پاورپوینت کامل خبرِ ایّوب صابر علیه السلام ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خبرِ ایّوب صابر علیه السلام ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خبرِ ایّوب صابر علیه السلام ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خبرِ ایّوب صابر علیه السلام ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۰

ایوب بنده ای بود نیک و پیغمبری بود معصوم و پاک و خدای عزّ و جلّ او را آزمایش کرد
به بلایی که هیچ پیغمبر را نکرده بود و صبوری کرد چنان که کس نتواند کردن. و خدای عزّ و
جلّ اندر قرآن گفت او را: اِنّا وَجَدناهُ صابرا …(ما او را صابر یافتیم)

آن را که خدای عزّ و جلّ گوید نیک بنده ای بُوَد، به حقیقت نیک بُوَد. و جای ایوب به
زمین شام بود و آن امروز نزدیک دمشق است معروف به «باهه».

و خدای عزّ و جلّ او را به زمین باهه فرستاد به پیغامبری و هفت سال آن مردمان را به
خدای همی خواند. از ایشان سه تن بگرویدند. و خدای عزّ و جلّ ایوب را خواسته (مال)
بسیار داد و آن روستای باهه و آن دیه ها (ده ها) او را شد. و او را ده فرزند بود بزرگ شده، از
او هفت پسر بود و سه دختر بودند، ایشان را معلم آورده بودند و همی صُحفِ ابراهیم
آموختند.

و خدای عزّ و جلّ را به زمین [در آن زمان] هیچ بنده ای نبود به عبادت ایّوب و پیوسته
عابد بودی. و هیچ کس را چندان نعمت نبود که او را. و خدای عزّ و جلّ، آن نعمتِ وی همی
افزود و به میان فریشتگان اندر او را ثنا کرد و بستود. و فریشتگان آسمان او را درود دادندی.
ابلیس او را حسد کرد بر آن حالِ او، هم چنان که بر آدم. [پس ابلیس] خدای را گفت: یا ربّ!
ایوب را به نزد تو عبادت بسیار است و کدام بنده است که با چندین نعمت عبادت نکند؟!

یا ربّ! مرا بر آن خواسته او مسلط کن تا خواسته او را هلاک کنم تا ببینی که او کافر شود.

خدای عزّ و جل گفت: ای ملعون! هر چه خواهی و بتوانی بکن. ابلیس بیامد و بر زمین
بانگی کرد و همه شیاطین بر وی گرد آمدند. ایشان را گفت: مرا یاری کنید تا خواسته ایوب را
هلاک کنیم تا وی به خدای عزّ و جلّ کافر شود. و هر کجا ایوب را خواسته ای بود و چهار
پای، دیوان را بفرستاد و خود به تنِ خویش به نزد گوسپندانِ ایوب شد و از دهن آتشی بیرون
دمید و به هوا اندر آتش خواست و آن گوسپندان و چهار پایان و بندگان که شبانان بودند، همه
بسوختند.

و ابلیس سوی ایوب آمد بر صورت یکی که چوپان بود و بر همه شبانان مهتر بود و گفت:
یا ایّوب! خدای از آسمان آتشی فرستاد و گوسپندان و چهارپایان و شبانان تو همه بسوختند و
جز من کس نَرَست.

ایوب گفت: این همه، مرا خدای تعالی داد و هم او باز سِتَد و اگر اندر تو خیری بودی،
هم چو ایشان بسوختی.

ابلیس خاکسار (سر افکنده) بازگشت.

گفت: یا ربّ! ایوب تو را شناسد و به تو به یقین است که او را بی روزی نگذاری، مرا بر
فرزندانش مسلط کن تا ایشان را هلاک کنم. گفتا: ای ملعون! کردم. ابلیس بدان خانه آمد که
فرزندان ایوب آن جا بودند و زمین را بلرزانید و هر ده پسر و دختر و معلم هلاک شدند. و
ابلیس بیامد بر صورت معلم جامه دریده و خون از وی همی دوید و گفت: یا ایوب! خدای
عزّ و جلّ [زلزله] افکند و آن خانه که فرزندان تو اندر او بودند بر سرِ ایشان فرود آمد و همه
بمردند و جز من کس نَرَست و من بیامدم تا تو را آگاه کنم و بر همه زمین هیچ جایی لرزه
نیامد مگر آن جا و اگر تو بدیدی آن فرزندان را زیر آن خاک اند، به چه زاری مُردند، بسا
اندوه که تو کشیدی!

ایوب را آب از چشم بجَست از بهر فرزندان، پس دل به خدای افکَند و صبر کرد و جَزَع
نکرد. او را گفت: چند گویی! همانا که تو ابلیسی. ابلیس خاکسار بازگشت و گفت: یا رب! مرا
بر تنِ وی گُمار. خدای عزّ و جلّ گفت: تو را بر دل و عقل و زبان وِی کار [تاثیر [نیست و دیگر
اندام ها تو را است.

ابلیس بیامد و ایوب همی نماز کرد و چون سر بر سجده نهاد، ابلیس پیشِ روی وی به
زمین فرو شد و بادی به بینی او اندر دمید چنان که تَفِ آتش به تنِ وی اندر بپراکند و همه
اندام وی سرخ گشت و سوراخ شد و خون و زردابه دویدن گرفت و [پس از مدتی] همه اندام
وی کِرم خاست از سر تا پای و هیچ اندام وی درست نماند مگر سر و روی و چشم و دل و
جز زن وی، رَحیمه، با وی هیچ کس نماند و هر چه داشت بر وی نفقه کرد تا هیچ چیز نماند.
پس به دیه ها شدی و از بهرِ وی طعام آوردی.

پسی از مدتی بر اثر بیماری، مردمان از او رنجه شدند و نتوانستند اندر آن دیه بودن با او
مردمان دیه او را از دیه بیرون انداختند و بر درِ دیه یکی توده خاک بود، او را آن جا بیفکَندند
و گفتند تا بمیرد.

پس ایوب اندر آن بلا هفت سال بماند و هر روز بلا همی افزود و ایوب صبر همی کرد و
خدای را شکر همی کرد و یک ساعت زبانِ او نیاسود از ذکرِ خدای عزّ و جَلّ و تحمید
(الحمد لِلّه گفتن) و تهلیل (لا اله الا لله گفتن) [و در آن حال، وی] سخن [ناشکر] نگفتی و بر
دلِ او اندیشه ای نرفتی که خدای عزّ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.