پاورپوینت کامل نقش محمد حنفیه در صدر اسلام (۲) ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقش محمد حنفیه در صدر اسلام (۲) ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش محمد حنفیه در صدر اسلام (۲) ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش محمد حنفیه در صدر اسلام (۲) ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

>

امیرمؤمنان علی(ع) و محمد و علاوه بر علقه پدر و پسری، رابطه مراد و مریدی داشتند. محمد، علی(ع) را به عنوان امام و پیشوای خود می دانست و در دفاع از حریم ولایت و امامت او از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد. پدر نیز که علاقه خاصی به محمد داشت، به تربیت و پرورش فرزندش همت گماشته بود و گاهی با نصیحت و گاه با عتاب و توبیخ، راه مستقیم را به او نمایان می کرد و در سختی ها و مشکلات، او را ثابت قدم و استوار می داشت.

ابن حنفیه لحظه ای در ولایت پدر تردید نکرد و بر خلافت و امامت غیر او معتقد نشد و این، به سبب مادری پاکدامن چون «خوله» بود که به خاطر عشق و علاقه به اهل بیت و علی(ع) زجرها کشیده بود. او نه تنها شیعه بود، بلکه در ابراز تشیع اش هیچ باکی نداشت؛ چونان که ابن سعد می نویسد: «ابن منذر می گوید: ما نزد محمد بن حنفیه بودیم. او وقتی خواست وضو بگیرد، بدون هیچ ابایی همچون شیعیان وضو گرفت، کفش هایش را درآورد و بر روی پا مسح کشید».[۱]

ابن ابی الحدید در شرحش می نویسد:

«عبدالله بن زبیر خطبه ای می خواند و در آن از علی(ع) بد می گفت. چون خبر به محمد بن حنفیه رسید، شتابان به نزد او آمد و خطبه اش را قطع کرد و مطالبی فرمود که این مطالب، گویای علاقه شدید وی به امیرمؤمنان(ع) است و علاوه بر آن، سخنوری و خطابت وی را نیز نمایان می کند. ما در اینجا گوشه هایی از متن خطبه را می آوریم تا شیوه های او در دفاع از حریم ولایت واضح گردد:

یا معشر العرب شاهت الوجوه، أینتقض علی و انتم حضور! إنَّ علیّاً کان ید الله علی أعداء الله و صاعقه من أمره أرسله علی الکافرین و الجاحدین لحقّه فقتلهم بکفرهم…؛ ای گروه اعراب! چهره هایتان کریه باد! آیا باید علی را نکوهش کنند، در حالی که شما حاضر هستید؟! همانا علی(ع) دست خداوند برای سرکوبی دشمنان خدا بود و به فرمان خدا، صاعقه ای بود که آن را بر کافران و منکران حق فرو فرستاد. او آنان را به سبب کفرشان کشت و بازماندگانشان از او کینه به دل گرفتند و در ذهن خویش بر او حسادت کردند و شمشیر فراهم ساختند، در حالی که هنوز پسر عمویش(ص) زنده بود و چون خداوند او را به جوار رحمت خویش برد و آنچه برای خودش بود، برای او برگزید، مردانی کینه های خود را برای او آشکار کردند و خود را آرامش دادند. عده ای حق علی(ع) را گرفتند و افرادی را برای کشتن او گماشتند. عده ای او را دشنام دادند و با مطالب بیهوده، او را متهم کردند. اگر برای ذریه و ناصران دعوت علوی، دولتی فراهم گردد، استخوان های آنان را از گور بیرون خواهند کشید و قبرهای آنان را خواهند شکافت ـ هر چند که بدن های ایشان امروز پوسیده است و زندگان آنان کشته شده اند ـ و گردن هایشان را خوار خواهد کرد.

خداوند آنان را به دست ما عذاب داد و زبون ساخت و ما را بر ایشان پیروزی بخشید و دل های ما از آنان تسکین یافت. همانا به خدا سوگند! علی را دشنام نمی دهد، مگر کافری که دشنام رسول اکرم(ص) را در دل پنهان کرده است و می ترسد آن را به زبان بیاورد و با دشنام دادن به علی(ع)، به پیامبر(ص) کنایه می زند.

همانا در میان شما کسانی هستند که نمرده اند و این سخن پیامبر(ص) درباره علی(ع) را شنیده اند و به یاد دارند که فرمود:

«تو را جز مؤمن، دوست نمی دارد و جز منافق، کسی به تو کینه نمی ورزد و آنان که ستم می کنند، به زودی خواهند دانست که به جایی باز می گردند».

ابن زبیر که خود را زبون دید، در جواب به حربه تبلیغی دست زد و گفت: فرزندان فاطمه(س) اگر حرفی بزنند، ایرادی ندارد و آنان معذورند؛ ولی به ابن حنفیه چه مربوط که سخن بگوید؟!

محمد در پاسخ، افتخارات آبا و اجداد خویش را بیان کرد و حربه ابن زبیر را از بین برد و گفت: چرا سخن نگویم؟ مگر از همه فاطمه ها جز یکی، دیگران مادر من نیستند. آن یکی هم که مادر من نیست، افتخارش به من می رسد؛ زیرا مادر دو برادر من است و من پسر فاطمه دختر عمران بن عائذ بن مخزوم هستم که مادربزرگ رسول خداست. من پسر فاطمه بنت اسد هستم که سرپرست رسول خدا(ص) و همچون مادر او بوده است…».[۲]

علی(ع) نیز علاقه ای خاص به فرزندش محمد داشت و در بعضی سخنانش به این محبت و علاقه تصریح کرده است:

«أما الحسین و محمداً ابنای فأنا منهما و هما منی؛[۳]

همانا حسین و محمد، پسران من هستند. من از آنانم و آنان از من».

تا بدانجا که در وصیتش به حسن و حسین(ع) نسبت به محمد نیز سفارش می کند و می فرماید:

«أوصیکما به فانه أخوکما و ابن ابیکما و قد علمتما ان اباکما کان یحبه؛[۴]

شما را به محمد بن حنفیه سفارش و توصیه می کنم. همانا او، برادر شما و پسر پدرتان است و می دانید که همانا پدرتان او را دوست دارد».

امام علی(ع) به سبب همین علاقه، آنگاه که از او سستی می دید، او را عتاب و سرزنش می کرد.

[۵]و آن هنگام که وی را ناراحت می دید، دلداری اش می داد.[۶] و زمانی که احساس خطری برای او می کرد، به دفاع از او بر می خاست. [۷]و اگر احتیاج به تشویق داشت، ابراز محبت می کرد؛ [۸]

ولی هیچ گاه نمی گذاشت از حدّ خود خارج شود و مغرور گردد.[۹]

محمد بن حنفیه همواره در کنار علی(ع) بود و در هجرت آن حضرت از مدینه به کوفه، در کنار ایشان حضور داشت و در جنگ های حضرت با ناکثین، قاسطین و مارقین، به طور مستمر و چشمگیر شرکت می کرد.

حضور در جنگ ها

جنگ جمل

این جنگ، اولین صحنه جهت کسب تجارب کارزار و پیکار برای محمد بن حنفیه بود. او که تا دیروز درس اخلاص، ایمان، فداکاری، عدالت، مهر و محبت را از پدر آموخته بود، امروز که حدود ۲۵ سال داشت، می آموخت که مؤمن همان گونه که مهربان است، به همان شدت در راه خدا و اهدافش غیرت دینی دارد. در جای خود محبت می کند و در زمان خویش غضبناک می گردد. گاه آن چنان متواضعانه به کودکان و پیران کمک می کند که گویی هیچ قدرتی ندارد و گاه آن سان شمشیر می زند که گویی هیچ مهر و عشقی در دل او راه ندارد.

محمد امروز درس (أشدّاء علی الکفار رحماء بینهم)[۱۰] را از پدر می آموزد و پدر نیز در تعلیم فنون جنگ و دفاع، هیچ کوتاهی نمی کند. شمشیر زدن، نیزه پرتاب کردن، دفاع کردن و جنگیدن را به فرزندش می آموزد و در این راه، گاه او را به دل دشمن می فرستد و گاه به او عتاب می کند و زمانی دلداری اش می دهد و از آن همه، هدفی جز تعلیم و تربیت فرزندش را در نظر ندارد.

امیرمؤمنان در جنگ جمل، وظیفه سنگین پرچمداری را بر عهده او می گذارد و هنگام دادن پرچم به او می فرماید:

«تزول الجبال و لاتزل، غضَّ علی ناجذک. أعرالله جمجمتک، تد فی الأرض قدمک، ارم ببصرک أقصی القوم، و غُضَّ بصرک و اعلم أن النّصر من عند الله سبحانه؛[۱۱]

اگر کوهها از جا کنده شوند، تو از جای خود حرکت مکن. دندان روی دندان بنه، و کاسه سرت را به خدا عاریه بده و از آن بگذر. پای خود را همچون میخ در زمین بکوب. چشم بینداز تا انتهای لشکر را ببینی، و چشم خود را بپوش، و بدان! فتح و پیروزی از جانب خداوند سبحان است».

و آنگاه که صفوف لشکریان دشمن در مقابل حق و حقانیت آراسته و جنگ آغاز می شود، علی(ع) به پرچمدارش فرمان حمله به دشمن را می دهد، ولی محمد که هیچ تجربه ای ندارد، با تردید و دودلی نظاره می کند و چون دوباره فرمان صادر می شود، عرض می کند:

پدرجان! آیا نمی بینی نیزه ها همچون قطرات باران

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.