پاورپوینت کامل امام حسین و جریان های بازدارنده ۸۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امام حسین و جریان های بازدارنده ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام حسین و جریان های بازدارنده ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امام حسین و جریان های بازدارنده ۸۳ اسلاید در PowerPoint :
>
مدخل
با فرا رسیدن مرگ معاویه و آغاز حکومت غاصبانه یزید، وی از استانداران و فرمانداران شهرها و نواحی خواست تا برای
شروعیت حکومتش از مردم، بویژه از ابی عبدالله الحسین علیه السلام، بیعت بگیرند .
امام از همان اول نه تنها زیر بار چنین ذلتی نرفت، بلکه مخالفت خود را با این حکومت اعلام داشت و در یک پیام بسیار روشن و
سرنوشت ساز، فرمود:
«و یزید رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله (۱) ; یزید، مردی است شرابخوار که دستش به
خون افراد بی گناه آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور می گردد، و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند .»
پس از اعلام این نظر از سوی امام حسین علیه السلام، بویژه بعد از هجرت حضرت به مکه و از آنجا به عراق، افراد و گروه های
زیادی با امام تماس گرفته تا وی را از این حرکت باز دارند . اما امام حسین علیه السلام با شنیدن سخنان آنها، به هریک به فراخور
حالش، پاسخ مناسب را می داد .
نوشته حاضر، بررسی کوتاه و گذرایی بر این گفت و گوهاست، که در چند بخش تنظیم و تقدیم خوانندگان گردیده است .
ناصحان کیانند و چند نفر بودند؟
این پیشنهاد کنندگان – که شاید تعدادشان به بیست نفر نرسد – به ترتیب عبارت بودند از:
ام سلمه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم)، عبدالله بن عباس (عموزاده امیرمؤمنان)، محمدبن حنفیه (برادر امام)، عبدالله
بن جعفر (عموزاده امام حسین علیه السلام)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عمروبن سعید، یحیی بن سعید، مروان بن حکم،
عبدالله بن مطیع، سعید بن مسیب، مسوربن مخرمه، ابوبکر مخزومی، عبدالله بن جعده، جابربن عبدالله، ابوواقد لیثی، ابوسلمه
و . . . بودند .
این پیشنهادکنندگان از گروه ها، شخصیت ها و گرایش های گوناگونی بودند: برخی، از خویشان امام همانند محمدبن حنفیه و
عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس; عده ای، از صحابه و یاران با سابقه و با اخلاص پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم همانند جابربن
عبدالله انصاری; بعضی، از چهره های عافیت طلب همانند عبدالله بن عمر; تعدادی، از ناصحان ناآگاه به زمان، همانند محمد بن
حنفیه و یا عبدالله بن جعفر; گروهی، از دشمنان همانند مروان بن حکم و عمروبن سعید و یحیی بن سعید و عبدالله بن زبیر و
دسته ای نیز از هواداران یزید بودند مثل ابوواقد لیثی .
بازدارندگان، چه اهدافی را دنبال می کردند؟
هریک از این افراد با پیشنهاد خود، اهداف خاصی را دنبال می کردند; منابع تاریخی و روایی به نقل برخی از آن موارد اشاره نموده
است که عبارتند از:
۱ . برخی از روی دلسوزی و چون نگران سلامتی امام بودند، از وی خواستند تا از سفر کردن به عراق اکیدا خودداری ورزد .
۲ . دسته ای فراهم نبودن شرایط قیام را مطرح کرده و مصلحت را در چنین کاری نمی دیدند .
۳ . گروهی طرفدار حکومت بنی امیه بودند و یا به همکاری با بنی امیه متهم بودند; لذا از حرکت امام حسین علیه السلام جلوگیری
می کردند .
با این بیان، به جز دشمنان اهل بیت علیهم السلام و هواداران بنی امیه که یقینا سوء نیت داشتند، بقیه افراد یا به قصد فرار از
مسئولیت دینی و عدم همراهی با امام و یا برای ترس از جان خود، پیشنهاد خودداری از قیام می دادند .
و اما خویشان امام که شبهه همکاری و هواداری در آنها نمی باشد، بدون شک پیشنهاد آنها را باید بر عدم آگاهی از اوضاع جدید
حاکم بر کشور، حمل نمود .
چه مسائلی را مطرح می کردند؟
در این که این ناصحان چه مسائلی را با امام مطرح می کردند و بر آن اصرار می ورزیدند، سخن فراوان است و نمونه ها بسیار; اما به
جهت رعایت اختصار، به چند نمونه بسنده می کنیم:
۱ . بیعت با یزید و پذیرفتن حکومت او
اولین کسی که این پیشنهاد را به امام مطرح کرد، مروان بن حکم بود; وی پس از این که در جلسه احضاریه امام به کاخ استانداری
ولید، موفق به اعمال نظر خود نشد و نتوانست از امام برای یزید بیعت بگیرد، روز دیگر بعد از ملاقات با امام حسین علیه السلام، به
حضرت پیشنهاد صلح و بیعت را می دهد .
ابن اعثم کوفی می نویسد:
صبح روزی که امام حسین علیه السلام را برای بیعت به کاخ استانداری احضار کرده بودند، حضرت از خانه بیرون آمد تا اخبار را
پی گیری کند، که ناگهان به مروان بن حکم در راه برخورد کرد . مروان گفت: ای اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم; بیا و از من
اطاعت نموده، سخنم را گوش کن که صلاح تو در این است . امام فرمود: آن چیست؟ بگو تا بشنوم . مروان گفت: پیشنهاد می کنم
که با امیرمؤمنان یزید بیعت کن، که به نفع دین و دنیای تو می باشد . (۲)
۲ . صلح و سازش با یزید
برخی دیگر همانند عبدالله بن عمر بن خطاب با دادن پیشنهاد صلح و سازش، از امام حسین علیه السلام می خواستند که دست به
اقدامی علیه نظام حاکم نزند . عبدالله در ملاقاتی که با امام داشت، اظهار داشت:
اباعبدالله! خدا تو را رحمت کند، بترس! تو که از دشمنی و ستم مردم این دیار با خودتان آگاهی . این مردم با یزید بن معاویه بیعت
کرده اند . من نگرانم که به سبب این پول های زرد و سفید، به او گرایش یافته، تو را بکشند و به خاطر تو، مردم زیادی کشته شوند!
من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «حسین کشته می شود، اگر او را بکشند و تنها گذارند و یاری نرسانند، خدا تا قیامت آنان را
خوار خواهد کرد .» اندرز می دهم همچون مردم سازش کنی چنان که قبلا برای معاویه صبر کردی، شکیبا باش; امید است خدا
میان تو و این قوم ستمگر داوری کند . . . (۳)
مورخان شبیه به همین پیشنهاد را به جابربن عبدالله انصاری نسبت داده اند که وی به نزد امام آمده، عرض می کند: تو فرزند
رسول خدا و یکی از دو نوه اوهستی; چاره ای نمی بینم جز آن که همچون برادرت صلح کنی، که او کامروا و درستکار بود . (۴)
اما با دقت و مطالعه در زندگی جابر، انتساب این مطالب به وی، صحیح به نظر نمی رسد .
۳ . اقامت در سرزمین های دور
برخی دیگر همانند محمدبن حنفیه از روی دلسوزی، به فاصله گرفتن از یزید و رفتن به شهرهای دور از تحت نفوذ دستگاه غاصبانه
بنی امیه، توصیه می کردند .
مورخان نوشته اند که پس از تصمیم قطعی امام، مبنی بر خروج از مدینه و وداع با قبر جد و مادر و برادر خود، به خانه بازگشت;
هنگام صبح برادرش محمدبن حنفیه نزد او آمده، عرض کرد:
برادرم! جانم به فدایت، تو محبوب ترین و عزیزترین مردم نزد من هستی، به خدا سوگند! کسی را چون تو شایسته خیرخواهی
خود نمی بینم; زیرا تو همچون خود من و جان من و بزرگ خاندان و تکیه گاه من هستی، و پیروی ات بر من واجب است; زیرا خدا
تو را شرافت بخشیده و از بزرگان بهشت قرار داده است . می خواهم تو را پندی دهم، آن را بپذیر .
امام حسین علیه السلام فرمود: آنچه می خواهی، بگو . عرض کرد: نصیحت می کنم تا می توانی خود را از یزید بن معاویه و شهرها
برهان و رسولان خود را به سوی مردم روان ساخته، آنان را به بیعت خود فراخوان . . . امام فرمود: برادرجان! کجا بروم؟ عرض کرد:
به مکه برو; اگر آنجا برایت امن بود، این همان است که تو دوست داری و من می خواهم و گرنه، به شهرهای یمن برو که آنان یاران
جد و پدر تواند و آنان مهربان ترین و با محبت ترین و مهمان نوازترین و خردمندترین مردم اند . اگر سرزمین یمن برایت امن ماند،
که خوب و گرنه، به شنزارها و شکاف کوه ها رفته، از شهری به شهر دیگر کوچ کن تا ببینی کار این مردم به کجا می کشد و خدا
میان تو و این قوم تبهکار داوری کند . . . (۵)
۴ . هشدار نسبت به نداشتن یاران صمیمی
بسیاری از افرادی که امام را از رفتن به عراق نهی می کردند، برچند چیز، از جمله بر خیانت اهل کوفه و تنها گذاردن امام تکیه
می کردند; چرا که این تجربه تلخ چند بار تکرار شده بود . و از امام می خواستند این آزموده را بار دیگر نیازماید و خود را در دام آنها
گرفتار نسازد . که به دو نمونه می توان اشاره کرد:
الف) محمد بن حنفیه در آخرین ملاقات خود به امام گفت:
«یا اخی ان اهل الکوفه قد عرفت غدرهم بابیک و اخیک و قد خفت ان یکون حالک حال من مضی; (۶) برادرم! پیمان شکنی مردم
کوفه را نسبت به پدر و برادرت می دانی; بیم آن را دارم که با تو نیز چنین کنند!»
ب) زمانی که امام وارد مکه شد، عبدالله بن مطیع عدوی به سوی او آمده، گفت: اباعبدالله! خدا مرا فدایت کند، کجا می روی؟
امام فرمود: اکنون آهنگ مکه دارم . چون به مکه در آمدم، صلاح بعدی کار خود را نیز از خدا می خواهم .
عبدالله بن مطیع عرض کرد: ای فرزند دخت پیامبر! خدا در این تصمیم خیرت دهد; ولی من از راه مشورت پندی دارم، آن را
بپذیر .
فرمود: ابن مطیع! آن چیست؟
عرض کرد: چون به مکه در آمدی، مراقب باش کوفیان فریبت ندهند; چرا که پدرت در آنجا کشته شد و به برادرت در آنجا زخم
نیزه کاری زدند . ملازم حرم الهی باش که تو در عصرما، سرور عربی; به خدا! اگر تو کشته شوی، خاندانت نیز کشته خواهند شد . . .
(۷)
۵ . بیم از کشته شدن امام
گروه دیگری که از کشته شدن امام حسین علیه السلام سخت بیمناک بودند، وظیفه خود را در این می دیدند که او را از رفتن به
سوی عراق بازدارند; چرا که او نور زمین و پرچم و نشانه ره یافتگان و پناه مؤمنان بوده که اگر آسیبی به امام می رسید، نور خدا در
روی زمین خاموش گشته و مردم از این پناه بزرگ محروم می شدند، چنان چه عبدالله بن جعفر از همین جهت بیم داشت و پیش
از او، ام سلمه همسر باوفای پیامبر، از کشته شدن آن حضرت هراسناک بود .
ام سلمه که علاقه زیادی به امام حسین علیه السلام داشت، در آخرین ملاقاتش با امام، گفت: «یا بنی لا تحزنی بخروجک الی العراق
فانی سمعت جدک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی ارض یقال له کربلا . . . ; فرزندم!
مرا به رفتنت به سوی عراق اندوهگین مکن . زیرا از جدت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: فرزندم حسین
در سرزمین عراق، که به آن کربلا گفته می شود، شهید خواهد شد .» (۸)
عبدالله بن جعفر طی نامه ای به امام چنین نوشت: «فانی مشفق علیک من هذا الوجه ان یکون فیه هلاکک و استئصال اهل بیتک
ان هلکت الیوم اطفا نور الارض فانک علم المهتدین و رجاء المؤمنین . . . ; (۹) می ترسم که تو در این سفر کشته شوی و
رزندانت بینوا گشته و با کشته شدن تو، که پرچم هدایت و امید مؤمنان هستی، نور خدا خاموش گردد!»
۶ . بیم شکسته شدن حرمت ها
عده ای دیگر همانند عبدالله بن مطیع، امام حسین علیه السلام را بدین جهت از رفتن به سوی عراق برحذر داشت، چون می دید
که پس از شهادت امام، حرمت ها شکسته خواهد شد و دستگاه حاکمه بعد از غلبه و پیروزی بر امام حسین علیه السلام نه برای
اسلام حرمتی قائل می شود و نه برای فردی از مسلمانان .
بدین جهت، عبدالله بن مطیع در ملاقات با امام، عرضه می دارد:
ای اباعبدالله! خداوند پس از تو به ما آب گوارایی ندهد، به کجا می روی؟
امام فرمود: معاویه از دنیا رفته است و نامه های زیادی، که بیشتر از یک بار شتر می باشد، از مردم کوفه به من رسیده است .
عبدالله گفت: به سوی آنها مرو; چرا که حرمت پدرت را رعایت نکردند، در حالی که او بهتر از تو بود . پس چگونه شان و منزلت تو
را پاس خواهند داشت؟ به خدا سوگند! اگر کشته شوی، پس از تو حرمت چیزی نخواهد ماند مگر آنکه دریده شده و مباح خواهد
شد . (۱۰)
۷ . پرهیز از ایجاد اختلاف
و اما دستگاه حکومت امویان که رفتن امام به عراق برای آنها مشکل آفرین بود، این حرکت را بر خلاف اراده امت و در مسیر ایجاد
اختلاف و دو دستگی می دانستند . از این روی، هنگامی که امام مکه را ترک کرد، فرستادگان عمرو بن سعید به سرکردگی یحیی
بن سعید، از حرکت او جلوگیری کردند و به امام گفتند: از همین جا برگرد; به کجا می روی؟ امام به سخنان آنان اعتنا ننمود و به
راه خود ادامه داد .
فرستادگان عمروبن سعید با یاران امام درگیر شده و با تازیانه به آنان حمله ور شدند . امام و یارانش ضمن مقاومتی شجاعانه، به
شدت از وقوع درگیری پرهیز کردند و به طرف کوفه به راه خود ادامه دادند . آنها فریاد برآوردند: ای حسین! از خدا نمی ترسی که
بر جماعت خروج کرده، موجب تفرقه و پراکندگی امت می شوی؟ (۱۱)
همچنین در نامه ای که عمروبن سعید به امام نوشته بود، به همین مساله اشاره نموده و می نویسد:
«بلغنی انک قد اعتزمت علی الشخوص الی العراق، فانی اعیذک بالله من الشقاق . . . (۱۲) ; به من خبر رسیده که رهسپار عراق
شده ای، به خدا پناه و واگذارت می کنم که مایه اختلاف شوی!»
۸ . فراهم نبودن شرایط و نبود مصلحت
در ملاقات دیگری که محمدبن حنفیه با امام داشت، بر نبود مصلحت تکیه کرده و امام را از سفر به عراق نهی کرد . ابن عساکر
می نویسد:
محمدبن حنفیه، امام را در مکه دیدار نمود
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 