خانه / دانلود / پاورپوینت کامل گوهر ثنا ; آتش شوق ۶۱ اسلاید در PowerPoint
پاورپوینت کامل گوهر ثنا ; آتش شوق ۶۱ اسلاید در PowerPoint
در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گوهر ثنا ; آتش شوق ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گوهر ثنا ; آتش شوق ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گوهر ثنا ; آتش شوق ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
>
۵
در طلبِ رضای تو
;ای وجود تو اصل هر موجود
;هستی و بوده ای و خواهی بود
;صانع هر بلند و پست تویی
;همه هیچند، هر چه هست تویی
;ورق نانوشته می خوانی
;سخن ناشنیده می دانی
;روی ما سوی توست از همه سو
;سوی ما روی توست از همه رو
;در سجودیم رو به درگه تو
;پا ز سر کرده ایم در ره تو
;صبح را با شفق برآمیزی
;آب و آتش به هم درآمیزی
;زلف شب را نقاب روز کنی
;مِهر و مَه را جهان فروز کنی
;بحر از هیبت تو آب شده
;غرق دریای اضطراب شده
;کوه را جانب تو آهنگ است
;از تو بار دلش گران سنگ است
;باد را از تو آه، درد آلود
;خاک را از تو روی، گرد آلود
;آتش از شوق، داغ بر دل ماند
;آب از گریه، پای در گل ماند
;همه سر بر خط قضای تواند
;سر به سر طالب رضای تواند
بحر لطف
;موج دریاست این جهان خراب
;بی ثبات است هم چو نقش بر آب
;گه ز موج دگر خورد بر هم
;گه ز باد هوا شود در هم
;من به امید گوهر نایاب
;کشتی افکنده ام در این گرداب
;کشتی من ز موج بیرون بر
;هم چو نوحش بر اوج گردون بر
;گر ز من جز گنه نمی آید
;از تو غیر از کرم نمی شاید
;گر چه لب تشنه ام فتاده به خاک
;چون تو را بحر لطف هست چه باک
دوای خسته دلان
;ای دوای درون خسته دلان
;مرهم سینه شکسته دلان
;مرهمی لطف کن که خسته دلم
;مرحمت کن که بس شکسته دلم
;گر چه من سر به سر گنه کردم
;نامه خویش را سیه کردم
;تو در این نامه سیاه مبین
;کرم خویش بین، گناه مبین
;من خود از کرده های خود خجلم
;تو مکن روز حشر مُنفعلم
;با وجود گناه کاری ها
;از تو دارم امیدواری ها
;زان که بر توست اعتماد همه
;ای مراد من و مراد همه
بند بند مرا به خود پیوند
;تو کریمی و بی نوای توام
;پادشاهی و من گدای توام
;نی گدایی که این و آن خواهم
;کام دل، آرزوی جان خواهم
;بلکه باشد گداییم دردی
;اشک سرخی و چهره زردی
;تا به راهت ز اهل درد شوم
;بر نخیزم، اگر چه گرد شوم
;چون به خاک اوفتم به صد زاری
;تو ز خاکم به لطف برداری
;گر چه در خورد آتشم چو شرر
;نظری گر به من رسد چه ضرر
;من نگویم که لطف و احسان کن
;بنده ام هر چه شایدت آن کن
;عاقبت بگسلد چو بند از بند
;بند بند مرا به خود پیوند
چراغ ایمان
;چند بیدار بینم از هر کس
;ای کس بی کسان به دادم رس
;چند پامالِ عام و خاص شوم
;دست من گیر تا خلاص شوم
;همتی ده که بگذرم ز همه
;رو به سوی تو آورم ز همه
;سوی خود کن رخ نیاز مرا
;به حقیقت رسان مجاز مرا
;گنهم بخش و طاعتم بپذیر
;که همین دارم از قلیل و کثیر
;در شب تیره، چون دِهم جان را
;همرهم کن چراغ ایمان را
حُسن خوبان
;ای به یادت تازه جانِ عاشقان
;ز آبِ لطفت تو، زبانِ عاشقان
;از تو بر عالم فتاده سایه ای
;خوبرویان را شده سرمایه ای
;گفت و گوی حُسن از توست و بس
;عاشق و معشوق نَبْوَد جز تو کس
;ای به پیشت حُسنِ خوبانْ پرده ای
;تو به پرده روی پنهان کرده ای
;وقت شد کاین پرده بگشایی ز پیش
;حالی از پرده نمایی رویِ خویش
;در تماشای خودم بی خود کنی
;فارغ از تمییز و نیک و بد کنی
;عاشقی باشم به تو افروخته
;دیده را از دیگران بر دوخته
;در حریم تو دویی را بار نیست
;گفت و گوی اندک و بسیار نیست
;از دویی خواهم که یکتایی کنم
;در مقامات یکی جایی کنم
فیض تو
;ای صفتِ خاصِ تو واجب به ذات
;بسته به تو سلسله ممکنات
;گر نرسد قافله بر قافله
;فیض تو در هم دَرَد این سلسله
;کون و مکان شاهد جود تواَند
;حجّت اثباتِ وجودِ تواَند
;دایره چرخْ مدار از تو یافت
;مرحله خاکْ قرار از تو یافت
;کیسه پر لعل وزر و کان که هست
;قدرتِ تو بر کمرِ کوه بست
;دُرّ سخن را که گره کرده ای
;در صدفِ سینه تو پرورده ای
;عرصه گیتی که بود باغْ سان
;تربیتِ لطفِ تواَش باغبان
;این همه آثار که نادر نماست
;بر صفتِ هستیِ قادر گواست
;رو به تو آریم که قادر تویی
;نظم کنِ سِلکِ نوادر تویی
جمال و کمال تو
;ای عَلَمِ هستیِ ما با تو پست
;نیست به خود، هست به تو هر چه هست
;ذاتِ تو هم هستی و هم هست کن
;هست کنِ عالمِ نوی و کهن
;هست تویی، هستیِ مطلق تویی
;هست که هستی بود الحق تویی
;هر چه زِ هستی به سرایِ مجاز
;باشدش البته به هستی نیاز
;آنچه نه محتاج به کس، هستی است
;بر همه کس ز آنْشْ زبردستی است
;نام و نشانت نَه و دامن کشان
;می گذری بر همه نام و نشان
;پست و بلند از کَرمت بهره مند
;با تو یکی نسبتِ پست و بلند
;با همه چون جان به تن آمیزناک
;پاک زِ آلایش ناپاک و پاک
;چشم مشبّه ز جمالِ تو کور
;عقلِ منزّه ز کمالِ دور
;گر چه نمایند بسی غیرِ تو
;نسبت درین عرصه کسی غیر تو
;کیست به پیداییِ تو در جهان
;مانده ز پیداییِ خویش نهان
;تو همه جا حاضر و من جابجا
;می زنم اندر طلبت دست و پا
;چون فِتَم از پای، مرا دست گیر
;انتَ نصیری و الیکَ المصیر
پایندگی و زندگی
;ای زِ وجود تو نمودِ همه
;جود تو سرمایه سودِ همه
;هستی و پایندگی از توست و بس
;مردگی و زندگی از توست و بس
;ای زِ کرم چاره گرِ کارها
;مرهمِ راحت نِهِ آزارها
;روشنیِ دیده بینندگان
;پردگیِ پرده نشینندگان
;عقده گشاینده هر مشکلی
;قبله نماینده هر مُقبلی
;بازوی تأیید هنر پیشگان
;قبله توحیدِ یک اندیشگان
;طاعت تو نغزترین پیشه ای
;فکرت تو مغز هر اندیشه ای
;پایِ طلبْ راهِ گُذار از تو یافت
;دستِ توانْ قوّتِ کار از تو یافت
;تا نکنی تو، نتوانیم ما
;تا ندهی تو چه ستانیم ما
;نیست درین کارگهِ گیر و دار
;جز تو کسی کآید ازو هیچ کار
;روی عبادت به تو آریم و بس
;چشم عنایت ز تو داریم و بس
;در کفِ ما مشعلِ توفیق نِه
;ره به نهانخانه تحقیق نِه
شادیِ جان
;ای حیاتِ دلِ هر زنده دلی
;سرخ رویی دِهِ هر جا خِجلی
;چاشنی بخشِ شکر گفتاران
;کارْ شیرین کنِ شیرین کاران
;جرم بخشنده بخشاینده
;درِ برّ بر همه بگشاینده
;مرهم داغِ جگر سوختگان
;شادی جانِ غم اندوختگان
;مونسِ خلوتِ تنها شدگان
;قبله وحدت یکتا شدگان
;غنچه سانْ تنگدلِ باغِ توییم
;لاله سانْ سوخته داغِ توییم
;هر که بر دل زِ تو داغش باشد
;زآن چه غیر تو فراغش باشد
ابوابِ معانی
;ای زِ اندوه تو پر خونْ دلِ ما
;دمبدم از تو دگرگونْ دلِ ما
;دلِ ما در رَهت افتاده پَری است
;که برو بادِ هوا را گذری است
;هر دم از جنبشِ هر بادِ درشت
;پُشتِ آن روی شده، رو شده پُشت
;وای ما گر تو قرارش ندهی
;بهرِ خود میل به کارش ندهی
;بر در خود ندهی تسکینش
;حرفِ تمکین نکنی تلقینش
;بنده و «جامی» که به داغِ تو خوش است
;به فروغی ز چراغِ تو خوش است
;یاد خود راحتِ جانش گردان
;نامِ خود وردِ زبانش گردان
;به کرم های خودش بینا کن
;به ثناهای خودش گویا کن
;بر وی اَبوابِ معانی بگشای
;ره به اسرار نهانی بنمای
;پُشتی اش باش به توفیق سخن
;داورش روی به تحقیق سخن
کاشانه قُرب
;ای جهان از صفت و ذاتِ تو پُر
;عالم از حجّتِ اثباتِ تو پر
;هیچ جا نیست که غوغای تو نیست
;پرتو روی دل آرایِ تو نیست
;تو چنین ظاهر و ما کورْ بصر
;تو چنین حاضر و ما دورْ نگر
;نورِ تو گر نَبُوَد ما چه کنیم
;چشمِ بینا دلِ دانا چه کنیم
;نیست از غایتِ کوته نظری
;خبرِ ما ز تو جز بی خبری
;گر چه «جامی» بود از بی خبران
;چه شود گر به طُفیلِ دگران
;بخشی از هستیِ خویشش خبری
;بندی از طاعتِ خویشش کمری
;در دلش تخم هدایت کاری
;بر گُلش ابرِ عنایت باری
;مهرش از مهره گِل بگشایی
;زنگش از چهره دل بزدایی
;پا به کاشانه قربت نهی اش
;می ز میخانه وحدت دهی اش
ای همه تو
;ای پر از فیض وجود تو جهان
;غرقِ نور تو چه پیدا چه نهان
;مایه صورت و معنی همه تو
;با همه بی همه تو ای همه تو
;بی نصیب از تو نه چندست نه چون
;خالی از تو نه درون و نه برون
;کرده ای در همه اضداد ظهور
;هیچ ضد نیست ز نزدیکِ تو دور
;«جامی» از هستی خود پاک شده
;در رهِ فقر و فنا خاک شده
;در بقایِ تو فنا می خواهد
;وز فنا در تو بقا می خواهد
;از خود و کارِ خودش فانی دار
;وان فنا را به وی ارزانی دار
;چون فنا شد، به بقایش برسان
;بر سرِ صدر صفایش بنشان
حُسن ارادت
;آشکارا به جهان غیر تو کیست
;زیر این پرده نهان غیر تو کیست
;باطنِ عالم و ظاهر همه تو
;غایب از دیده و حاضر همه تو
;فضل تو شاملِ هر ناکس و کس
;همه را روی به سویِ تو و بس
;«جامی» از جمله کسان، ناکس تر
;وز همه باز پَسان، واپس تر
;می نهد در رهِ تو رویِ نیاز
;بی نیازش ز همه کار بساز
;از همه وسوسه ها پاکش کن
;در رهِ اهلِ طلب خاکش کن
;لنگی از پایِ ارادت بِبَرش
;دِه به اقلیمِ سعادت گذرش
;بخشش از حُسنِ ارادت کیشی
;بر همه اهلِ ارادت پیشی
سرمنزل مقصود
;ای دلِ اهلِ ارادت به تو شاد
;به تو نازم که مریدی و مراد
;خواهش از جانبِ ما نیست درست
;هر چه هست از طرفِ توست نخست
;دولتِ نیک سرانجامی را
;گرم گردان ز آتشِ خود «جامی» را
;در دلش از تفِ آن شعله فروز
;هر چه غیر تو بود جمله بسوز
;ره به سرمنزل مقصود بَرد
;پی به بیغوله نابود برد
;در زند آتش هستی تابی
;ریزد از توبه بر آتش آبی
خدای بی چون
;از عدم در وجود می آری
;پیش خود در سجود می آری
;ما چه پوشیم اگر نپاشی تو
;چه خوریم اَر مدد نباشی تو
;نتوانیم گفت و نیست شکی
;ش
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی، به دوستانتان معرفی کنید.
راهنمای خرید:
همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.