی و تعمیق ارزش های انقلاب اسلامی در جامعه ارائه کرده، کارنامه قابل تقدیری داشته است، با این حال به نظر می رسد در مقایسه با اهمیت و ارزش کار کاستی های قابل نقدی نیز وجود دارد که ارزیابی آن در ترسیم سیاست های آینده مؤثر خواهد بود. مقاله حاضر با نگاهی گذرا به برنامه های تلویزیون درباره زنان در قالب برنامه های نمایشی، غیر نمایشی، اخبار، آگهی های تبلیغاتی و اجرای زنده، الگوهای رفتاری ارائه شده در آنها و نوع نگاه سازندگان برنامه ها به زن را به نقد کشیده است.]

تولیدات فرهنگی هنری بیانگر نوع نگاه و دیدگاه کسانی هستند که آن را فراهم آورده، از طرف دیگر، همین تولیدات، باورها، فکرها، ارزش ها و ضد ارزش ها و انتظارات انسان ها نسبت به یکدیگر را نشان می دهند. کانال هایی که افکار مردم را در اختیار دارند، استانداردها را شکل می دهند. این کانال ها کدام هستند؟ آموزش و پرورش، هنر و ادبیات، فیلم های سینمایی، تولیدات تلویزیونی، مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی، آگهی های تبلیغاتی و. .. نقش برجسته و قابل ملاحظه ای در این باره دارند.

نقش و جایگاه زنان در تولیدات این رسانه ها چیست و چه تصویری از زنان را ارائه می دهند؟ این تصویرها بر چه اساسی ساخته و پرداخته می شوند؟ در میان رسانه ها، رسانه ملی نقش قابل ملاحظه ای دارد. جایگاه زنان در رسانه ملی کجاست و نقش آنان در این رسانه چیست؟ تصویری که از زنان در وسایل ارتباط جمعی ارائه می شود چه تصویری است؟

سخن اصلی این است که تصویر زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران که رسانه ملی باید آن را ترسیم کند چگونه است؟ نیز جایگاه زن در نظام جمهوری اسلامی که تلاش می شود بر اساس حقیقت شکل گیرد چگونه ترسیم می شود؟

تصاویر ارائه شده در تولیدات، مبتنی بر خواسته ها و یا باورهایی است که الگوی عملی و رفتاری متناسب با آنها را در جامعه اشاعه می دهد. می توان گفت که این تصاویر یا مبتنی بر واقعیت هستند، یا ساخته و پرداخته آشفته ای از جان آدمی و یافته های ذهنی و افکار درهم. از طرف دیگر می توانند یا ایده آل ها را نشان دهند و یا راه رسیدن به آنها را. تصاویر ارائه شده مبتنی بر هر کدام از این موارد که باشند جای تأمل، تحلیل و بررسی دارند.

نوشتار حاضر در نظر دارد نگاهی گذرا به برنامه های تلویزیونی داشته باشد و به نقش و جایگاه زنان در آن بپردازد. قطعاً برای انجام این مهم احتیاج به تحقیق های همه جانبه، گسترده و عمیق تری است که به جزئیات هم توجه کرده باشد؛ پژوهش هایی که با ارائه نتایج آماری و نظرسنجی، لایه های مختلف برنامه ها را از زوایای گوناگون تحلیل و تبیین کرده و از طرف دیگر کمبودهای تولیدات را یادآور شود.

تحلیل و بررسی این نوشتار بر اساس دسته بندی برنامه ها مبتنی است بر فرم کار که عبارت از کار نمایشی و غیر نمایشی، اخبار، آگهی های تبلیغاتی و اجرای زنده (مجری) است. زمان پخش برنامه های مربوط به خانواده و واحدهایی که در ارتباط با تعیین و تبیین نقش و جایگاه زنان تولید کافی نداشته اند به عنوان نواقص و کمبودها مورد توجه قرار گرفته اند. در نهایت پیشنهاد راهکارهای اجرایی عملی به منظور رسیدن به وضع مطلوب، بحث نهایی نوشتار است.

تصویر ارائه شده از بانوان در برنامه های صدا و سیما در قالب های متفاوت

می توان برنامه ها را در یک دسته بندی به فرم های مختلف تقسیم کرد و هر کدام را به طور جداگانه مورد توجه قرار داد. تقسیم بندی این نوشتار، برنامه ها را بر اساس قالب های نمایش، خبر و گزارش های خبری، تبلیغات، برنامه های غیر نمایشی و مستند، و برنامه های زنده (منظور بخش مجری و اجرای زنده است) که ساختار مخصوص به خود دارند دسته بندی کرده است. از این رو که نوشتار تنها در صدد طرح موضوع است در هر یک از دسته بندی ها به یک نمونه بسنده شده و جایگاه زنان را به طور کلی در آن تبیین کرده است.

برنامه های نمایشی

روشن است که هر یک از نمایش ها و سریال های تلویزیونی و نقش و جایگاه زنان در آنها تحلیل و بررسی خاص خود را می طلبند و به طور جداگانه نیاز به کنکاش دارند. از این رو در ارتباط با آنها بهتر است که نظریات از زاویه دیگر مطرح شوند. در نمایش، شخصیت ها و انسان ها هستند که در بستر داستان به نمایش گذاشته می شوند؛ نقطه های قوّت و ضعف انسان ها آشکار می شود و مخاطب در بستر داستان پیامی را دریافت می کند. شخصیت های انسانی جدای از زن یا مرد بودن می توانند کارهای شایسته انجام دهند و یا دیوصفت باشند. حد اعلای زنان در نمایش های رسانه ملی کجاست؟ زنی که در رده های بالای انسانی جای گرفته و توانایی های والا داشته باشد، در کدام نمایش وارد شده و شخصیت محوری بوده است؟ همان جایگاههایی که مردان نمایش در قالب داستان در آن قرار گرفته و داستان را به پیش برده اند.

قطعاً این پندار به ذهن نمی آید که قصد این است که زنان همه خوب نشان داده شوند و به طور شعاری و غیر واقعی بی عیب بنمایند. مطلب این است که به هر حال هر نوشته، یک یا چند شخصیت محوری دارد که قهرمان داستان هستند. عمده داستان ها انسان های مدیر و مدبر دارند، انسان هایی که به نسبت بقیه، مدارجی از کمال را طی کرده اند. .. جای این شخصیت ها به عنوان زن در نمایش های صدا و سیما خالی است. کدام نمایش شخصیت اصلی و قهرمان زنی داشته (در بعد مثبت انسانی) که تصمیم گیرنده باشد؟ آنجا هم که تا حدی به این موضوع نزدیک شده اشکال دیگری ایجاد کرده تا آن را جبران کرده باشد. چند مجموعه نمایشی سراغ داریم که زن در آن بگوید «من این طور می خواهم و این تصمیم را می گیریم» یا این گونه نشان داده شده باشد؟ خردورزی و تصمیم گرفتن، ملاک هایی هستند که انسان را از غیر انسان جدا می کنند. وقتی این توانایی ها از آدم گرفته شود، ظاهرش بشر است، ولی مقامش پایین تر از انسان. جایگاه زنان در نمایش ها بیشتر در موقعیت دوم مانده است.

در کدام نمایش یک زن که کمال یافته و مدیر و مدبر است، شخصیت محوری است؟

زنان، شخصیت های ضعیف، بدون هویت شاخص و حضوری در حد تیپ و کلیشه

چه شاخص هایی یک شخص را «او» می کند و «او» را از سایرین متمایز؟ در باب شخصیت ها، زنان این گونه وارد صحنه نمایش می شوند که درونیات، خواسته ها، صفت ها، رفتارها و ویژگی های خاصی ندارند که آنها را از بقیه جدا کند. راههای ورود به درون زن ها محدود به چند راه مشخص است، همان طور که ظاهرشان با تعریف های مشخصی نشان داده می شود. آنها تیپ هستند و نه شخصیت. دسته آدم هایی که رفتار، اعمال، گفتار و حضور تعریف شده ای دارند. آدم های مهربان، مادر، باید کسی عاشق شان شود، لجوج، صبور و. .. اینها تیپ ها هستند که در اسم آدم های نمایش ها به نمایش در می آیند، نه آدم هایی با هویت های خاص شخصی.

در یک نمای کلی زنان نمایش ها شخص هایی هستند – و نه شخصیت ها – که در تیپ های آدم های شبیه خود جا می گیرند، ولی از بی هویتی رنج می برند. به همین دلیل نمایش ها از شخصیت پردازی زنان ناتوان هستند و آنها در حد قالب های تیپیکال (دسته ای) و کلیشه ای مانده اند. روشن ترین دلیل بر این مدعا آن است که می توان هر کدام را برداشت و شخص دیگر داستان را به جای آنها گذاشت و دید که تفاوتی ایجاد نمی شود. تیپ بودن و آدم ها و انسان های کلیشه ای گشتن در مورد بیشتر کارهای نمایشی صدا و سیما و بخصوص در مورد شخصیت های زنان صادق است، مثلاً در سریال خوش ساخت «این راهش نیست»، مردان هر چه باشند، هویت و تعریفی دارند، نیز مشخصه ای که آنان را از سایرین جدا می کند، ولی تفاوت شخصیتی زنان تا آن حد نیست که آنها را به شخصیت تبدیل کند. همه شخص اند، یکی در حد بیست و چند ساله و سن ازدواج؛ یکی چهل و چندساله و مادر؛ اما مردها یکی به گل و گیاه علاقه دارد؛ یکی به آواز و دیگری مدیر شورا است و. .. این نمودهاست که آنها را «آنکه هستند» می کند و از بقیه جدا می سازد، ولی زنان هویت خاص ندارند. یک دختر دانشجوی شهری همان است که یک دختر روستایی. کاری ندارد جز موضوع خواستگارها و سکوت دخترها تا پای ازدواج. از زمان ازدواج هم دختران و زنانی می شوند که آمده اند تا به هر قیمت که شده کنترل شوهر را به دست بگیرند. اینجاست که یکی سر پدرش فریاد می زند، دیگری با چوب به برادری که بسیار دوستش داشته حمله می کند! یعنی زنانی که بی منطق هستند و مشکلات شوهر را درک نمی کنند و فقط پول می خواهند. در سایر نمایش ها هم کم و بیش جایگاه زنان همین است. زنان هویت جداگانه خاص ندارند.

وقتی زنان در نمایش های رسانه ملی مشکل هویت دارند و به تعبیر درست تر از بی هویتی رنج می برند، چگونه می توان از نسل جوان بخصوص بانوان خواست که هویت مستقل خود را حفظ کنند؟ روشن است اگر زنان، برجسته و کمال یافته و رشید در نمایش های رسانه جمعی به تصویر کشیده شوند، می توانند الگوهایی باشند که هر گونه سلیقه ای را ارضا کنند. اگر برنامه های موفق (نه فقط پر بیننده، چرا که با لودگی و مسخرگی هم می توان توجه را جلب کرد) برشمرده شوند، دیده می شود که آدم های آنها از کلیشه و شخص فراتر رفته و شخصیت سازی قوی داشته اند.

چهره و اندام زیبا به اضافه عشوه ها و کرشمه های رفتاری و کلامی و نگاهی، حرف اوّل را در ارتباط با شخصیت و علت وجودی زنان در مجموعه های نمایشی می زند! در این صورت هویت دختران چگونه تعریف می شود؟ غیر از این است که مردی عاشق آنها شود؟ بر همین اساس، تعریف می شوند و رفتار می کنند. آدم هایی که در سطح جریان دارند. اصل دلیل حضور زنان این است که مردی آنها را بخواهد. این کل هویت زنان جوان در مجموعه های نمایشی است. این حضور غیر از استفاده ابزاری (آن هم ابزار جنسی) است؟!

بر این روال، یک نکته اساسی در ارتباط با زنان رخ می نماید. زنان در یک صورت (که عمدتاً همین زمینه حضور است) شخصیت های سرخورده، کمرنگ و بی هویتند که تنها هویت شان زیبایی آنها است که مردان را دلباخته آنان می کند. غیر از این، کار دیگری از آنها بر نمی آید و دلیل دیگری بر حضورشان در سریال نیست! در گونه دوم حضور اگر مدیریت کنند و تصمیم گیری نمایند مسیری که می روند، خلاف و اشتباه است چنان که مادر دختر سریال «طلسم شدگان» می رود و باعث اصلی کتمان حقیقت و مشکلات است.

متأسفانه در هر نمونه برنامه (از موفق و غیر موفق، با هر جایگاهی از قوّت و ضعف)، جای زنان کمال یافته که به عنوان شخصیت محوری و اصلی باشند خالی است. حداکثر جایگاهی که زنان در نمایش ها گرفته اند مقام دوم و غیر از آنجا که محبوبه اند نقش حاشیه ای داشته اند که توسط شخصیت مرد اوّل که قهرمان داستان بوده کمرنگ شده است. اگر زنی تا مرحله شخصیت اوّل بالا آمده، به رسم ادبیات و فرهنگ غربی حتماً شخصیت منفی ماجرا بوده است. آنجا هم که یک زن تا حدی شخصیت برجسته پیدا کرده، در یک وادی (مثلاً نقش اجتماعی) جلو آمده و همین امر باعث نقص او در وادی دیگر (خانه و مادری) است، مثل پلیس سریال «خواب و بیدار»، یا وقتی زن از قوّت شخصیت برخوردار است، شوهر او آدمی است که کوتاه آمده، مثل خانم دکتر در سریال «دوران سرکشی».

ساختن و پرداختن شخصیت مقتدر و مثبت زن، راه نرفته ای است که هنوز پیموده نشده و قدم نگذاشتن در این راه، گواه کم کاری و یا ناتوانی نویسندگان و دست اندرکاران تولیدات ادبی – هنری است در خلق شخصیت محوری مثبت از زنان. این مهم هم به نوآوری احتیاج دارد و هم خودباوری و از طرف دیگر، حضور و ورود بیشتر زنان در خلق این گونه آثار.

روشن است وقتی از قهرمان داستان، زنان با هویت، مدیر و مدبر سخن به میان می آید و پرسیده می شود چرا زنان در سطح پایین و نازلی به تصویر کشیده می شوند، مقصود این نیست که از رسانه خواسته شود یک سری قهرمان های ناآشنا و آدم های غیر واقعی بدون نقطه ضعف و زنان پری گونه به مخاطب تحویل داده شود. حرف این است که زنان هم دارای هویت انسانی هستند. پس لازم است در نمایش ها با همین دو مشخصه (که یکی هویت است و دیگری انسانی) ظاهر شوند. از این رو می باید همان گونه که هستند و باید باشند، به تصویر کشیده شوند.

قهرمان یک داستان می تواند نقاط قوّت و ضعف داشته باشد، ولی قهرمان ماجرای داستانی خود باشد. قهرمان داستانی معنایش این نیست که نقطه ضعف شخصیتی ندارد، بلکه مراد این است که چگونه و با چه شرایطی بر مشکل (که حتی می تواند خودش و یا خواسته و شخصیتش باشد) چیره آید. آنچه او را قهرمان می کند تصمیمی است که می گیرد و توانی که از خود به نمایش می گذارد تا بر آنچه می خواهد او را از پای در بیاورد پیروز شود. به این معنی توانایی انسانی هر فرد (اعم از زن و مرد) است متناسب با هویت شخصی که مورد توجه است.

مگر نه این است که توانایی انسانی متعلق به انسان می باشد و زن و مرد ندارد؟ چرا در نمایش ها و داستان های ما جای زنان در این وادی خالی است؟ زنانی که شخصیت اوّل ماجرا شوند و با توانایی و قدرت انسانی بر مانع پیروز گردند، کجا نشان داده شده اند؟ کدام نمایش را می توان نام برد که شخصیت زن داستان به عنوان شخصیت اوّل و قهرمان ماجرا پشت حضور پر رنگ مرد یا مردان آن مجموعه کمرنگ و یا محو نشده باشد؟ می توان از زمان پیروزی انقلاب، برنامه های نمایشی را بر شمرد و این جای خالی را به وضوح دید.

عجوزه شیطان صفت (Witch) ریشه در کدام ادبیات

ویچ (Witch)، جادوگری است عجوزه ای و اهریمن. زنی که در درون، زشت ترین است و در بیرون، با بهره گیری از قدرت جادویی، خود را زیباترین نشان می دهد. او با معجونی که می سازد و وردی که می خواند و با قدرت جادویی خود فساد می آفریند. انگیزه کارهای او قدرت طلبی است و حسادت. او به دنبال قدرت است و از هر راه که باشد می خواهد آن را به دست بیاورد. در ادبیات کودک و فیلم هایی که بر همین اساس تولید شده اند، این پیرزن شیطانی به روشنی تصویر شده است. این عجوزه یا به گونه ای تصویر شده که حضوری غیبی و نمادین دارد و یا در زندگی عادی روزمره زندگی می کند. پیرزنی که در داستان «هنسل و گرتل» کارش خوردن کودکان است و در قعر جنگل زندگی می کند؛ نامادری «سفیدبرفی» که او را به سربازان قصر می دهد تا ببرند بکشند و جگر او را بیاورند تا نامادری بخورد؛ نامادری سیندرلا و دخترانش نیز از این نمونه اند. جالب توجه است که جادوگران اهریمنی، همه زن هستند. در داستان های کهن غربی عجوزه شیطان صفت (Witch) زن شناخته شده ای است که هم در ادبیات کودک جا دارد، هم در تولیدات ادبی – هنری و بر همین اساس در تولیدات بزرگسالان راه پیدا کرده است.

رد پای زنان اهریمنی در تولیدات فرهنگی – هنری ما و در تولیدات رسانه ملی

این زن همو است که به زندگی انسان ها راه پیدا می کند و عامل اصلی فساد در زندگی بشر است. بر مبنای نگاه کتاب مقدس موجود دین های یهود و مسیحیت، زن عامل گناه اولیه بشر است. در ادبیات کهن غرب گناهان و بدی ها ریشه در وجود این زن (که نماینده همه زنان است) دارد. این دیدگاه ریشه در اعتقادات دینی یهود و مسیحیت (که مذهب جامعه غربی است) دارد. در کتاب مقدس تحریف شده یهود و مسیحیت، زن دروازه گناه اولیه آدم است. او است که توسط شیطان وسوسه می شود و با خوردن از درخت ممنوعه دست به گناه می زند. هم اوست که مرد را با فریب به وادی گناه می کشاند و از آن درخت می خوراند. بر این اساس مردان اگر خطا می کنند، ریشه در گناه و وسوسه زنان دارد اما زنان که گناه می کنند، خود عامل گناهند. مبتنی بر این دیدگاه است که جایگاه و نقش زن در زندگی بشر شکل می گیرد. زن دروازه بزرگ گناه می شود و عامل گناه مرد. نقش و علت وجودی زن در ارتباط با مرد و جامعه بر همین اساس شکل می گیرد و همین نقش است که پایه و اساس دیدگاه نسبت به زن و حضور او در ادبیات مردمی (فولکوریک)، ادبیات کهن و به دنبال آن هنر و ادبیات امروز جوامع غربی را شکل می دهد. همین دیدگاه در فرهنگ جاری جامعه و در ادبیات فولکوریک (که ریشه ادبیات کهن است) فراگیر بوده است. تاریخ، ادبیات و هنر امروز اروپا و آمریکا بر همین اساس شکل گرفته و جریان داشته است.

حضور این زنان، به تقلید از ادبیات غرب در عمده تولیدات نمایشی رسانه ملی ما باز شده و زنان نقش محوری و تعیین کننده در زمینه اغوا و اغفال یافته اند. سریال های پر بیننده ای مثل «خواب و بیدار»، «معصومیت از دست رفته» و «امام علی(ع)» و بسیاری از سریال های ریز و درشت دیگر از همین نمونه اند. این حضورها حتی گاه به صورت اغراق شده غیر واقعی در سریال های تاریخی مستند ما وارد شده اند، به گونه ای که تاریخ را با این نگاه تحریف کرده اند. در سریال امام علی(ع)، همه انگیزه حرکت مرد در دست زدن به پلیدترین حرکت تاریخ، وسوسه یک زن است. البته روشن است که این وضع نگاه فیلمنامه نویس است تا تاریخ. در تاریخ شاید این موضوع در حد یک رد پای کمرنگ باشد، یا در سریال «معصومیت از دست رفته» زن وسوسه کننده، جرثومه فساد است و حجاج یوسف – شخصیت شناخته شده تاریخی – در کنار او پاک و بی گناه می نماید. زنان پلید تا این درجه به تقلید از ادبیات اروپایی و غربی پر رنگ می شوند، ولی جای زنان مقتدر مثبت که برگرفته از تاریخ، گذشته و مذهب ما باشد، خالی است. اگر نمونه زن مثبت هست، آمده تا فرزندی به دنیا بیاورد و بمیرد. از او غیر از فرزندش اثر وجودی دیگری نیست. همین نکته هم برگرفته از ادبیات غربی است. در ادبیات غرب، زنان خوب این گونه اند. در قصه های عامیانه غربی، جایگاه یک زن خوب این گونه نشان داده شده است. او می آید، بچه ای به دنیا می آورد و خود می میرد. اگر هم نمیرد، حضور مؤثر ندارد.

در نوع نگاه غربی، نکته اصلی ارتباط میان انسان ها با «تسلط» معنا می شود. اگر زن مسلط باشد، پس عجوزه اهریمنی است اما اگر مرد مسلط است، می تواند خوب باشد یا بد، ولی همین موضوع باز ارجاع داده می شود به گناه اولیه و نقش زنان در ارتباط با آن. زنان عامل گناهند و گناه و بدی مردان ریشه در وسوسه زنان دارد. برگرفته از همین دیدگاه، اگر در تولیدات هنری ما و در آفرینش های نمایشی رسانه ملی، زن تا حدی به مرحله پر رنگ شدن شخصیت و تصمیم گیری نزدیک می شود، مثلاً در خانه (جایی که با مرد در ارتباط است) به نوعی مسلط تصویر شده (مثل شخصیت خانم دکتر در دوران سرکشی)، آنجا هم کشمکش تسلط خودنمایی می کند.

زنان مثبتی که ادبیات، فرهنگ اصیل و مهم تر از همه دین و آئین و تاریخ اسلامی و تاریخ انقلاب معرفی می کند، در کدام نمایش به عنوان شخصیت پررنگ، برجسته و محوری راه یافته اند؟ نهایت مقامی که زنان در نمایش ها با شخصیت های مثبت در آن جای گرفته اند، مادران مهربان و فداکاری هستند که در خانه و برای خانواده ایثار و فداکاری می کنند، ولی این یک بعد از ابعاد بانوان رشید و رشدیافته است، باقی ابعاد کجا نشان داده شده اند؟

توان خارق عادت، غیبگویی و دیدن آینده، توان عجوزه های اهریمنی و یا پریان

لازم است که تولیدات نمایشی رسانه ملی مورد تحلیل و بازبینی و بازشکافی قرار بگیرند تا روشن شود محورها و عناصری که آنها را می سازد تا چه حد برگرفته از تولیدات و نگاه غربی است. روشن است که این عناصر گفته شده برای تولید در اینجا و بازسازی در فرهنگ بومی، رنگ و لعاب ایرانی اسلامی به خود می گیرند، به عنوان نمونه می توان ردپای زنان غیبگو را بازشناسی کرد. زن غیبگو به تقلید از همین شخصیت ها که توان خارق العاده دارند ساخته شده است. سریال «دیروز، امروز، فردا» نمونه آن است. در مورد زن غیبگو دو نکته: غیبگویی و شخصیت وی. غیبگویی او ریشه در ادبیات غرب دارد و برای اینکه عجوزه اهریمنی نباشد، به جای بزرگسال به کودک نزدیک شده است. او در رفتار و کلام و واکنش ها و حتی گفتار به شخصیت کودک نزدیک تر است.

غیبگویی و پیشگویی نه در گذشته و ادبیات ما جا دارد و نه میان مردم ما. در فرهنگ مردم متوسل شدن به پیشگویی نکته مثبتی نبوده که مورد تشویق و حمایت قرار بگیرد. این مبحث نه در ادبیات کهن ما ستوده است و جا دارد و نه در ادبیات امروز ما. میان مردم عادی هم پیشگویی و غیبگویی در حد کف بینی زنان کولی و دوره گرد محدود بوده است. رفتن به پیش فالگیر و رمّال و آینه بین و در فرم شیک آن، فال قهوه (که همه به ظاهر در دیدن غیب مشترکند) نشانی است از خرافی بودن افرادی که به دنبال این موضوعات رفته اند. در این وادی افتادن هم خلاف نشان داده شده و دلیل بر نداشتن درک صحیح و عدم استفاده از توانایی عقل بوده است. به همین دلیل هم در پیش زمینه فکری جامعه ما رفتن به این وادی بیشتر کار زنان بوده، چون در ذهنیت جامعه (جدای از بحث درست یا غلط بودن ادعا) بیشتر زنان به این راهها متمسک می شوند.

با توجه به این نکات، انسان های کم عقل خرافی به این ادعاها (غیبگویی) دامن می زنند که در فرهنگ عامی بیشتر زنان بوده اند. در این مجموعه، زن غیب را می بیند، ولی از این توان برای خدمت به انسان ها استفاده می کند. نکته ای که در بالا ذکر شد، به ذهن بیننده نمی آید، ولی در ضمیر ناخودآگاه مخاطب، آن نکته به قوّت خود باقی است. علاوه بر آن، پیش زمینه ادبیات ما را تغییر نمی دهد.

نکته این است که وقتی حضور انسانی که به این وضوح غیب را می بیند و توان پیش بینی را دارد، در ادبیات ما سابقه ندارد، پیشینه وجودی او کجاست؟ داشتن قدرت پیش بینی یعنی داشتن توانی که فرد را از توان مردم عادی فراتر می برد، او را کمرنگ یا پررنگ در دسته بندی خاص جای می دهد.

البته این مجموعه نمایشی چون در قدم اوّل است و هنوز جای پای رفتن به قدم های دیگر برای مخاطب باز نشده، در همین حد مانده، ولی نکته این است که داشتن «توان خارق عادت» می تواند به خیلی جاهای دیگر برود و دلیل منطقی هم ندارد در همین حد بماند.

نمونه روشن تر این شخصیت «افسانه مرلین» است که مرد است و دارای توان دیدن پنهان و آینده. از این رو که مرد است، پس نمی تواند بالذات اهریمنی باشد. او از یک طرف مرد است و از طرف دیگر دست پرورده یک جادوگر – ویچ (Witch) – او می خواهد خوب باشد و جادوگر از او می خواهد که روح شیطانی داشته باشد. از آنجا که مخالفت می کند، توسط جادوگر تنبیه می شود. می بینیم جادوگری و توان دیدن آینده و داشتن توان خارق عادت، تعلق به نیروهای اهریمنی دارد که در این وادی از آن زنان است. جای زن قدرتمند تصمیم گیرنده اینجاست. او یک جادوگر چیره دست است که هم توسط نیروهای اهریمنی هدایت می شود و هم به همان جا ختم می شود. مردان از این وادی پیراسته و بَری اند. این نگاه هم در نگاه غربی در باره زن ریشه دارد و هم در تولیدات ادبی و فرهنگی هنری غربی (مبتنی بر نگاه مذهب موجود یهود و مسیحیت به زن). روشن است اگر تولیدات داخلی بخواهد همان دیدگاه را داشته باشد، نمی تواند در مسیر تحقق آرمان های نظام باشد.

مجموعه های نمایشی آمریکایی «جینی» که علاوه بر پخش در آمریکا در ایران قبل از انقلاب به نام «دختر شاه پریان» پخش می شد و مجموعه نمایشی «افسونگر» (bewitched) در داشتن توانی بالاتر از توان عامه مردم، پیشگامان قوی تر و نمونه کپی شده دختری به نام «گلی» در مجموعه «دیروز، امروز، فردا» هستند. با این تفاوت که چون این شخصیت ها اصل و برگرفته از ادبیات غربی هستند و برای مخاطب خود کاملاً شناخته شده و جا افتاده هستند، با توانایی های کامل خود ظاهر شده اند. آنها در حد دیدن و دانستن و داشتن اطلاعات محدود نشده اند و بر اساس دانسته های خود با استفاده از توان خارق العاده دست به عمل می زنند. به اضافه اینکه در آن مجموعه ها دیدن صحنه های غیبی و دست یافتن به اطلاعات پشت پرده، دلیل و ضابطه شناخته شده خود را دارد و به شکل بی ربط و بی منطق و بی ضابطه که در مجموعه ایرانی انجام می شود اتفاق نمی افتد، چرا که در آن ادبیات اصیل است و آن شخصیت (bewitched) شناخته شده اما در این مجموعه وارداتی و کپی.

زنی با توان خارق عادت در ادبیات غربی (اروپایی و آمریکایی) همان ویچ (Witch) (افسونگر) است که در ذات عجوزه اهریمنی است. شاید به ظاهر زیبا در بیاید، ولی باطنی پلید و شیطانی دارد. این شخصیتی کاملاً شناخته شده برای هر کودک و بزرگسال غربی است. او هم در فرم کامل شده خود حضور دارد (در ادبیات و فرهنگ عامه و فیلم ها) که جادوگرها هستند و هم در شکل ضعیف و کامل نشده. جادوگران زن در ادبیات ما سابقه حضور پررنگ ندارند و شناخته شده نیستند. هر چه هست جادوگرانی هستند که غیب را می دانند.

مگر جادوگر خوب هم وجود دارد؟ پس باید در حد داشتن اطلاعات محدود بماند و پا را فراتر نگذارد و شبه پری باشد. پری که میان انسان ها نیست و وجود خارجی ندارد. پس باید به عنوان یک زن در نقطه مقابل عجوزه اهریمنی که یک انسان دلنشین و دوست داشتنی می شود باشد. چه چیز انسان را دوست داشتنی می کند؟ اخلاق، خوبی کردن، خیر دیگران را خواستن با درونی پاک و زلال. درون چه کسی پاک و زلال است؟ پاسخ روشن است، یک کودک. این است که او قبل از اینکه شخصیتش روشن کند باید چگونه باشد یا چگونه رفتار بکند رفتار او روشن شده است، چرا که نمی شود کسی درونش کودک باشد اما رفتارش آن گونه نباشد.

نکته جالب توجه این است: ادبیاتی که زنان عجوزه اهریمنی را خلق کرده، در آنها زن خوب ایده آل، وجود خارجی ندارد. او یا پری است یا زن مرده، پری هم که میان انسان ها زندگی نمی کند. زن خوب (پری صفت) اگر باشد، فقط در برهه ای حضور دارد، همان لحظه که می خواهد کودکی به دنیا بیاورد، و بعد می میرد. از این رو شخصیت زن ایرانی خلق شده در مجموعه نمایشی مذکور (که نقطه مقابل عجوزه اهریمنی است) باید یک زن باشد که محل تجمع همه خوبی ها است، در مقابل عجوزه که محل همه بدی ها است. از این رو که این گونه زن نمی تواند وجود خارجی داشته باشد، پس به جای اینکه زن باشد، در ظاهر زن است، ولی در رفتار کودک.

رفتارها و حرکات کودکانه این زن نشانی است از وفاداری این نسخه کپی به اصل غربی خود. در این شکل، هماهنگی و هم آوایی این برنامه در ارتباط با عدم وجود یک زن در زندگی انسان ها که خیرخواه دیگران است حفظ شده. با کودک کردن او در رفتار و کردار این مدل ایرانی در واقع به این محور که چنین زنی (که به طور عادی در جامعه انسان ها وجود ندارد) وفادار مانده. هر چه باشد «گلی» یک زن فوق العاده است که با دیگران فرق دارد. از همین رو در پایان سریال، با همه خداحافظی می کند و به شکل مرموزی از میان دنیای انسان ها می رود.

در ارتباط با برنامه های نمایشی، نکات دیگری هم قابل توجه است:

دیرزمانی نیست که رسانه ملی در برنامه های خود، موضوع ازدواج دوم مرد را، چه ازدواج موقت و چه دائم، به عنوان همسر دوم مطرح می کند. البته به خوبی پیداست که به این موضوع از زاویه دید مردانی نگاه شده که به طرح عواقب و پیامدها و مشکلاتی که این کار با خانواده اوّل مرد و بچه ها ایجاد می کند علاقه ای ندارند. به اضافه اینکه انواع و اقسام اشکالات و مشکلات و بیماری های ریز و درشت را در ارتباط با زن اوّل مطرح می کنند، به گونه ای که نه تنها این کار از طرف مرد منطقی و عقلایی جلوه کند که بیننده با مردی که آن مصایب (تحت عنوان همسر اوّل) به سرش ریخته، همدردی هم بکند. به اضافه اینکه فقط طرح موضوع و گذشتن از کنار آن در عادی نمودن ازدواج دوم، تأثیر و نقش دارد.

روشن است اگر این موضوع در رسانه ملی آورده می شود، لازم است جهت دار و همه جانبه به آن نگاه گردد. اما طرح مسئله در عین مسکوت گذاشتن مسائل مربوطه و مطرح نکردن مشکلات و مصایب، این است که عمل در ارتباط با خانواده اوّل نتیجه ای جز ترویج و عادی کردن آن ندارد. اگر رسانه بنا دارد به این موضوع بپردازد باید در جهت قانونمند کردن موضوع و رفع مشکلات جامعه قدم بردارد، نه اضافه کردن مشکلات، یا بدتر از آن حل یک مشکل با ایجاد دهها مشکل اساسی و بنیادین دیگر. عادی کردن ارتباط خارج از خانه به ازدواج دوم ختم نمی شود، بلکه به ارتباط عاطفی زن و مرد در خارج از خانه نظر دارد.

در ارتباط با موضوع زن، خانواده و روابط خاص میان زن و مرد، به طور کلی می تواند در دو جهت باشد: یکی روابط محدود و محصور به خانواده، دیگری روابط آزاد بدون حد و حصر و ارتباط قانونمند. می دانیم دیدگاه غربی در باره موضوع زن، خانواده و روابط زناشویی در جهت ارتباط آزاد بودن محدودیت های ارزشی و خانوادگی است. اما همان دیدگاه غربی وقتی به پای خانواده و عمل می رسد، برای خانواده ارزش و اعتباری قانونی قائل است و روابطی که زن و مرد از هم می برند یا یکی می برد، همین را قانونمند می کند. اوّل زن و مرد از هم جدا می شوند، آنگاه از دید قانون مجازند هر کدام آزادانه به راه خود بروند. تا زمانی که چارچوب خانواده را حفظ کرده اند، به لحاظ قانونی مجاز به ارتباط داشتن با زن یا مرد دیگری نیستند. این کار، هم به لحاظ ارزش های اجتماعی، و هم به لحاظ قانون، خلاف به حساب می آید و رسانه ها نیز بر خلاف آن حرکت نمی کنند.

طبعاً در نظام جمهوری اسلامی ایران که خود را حافظ منافع خانواده و موظف می داند جهت حفظ حریم و تقویت خانواده، قانونمداری، عفت و ارزش های اخلاقی و بالاتر از همه، جهت حفظ قانون خدا (که عدالت است) تلاش کند، نمی توان پذیرفت موضوع به این صورت ترویج شود. مردی با منشی خود که سن دختر او را دارد، ارتباط عاشقانه برقرار می کند و این کار امر عادی جلوه می نماید. تنها ندای مخالف مادر سنت گرای دختر است که از ترس حرف مردم می نالد! مخالف دیگر، زنِ مرد است که از سرِ حسادت مخالف است. مرد بیچاره هم زنی مریض دارد، تا با هر کار غلط دیگری که می کند، بر حق جلوه داده شود. چیدمان به گونه ای است که همه در عادی کردن وضع است تا مانعی بر سر راه مسیری که آغاز شده است، به وجود نیاید. (سریال طلسم شدگان)

در سریال های مختلفی که این کار شده، طرح موضوع (جدای از مثبت یا منفی بودن شخصیتی که این کار را کرده) امری است که عادی نشان داده شده، بدون احساس لزوم به پرداختن پیامدها و مسائل مرتبط با آن. به گونه ای با این قضیه برخورد شده که گویی امری طبیعی است، در کنار سایر مسائل زندگی که در جریان است. طرح موضوع بدون پرداختن به عواقب جنبی اثر، بخصوص نگاه ارزشی به آن، کاری در جهت عادی کردن این موضوع است. خواننده گرامی توجه داشته باشد که اکنون درصدد ارزیابی و بازگویی احکام دینی و باید و نبایدها در مسئله تعدد زوجات (چند همسری) که نخستین و اصلی ترین شرط آن «عدالت» است نیستیم.

نکته قابل تأمل اصلی در ارتباط با موضوع این است که جدای از اینکه تولید کنندگان این آثار با چه دیدگاه و در دفاع از چه مسائلی به این کار می پردازند، انتهای خط باز است. می دانیم که در ارتباط با مسائلی چنین، آنچه حرف اوّل را می زند شرع است. مجاز شمردن تعدد زوجات در اسلام از یک طرف و شرطهایی که بر آن نهاده، از طرف دیگر و قانونمند کردن آنچه به جامعه مربوط است و بحث در زمینه روش ها و کاربردها، موضوعاتی هستند که در این باب جای کار و بحث های کارشناسی دارند و در محدوده این مقاله جای آنها نیست. آنچه در ارتباط با این برنامه و برنامه های دیگری که باب این موضوع را باز کرده اند مهم می نماید، انتهای مسیر است.

روشن است در نظامی که مدیران و مسئولان آن اسلامی می اندیشند و تعهد و دغدغه اسلامیت دارند (جدای از اینکه آنچه در این ارتباط در جامعه جاری است، تا چه حد اسلامی و تا چه حد به اسم دین اما خلاف آن است) نمی توان مستقیم و واضح دیدگاههای غربی را تبلیغ کرد و اشاعه داد، ولی می توان همین مسیر را مرحله بندی کرد. اولین قدم برای عادی کردن روابط میان زن و مرد در خارج از خانه، استفاده از اسم اسلام است، هر چند آن دستورها و دیدگاهها به گونه ای که در جریان است، همخوان و منطبق با اسلام نباشد.

روشن است مسیری که در ارتباط با خانواده و عادی کردن روابط رمانتیک و عاطفی میان زن و مرد در خارج از محیط خانه در پیش گرفته شده، امروز از اسم ازدواج دوم و ازدواج موقت برای مجاز نشان دادن آن استفاده می شود، ولی راهی نیست که در همین مرحله ختم شود. مرحله بعد برداشتن این دو اسم است در مسیر مجاز دانستن روابط میان زن و مرد در خارج از محدوده خانواده. شاید مرحله بعد از آن هم مرحله ای باشد که ازدواج و خانواده را مزاحمی بر سر راه آزادی های فردی به حساب آورد، همان گونه که غرب در همین مسیر رفته و می رود. مراحل و مسائل بعدی، کم و بیش در بعضی از نمایش ها اشاره ای به آنها می شود.

شاهد مثال روابطی است که در کل نمایش های رسانه ملی میان زنان و مردان در جریان است. در سریال «کمربندها را ببندیم»، رابطه دو شخصیت اصلی دختر و پسر قبل از عقد، با آنچه میان زن و شوهر در جریان است، چه تفاوتی دارد؟ در این مجموعه که به دلیل طنز بودن قالب کار، جوانان و نوجوانان را به عنوان مخاطب انتخاب کرده است، در ارتباط با موضوع مطرح شده چه نقشی را ایفا می کند و چه آموزشی به جوانان می دهد؟ به چه دیدگاهی دامن می زند و کدام حد و حصرها را می شکند؟

رواج روابط دختر و پسر (و به دنبال آن زنان و مردان) خارج از محدوده خانواده

کمرنگ کردن حرمت خانواده و روابط نزدیک عاطفی در محدوده خانواده و رواج آن در شکل و فرمی خارج از محدوده آن در سریال های نمایشی با اینکه به ظاهر در آنها فرم پوشش حجاب اسلامی رعایت شده، در شکستن حد و مرزهای روابط میان محرم و نامحرم (که بخش عمده و بلکه روح حجاب است) نقش مؤثر و مهمی داشته است. کار به همین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.