پاورپوینت کامل مولا این گونه بود ۳۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مولا این گونه بود ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مولا این گونه بود ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مولا این گونه بود ۳۲ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۲۷
طلوع خورشید از مغرب
فرشته وحی بر پیامبر فرود آمد و رسول خدا به هنگام دریافت پیام الهی سر بر زانوی
علی(ع) گذاشته بود. این حالت مدتی ادامه داشت. آخرین ساعات روز بود و حضرت علی (ع)
هنوز نماز نخوانده بود. امیرمؤمنان(ع) همانگونه نشسته است و با اشاره نمازش را به
جا م آورد.
هنگامی که پیامبر از آن حالت خاص بیرون آمد، به علی(ع) فرمود:
اینک از خدای بخواه تا آفتاب را برگرداند. خداوند به خاطر تو چنین کاری را خواهد
کرد؛ چون که تو مطیع و فرمان بردار خداوند و فرستاده او هستی.
علی(ع) دست به دعا بلند کرد و برگشتن آفتاب را از خداوند درخواست کرد. ناگهان
خورشید فرورفته درافق مغرب، باز پس آمد و دیگر باره طلوع کرد تا حضرت علی(ع) بتواند
نماز عصرش را به جای آورد. آن گاه بعد از نماز امام، خورشید سر در افق مغرب فرو برد
و پنهان شد.[۱]
انفاق در راه خدا
امام علی(ع) بر اثر کار و تلاش فراوان باغ های بسیاری به وجود می آورد و سپس آنها
را می فروخت و پول آنها را بین مستمندان تقسیم می کرد.
شعبی می گوید: روزی امام علی(ع) یکی از باغ هایش را فروخته و طلا و نقره را روی هم
انباشته بود. مستخدمان زیادی را دیدم که اجتماع کرده بودند. امام با تازیانه ای که
در دست داشت، آنها را به صف کرد و همه طلا و نقره ها را که چون تلّی انباشته بود،
به فقرا بخشید و خود با دست خالی به منزل بازگشت. از این واقعه بسیار شگفت زده شده،
به منزل آمدم و آنچه را دیدم، برای پدرم نقل کردم. پدرم با شنیدن سخنان من به گریه
افتاد و سپس گفت:
ـ پسرم! تو امروز بهترین انسا ن ها را دیدی.[۲]
قضاوت در حضور پیامبر(ص)
روزی پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) و چند نفر از یاران رسول الله در مسجد نشسته بودند که
ناگهان دو نفر مشاجره کنان وارد مسجد شدند. یکی از آن دو خطاب به رسول خدا(ص) گفت:
ـ ای رسول خدا! گاو این شخص الاغ مرا با شاخش زد و کشت.
پیامبر (ص) آن دو را اول نزد ابوبکر و عمر فرستاد. آن دو حکم صادر کردند که در
مورد حیوان ضمانتی نیست (و خسارتی پرداخت نمی شود).
پیامبر اکرم(ص) از علی(ع) خواست تا بین آن دو نفر قضاوت کند، علی(ع) از آن دو نفر
پرسید: ایا هر دو یا یکی از آن دو حیوان، افسار گسیخته و یا بسته بودند؟
جواب دادند: الاغ بسته بود و گاو رها بود و صاحبش نیز نزد آن بود.
علی(ع) فرمود: ضمان بر عهده صاحب گاو است.
آن گاه پیامبر(ص) قضاوت حضرت علی(ع) را تایید کرد و فرمود:
سپاس خدای را که از اهل بیتم کسی را که چون پیامبران حکم می کند، قرار داد.[۳]
امانت خداوند
حارث همدانی نقل می کند که شبی علی(ع) را دیدم و مشکلی را که برایم پیش آمده بود،
برایش مطرح کردم. حضرت با شنیدن درد دل من فرمود:
ـ ایا از دست من کاری ساخته است تا یاری ات نمایم؟
گفتم: بلی، یا امیرالمؤمنین! خداوند مرا خیررسان شما قرار دهد.
آن گاه حضرت به پاخاست و فتیله چراغ را پایین کشید و فرمود: نور چراغ را کم کردم
ت هنگام بیان حاجتت، شرمندگی را در چهر ه ات نبینم. از رسول خدا(ص) شنیدم که
فرمود:
نیازها و حاجات مردم، امانت الهی در دل بندگان خداست. کسی که آنها را کتمان کند،
ثواب عبادت الهی را برای او می نویسند و بر عهده شنونده است که به یاری او
برخیزد.[۴]
حلوا
در ایام خلافت حضرت علی(ع) برای حضرت حلوایی آوردند. حضرت با انگشت مبارک، قدری از
حلوا برداشت و بو کرد و فرمود:
ـ چه رنگ زیبا و چه بوی خوبی دارد! ولی علی از طعم آن خبر ندارد (کنایه از اینکه
تاکنون حلوا نخورده ام).
اطرافیان حضرت گفتند:
ـ مگر حلوا برای شما حرام است؟
حضرت فرمود:
ـ حلال خدا حرام نمی شود، ولیکن چگونه راضی شوم که شکم خود را سیر کنم و حال آنکه
در اطراف مملکتم، افراد گرسنه زندگی می کنند.[۵]
ایثار علی(ع)
روزی امیرالمؤمنین علی(ع) وارد خانه اش شد، دید حسن و حسین نزد مادرشان فاطمه
زهرا(س) گریه می کنند. پرسید:
ـ روشنایی چشمان من و میوه دل و جان من! چرا گریه می کنید؟
فاطمه(س) پاسخ داد:
اینها گرسنه اند و از دیروز تا حالا چیزی نخورده اند.
علی پرسید:
ـ پس این دیگ چیست؟
گفت:
ـ در دیگ تنها آب است که برای دل خوشی فرزندانم روی آتش نهاده ام.
علی(ع) با شنیدن سخنان همسرش دلتنگ شد. عبایش را برداشت و روانه بازار شد تا آن را
بفروشد و شکم بچه هایش را سیر کند. وارد بازار شد و عبایش را به شش درهم فروخت و با
آن مبلغ، خوراکی خرید و به سوی خانه اش بازگشت. در بین راه سائلی می گفت:
ـ ایا کسی در راه خدا وام می دهد که چند برابر گردد؟
علی(ع) همه خوراکی ها را به او داد و به خانه برگشت. فاطمه(س) با دیدن همسرش پرسید:
ـ ایا چیزی آماده کردی؟
علی(ع) گفت:
ـ آری، لیکن همه آن را به بینوایی دادم.
فاطمه(س) گفت:
ـ چه خوب کردی! تو همیشه توفیق در کار خیر داری.
علی(ع) پس از گفتگوی مختصر با همسرش، از خانه خارج شد و برای ادای نماز به سوی مسجد
راه افتاد. در بین راه، با شخصی برخورد کرد که خطاب به او
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 