پاورپوینت کامل از شهید مطهّری بیاموزیم ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از شهید مطهّری بیاموزیم ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از شهید مطهّری بیاموزیم ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از شهید مطهّری بیاموزیم ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
>
آیا می دانید که شهید مطهری…
۱. نامه خود به پدر بزرگوارش را با خطاب «روحی فداک» (جانم فدای تو باد) آغاز می نمود.
۲. استاد سه شب قبل از شهادت، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب می بیند در حالی که استاد در کنار امام خمینی ایستاده
بودند. پیامبر پس از روبوسی با امام، استاد را در آغوش گرفته و لبهای ایشان را می بوسند. (ناقل این خاطره که همسر
استاد هستند فرموده اند:) من گفتم: ان شاءاللّه پیامبر گفته های شما را تأیید کرده اند. و استاد فرمود: «مطمئنّم به زودی
اتفاق مهمّی برای من رخ می دهد.»
۳. استاد پس از ترور و شهادت سرلشکر قرنی فرموده بود: «بعد از قرنی نوبت من است». محمد فرزند ایشان می گوید:
خوشحالی ایشان در روزی که شب آن روز به شهادت رسیدند، طوری بود که هرگز نمونه آن را ندیده بودم.
۴. شاگرد یکی از عرفا دقیقاً همزمان با شهادت استاد (ساعت ۱۱ شب) در خواب می بیند قبری را نشان می دهند و
می گویند: زیارت کنید. می پرسد: قبر کیست؟ می گویند: قبر آقای مطهری است. بعد ایشان را عروج می دهند و به جای
وسیعی می برند. در آنجا تخت نورانی ای را نشان می دهند که بسیار زیبا بوده و عده ای دورش می گشته و صلوات
می فرستاده، می گفتند: این، جای اولیاءاللّه است. و در همین وقت آقای مطهری وارد شده، روی آن تخت می نشیند و
می گویند: «از خدا یک مقام عالی می خواستم، به من مقامی متعالی عنایت فرمود.»
۵. استاد بارها به دانشجویان می گفتند: «دانشگاه به منزله مسجد است. سعی کنید بدون وضو وارد دانشگاه نشوید.» و
خود نیز به یکی از دانشجویان گفته بودند: «من هیچ وقت بدون وضو وارد کلاس نمی شوم.»
۶. حدود ۴۵ سال پیش در اوّلین جلسه ای که در کلاس درس نهج البلاغه استاد حاضر شدم، توصیه زیادی برای نماز
شب کردند و متذکّر شدند که یکدیگر را در نماز شب دعا کنیم. بعد گفتند: «من از شما می خواهم که دعایی که در حقّ من
می کنید، این باشد که من با شهادت از دنیا بروم.»
۷. بعد از آنکه من ایشان را در جریان امر مریضی که در بیمارستان خوابیده و پدرش وضع مالی خوبی نداشت، قرار
دادم، استاد به من پول دادند تا او را مرخّص کنم و فرمودند: «هر وقت از این مریض ها دیدی، به من بگو.»
۸. استاد بود که متن خیر مقدم بازگشت امام در ۱۲ بهمن ۵۷ را تهیه و قرائت نمود. استاد این متن را این گونه آغاز
کرد: «جاءالحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقاً»، «اَلا انّ حزب اللّه هم الغالبون»
ای روح خدا و ای ابراهیم بت شکن اسلام و ای بنده پاکباز حق و ای جان عزیز ملت ایران! به عرض برسانم که:
| رواق منظر چشم من، آشیانه توست | کرم نما و قدم نه که خانه، خانه توست |
۹. استاد در نوشته ای که پس از شهادت در جیب لباس ایشان یافت شد، این نکات را برای در میان گذاردن با امام قدس سره
یاد داشت کرده بودند: نماز جمعه ـ تشکیلات روحانیت و خطر حزب ـ مسأله امر به معروف و نهی از منکر ـ پیشنهاد
حجاب استاندارد ـ تسهیلات ازدواج ـ تعلیم فنون جنگی برای افراد ۱۸ سال تا ۴۰ سال و…
۱۰. استاد خویشتن خویش را مرهون امام می دانست، در این رابطه می نویسند:
«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصیتی دیگر یافتم. فکر کردم که روح تشنه ام از این شخصیت سیراب
خواهد شد… درس اخلاقی که به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف
و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا
آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمّی از
شخصیت من در آن درس و سپس درسهای دیگری که طی دوازده سال از استاد الهی ام فراگرفتم، انعقاد یافت و همواره
خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او روح قدس الهی بود…»
بارها می گفتند: «من نسبت به امام، حالتی چون مولوی نسبت به شمس دارم. تأثیر تعلّم در محضر ایشان زایدالوصف
است.»
۱۱. استاد در سال ۱۳۳۴ با دو تن از دوستان خویش قرار می گذارند که هریک ماهیانه مبلغی روی هم بگذارند تا
بتوانند مؤسّسه ای فرهنگی تأسیس نمایند. مطابق این قرار، آقای طباطبائی ۳۰۰ ریال، آقای قائنی ۱۰۰۰ و استاد ۱۵۰
ریال در ماه تعهّد کرده اند.
۱۲. استاد وضعیت زندگی اش را در نامه ای خطاب به پدر خویش چنین توصیف کرده اند (تاریخ ۵ / ۷ / ۴۴):
«خدا را شکر می کنم در زندگی محتاج نیستم، روزی کفاف دارم، به سلامتی و بهداشت خودم و فرزندانم می رسم،
وظائف دینی خود را به لطف خدا انجام می دهم، به کار تحصیل و تربیت فرزندانم رسیدگی می کنم، من بر کار مسلّطم نه
کار بر من. علی الظّاهر در جریان زندگی مظالمی به گردنم نمی آید، نانی که می خورم، نان کار و زحمت است، آبرو و
احترامم محفوظ است.»
۱۳. کتاب «داستان راستان» از سوی کمیسیون ملّی یونسکو در ایران، برنده جایزه یونسکو شده است. (در سال
۱۳۴۴)
۱۴. استاد شرط موافقت خویش با طبقه ای جدید ـ که به تعبیر ایشان در فرهنگ جدید غربی پرورش یافته و مطالعات
و علایق اسلامی دارند ـ را (در سال ۵۰) چنین مطرح نموده اند:
«این طبقه می توانند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به این که برنامه هایی که
به وسیله این طبقه اجرا می شود، تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته اند و در
علوم اسلامی تخصّص یافته اند. و اگر این نظارت به طور دقیق و جدّی صورت نگیرد، زیان این گونه افراد و برنامه هایی
که اجرا می کنند، از سودش بسی بیشتر است.»
۱۵. استاد از پدر خویش چنین یاد می کنند:
«از وقتی یادم می آید، این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از
شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابد و حدّاقل دو ساعت به طلوع صبح
مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده، بیدار می شود و حدّاقل قرآنی که تلاوت می کند یک جزء است
و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می خواند… اینها دل را زنده می کند.»
۱۶. استاد طیّ نامه ای به فرزندش چنین توصیه می نماید:
«در انتخاب دوست و رفیق فوق العاده دقیق باش که مارخوش خطّ و خال فراوان است، همچنین در مطالعه کتابهایی
که به دستت می افتد… حتّی الامکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد، مضایقه نکن و
ثوابش را هدیه روح مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بنما که موجب برکت عمر و موفقیت است. ان شاءاللّه.»
۱۷. استاد در مورد آزادی عقیده می گفتند: «انقلاب اسلامی اگر بخواهد جلو آزادی عقیده را بگیرد، شکست
می خورد… البته فرق است میان فکر و عقیده، عقیده ممکن است پایه فکری داشته باشد و ممکن است چنین نباشد و
مثلاً از آباء و اجداد رسیده باشد. عقیده ای که پایه فکری ندارد و از یک اندیشه ناشی نشده است، نمی تواند آزاد باشد و به
شدّت باید با آن مبارزه کرد. مثل نحوست سیزده و خرافات و… خلاصه اینکه فریب و نیرنگ، قرآن و نهج البلاغه را
وسیله قراردادن، آزاد نیست؛ ولی تفکّر، آزاد است و هرکس باید بتواند فکر خود را عرضه کند و در بازار افکار و
اندیشه های مختلف است که ارزش تفکّر اسلامی آشکار می شود.»
۱۸. استاد در پاسخ دانشجویی که از برنامه زندگی ایشان سؤال کرده بود، فرمودند:
«وقتم در زندگی تنظیم شده است؛ یکی،
دو ساعت برای سخنرانی، وقت مشخّصی برای مطالعه و حتی یکی، دو ساعت برای بچه ها که به درسشان برسم و با آنها
بازی کنم. بالاخره بچه ها هم حق دارند. من برای بچه ها ارزش قائلم. در موقع مشخّصی که باید با بچه ها باشم، حتی اگر
کار مهمّی داشته باشم، ترجیح می دهم که آن دو، سه ساعت به بچه ها و درس و مشقشان برسم.»
امام در هیچ حادثه ای از حوادث انقلاب مانند ترور استاد ناراحت نشدند،… وقتی با
مقدّمه چینی های زیاد، خبر را به امام دادیم؛ امام منقلب شدند و دستشان را محکم
به محاسنشان می کشیدند و می فرمودند: «مطهری، مطهری، مطهری…
۱۹. استاد برای آنکه فضای دینی دانشکده الهیّات (قبل از انقلاب) با ورود زنان بی حجاب آسیب نبیند، قبل از شروع
کنکور اختصاصی، تعداد زیادی روسری تهیه کرده و به نگهبان های در جنوبی و شمالی داده و فرمودند:
«به هر داوطلب زن که بدون حجاب می آید، یکی از این روسری ها را هدیه کنید تا سر و گردن خود را با آن بپوشاند و
بدون حجاب به دانشکده ای که بسان یک مکان مقدّس اسلامی است، در نیاید.»
(این کار در این زمان ممکن است ساده به نظر برسد اما در آن روزگار می توانست خطرات و دشواری هایی در پی
داشته باشد.)
۲۰. (بنا به نقل همسر استاد) ایشان قبل از خواب ۲۰ دقیقه الی نیم ساعت قرآن می خواندند و حدود ساعت ۱۰
می خوابیدند. از ۵/۲ بعد از نیمه شب به نماز شب و مناجات می ایستادند. مناجاتهای عجیبی داشتند… در ۲۴ ساعت حتی
نیم ساعت بی وضو نبودند. همیشه می گفتند: «با وضو باشید. وضوی دائمی خوب است.»
۲۱. حاج سیّد احمد خمینی قدس سره فرموده بودند: امام در هیچ حادثه ای از حوادث انقلاب مانند ترور استاد ناراحت
نشدند،… وقتی با مقدّمه چینی های زیاد، خبر را به امام دادیم؛ امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان
می کشیدند و می فرمودند: «مطهری، مطهری، مطهری…»
۲۲. استاد در مورد اندیشه اش در این مورد که اگر به جای تحصیل در علوم حوزوی، رشته ای از تحصیلات جدید را
پیش می گرفت، چه می شد؟ چنین می فرماید:
«… در این وقت فکر کردم، دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این اس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 