پاورپوینت کامل تقابل رسانه های یزیدی و حسینی ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تقابل رسانه های یزیدی و حسینی ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تقابل رسانه های یزیدی و حسینی ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تقابل رسانه های یزیدی و حسینی ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
>
بخش نخست این نوشتار (عاشورا و رسانه های اموی)، در ش۷۶ آمده است؛ اکنون به زوایای دیگر آن می پردازیم.
رسانه های مستقل
در جریان اسارت «بازماندگان عاشورا» افرادی را می بینیم که پس از تحوّل عقیدتی و عاطفی، زبان به اعتراض گشوده و در ستایش و حقانیّت اهل بیت (علیهم السلام) و نکوهش جنایات یزیدیان، عکس العمل انجام داده اند. این فریادگران و بیدارگران را می توان به چند گروه تقسیم کرد:
الف) عده ای به حقانیت خاندان نبوی و علوی، ایمان داشته و از نزدیک آنها را می شناختند؛ مثل اصحاب و تابعین.
ب) برخی فقط شناخت اجمالی داشته و آشنایی حضوری با آنان نداشتند؛ مثل بسیاری از مردم عراق و نقاط دیگر.
ج) گروهی نیز هیچ معرفت و آگاهی نداشته، بلکه بنی امیه را جزو بستگان و خویشان پیامبر (ص) می دانستند؛ مثل بسیاری از مردم شامات.[۱]
بی تردید اعتراض و افشاگری هر یک از این سه دسته، بازتاب های گوناگونی در بین افکار عمومی (امت اسلامی و غیر مسلمان)، کارگزاران و نیز مخالفان خواهد داشت؛ لذا یزیدیان برای خاموش کردن این رسانه های نوپا، روش های گوناگونی به اجرا درآوردند؛ مثل: حبس، شکنجه، تبعید، منزوی کردن، پرداخت حق السّکوت و کشتن.
در این باره (واکنش شخصیت های حقیقی و حقوقی و نوع برخورد حکومتی با آنها)، می توان نمونه هایی را یادآور شد:
۱. ابن زیاد در راستای به نمایش گذاشتن قدرت خود – در حالی که سر مبارک امام حسین (ع) درون «تشت» قرار داشت – از شدّت خشم و کینه، با چوب دستی اش به لب و دندان های حضرت می زد و شادمانی می کرد. وقتی که حکمران کوفه به پیشنهاد کاهن و پیشگوی درباری اش، پای خود را بر دهان و صورت حضرت قرار داد، «زید بن ارقم» برآشفت و گفت:
«سوگند به خدا که دیدم پیامبر (ص) دهان خود را به همین موضعی که تو پایت را نهادی، قرار می داد [و آن را می بوسید]».[۲]
۲. اسیران و سرهای شهیدان را در سطح شهر دمشق می گرداندند و شامیان نیز از روی ناآگاهی (بر اثر اخبار جارچیان خلیفه)، اسیران را خارجی و غیر مسلمان می پنداشتند… پیرمردی، زبان به طعنه و نکوهش گشود و به اسیران گفت: «ستایش خدای را که [بزرگان]شما را کشت و سرزمین ها را از شرّ مردانتان امنیت و آسودگی بخشید و امیرمؤمنان یزید را بر شما پیروز گرداند».
امام سجّاد (ع) در حالی که غل و زنجیر در گردن و دست و پایش بود، از وی پرسید: «ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده ای و می خوانی؟». پیرمرد پاسخ مثبت داد؛ در این موقع حضرت با تلاوت آیاتی از قرآن به وی فرمود: «ما، خویشاوندان رسول الله (ص) هستیم و این آیات درباره ما نازل شده است…». پیرمرد شامی که عمری در گمراهی به سر می برد، بعد از شناخت و آگاهی، در حضور امام سجّاد (ع) توبه کرد و از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بیزاری جست. هنگامی که جاسوسان، این ماجرا را به یزید گزارش دادند، وی از ترس بازتاب مردمی این جریان، حکم ترور آن پیرمرد تازه شیعه را صادر کرد.[۳]
۳. زمانی که سر مقدّس امام حسین (ع) را نزد یزید آوردند، وی به نوشیدن شراب پرداخت. سفیر و فرستاده پادشاه روم که در مجلس حضور داشت، از خلیفه پرسید:
ـ این، سر چه کسی است؟
ـ برای تو چه فایده ای دارد که متعلّق به کیست؟!
ـ همانا هدفم این است که وقتی نزد پادشاهم برگشتم و او از مشاهداتم پرسید، من نیز داستان این سر و صاحبش را بازگو کنم تا پادشاه در شادمانی شما، شریک و سهیم گردد.
ـ این، سر حسین فرزند علی بن ابی طالب می باشد.
ـ مادرش کیست؟
ـ فاطمه، دختر پیامبر خدا.
ـ نفرین بر تو و آیین تو!.. . همانا پدرم از نوادگان حضرت داود (ع) هست و در حالی که بین من و آن حضرت، پدران زیادی وجود دارد؛ امّا مسیحیان، مرا گرامی می دارند و خاک قدمم را تبرّکاً برمی دارند؛ در حالی که شما پسر دختر پیامبر خدا را می کشید، با این که بین او و پیامبرتان فقط یک «مادر» فاصله دارد! پس این، چه دینی است که شما دارید؟!
سفیر روم در ادامه، قصه ای از نکوداشت سُم الاغ حضرت عیسی (ع) توسط مسیحیان، نقل کرد و در پایان، یزید و کارگزارانش را مورد نکوهش قرار داد. یزید در حالی که خشمگین شده بود، به مأمورانش گفت: «این مسیحی را بکشید تا مرا در کشورش رسوا نسازد». سفیر روم هم بعد از بازگو کردن رؤیایش (بشارت پیامبر اسلام به بهشتی شدن او)، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (ص) گواهی داد و سپس سر مبارک امام حسین (ع) را به سینه چسبانید و بوسید و گریست. سرانجام وی نیز توسط جلادان بنی امیه به شهادت رسید.[۴]
۴. یزید و درباریانش در کاخ نشسته بودند و هر یک با دیدن سرهای شهدا و اسیران رنجور، با گفتار و رفتار شادمانه، قلب های داغدار آنان را شکنجه می دادند. عبدالرحمن بن حکم از مشاهده این بی احترامی ها نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) ناراحت و گریان شد و پس از سرودن شعری در نکوهش ابن زیاد، خطاب به بنی امیه گفت: «شما، از خدا و رسولش دور شده اید؛ سوگند به خدا که هرگز در مسئله و امری، با شما همکاری نخواهم کرد».
خلیفه که از تأثیر واکنش و سخن تند و انتقادی عموزاده اش نگران بود، آهسته به او گفت: سکوت کن! اما وی دردمندانه پاسخ داد: «قسم به خدا که این، مجلسی نیست که بتوانم سکوت نمایم!» آنگاه خطاب به سر مبارک امام حسین (ع) چنین عرض کرد: «ای ابا عبدالله! گران و دشوار است بر من، آنچه (مصائب) که بر تو وارد آمده است!».[۵]
۵. بعد از سخنرانی امام سجّاد (ع) در بالای منبر مسجد دمشق، دانشمند یهودی – که در مجلس یزید شرکت کرده بود – از خلیفه پرسید:
ـ این مرد جوان، کیست؟
ـ او، علی پسر حسین است.
ـ حسین، چه کسی است؟
ـ او، پسر علی بن ابی طالب می باشد.
ـ مادر حسین، کیست؟
ـ مادرش فاطمه، دختر محمد (ص) می باشد.
ـ سبحان الله! پس این، فرزند دختر پیامبرتان است که او را کشته اید…؟!
سپس عالم یهودی در کمال شجاعت، به نکوهش جنایات یزید ملعون پرداخت.[۶]
بایکوت و جنگ رسانه ای
حکومت های باطل برای اینکه «صدای حق» طنین انداز نشود و یا به گوش مردم نرسد، هماره تلاش می کنند «رسانه ها» را در انحصار خود قرار بدهند و مخالفان را از «حقّ آزادی بیان و قلم» محروم کنند. یکی از تریبون های زنده و سیّار، «خطابه» است؛ حال چه سخنرانی در جایگاه رفیع (منبر) و ممتازی (مسجد، محراب و غیره) باشد و چه در سطحی عادی و معمولی؛ فقط آن چه که برای سخنران از اهمیت و اولویت برخوردار است، حضور شنوندگانی دانا و منصف می باشد.
یزید به مناسبت جشن پیروزی اش – در حالی که نمایندگان برخی از کشورها و بزرگان قبایل در آن شرکت کرده بودند[۷] و حضار نیز با دیده حقارت و انزجار به اسیران می نگریستند – به خطیب توانا و درباری اش اشاره کرد که بالای منبر برود. سخنران در ستایش بنی امیه و نکوهش مخالفان(شهیدان و اسیران) مطالب زیادی بیان کرد. امام سجاد (ع) که فضای موجود را برای افشاگری مهیا دید، به خطیب درباری چنین عتاب نمود: «وَیْلَکَ اشْتَرَیْتَ مَرْضاهَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ فَتَبَوَّأ مَقْعَدَکَ مِنَ النّارِ؛ وای بر تو که خشنودی مردم را در ازای خشم خدا خریده ای! پس جایگاهت از آتش جهنّم خواهد بود».
سپس به یزید فرمود: «أتَأذنُ لی حَتّی أصْعدَ هذِهِ الأعْواد فَأتکَلِّمُ بِکلام فیه للهِ رضی و لهؤُلاءِ الجُلَساءِ فیه أجرٌ وَ صوابٌ؛ آیا به من نیز اجازه می دهی که بالای این چوب پاره ها (منبر) بروم و سخنی بگویم که هم خشنودی خدا در آن باشد و هم برای حاضران مجلس، اجر و ثواب داشته باشد؟»
یزید از اینکه نماینده بنی هاشم لب به سخن گشاید و با روشنگری اش، حقایق پنهان را به آگاهی عموم مهمانان مراسم شاهانه اش برساند، بیمناک بود؛ لذا با قاطعیت پاسخ منفی داد. اما وقتی با اصرار پسر ارشدش (معاویه دوم) و برخی از صاحب منصبان روبرو شد، به ناچار اجازه داد تا تنها مرد اسیر با همان بیماری و خستگی سفر، مدت زمانی صحبت کند.
امام سجاد (ع) در حالی که چشمان حاضران مسجد بزرگ دمشق به وی دوخته شده بود، پس از حمد و ثنای ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 