پاورپوینت کامل مردی به رنگ اباذر ۹۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مردی به رنگ اباذر ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردی به رنگ اباذر ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مردی به رنگ اباذر ۹۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۴۳
علی اکرام کیست؟
حاج علی اکرام علیزاده فرزند اسماعیل، مبارز مسلمان و رهبر مجاهد اسلام گرایان
مناطق قفقاز و جمهوری آذربایجان، در سال ۱۹۴۰م. در قصبه نارداران ـ ۲۵ کیلومتری
شمال باکو ـ در یک خانواده متدین متولد شد. فارغ التحصیل رشته تربیت بدنی از باکو
است. به دلیل گرایش های مذهبی و شیعی، از اوایل جوانی زیر بار برنامه های تحمیلی
کمونیست ها نرفت و بنای ناسازگاری گذاشت. در سال ۱۹۷۴م. (۱۳۵۳ش) از طریق یک دانشجوی
ترک زبان یمنی در باکو، با نام امام خمینی و زندگی و مبارزات ایشان آشنا و از
تبعیدی بودن آن بزرگوار آگاه شد. در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، صدای امام
و پیام ایشان را از طریق رادیو تبریز شنید و از لحظه ورود امام به ایران که از
تلویزیون مسکو تماشا می کرد، از مرجع تقلید اول خود عدول کرد و مقلد امام گردید. در
دوران حیات امام بسیار تلاش کرد تا به ایران بیاید و امام را ببیند، اما نگذاشتند؛
حتی به مدت هشت سال از نزدیک شدن به مناطق جنوبی آذربایجان و مرزهای ایران ممنوع
گردید!
حاج علی اکرام، رهبری مقلدان امام در باکو و قصبه نارداران را به عهده داشت و از
ارادتمندان مقام معظم رهبری است. بعد از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان،
رهبر اسلام گرایان در آن مناطق بود و «حزب اسلامی آذربایجان» یا به تعبیر خودش «حزب
جمهوری اسلامی آذربایجان» را تأسیس کرد. مبارزات و مجاهدات او و همرزمانش علیه سلطه
غرب و حاکمیت کمونیست های سابق و خاندان «علی یف» و دعوت مردم مسلمان و روشنفکران
به اسلام و حاکمیت ارزش های دینی، از درخشان ترین صفحات تاریخ انقلاب اسلامی در
خارج از ایران است. حاج علی اکرام پیش از فروپاشی شوروی، به سبب داشتن گرایش های
مذهبی، از بسیاری از امتیازات اجتماعی محروم شد و بعد از فروپاشی شوروی و تثبیت
حکومت حیدر علی یف در آذربایجان، سال ها در زندان مخوف این حکومت مانده و مورد
شدیدترین شکنجه ها و اهانت ها قرار گرفته است.
در زندان، بیماری قند در بدنش شدت یافت و حکومت حیدر علی یف اجازه معالجه و مراجعه
به پزشک نداد؛ در نتیجه چشم هایش دچار آسیب های جبران ناپذیری شد. او در زندان بود
که حیدر علی یف حکومت ارثی خود را به پسرش سپرد و خود به دیار نیستی رفت. بعد از
مرگ علی یف، درِ زندان باز شد و مجاهد حق طلب و مؤمن، حاج علی اکرام در حالی از
زندان بیرون آمد (۲۰۰۳) که بیش از هشتاد درصد روشنایی چشمانش را در زندان تاریک
حیدر علی یف از دست داده بود، اما همچون اباذر، شجاع، صریح، هوشیار و منطقی علیه
ظالمان همچنان می خروشد و از اسلام دفاع می کند. حاج علی اکرام، آزرده از آشنا و
بیگانه، در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۸۴ برای معالجه چشمانش به ایران آمد.
در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود که به عیادتش رفتم. او از کم سو شدن یک
چشمش و بی سو شدن چشم دیگرش در زندان حیدر علی یف شکایت می کرد. اما لب هایش همچنان
به شکر و دعا و ذکر و صلوات و تکبیر و تهلیل و تسبیح مترنم بود و از خدا می خواست
که سلطه ستمگران و شیطان بزرگ، آمریکا و دست نشانده های او را از ممالک اسلامی به
ویژه کشورش آذربایجان قطع گرداند.
ساعتی با حاج علی اکرام گفتگو کردم و چون ایام محرم و صفر بود، از او خواستم که از
چگونگی برگزاری مراسم سوگواری محرم و عاشورا در آذربایجان بگوید. وقتی نام مبارک
حضرت امام حسین(علیه السلام) بر زبانش جاری شد، به شدت گریست و من پشیمان از سؤال خود شدم؛ چرا
که او تازه از عمل جراحی چشم فارغ شده بود و گریه و اشک برای چشم او مضر بود. به هر
حال، گفتگوهایی با او داشتیم که خلاصه آن در پی می اید. ابتدا گزارشی از مراسم
حسینی در ماه محرم و صفر در کشور آذربایجان و زادگاه حاج علی اکرام، قصبه نارداران
را از زبان او می آورم.
از حاج علی اکرام درباره خاطرات دوران جوانی، تحصیل، پدر و مادر و برادرانش سؤال
کردم.
گفت: پدرم مرحوم اسماعیل علی زاده، مردی غیور، متدین و قوی و از نظر موقعیت قدرتمند
و با نفوذ بود. در سال ۱۹۰۰م به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۰ در نود سالگی درگذشت. مادرم
مرحومه«حسنیه»، زنی عفیف، دیندار، بی باک، مهربان و بسیار هوشیار بود. در سال ۱۹۸۴
بر اثر مرض قند درگذشت. پدر و مادرم در تربیت دینی من و برادران و خواهرانم بسیار
مؤثر بودند. پدرم ادبیات قدیم و معارف اسلامی را به خوبی می دانست و قرآن می خواند.
ما از او خیلی چیزها آموختیم. یک نسخه خطی چهارصد و پنجاه ساله از شاعر بزرگ اهل
بیت: و عارف معروف «ملا محمد فضولی بغدادی» داشت که شب ها آن را برای ما می خواند و
توضیح می داد. در زمان کمونیست ها از طرف آکادمی علوم خیلی اصرار کردند که آن نسخه
نفیس را در اختیار آنها بگذارد، در مقابل هر چه خواست بدهند و یا به گران ترین قیمت
از او خریداری نمایند. اما پدرم گفت: اینها کمونیست هستند، فضولی را هم از خود قیاس
می کنند، نمی دهم. چون اصرار آنها را دید، گفت: به شرطی این نسخه را به شما می دهم
که دولت اجازه بدهد من به زیارت بیت الله الحرام یا عتبات عالیات در عراق و یا به
زیارت امام رضا(علیه السلام) در ایران بروم. آنها رفتند و دیگر به سراغش نیامدند! این نسخه نفیس
در اختیار برادرم حاج مایل بود.
یادم هست هنگامی که ما بچه بودیم و به مدرسه می رفتیم، زمان حکومت استالین بود. در
ماه مبارک رمضان همه روزه می گرفتیم. مادرم به ما سفارش می کرد اگر در مدرسه برای
شما تغذیه دادند، بخورید. اگر نخورید، می فهمند که پدر و مادرتان دیندار و اهل نماز
و روزه اند، آن وقت به سر وقت ما می ایند و ما را می برند و می کشند و شما
بی سرپرست می مانید. آن وقت خدا می داند که چه می شوید! من از پدر و مادرم یک دنیا
خاطره دارم. آن دو به من بیش از دیگر اولادشان توجه داشتند؛ زیرا من بیشتر از سایر
برادران و خواهرانم به مسائل دینی علاقه مند و دربست در خدمت والدین خود بودم ما شش
برادر و چهار خواهر بودیم، اصول و فروع دین و احکام ضروری را در زمان کودکی از پدر
و مادرمان می آموختیم. البته از روحانیون نارداران هم قرآن و احکام و حدیث یاد
می گرفتیم.
برادر بزرگم مرحوم حاج مایل علی یف، از شاعران و ادیبان محقق و اندیشمند و مشهور
آذربایجان بود. او بعد از پدرم، بزرگ خاندان و چشم و چراغ خانواده ما و افتخار
اهالی نارداران بود؛ مردی دست و دلباز، دیندار و جوانمرد و پاک طینت. شاعر اهل بیت:
هم بود. به امام خمینی و مقام معظم رهبری عشق می ورزید. اشعاری هم برای آن دو
بزرگوار سروده است. در سال ۱۹۹۹م. درگذشت.
یک خاطره شیرین از پدرم در ممانعت از سربازی رفتن من دارم: بعد از فارغ التحصیل شدن
از دبیرستان بایستی به سربازی می رفتم. دوره خروشچف بود. همه را می بردند. پدرم
چندین بار پیش مسئول اعزام سربازان رفت و با او صحبت کرد و پول داد تا مرا از رفتن
به سربازی معاف دارند. سال اول این گونه گذشت. در سال بعد هم به سراغم آمدند. باز
هم پدرم با پول مسئله را حل کرد. در سال سوم هم پول زیادی به مسئول اعزام داد و
نگذاشت من به خدمت نظام وظیفه ارتش سرخ بروم. وقتی از پدرم سؤال کردم که چرا
نمی گذاری به سربازی بروم و پول حلال خود را به این خدانشناسان می دهی و حرام
می کنی؟! پدرم نگاهی به من کرد و گفت: می دانی چرا؟ برای اینکه معلوم نیست تو را به
کجا اعزام می کنند. البته آن هم مهم نیست، مهم برای من و تو این است که وقتی گیر
فرماندهان کمونیست از خدا بی خبر بیفتی، هم اخلاقت و اعتقادت را خراب می کنند، هم
مجبور می شوی در سربازخانه مثل سایر سربازهای روس، گوشت خوک بخوری و اگر نخوری از
گرسنگی می میری و یا به زور می خورانندت. وقتی هم گوشت خوک از گلویت پایین رفت،
دیگر آدم نمی شوی. عین سخنش این بود؛ یعنی دین و ایمانت را از دست می دهی. مرحوم
پدرم این گونه بود.
در دوره جنگ جهانی دوم، در نارداران حدود پنجاه خانواده بی سرپرست مانده بودند،
پدرم مثل پدر و برادر غیرتمند، هم حامی آن خانواده های بی سرپرست بود و هم حافظ عرض
و ناموس و آبروی آنها. همه آنها را مثل خانواده خود می دانست.
یک خاطره دیگر هم از پدرم برای شما نقل کنم که ببینید آن مرحوم چقدر عاشق حضرت
سیدالشهدا امام حسین(علیه السلام) بود. پدرم می گفت: یک وقت روز هشتم محرم و هوا بسیار گرم بود.
با یکی از دوستانم که او هم دیندار و علاقه مند به حضرت امام
حسین بود، قرار گذاشتم
که از آن روز به مدت سه روز (تا آخر روز عاشورا) غذا بخوریم، اما به یاد امام
حسین(علیه السلام)
آب ننوشیم تا ببینیم و حس کنیم که امام حسین(علیه السلام) در آن سه روز چگونه تشنگی را تحمل
کرد!… (گریه شدید حاج علی اکرام). مرحوم پدرم توانسته بود تا ظهر عاشورا تاب
بیاورد و ظهر عاشورا بعد از گریه های شدید، آب خورده بود. بعد از مدتی آن دوستش را
می بیند و از او سؤال می کند که چند روز آب نخوردی؟ او می گوید: من وقتی از شما جدا
شدم، به کلی فراموش کردم و الان به یادم می اید که چنین قراری گذاشتیم!
مادرم حسنیه خانم هم عاشق امام حسین(علیه السلام) بود. دریغا که آن دو قبل از فروپاشی وفات
کردند و نتوانستند به زیارت عتبات عالیات و زیارت امام رضا(علیه
السلام) و زیارت مکه و مدینه
بروند. در آرزوی زیارت قبور اهل بیت: مردند. این را هم بگویم که ما از قدیم به
رادیو تبریز گوش می کردیم، به ویژه به برنامه های دینی و مذهبی و اذان. مادرم
مخصوصاً برنامه های دینی رادیو تبریز را دائماً گوش می کرد. البته بعد از انقلاب
اسلامی، رادیو تبریز به خصوص برنامه های ترکی ویژه برون مرزی آن و بالاخص برنامه
معارف اسلامی آن برای اهالی باکو و نارداران و همه دینداران جمهوری آذربایجان اهمیت
والایی دارد. رادیو تبریز در چند سال اخیر برای عموم اهالی ما در جمهوری آذربایجان،
به منزله حوزه علمیه نجف و قم است. گوش می دهیم، ضبط می کنیم، می نویسیم و مطالب
مفید و تازه را در محافل و مجالس دینی بازگو می کنیم و عموم مردم استفاده می کنند.
عزاداری حسینی در آذربایجان
حاج علی اکرام گفت: عشق به اهل بیت: بیش از هزار سال است که در آذربایجان سابقه
دارد و ریشه دوانیده است. در تمام نقاط این کشور، مردم به خاندان
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خصوص
به حضرت ثارالله، امام حسین(علیه السلام) محبت آتشینی دارند. اکثر جمعیت آذربایجان شیعه اند و
در محرم و صفر، آسمان کشور ما رنگ ماتم به خود می گیرد. اما در تمام جغرافیای
آذربایجان، قصبه نارداران، زادگاه من، از نظر پای بندی به اعتقادات دینی و ایمان و
عمل صالح و رعایت آداب و رسوم سنتی، از همه جا ممتازتر است؛ مثلاً زنان و دختران
ناردارانی همه با حجاب اند؛ هم قبل از حاکمیت شوروی، هم در دوره شوروی و دین ستیزی
و هم بعد از فروپاشی شوروی، نارداران همواره دیندار بوده و هست. نخستین طرف داران
امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، در کشور آذربایجان، از نارداران ظهور کردند؛ در
حالی که شوروی در اوج قدرت خود بود و این جماعت عاشق امام خمینی (ره) با تکیه بر
ایمان و توکل به خداوند، از هیچ کس و هیچ رژیمی نهراسیدند و بر سر ایمان خود با هیچ
چیزی معامله نکردند و مردم مسلمان آذربایجان را به پیروی از امام خمینی یعنی پیروی
از اسلام حقیقی دعوت کردند و در این راه استقامت ورزیدند؛ چرا که ما به امام و
انقلاب ایمان داریم. در دهه اول ماه محرم در همه بخش ها و شهرها و روستاهای
آذربایجان مراسم سوگواری بر پا می شود، اما در نارداران ما، از اول محرم تا آخر
صفر، به مدت دو ماه تمام، مردم در ماتم حضرت سید الشهداء۷ می نشینند و احسان و
اطعام و عزاداری ادامه می یابد. در هفت مسجد نارداران، در تنها زیارتگاه مشهور و
بزرگ رحیمه خاتون (معروف به خواهر امام رضا(علیه السلام)) و در خانه ها و منازل و
حسینیه ها.
اکثر مجالس زنانه و مردانه به طور جداگانه و شب ها برگزار می گردد. مداحان بسیار
توانمند و خوش ذوقی در نارداران داریم، هم در میان زنان و هم در بین مردان.
خیابان ها و کوچه ها و میادین قصبه نارداران با اسامی چهارده معصوم و برخی اصحاب
بزرگوار آنان و یکی هم به نام امام خمینی(ره) نام گذاری شده است. دسته های عزاداری
در این خیابان ها و میدان ها به راه می افتند. گروه شبیه گردانی هم در میدان امام
حسین(علیه السلام) به اجرای برنامه می پردازد. اشعار ترکی شاعران بزرگ اهل بیت: از جمله راجی
تبریزی و صراف تبریزی ـ بیشتر از دیگران ـ در منابر و مجالس سوگواری نارداران
خوانده می شود.
ما در نارداران همه شعائر و انواع عزاداری ها را داریم، به جز قمه زنی که قمه زنی
از اول در نارداران نبوده است. ما فلسفه عزاداری و حقیقت نهضت امام
حسین(علیه السلام) را از
امام خمینی (ره) آموختیم؛ همچنان که آن رهبر بزرگ الهی، حج ابراهیمی را هم به ما و
هم به همه دنیا آموخت.
حاج علی اکرام در اینجا گفت: ما مردم شیعه نارداران در بیخ گوش باکو، در ایام حزن و
غم اهل بیت: محزون و مغموم می شویم. جشن های عروسی را با رعایت تمام شئون دینی در
ایام شادی اهل بیت: انجام می دهیم.
از حاج علی اکرام درباره علمای بزرگ باکو و آذربایجان پرسیدم، گفت:
ما در گذشته عالمان بسیار بزرگی داشته ایم، چه در خود باکو، چه در سایر مناطق. اکثر
آن بزرگواران تحصیل کرده نجف، کربلا و مشهد بوده اند. در بین اینها فقیه، مرجع
تقلید، مفسر قرآن ، حدیث شناس، عارف و در یک کلام عالم ربانی بسیار وجود داشته است.
تا حدود ۱۹۵۰م. برخی از ایشان زنده بودند. بعداً دیگر به علت قطع نسل عالمان بزرگ
پیشین در حاکمیت کمونیسم، عالم بزرگی نداشته ایم. بعضی ها هم در دوره استالین به
ایران و عراق فرار کردند. در واقع از جاهلیت به اسلام مهاجرت نمودند. بسیاری از
عالمان بزرگ ربانی نیز تا سال ۱۹۳۷م. از سوی عوامل حزب کمونیست به دستور میر جعفر
باقراف، دبیر کل حزب در آذربایجان، دستگیر و در زندان ها و مکان های نامعلوم
تیرباران و شهید شدند. گفته می شود بسیاری از آن شهدای راه حق و فضیلت را شبانه در
کنار دریای خزر، تیرباران کرده، جنازه هایشان را به دریا ریختند. اینان مظلوم ترین
شهیدان تاریخ ما بوده اند. رحمت خدا به روان پاکشان باد!
یکی از این شهیدان راه حق ایت الله شیخ غنی بادکوبه ای است که از علمای بزرگ و
مشهور آذربایجان و تحصیل کرده نجف اشرف بوده است. خانه زیبای او هم اکنون در بخش
باکوی قدیمی باقی است و مردم به آن به دیده احترام می نگرند . در دوره حاکمیت جبهه
خلق، می خواستند آن خانه روحانی و تاریخی را از اشیای قدیمی خود خالی کرده، به
خارجی ها بفروشند! اولاد و نوه های شیخ غنی به من خبر دادند. رفتیم و مانع از آن
کار شدیم . من پیشنهاد کردم که خانه او در باکو، موزه روحانیت و عالمان دینی
آذر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 