پاورپوینت کامل گام های ارتجاع، از رحلت نبوی تا قیام حسینی ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گام های ارتجاع، از رحلت نبوی تا قیام حسینی ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گام های ارتجاع، از رحلت نبوی تا قیام حسینی ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گام های ارتجاع، از رحلت نبوی تا قیام حسینی ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
>
مقدمه
هرچند پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم در زمان حیات خود نسبت به عوامل واپسگرا، هشدارهای لازم را داد و «سازوکار»
مناسب را نیز به دستور خداوند در قالب «نظام ولایت » طراحی و اعلام کرد، همزمان با درگذشت وی در صفر سال ۱۱ هجری،
دوران تجدید حیات احزاب ارتجاعی، زر سالاران و قدرت مندان آغاز شد . آنان جهت بازگرداندن نظام اسلامی به نظام جاهلی در
تشکلی جدید، به تکاپو افتادند . در این مقاله برای پرهیز از اطاله کلام، از ذکر انحرافات روی داده در عصر خلفا چشم می پوشیم و
چگونگی نفوذ حزب اموی در ارکان حکومت دینی و ارتجاع از ارزش های اسلامی را نشان می دهیم و آن گاه اقدامات امام
حسین علیه السلام برای احیای انقلاب نبوی را تبیین می کنیم .
نفوذ ارتجاع در حاکمیت اسلامی
نظامی که پیامبر به امر خداوند طراحی کرده بود، اگر اجرا می شد و بعد از آن حضرت، «امامت » عهده دار مدیریت جامعه
می گردید، بی گمان تمام نگرانی های پیامبر با طرح های پیش بینی شده رفع می شد; اما سرنوشت «جامعه دینی » به گونه ای رقم
خورد که سیستم وصایت به حاشیه رانده شد و آنچه پیامبر نگرانش بود، یک به یک به وقوع پیوست و جامعه اسلامی، در معرض
شدیدترین آسیب ها قرار گرفت . از آن جمله است مساله بازگشت ارتجاعیون و افکار واپسگرایانه که مترصد فرصت بودند .
دوره خلفا را باید فرصتی دانست که جریان ارتجاعی توانست به تدریج خود را در حاکمیت اسلامی وارد کند و به تسلط
رحاکمیت بیندیشد . بنابراین، در این مقطع باید از دو موضوع به اجمال سخن بگوییم:
الف) خروج مدیریت نظام از دست ائمه علیهم السلام
ما در این باره به سخنی از امام حسین علیه السلام در برابر خلیفه دوم بسنده می کنیم که فرمود:
«یابن الخطاب فای الناس امرک علی نفسه قبل ان تؤمر ابابکر علی نفسک لیؤمرک علی الناس بلاحجه من نبی ولا رضی من آل
محمد فرضاکم کان لمحمد رضی او رضی اهله کان له سخطا؟ . . .» (۱)
«پسر خطاب! پیش از این که تو ابوبکر را بر خود امیرکنی تا او نیز تو را – بی هیچ حجتی از پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم و
رضایتی از آل محمد – امیر کند، کدام مردم تو را امیرخود کردند؟ آیا رضایت شما، رضایت محمد است؟ و آیا رضایت آل محمد، مایه
خشم پیامبر است؟
آگاه باش اگر زبانی پا برجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی یافتی . . .»
در این باره می توان از سخن رهبر انقلاب یادکرد که در مورد حرکت قهقرایی این دوره به دلیل غصب ولایت، معتقد است:
«ماجراهای بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم چه شد که در این پنجاه سال، جامعه اسلامی از آن حالت به این
الت برگشت؟ بنایی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم گذاشته بود، بنایی نبود که به همین زودی خراب شود . لذا در اوایل، بعد از
رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم که شما نگاه می کنید، همه چیز غیر از مساله «وصایت » سرجای خودش است; عدالت خوبی
هست، ذکر خوبی هست، عبودیت خوبی هست . اگر کسی به ترکیب کل جامعه اسلامی در آن سال های اول نگاه کند، می بیند که
علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است . . . ولی این وضع باقی نمی ماند، هرچه بگذرد جامعه اسلامی به تدریج به طرف ضعف و تهی
شدن پیش می رود .» (۲)
ب) نفوذ اموی ها در حاکمیت اسلامی
مرتجعان و غیرخودی ها را که برای استحاله نظام اسلامی محتاج نفوذ در حاکمیت بودند، می توان به دو گروه نشان دار و بی نشان،
یا سابقه دار و بی سابقه تقسیم کرد . گروهی از آنان افرادی بودند که دارای سوابق سوء در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بودند .
این عده در دوره های اولیه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به دلیل حساسیت های شدید اجتماعی، نتوانستند در حاکمیت
نفوذ کنند، اما در دوره های بعدی این نفوذ برایشان ممکن شد . ولید بن عقبه از این گروه است که در دوره عثمان توانست وارد
شود . (۳)
با این که دو خلیفه قبل، شفاعت عثمان برای ورود او به جرگه کارگزاران اسلامی را نپذیرفتند; زیرا آیه شریفه «ان جاءکم فاسق بنبا
فتبینوا» (۴) در باره اش نازل شده بود .
«نفوذ» با حضور شخصیت های بی نشان این حزب، مقدور شد و خلفا، بر خلاف هشدارهای صریح پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
طی یک اشتباه استراتژیک، فردی از آنان را وارد حاکمیت کردند . شهید مطهری در این باره معتقد است:
«حزب ابوسفیان زمام را در دست گرفت، برای این که یک نفر از همین اموی ها که او سابقه سوئی در میان مسلمین نداشت و از
مسلمین اولین بود، به خلافت رسید . این کار سبب شد که اموی ها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیدا کنند، جای پای
خوبی; به طوری که خلافت اسلامی را ملک خود بنامند .» (۵)
نفوذ، در حکومت عمر عمیق شد; به گونه ای که معاویه ولایت شام، را ربود و چنان بر آن مسلط شد که علی رغم عزل و نصب های
متوالی کارگزاران توسط عمر، او برای همیشه در منصب خود باقی ماند و پایگاهی مطمئن برای بالندگی حزب مرتجعان فراهم
آورد .
در این میان باید به دوره خلیفه سوم، که خود با شجره ملعونه بنی امیه ارتباط نسبی دارد، نگاه ویژه داشت . زیرا آنان توانستند
بخش های عمده حاکمیت دین را تسخیر کنند و در مرکز قدرت ریشه بدوانند و به این ترتیب در این دوره «مروان » ، تبعیدی
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، توسط عثمان بازگشت و صاحب پست و مقام شد .
امام حسن علیه السلام در این باره به یاران معاویه، فرمود:
«. . . شما را به خدا سوگند می دهم! آیا می دانید که ابوسفیان در آن روز که با عثمان بیعت شد، دست حسین را – که نوجوانی بود –
گرفت و گفت: فرزند برادرم! با من به بقیع بیا . پس بیرون رفته، همین که به میانه قبرها [آن] رسیدند، گستاخ با صدای بلند فریاد
زد: شما ای خفتگان در گور! آنچه بر سر آن پیوسته با ما (بنی امیه) در ستیز بودید (حکومت)، اکنون به دست ما افتاده در حالی که
شما پوسیده اید!
حسین بن علی علیهما السلام – چون این سخن را شنید، به شدت خشمگین شد – فرمود: خدا پیری تو را زشت سازد و چهره ات را
بد نما کند . سپس به تندی دستش را کشید و از او دور شد و اگر نعمان بن بشیر آنجا نبود تا دستش را گرفته به مدینه آورد، از بین
می رفت .» (۶)
اهداف سران این حزب شیطانی را در سخنان ابوسفیان به خوبی می توان دید . امام حسن علیه السلام سخنان او را چنین نقل
می کند:
«. . . شما را به خدا سوگند! آیا می دانید که ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان، به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از
بنی امیه کسی دیگر در اینجا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه . او گفت: ای جوانان بنی امیه! خلافت را مالک شوید و همه
پست های اساسی آن را به دست گیرید . سوگند به کسی که جانم در دست اوست! نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی .» (۷)
به این ترتیب بنی امیه توانستند به تدریج دو رکن اقتصاد و مناصب حکومتی در جامعه اسلامی را به دست گیرند و در انتظار
فرصت مناسب برای تصاحب حاکمیت دینی بنشینند . به عبارت دیگر، براساس سیاست گام به گامی که آنان پیش گرفته بودند،
در این مرحله توانستند سنگر «خلافت رسول الله » را تصاحب کنند و در پی فتح سنگر بعدی (رکن سوم حاکمیت دینی) بنشینند .
این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه در اندک زمانی با تحریک عواطف دینی مردم، نظام علوی را مورد هجوم قرار داد
. و این گونه بود که حیات عثمان، عامل فتح سنگری (مناصب سیاسی) و مرگ وی، موجب فتح سنگری دیگر (دین) شد . شبث بن
ربعی به معاویه می نویسد:
«تو برای گمراه کردن مردم و جلب آرای آنان و برای این که آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیله ای نداری، جز این که
گفتی: «پیشوای شما به ناحق و مظلومانه کشته شد و ما به خون خواهی او برخاسته ایم .» در نتیجه، فرومایگان گرد تو جمع شدند . .
. دلت می خواست او کشته شود تا تو به اینجا برسی .» (۸)
امام علی علیه السلام نیز فرمود:
«انک انما نصرت عثمان حینما کان النصر لک و خذلته حینما کان النصر له; (۹) وقتی پشتیبانی عثمان به نفع تو بود، یاری اش
کردی و زمانی که به نفع او بود، رهایش ساختی .»
امام علی علیه السلام در برابر ارتجاع
بزرگ ترین مانعی که بر سر راه حزب نفاق و تمام مرتجعان ایجاد شد، خلافت امیرمؤمنان علیه السلام بود . همان مردی که از سوی
پیامبر مامور جهاد بر ضد رجعت شده بود و به دلیل برکناری وی تا ۲۵ سال; یعنی ربع قرن، رجعت طلبان به طرز شگفت آوری
رشد و توسعه یافته بودند .
وجود چنین ماموریتی از یک سو، و بالندگی رجعت طلبان طی ۲۵ سال از سوی دیگر، و فقدان رهبر دینی که تداوم بخش تربیت
دینی باشد، از سوی سوم، عواملی بود که به تعارض شدید «سیستم امامت » با «جریان ارتجاع » انجامید . علی علیه السلام بارها و از
جمله در جنگ نهروان، فرمود که پیامبر او را مامور جنگ با «ناکثین » ، «قاسطین » و «مارقین » کرده است . عمار یاسر خود را از
طرف پیامبر، موظف به جنگ با همین سه دسته می دانست و ابوسعید خدری، صحابی دیگر می گفت: پیامبر به ما دستور داده
دوشادوش علی علیه السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگیم .
قیام کنندگان «جمل » که پیمان بیعت با علی علیه السلام را شکستند و به ناروا به جنگ با او برخاستند، مصداق «ناکثین » بودند و
دار و دسته معاویه که برای ادامه سیاست جابرانه اش به تعدی نسبت به امام می پرداختند، مصداق «قاسطین » بودند و خوارج از
دین برگشتگان که نمی خواستند گمراهی شان با مذاکره روشن شود و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 