پاورپوینت کامل لالا، گلِ گندم… ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل لالا، گلِ گندم… ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لالا، گلِ گندم… ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل لالا، گلِ گندم… ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

بر اساس خاطراتِ سکینه نودهی(همسر شهید محمّدحسین نودهی«رزاقی»)

محمدحسین، پشته ی بزرگ هیزم را توی تنور می اندازد و صورتش را کنار می کشد. آتش، شعله ور می شود و از دهانه ی تنور زبانه می کشد. به شعله های سرخ آتش خیره می شود و می گوید: «سکینه که راضیه، اگه شما هم راضی باشین، با خیال راحت می رم».

سرخی آتش، روی صورتش سایه می اندازد و چشم هایش برق می زند. مادرش می گوید:« منِ پیرزن، تو جوونی، داغِ بابات رو دیدم. یه عمر یتیم داری کردم. نمی خوام عروسم مثل خودم یه عمر یتیم داری کنه. اصلاً ببینم، تو که از جونت می ذاری اما حاضر نیستی زنت سختی بکشه، چی شده که می خوای تنهاش بذاری؟!»

شعله های آتش، آرام آرام فرو می نشیند. محمّدحسین به مادرش نگاه می کند و می گوید:« راست می گی مادر! از وقتی چاه روی سرِ بابام خراب شد و جوون مرگ شد، شما ما رو با خونِ دل بزرگ کردی. سکینه هم که با این مصیبت ها غریبه نیست. خودش می دونه که ممکنه برم و برنگردم اما اون راضیه! اجرشم پیش خدا محفوظه. شما هم تا می تونی، بمون بالای سرِ زن و بچّه ی من. .. »

مادرش آهی می کشد و می گوید:« منِ پیرزن زنده باشم و داغت رو ببینم؟!. .. اگه تو نباشی، هر وقت چشمم به این چهار پنج تا بچّه ت بیفته، می میرم و زنده می شم…. باشه مادر! حالا که این همه دوست داری بری، برو؛ من که نمی تونم جلوتو بگیرم».

پشت پنجره ایستاده است و به حیاط نگاه می کند. صدای داد و فریاد پسرها تمام خانه را پر کرده است. کنار میز کوچک سماور می نشینم و می گویم:« محمّد جان! واستادی اونجا به چی نگاه می کنی؟»

نفس عمیقی می کشد و می گوید:« به پسرامون…. دارم به این فکر می کنم، اینا بزرگ بشن، برات عصای دست می شن یا تنهات می ذارن؟»

جعبه ی کبریت را برمی دارم و می گویم:« ایشاالله که همیشه سایه ت روی سرِ من و بچّه ها باشه».

برمی گردد و می گوید:« این دفعه که تو منطقه بودم، برات از ته دل دعا کردم… »

کبریتی روشن می کنم و می پرسم:« چه دعایی؟»

آب دهانش را با سر و صدا فرو می دهد و می گوید:« از خدا خواستم این بچّه ی توی شکمت دختر باشه تا بعد از این چهار تا پسر، مونس تنهایی هات باشه… »

ماتم می برد. صدایش را می شنوم:« حواست کجاست؟ الآن دستت می سوزه!»

شعله ی کبریت، انگشتانم را می سوزاند و با عجله آن را پرت می کنم توی سینی و می گویم:« خدا انصافت بده مرد! این چه حرفیه که می زنی؟!»

به دیوار کنار پنجره تکیه می دهد:« می دونم وقتی نباشم، تمام بارِ زندگی روی دوشِ توئه؛ امّا می دونی که باید برم…. اگه نبودم، اسمشو بذار فاطمه».

دست هایم می لرزند. می گوید:« ناراحت نباش! حالش خوب می شه. می گن تو جبهه یه کمی تفنگ بازی کرده، یه کمی پاهاش زخمی شده. این که دیگه این همه غصه نداره!»

می گویم:« داداشم تنهاست! خودت که دیدی زنگ زدن گفتن یه نفر باید بیاد برای پرستاریش! من که با این بچّه ی توی شکمم نمی تونم خودمو جمع کنم، چه برسه به این که برم و کنار تخت اون واستم و بهش برسم!»

دستش را می گذارد روی سینه اش و می گوید:« خودم نوکرتم! تو غصه نخور! اگه تا الآنم این پا و اون پا می کردم، فقط به خاطر این بود که تازه از جبهه اومدم و می ترسیدم اگه تو رو با این وضع تنها بذارم، فکر کنی دوستت ندارم و به فکر تو و بچّه هامون نیستم!»

<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.