پاورپوینت کامل رنجهای امام هادی ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رنجهای امام هادی ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رنجهای امام هادی ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رنجهای امام هادی ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۳

اشاره

قسمت اول این مقاله در شماره ۶۶ فرهنگ کوثر آمده است. اینک توجه شما را به قست دوم
و پایانی آن جلب می کنیم.

فشارهای روحی

امام هادی(ع)را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانه ای که در یک اردوگاه
نظامی قرار داشت، بردند. متوکل جاسوسانی را در چهره خدمتکار برای زیر نظر داشتن
امام به آن خانه فرستاد تا رفت و آمدهای ایشان را کنترل کنند. این خانه با دیگر
خانه ها، متفاوت بود؛ متوکل دستور داده بود که در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدین
وسیله، امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامی، ابتکار عمل را از امام
سلب کند.

صقر بن ابی دلف می گوید:

« وارد حجره امام شدم، او را در حالی یافتم که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری
کنده بودند. به او سلام کردم، ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس پرسید:
برای چه آمده ای؟ گفتم: سرورم! آمده ام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر
افتاد، گریستم. امام به من فرمود: ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی؛ فعلاً به
من آسیبی نمی رسد. من خوشحال شدم و خدا را شکر کردم».[۱]

امام هادی(ع) در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشت. هراسی که
متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد سربازانش گاه و بی گاه بدون
اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آنجا را بازرسی کنند. آنها گاه پا را از این
نیز فراتر می گذاشتند و به هتاکی ساحت مقدس امام می پرداختند. در تاریخ آمده است
که: برخی اوقات متوکل در حالت مستی، امام را شبانه احضار می کرد و به بزم شراب خود
فرا می خواند.[۲]

تلاش های مذبوحانه بنی عباس

هر بار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدی را برای ترور شخصیتی امام طراحی می کرد، با
شکست روبه رو می شد. شکست های پی در پی و تلاش های بی ثمر متوکل، به حدی او را در
رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزی در جمع درباریان خود فریاد زد:

«وای بر شما! کار ابن الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان
ساخته. هر چه تلاش کردم تا او جرعه ای شراب بنوشد و در مجلس بزمی با من همنشین
باشد، نشد…».[۳]

ناکامی و شکست متوکل، وی را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این رو،
دستور قتل او را به سعید حاجب داد. ابن اورمه می گوید:

«نزد سعید حاجب رفتم و این، در زمانی بود که متوکل، ابوالحسن (ع) را به او سپرده
بود تا وی را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست داری خدای خود
را ببینی؟ گفتم: سبحان اللَّه! خدا با چشم دیده نمی شود؟! گفت: منظورم همان کسی است
که شما، او را “امام” می خوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا
این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست؛ وقتی بیرون آمد، داخل شو. هنگامی
که پیک بیرون آمد، وارد اتاقی شدم که امام در آن زندانی بود. داخل شدم و دیدم که
قبری جلوی پای امام کنده اند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: برای چه گریه
می کنی؟ گفتم: برای آنچه می بینم. فرمود: برای این گریه نکن؛ زیرا آنها به
خواسته شان نمی رسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا، خون او و هوادارش را که
دیدی، خواهد ریخت». ابن اورمه می افزاید: به خدا سوگند! دو روز بیشتر نگذشته بود که
متوکل به قتل رسید.[۴]

همچنین در اقدامی دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور می دهد که امام را
با شمشیرهای برهنه به قتل برسانند. او به قدری خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از
قتل امام، پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهای آخته، انتظار امام را
می کشیدند تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند، با دیدن وقار و شکوه امام آن چنان تحت
تأثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتی امام را با احترام بدرقه کردند.
هنگامی که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام
ندادید؟ پاسخ دادند: آن هیبت و شکوهی که در او دیدیم، هراس انگیزتر از صد شمشیر
برهنه بود، و قدرتی در برابر آن نداشتیم؛ به گونه ای که نتوانستیم آنچه را امر کرده
بودی، به انجام رسانیم».[۵]

به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام هادی(ع) نافرجام ماند.

قتل متوکل

متوکل در کمتر از دو دهه خلافت خود، چیزی جز بدرفتاری با شیعیان و قتل و خون ریزی
آنان بر جای نگذاشت و سرانجام بغض و کینه ای که به خاندان پیامبر(ص) و پیروان آنان
داشت، گریبان خود او را گرفت. در شبی که او به قتل رسید، عباده مخنّث، دلقک دربار،
مثل همیشه در بزم شراب او مشغول مسخره کردن امامان شیعه بود. او سرش را که مو
نداشت، برهنه کرده و متکایی هم روی شکم خود بسته بود و امام علی (ع) را مسخره
می کرد و می گفت: «این مرد طاس و شکم برآمده، می خواهد خلیفه مسلمانان شود». متوکل
شراب می نوشید و قهقهه سر می داد. منتصر، فرزند او که به امامان شیعه علاقه مند
بود، از این حرکت عباده خشمگین شد و او را پنهانی تهدید کرد. عباده به کار خود
ادامه نداد. متوکل متوجه او گردید و از او علّت را پرسید. عباده دلیل ادامه ندادن
کار خویش را باز گفت. در این هنگام، منتصر برخاست و گفت: «ای امیرالمؤمنین! آن کسی
که این سگ، تقلید او را می کند و این مردم می خندند، پسر عموی تو و بزرگ خاندان
توست و مایه افتخار تو. اگر تو می خواهی گوشت او را بخوری (غیبت و بدگویی او کنی)،
بخور؛ ولی اجازه نده که این سگ و مانند او از آن بخورند».

متوکل برای آنکه علاقه مندی فرزندش را به امام علی (ع) به سخره بگیرد، دستور داد
تا آوازه خوانان درباره او و مادرش شعر هجوآمیزی بخوانند. این بی حیایی و بی شرمی
متوکل، سبب شد تا پسرش همان شب تصمیم به قتل متوکل بگیرد.[۶] از این رو، همراه با
ترکان، نقشه قتل او را کشید و وزیرش، فتح بن خاقان، او را به قتل رساند.[۷]

آرامشی زودگذر

امام هادی (ع) پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفای بعدی زندگی کرد. اگر چه
فشارهای دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولی سیاست های کلّی دستگاه، در
جهت اسلام زدایی جز در دوران مستنصر، تغییری محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا
تحت مراقبت شدید نظامی، روزگار می گذراند؛ چرا که امام هادی (ع) در بین مخالفان
سرسخت حاکمیت، چهره ای شناخته شده و برجسته به شمار می رفت و به همین سبب، خلفا بر
تداوم محدودیت های امام، اصرار می ورزیدند.

این دوره هفت ساله در کشمکش قدرت بین خلفا گذشت و همین مسئله به علویان مجال
می داد تا در این فضا بهتر بتوانند از محضر امام هادی(ع) کسب فیض کنند. روی آوردن
علویان به سامرا، موجب حساسیت زمامداران وقت شد. معتزّ که در این دوره خلافت را بر
عهده داشت، بدون کوچک ترین ارزیابی و بررسی اوضاع، تصمیم گرفت امام را به قتل
برساند و سرکوبی شیعیان را دوباره در دستور کار بنی عباس قرار دهد.

جنایت هولناک

سرانجام توطئه دشمنان امام هادی (ع) به ثمر رسید و امام را به دستور معتزّ مسموم
کردند. ابو دعامه می گوید:

«امام در بستر بیماری بود و من برای عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت، فرمود:
چون برای عیادت من آمدی، برگردن من حقّی پیدا کردی و رعایت حق تو بر من واجب است.
او در بستر بیماری آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام می آمدند. آن حضرت به صورت
کتبی و شفاهی، امام پس از خود را به آنان معرفی کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار
سرگردانی نشوند».[۸]

امام هادی (ع) در سوم رجب سال ۲۵۴ق به شهادت رسید.[۹] احمد بن داود می گوید:

«همراه عدّه ای از جمله محمد بن اسحاق اموال بسیاری را که خمس و نذورا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.